ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

حسنی نگو یه دسته گل

Rate this book
A children book

16 pages

First published January 1, 1982

17 people are currently reading
332 people want to read

About the author

منوچهر احترامی

24books118followers
منوچهر احترامی (۱۳۲۰ تهران - ۲۳ بهمن ۱۳۸۷ تهران) طنزپرداز از قدیمی‌تری� نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان بود، که مجموعهٔ کارهای «حسنی نگو یه دسته‌‌گل� او از دههٔ ۶۰ تا امروز، با مجموع تیراژ چندمیلیونی همچنان یکی از محبوب‌تری� کتاب‌ها� کودکان به‌شما� می‌رو�.

احترامی در مدارس مروی و دارالفنون دوران تحصیل را طی کرد و از دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران فارغ‌التحصی� شد. وی سال‌ه� به عنوان طنزنویس با نشریات مختلف همکاری داشت و طی چندسال گذشته اغلب آثارش را در مجله گل‌آق� به مدیریت کیومرث صابری فومنی (گل آقا) چاپ می‌کر�. ویطنزنویسی را به طور جدّی از سال ۱۳۳۷ با مجله توفیق آغاز کرد و با مطبوعات دیگر و نیز رادیو و تلویزیون هم همکاری داشت. امضاهای مستعار، «م.پسرخاله»، «الف ـ اینکاره» و ... از امضاهای اوست.

احترامی مجموعه‌ا� از این آثار را درکتاب «جامع الحکایات» منتشر کرد و چاپ بخشی از داستان‌ها� طنزش را در مجموعه «بچه ها، من هم بازی» تدارک دید. منوچهر احترامی تاکنون بیش از پنجاه عنوان کتاب برای کودکان نوشته و منتشر کرده که «حسنی نگو یه دسته گل» و «خروس نگو یه ساعت» و «خرس وکوزه عسل» و «دزده و مرغ فلفلی» و... از آن جمله‌ان�.

آخرین مصاحبه احترامی به همت مینو صابری و توسط سایت خبری رادیو زمانه انجام گرفت.

وی در روز چهارشنبه، ۲۳ بهمن ۱۳۸۷ بر اثر نارسایی قلبی، در یکی از بیمارستان‌ها� تهران درگذشت.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1,460 (60%)
4 stars
550 (22%)
3 stars
263 (10%)
2 stars
84 (3%)
1 star
42 (1%)
Displaying 1 - 29 of 135 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews721 followers
September 22, 2021
حسنی نگو یه دسته گل = Hassani Nagoo Ye Dasteh Gol, Manouchehr Ehterami

Manouchehr Ehterami was born on July 6, 1941 in Tehran. He studied at Marvi School and was a graduate of law from the University of Tehran. His articles were published in several magazines and he published most of his works in “Gol-Aqa� over the past few years. He began writing when he was only 17, collaborating with late satirist Omran Salahi in Tofiq Magazine. He was also collaborating with the national radio and TV programs.

He had undertaken a great deal of work in the field of children’s literature and satire and had written about 50 books for children and young adults but the series “Hassani� was the most famous and best-selling one.

“I have always liked to decrease my ignorance and I have always been sorry that we don’t have a life as long as Noah in which to read and learn,� Ehterami had once said in the ceremony held in his honor at the Iranian Artists Forum.

تاریخ نخستین خوانش: در سال 1983میلادی

عنوان: حسنی نگو یه دسته گل؛ شاعر: منوچهر احترامی (پورنگ)؛ تصویرگر کیانوش لطیفی؛ تهران، لاک پشت، 1362؛ در 18ص؛ شابک9645872200؛ چاپ ییست و یکم 1373؛ بیست و سوم 1375؛ بیست و پنجم 1376؛ بیست و هشتم 1377؛ بیست و نهم 1378؛ سی ام 1379؛ سی و پنجم 1392؛ چاپ دیگر تهران، نشر گزارش، 1381؛ و 1393، در 16ص؛ شابک 9789645872203؛ چاپ دیگر تهران، هنرور، سال1385؛ شابک 9647586086؛ موضوع داستانهای کودکان از نویسندگان ایران - سده 20م

منوچهر احترامی (تولد روز شانزدهم ماه تیر سال1320هجری خورشیدی تهران � درگذشت روز بیست و سوم ماه بهمن سال 1387هجری خورشیدی تهران) طنزپرداز از قدیمی‌تری� نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان بود، که مجموعهٔ کارهای «حسنی نگو یه دسته� گل» ایشان از دههٔ شصت سده چهاردهم هجری خورشیدی، با مجموع تیراژ چندمیلیونی همچنان یکی از محبوب‌تری� کتاب‌ها� کودکان به ‌شما� می‌رو�.

توی ده شلمرود، حسنی تک و تنها بود، حسنی نگو بلا بگو، تنبل تنبلا بگو، موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه، نه فلفلی نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکلی، هیچکس باهاش رفیق نبود، تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه، باباش می‌گف�: حسنی میای بریم حموم؟ نه نمیام نه نمیام، سرتو می‌خوا� اصلاح کنی؟ نه نمی‌خوا� نه نمی‌خوام� کره الاغ کدخدا، یورتمه می‌رف� تو کوچه‌ها� الاغه چرا یورتمه می‌ری� دارم می‌ر� بار ببرم، دیرم شده عجله دارم، الاغ خوب و نازنین، سر در هوا سم بر زمین، یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو، یک کمی به من سواری می‌دی� نه که نمی‌دم� چرا نمی‌دی� واسه اینکه من تمیزم، پیش همه عزیزم، اما تو چی؟ موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه! غاز پرید تو استخر، تو اردکی یا غازی؟ من غاز خوش زبانم، میای بریم به بازی؟ نه جانم، چرا نمیای؟ واسه اینکه من، صبح تا غروب، میون آب، کنار جو، مشغول کار شستشو، اما تو چی؟ موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه؛ در وا شد و یه جوجه، دوید و اومد تو کوچه، جیک جیک کنان، گردش زنان، اومدو اومد، پیش حسنی، جوجه کوچولو، کوچول موچولو، میای با من بازی کنی؟ مادرش اومد قدقدقدا برو خونتون تو رو به خدا، جوجه‌� ریزه میزه، ببین چقد تمیزه؟ اما تو چی؟ موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه، حسنی با چشم گریون، پا شد و اومد تو میدون، آی فلفلی آی قلقلی، میاین با من بازی کنین؟ نه که نمیایم چرا نمیاین؟ فلفلی گفت من و داداشم و بابام و عموم، هفته‌ا� دو بار، می‌ری� حموم، اما تو چی؟ قلقلی گفت: نگاش کنین، موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه؛ حسنی دوید پیش باباش، حسنی میای بریم حموم؟ میام میام، سرتو می‌خوا� اصلاح کنی؟ میخوام میخوام، حسنی نگو یه دسته گل، تر و تمیز و تپل مپل، الاغ و خروس و جوجه غاز و ببعی، با فلفلی با قلقلی، با مرغ زرد کاکلی، حلقه زدن دور حسن، الاغه می‌گف�: اگه کاری نداری، بریم الاغ سواری، خروسه میگفت» قوقولی قوقو قوقولی قوقو، هر چی میخوای فوری بگو، مرغه می‌گف�: حسنی برو تو کوچه، بازی بکن با جوجه، غاز می‌گف�: حسنی بیا، با همدیگه، بریم شنا، توی ده شلمرود، حسنی دیگه تنها نبود

نقل از داستان کوتاه «قورباغه ها» از آن روانشاد: (مارها قورباغه ­ها را می­خوردند، و قورباغه ­ها غمگین بودند؛ قورباغه ­ها، به لک­لکها شکایت کردند، لک­لک­ها مارها را خوردند، و قورباغه ­ها شادمان شدند، لک­لک­ها گرسنه ماندند، و شروع کردند به خوردن قورباغه ­ها؛ قورباغه ­ها دچار اختلاف دیدگاه شدند، عده ­ای از آن­ها، با لک­لک­ها کنار آمدند، و عده ­ای دیگر، خواهان بازگشت مارها شدند، مارها بازگشتند، و همپای لک­لک­ها، شروع به خوردن قورباغه ­ها کردند، حالا دیگر قورباغه ­ها متقاعد شده­ اند، که برای خورده شدن به دنیا می­آیند، تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده، اینکه نمی­دانند توسط دوستانشان خورده می­شوند یا دشمنان­شان)؛

تاریخ بهنگام رسانی 02/08/1399هجری خورشیدی؛ 30/06/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Behnam Gohari.
18 reviews10 followers
August 5, 2009
توی ده شلمرود
حسنی تک و تنها بود

حسنی نگو بلا بگو
تنبل تنبلا بگو

موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

نه فلفلی نه قلقلی
نه مرغ زرد کاکلی
هیچکس باهاش رفیق نبود

تنها روی سه پایه
نشسته بود تو سایه

باباش می‌گف�:
حسنی میای بریم حموم؟
نه نمیام نه نمیام

سرتو می‌خوا� اصلاح کنی؟
نه نمی‌خوا� نه نمی‌خوا�

کره الاغ کدخدا
یورتمه می‌رف� تو کوچه‌ه�

الاغه چرا یورتمه می‌ری�

دارم می‌ر� بار ببرم
دیرم شده عجله دارم

الاغ خوب و نازنین
سر در هوا سم بر زمین
یالت بلند و پرمو
دمت مثال جارو
یک کمی به من سواری می‌دی�

نه که نمی‌د�
چرا نمی‌دی�

واسه اینکه من تمیزم
پیش همه عزیزم

اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه!

غاز پرید تو استخر
تو اردکی یا غازی؟

من غاز خوش زبان
میای بریم به بازی؟

نه جانم
چرا نمیای؟

واسه اینکه من
صبح تا غروب
میون آب کنار جو
مشغول کار شستشو

اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

در وا شد و یه جوجه
دوید و اومد تو کوچه

جیک جیک کنان
گردش زنان
اومدو اومد پیش حسنی

جوجه کوچولو
کوچول موچولو
میای با من بازی کنی؟

مادرش اومد قدقدقدا
برو خونتون تو رو به خدا

جوجه‌� ریزه میزه
ببین چقد تمیزه؟

اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

حسنی با چشم گریون
پا شد و اومد تو میدون

آی فلفلی آی قلقلی
میاین با من بازی کنین؟

نه که نمیایم
چرا نمیاین؟

فلفلی گفت
من و داداشم و بابام و عموم
هفته‌ا� دو بار می‌ری� حموم

اما تو چی؟
قلقلی گفت: نگاش کنین

موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

حسنی دوید پیش باباش

حسنی میای بریم حموم؟
میام میام

سرتو می‌خوا� اصلاح کنی؟
میخوام میخوام

حسنی نگو یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل

الاغ و خروس و جوجه غاز و ببعی
با فلفلی با قلقلی با مرغ زرد کاکلی
حلقه زدن دور حسن

الاغه می‌گف�
اگه کاری نداری بریم الاغ سواری

خروسه می گفت
قوقولی قوقو قوقولی قوقو
هر چی میخوای فوری بگو

مرغه می‌گف�
حسنی برو تو کوچه
بازی بکن با جوجه

غاز می‌گف�
حسنی بیا با همدیگه بریم شنا

توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود
--------------------------
... یادش بخیر
Profile Image for Rana Heshmati.
609 reviews869 followers
August 31, 2013
نميشه به اين كتابا ستاره داد كه! وقتى ميسازن يه دوره از زندگيتو. . .
Profile Image for Dream.M.
886 reviews423 followers
March 30, 2024
جدی ، با این قصه تشویق می‌شدی� بریم حموم !
Profile Image for Nafiseh.
99 reviews9 followers
November 22, 2018
آپديت: هيچي همينجوري اومدم زندگيمو به روز كنم و بگم اين روش حسني خواني، امروز پنجشنبه به تاريخ يكم آذر ماه نود و هفت خورشيدي روي احسان پسر يكي ديگر از دوستانم جواب داد و من حالا غمگينم . شبيه شكنجه گري كه كف ِ صابون هم مي زده و با شعر اعتراف مي گرفته و كوچكترين اشتياقي براي مادر شدن نداشته ... كودكي غم انگيز ترين حالت يك انسان است.

چون تا تقي به توقي ميخوره عذاب وجدانم عود ميكنه همون پنج ستاره روشن ميمونه وگرنه كه الان دوست دارم حسني هيچ وقت تر و تميز نميشد.
بیراهه رفته بودم آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمر را
بیراهه خواهم رفت. (حسین پناهی )

--------------------------------------------------






گويا از حموم بيزار بودم ، وقتي كه بچه بودم، راستش الان هم هستم اما خب آدم بزرگا مجبورن به انجام كارهايي كه دوست ندارن اينم روش.
گويا وقتي نزديك حموم رفتن ميشد مامان كتاب حسني رو از اون قفسه چوبيه كه كتابخونه ي من بود بيرون مي آورد يا از حفظ شروع مي كرد : توي ده شلمرود..
بعد خيلي آروم و خونسرد مي گفت كه اگه حموم نري مث حسني ميشي ها
گويا منم خيلي آروم و سر به زير دستاي مامانو مي گرفتم و با عبرت از سرگذشت حسني به سمت حموم رهسپار مي شديم و جالبه كه اين مراسم هميشه تكرار ميشد.

ديروز (امروز هنگام نوشتن اين سطور شنبه است،اما امروز واقعي يكشنبه است)منزل يكي از دوستانم بودم كه دختر زيبايي دارن به نام صبا
ديروز جمعه بود و خب جمعه در كنار تمام مزيت هايي كه هميشه در طول تاريخ به خودش اختصاص داده با فريضه دهشتناك حموم رفتن هم يه جورايي عجين شده
صبا حموم رو دوست نداره و مامانش بعد از هزاران قربون صدقه ديگه كم كم داشت نااميد ميشد و به كارهاي خشونت آميز دست مي زد كه من ناگهان ياد حسني افتادم، شعرش يادم نبود از توي نت سرچ كردم و صبا رو نشوندم رو پاهام و به طرز بسيار بسيار ناشيانه و خجالت آوري شروع كردم : توي ده شلمرود ..
بعد كه رسيديم به اونجاهايي ك حسني متقاعد شد و حموم رفت و از تنهايي در اومد و كره الاغ و خروس و فلفلي و اينا همه حلقه زدن دورش و شعر كم كم تموم شد ، صبا خيلييي بي اعتنا و بي تفاوت �� يه جورايي انگار كه من وقت عزيزش رو با چنين اشعار سطح پاييني گرفته باشم نگاهم مي كرد ،توي نگاهش يه خب من الان چيكار مي تونم برات بكنم خاصي بود .
بعد من همچنان به طرز ناشيانه و خجالت آوري گفتم كه صبا جون اگه نري حموم مث حسني ميشي ها و صبا همچنان بر و بر نگاهم مي كرد و بنده انقدر خجالت زده شدم كه با ترس و لرز اضافه كردم : يعني حموم ميري ديگه خاله جون؟
صبا بدون اينكه جوابي به من بده به سمت آشپزخونه رفت و با يه بشقاب پر از چيپس و ماكاروني پيچ پيچي برگشت و دولپي به تناول مشغول شد و بعدش كم كم خميازه كشيد و سرش رو گذاشت روي پاهاي منو خوابيد با لب و لوچه نارنجي شده ش.


واقعن چرا انقدر مي ترسيدم كه شبيه حسني بشم؟ حالا فوق فوقش نهايت نهايتش اين بوده كه قلقلي و فلفلي و كره الاغ كدخداو ببعي بهم محل نميذاشتن ديگه. بهتر....


ما چيستيم جز مولكولهاي فعال ذهن زمين كه خاطرات كهكشانها را مغشوش مي كنيم ( حسين پناهي)

ما راه مي رفتيم و زندگي نشستن بود
ما مي دويديم و زندگي راه رفتن بود
ما مي خوابيديم و زندگي دويدن بود
ن!
انسان ، هيچ گاه براي خود مأمن خوبي نبوده است
(حسين پناهي)


+آدم هيچ وقت فكرشو نميكنه كه يه روزي در بكرترين حالت سرخوشي ،بنشينه در انتهاي سكوتش و براي حسني نگو يه دسته گل ريويو بنويسه و در انتها يادي هم بكنه از حسين پناهي و تازه با خودش كلنجار بره كه آيا حسني واقعن مستحق پنج تا ستاره هست يا نه.







Profile Image for shamim.
185 reviews127 followers
January 15, 2024
اقا من غصه دار کودکی از دست رفته‌� شدم🥲
با خوندنش حس غریبی رو تجربه کردم.
و جدای از اون حالا بقیه لازم بود انقدر با حسنی با خشونت برخورد کنن🫠

خوانش دوم :
حقیقتا نشستم نصفه شبی یه دورم برای دوست پسرم خوندم😂✌�
Profile Image for Hosein.
266 reviews105 followers
July 15, 2014
یعنی باور نمی شه حسنی توی گودریدز باشه:دی
من بچگیم رو با این کتاب و گربه ی من نازنازیه گزروندم.
روح منوچهر احترامی شاد، اینشون خاطرات زیادی برای ما رقم زدن.
Profile Image for Sara Kamjou.
655 reviews482 followers
February 26, 2020
حسنی مقاومت می‌کن� در برابر حموم رفتن؟ آخ آخ خودمونو می‌دیدی� تو این قصه‌ه�...
بچگی ما با این داستان‌ه� گره خورده. چه لذتی داشت و داره خوندنشون...
خوشحالم تصمیم گرفتم امسال سری به نوستالژی‌ه� و داستان‌ها� کودکی بزنم.
Profile Image for پیمان عَلُو.
345 reviews226 followers
April 13, 2019
۱۹ سالمه و امروز حسنی دسته گل رو خوندم،نکته جالب این بود که وقتی دوستانی که کتاب رو خوندن رو دیدم من کوچیک ترینشون بودم.
یعنی این قصه نه تنها برای بچه های ۳ تا ۶ سال بلکه برای نسل من هم واقعا زیبا و خوندنی هستش...

این کتاب نوستالژی کامل بود ،من کسی که در حال خودم چیزی ندارم مدام نیاز مند رفتن به گذشته هستم و این کتاب همون قطاری بود که منو برد به دورانی که از حموم‌رفت� بدم میومد،دورانی که نسل امروز شاید هیچ وقت درکش نکنه ،حسنی هارو شاید فقط تو شلمرود بشه ببینی ،وگرنه حسنی های امروزی هرکدوم یه کتاب دستشونه و. باهاش مشغول هستن البته ببخشین انگار کتاب نبود تبلت بود...

این ۱۰ صفحه تنهایی کافکا مانند میرفت به جنگ مدرنیته...


نسل امروز:

حسنی میای کتاب بخونی،
نه نمیخوام ،نه نمیخوام
میخوام با گوشی بازی کنم
همه رو از خودم راضی کنم
کتاب مال اسکولاست
پول حلال مشکلاست

میرم توییتر میرم تلگرام میرم اینستا
با چند جمله از فمینیستا
Profile Image for Mohammad Javad.
175 reviews132 followers
November 25, 2018
بعد از ده پونزده سال هنوزم حفظ ام
تک تک کلمه هاش رو
تک تک جواب و سوال هاش رو

الان که دوباره خوندمش به این نتیجه رسیدم که هنوزم بعد این همه سال کمتر شعری رو دستش بلند شده.
Profile Image for Liloofar.
38 reviews32 followers
September 19, 2017
قبل از اینکه خواندن و نوشتن یاد بگیریم تمام شعراشو حفظ شده بودیم.
ستاره بدیم به شعرش؟ یا مثلا نقاشیاش؟ یا به تاثیری که روی حال و هوای بچگیمون گذاشته؟ که هنوز که هنوزه وقتی اسم حسنی بیاد یا طرح جلد کتابشو ببینیم، ناخودآگاه توی ذهنمون میخونیم:
توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود...
ما بهترین دوران بچگی رو داشتیم، چیزی که بچه های الان قادر به تجربه اش نیستن.
تکنولوژی� رو بعدها هم میشه تجربه کرد، همون طور که ما توی این سن و سال داریم تجربه میکنیم. اما اون حال و هوای ما رو این نسل جدید کِی میتونه بچشه؟؟
Profile Image for Maede.
452 reviews653 followers
December 24, 2019
چطوری میشه به این کتاب ستاره داد؟ حجم نوستالژی ای که با خودش میاره در حد یک آسمون پر ستارست نه پنج تا ستاره گودریدزی
هنوزم بعد از این همه سال همش رو حفظم و دیالوگ های غاز رو از همه بهتر. سال 78 در مدرسه اجراش کردیم و من که غاز بودم صد بار پریدنش توی آب رو قبل از نمایش تمرین کردم و آخر هم به نظرم اونجور که باید نشد
Profile Image for Saeed Mohamadi.
40 reviews40 followers
July 7, 2015
کجا بود ؟؟ توی ده شلمرود؟؟
یاد اون موقع ها بخیر همیشه دلم میخواست برم شلمرود رو از نزدیک ببینم.



Profile Image for Elnaz.
44 reviews30 followers
January 15, 2010
توی ده شلمرود
حسنی تک و تنها بود

حسنی نگو بلا بگو
تنبل تنبلا بگو

موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

نه فلفلی نه قلقلی
نه مرغ زرد کاکلی
هیچکس باهاش رفیق نبود

تنها روی سه پایه
نشسته بود تو سایه

باباش می‌گف�:
حسنی میای بریم حموم؟
نه نمیام نه نمیام

سرتو می‌خوا� اصلاح کنی؟
نه نمی‌خوا� نه نمی‌خوا�

کره الاغ کدخدا
یورتمه می‌رف� تو کوچه‌ه�

الاغه چرا یورتمه می‌ری�

دارم می‌ر� بار ببرم
دیرم شده عجله دارم

الاغ خوب و نازنین
سر در هوا سم بر زمین
یالت بلند و پرمو
دمت مثال جارو
یک کمی به من سواری می‌دی�

نه که نمی‌د�
چرا نمی‌دی�

واسه اینکه من تمیزم
پیش همه عزیزم

اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه!

غاز پرید تو استخر
تو اردکی یا غازی؟

من غاز خوش زبان
میای بریم به بازی؟

نه جانم
چرا نمیای؟

واسه اینکه من
صبح تا غروب
میون آب کنار جو
مشغول کار شستشو

اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

در وا شد و یه جوجه
دوید و اومد تو کوچه

جیک جیک کنان
گردش زنان
اومدو اومد پیش حسنی

جوجه کوچولو
کوچول موچولو
میای با من بازی کنی؟

مادرش اومد قدقدقدا
برو خونتون تو رو به خدا

جوجه‌� ریزه میزه
ببین چقد تمیزه؟

اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

حسنی با چشم گریون
پا شد و اومد تو میدون

آی فلفلی آی قلقلی
میاین با من بازی کنین؟

نه که نمیایم
چرا نمیاین؟

فلفلی گفت
من و داداشم و بابام و عموم
هفته‌ا� دو بار می‌ری� حموم

اما تو چی؟
قلقلی گفت: نگاش کنین

موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

حسنی دوید پیش باباش

حسنی میای بریم حموم؟
میام میام

سرتو می‌خوا� اصلاح کنی؟
میخوام میخوام

حسنی نگو یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل

الاغ و خروس و جوجه غاز و ببعی
با فلفلی با قلقلی با مرغ زرد کاکلی
حلقه زدن دور حسن

الاغه می‌گف�
اگه کاری نداری بریم الاغ سواری

خروسه می گفت
قوقولی قوقو قوقولی قوقو
هر چی میخوای فوری بگو

مرغه می‌گف�
حسنی برو تو کوچه
بازی بکن با جوجه

غاز می‌گف�
حسنی بیا با همدیگه بریم شنا

توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود
Profile Image for ZaRi.
2,319 reviews848 followers
September 12, 2015
توی ده شلمرود،
حسنی تک و تنها بود.
حسنی نگو، بلا بگو،
تنبل تنبلا بگو،
حسنی نگو یه دسته گل.نویسنده:منوچهراحترامی

حسنی نگو یه دسته گل.نویسنده:منوچهراحترامی
موی بلند، روی سیاه،ناخن دراز، واه واه واه.
نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکُلی،
هیچکس باهاش رفیق نبود.
تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه.

باباش می گفت:
- حسنی میای بریم حموم؟
نه نمیام، نه نمیام
- سرتو می خوای اصلاح کنی؟
- نه نمی خوام، نه نمی خوام
کره الاغ کدخدا،
یورتمه می رفت تو کوچه ها:
- الاغه چرا یورتمه می ری؟
- دارم می رم باربیارم، دیرم شده، عجله دارم.
- الاغ خوب نازنین،
سر در هوا،
سُم بر زمین،
یالت بلند و پُر مو،
دُمت مثال جارو،
یک کمی به من سواری می دی؟
- نه که نمی دم
- چرا نمی دی؟-
واسه اینکه من تمیزم.
- پیش همه عزیزم.
امّا تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه.
غازه پرید تو استخر.
- تو اردکی یا غازی؟
- من غاز خوش زبانم.
- میای بریم به بازی؟
- نه جانم.
- چرا نمیای؟
- واسه اینکه من، صبح تا غروب، میون آب،
کنار جو، مشغول کار شستشو.
امّا تو چی؟
موی بلند، روی سیاه،ناخن دراز، واه واه واه.
در وا شد و یه جوجه دوید و اومد تو کوچه.
جیک جیک زنان، گردش کنان
اومد و اومد ، پیش حسنی:
- جوجه کوچولو، کوچول موچولو،
میای با من بازی کنی؟
مادرش اومد،
- قُدقُدقُدا
برو خونه تون، تورو به خدا جوجه ی ریزه میزه
ببین چقدر تمیزه؟
امّا تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه.
حسنی با چشم گریون،
پا شد و اومد تو میدون:
- آی فلفلی، آی قلقلی،
میاین با من بازی کنین؟
� نه که نمیایم.
- چرا نمیاین؟
فلفلی گفت:
- من و داداشم و بابام و عموم،
- هفته ای دو بار میریم حموم.
- امّا توچی؟
قلقلی گفت:
- نگاش کنین.
موی بلند، روی سیاه،ناخن دراز، واه واه واه.
- حسنی دوید پیش باباش:
- حسنی میای بریم حموم؟
- میام، میام
- سرتو می خوای اصلاح کنی؟
- می خوام، می خوام حسنی نگو یه دسته گلتر و تمیز و تُپُل مُپُل
الاغ و خروس، جوجه و غاز و ببعی
با فلفلی، با قلقلی، با مرغ زرد کاکُلی
حلقه زدن، دور حسن.
الاغه می گفت:
- کاری اگه نداری، بریم الاغ سواری.
خروسه می گفت:
- قوقولی قوقو، قوقولی قوقو؟
هرچی می خوای، فوری بگو.
مرغه می گفت:
- حسنی رو تو کوچه.
بازی بکن با جوجه.
غازه می گفت: حسنی بیا
با همدیگه بریم شنا.
توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود
Profile Image for Ladan.
185 reviews469 followers
November 27, 2018
نمیدونم آخه چرا این کتاب رو برای من نخریدن اما یادمه ورد زبون دوستام بود و کلی محبوب بود ولی داشتم فکر میکردم اگر این کتاب رو برام خریده بودن آسیبش به مراتب کمتر از دختر کبریت فروش بود ته تهش واسه تایید گرفتن از بقیه روزی بیست بار میرفتم حموم و ناخن هام رو از ته میگرفتم ...اما شما گول نخورید و هیچ کدوم از اینها رو برای بچه هاتون نخرید...براش لباس جدید پادشاه رو بخرید
Profile Image for Marzieh Torabi.
119 reviews71 followers
April 16, 2017
خیلی وقت بود که دلم می‌خواس� یکی از کتابای بچگی‌م� دوباره بخونم اما نمی‌تونست� چون پدر و مادرم همه‌� کتابامو به کتابخونه هدیه داده بودن. چاپ مجدد این کتاب و خیلی از کتابای دیگه رو توی شهر کتاب دیدم و خب نتونستم در برابر خریدنش مقاومت کنم :)) این شد که در آستانه‌� ۲۲ سالگی دارم "حسنی نگو یه دسته گل" می‌خون�!
Profile Image for Shahrzad.
58 reviews43 followers
November 9, 2015
محبوب ترین کتاب بچه گیم، هنوز بیشتر قسمتاش و حتی لحن و صدای مامان بابام که موقع خواب واسم میخوندن توی گوشمه :)
Profile Image for مسیح بی شفا.
174 reviews5 followers
July 28, 2017
من به جای اینکه برم واسه بچم کتابای شعر سطح پایین و مهمل الان و آینده رو بخرم،میرم همین کتاب و امثالش رو اسکن میگیرم و چاپ میکنم و میدم واسم صحافیش کنن.
بعد همون کتاب رو میدم که نسل به نسل و بچه به بچه تو خونوادمون بمونه
والا :)) اینجا باید جزو فرهنگ ما باقی بمونن،نه اینکه تا چند دهه دیگه یا حتی زودتر فراموش بشن
Profile Image for nazanin.
196 reviews19 followers
Read
July 2, 2024
حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو موی بلند ناخن سیاه واهو واهو واه نه فلفلی نه فلقلی نه مرغ سبزکاکلی هیچکس باهاش رفیق نبود تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه ننش میگفت حسنی بیا یکه و تنها نباش همه جا نه میری مکتب نه میری بازی دیگه هم با من نکن لجبازی درستو بخون مشقاتو بنویس اینقد تو کوچه ها نمون حسنی لیفو صابونو گرفت به دستش رفت توی حموم نشست تمیز شدو تپل و مدل حسنی نگو یه دسته گل شب زود خوابید خواب دوستاشو میدید صبح زود پاشد گیوشو پوشید ننه حسن یهو اونو دید گفت حسنی چیشده این وقت صبح گفت ننه میرم به مکتب نباشم تنها ننه حسن تا اینو شنید قاه قاه خندید چون دید حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت🫢🤔🥲🙃
اگه دوتا شعر درست حسابی میدادن دستمون چقد چیزمیز خوب حفظ بودیما🤣 اون نسخه طلایی‌ا� که داشتمو پیدا نکردم.
Profile Image for Amy.
112 reviews14 followers
March 26, 2013
بهترین شعر دوران بچگی واسه همه می خوندمش کیفی می کردم!

حسنی نگو بلا بگو
تنبل تنبلا بگو

موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه


باباش می‌گف�:
حسنی میای بریم حموم؟
نه نمیام نه نمیام

سرتو می‌خوا� اصلاح کنی؟
نه نمی‌خوا� نه نمی‌خوا�
Profile Image for Maryam Shahriari.
256 reviews953 followers
August 23, 2008
خداييش از داستان‌هاي� هست كه هنوز هم حفظش هستيم.
كلي هم ارزشمنده چون شايد خيلي بيشتر از كتاب‌ها� ديگه‌ا� كه خونديم تو زمان خودش برامون آموزنده بوده
39 reviews2 followers
September 5, 2010
تو اردکی یا غازی؟
من غاز خوش زبانم
میای بریم به بازی؟
نه جانم
چرا نمیای؟
واسه که من صبح تا غروبگمیون آب کنار جو
مشغول کار و شستشو
اما تو چی.....
Profile Image for Sheida.
39 reviews28 followers
February 26, 2009
نه نمیام نه نمیام
Profile Image for Mohadese.
410 reviews1,119 followers
June 5, 2017
البته این کتابو و همه کتابای اقای احترامی رو من نخوندم من حفظم و مامانم برام خونده! خدایی عجب کتابایی زمان ما بود
Profile Image for Fatemeh Mehrasa.
202 reviews101 followers
September 2, 2015
خدای من ....چقد ذوق کردم وقتی اینجا پیداش کردم....
تو بچگیامم عاشق این کتاب بودم... با این کتاب بزرگ شدم...
عکس حسنی رو جلدم خیلی دوس داشتم :)
Displaying 1 - 29 of 135 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.