تاریخ خاص تنهایی رمانی است تأملبرانگیز� غافلگیرکننده و «خاص»؛ تاریخِ زندگی انسانهای� است عاصی و دورمانده از عشق. خسروبیک که زمانی از اعضای اتحاد و ترقی بود و در برهها� از زندگی کشتن را جایگزین عشقورز� کرد، سرانجام در آخرین روزهای عمر با ترس و حیرت به عشق رو میکند� اما دیگر دیر شده است. نِرمین همواره عشق را میجوی� اما وقتی مردی به خاطرش رنج میکشد� او را ترک میکند� چون معتقد است هر عشقی تاریخ خاص خود را دارد؛ تاریخی که با جنگ، شکست، رنج، ویرانی و آتشب� پیش میرو�. این تاریخ خاص مانند آنچه مورخان مینویسن� همواره آکنده است از درد و تباهی؛ تاریخی است که شادیه� را نادیده میگیر�. از سوی دیگر، مُبرّا شخصیتی است که با وجود تمنای عشق، همیشه احساسات خود را پنهان و سرکوب کرده و با رفتارهای آکنده از بیمهر� دیگران به دوران کهولت رسیده است و در نهایت، بهایی بس گران میپرداز�.
He was born 1950 in Ankara, Turkey to the notable journalist and writer Çetin Altan as the first of two sons. His brother Mehmet Altan is also a journalist, writer and university professor of economy politics.
A working journalist for more than twenty years, he has served in all stages of the profession, from being a night shift reporter to editor in chief in various newspapers.
In addition to having written columns in several Turkish newspapers, including Hürriyet, Milliyet and Radikal, Altan has produced news programming for television. He worked as the editor in chief and lead columnist of Taraf, a daily Turkish newspaper, until he resigned from his post in 2012.
He was fired from Milliyet after writing a column on 17 April 1995 titled "Atakurd", which presented an alternate history of Turkey. In September 2008 when Altan published an article titled "Oh, My Brother" dedicated to the victims of the Armenian Genocide, he was charged under Article 301 of the Turkish Penal Code for "denigrating Turkishness". The judicial claim was initiated by the far-right "Great Union Party."
During Turkey's media purge after the failed July 2016 coup d'état on September 23, 2016, Altan, was arrested. On 16 February 2018, along with his brother Mehmet and four others he was sentenced to life imprisonment with the condition that they be locked up for 23 hours each and every day.
این کتاب برای من ارزش احساسی خیلی زیادی داره . اگر قادر بودم کتابی درباره خودم بنویسم، همچین چیزی از کار درمیومد ... راستش هرکار کردم دلم راضی نشد برای تاریخ خاص تنهایی ریویوو ننویسم (البته که نوشته های من زیر کتابه� اغلب خاطرات کتابی اند تا نقطه نظر)؛ چرا که خودم را در برابر احمد التان_نویسنده کتاب_ و شخصیت های داستانش نرمین، خسرو بیک و خاله مبرا بسیار مدیون میدان�. من برای سیل اشک هایی که شبانه از چشم هایم جاری شد، صورتم را خیس کرد، و قلبم را جلا داد؛ برای زیبایی چشم هایم بعد از گریه کردن، به این کتاب مدیون ام. این کتاب را باید نیمه شب ها خواند، موقع خواندن اش باید تنها بود، شکست خورده، و چه بهتر که بیمار، تا زهر خنجرش اثر بر جان بنشیند و تلخی اش سریعا اثر کند.
برای ادای دین، آمدم از نزدیکترین و هولناک ترین تجربه مشترکم با نرمین نوشتم که خواندنش درآن شب تنهایی ابدی تاثیر عجیب و قدرتمندی بر من گذاشته و خاطرات ناخوشایندی را برایم زنده کرده بود. آنقدر نوشتم و خودم را کاویدم که به عمیق ترین، تاریک ترین و زشت ترین نقطه روحم رسیدم. مواجهه با این من حیوانی برای خودم هم آسان نبود و حتی از آزاد کردن این من و احضارش ترسیدم. اما از آنجایی که هیچ عقل سلیمی زشتی های وجود خود را در معرض دید عموم قرار نمیدهد� نوشته ها را برای خودم نگه داشتم و شروع به نوشتن چیزی قابل عرضه و بی خطر کردم. اما انگار هیچ چیز بی خطری در من هنگام و بعد خواندن این کتاب پیدا نمی شد؛ نوشتن از هرچیزی وقتی اینطور احساساتی و منقلب باشی یعنی لخت و عور در میان هزاران چشم ایستادن؛ باید انتظار تمسخر، توهین، طعنه یا هرچیز دیگری را داشته باشی که من ندارم. نه اینکه برای حرف دیگران تره خرد کنم، نه! آسیب پذیر تر از آنم که بتوانم اینها را به جان بخرم و در امان بمانم. پس چطور باید به این کتاب جانبخش ادای دین کنم؟ شاید همین ها که نوشتم هم کافی باشد، بهرحال از هر کس به اندازه ظرفیت اش باید توقع داشت و چقدر ظرف من کوچک است.
تاریخ خاص تنهایی کتابی ایست از احمد آلتان نویسنده ترک . کتاب او روایتی ایست از عشق، تنهایی، مرگ ، سیاست ، مذهب وتلاش برای جستجوی معنا در دنیای آشفتها� که شخصیتها� داستان در آن زندگی میکنن� . اما با وجود مفاهیم فوق و شخصیت های داستان مانند خسروبیک و نرمین ، تنهایی را باید موضوع اصلی کتاب آلتان دانست . تنهایی در کتاب نقشی محوری و بنیادی دارد. این رمان داستان شخصیتها� مختلفی را روایت میکن� که هر کدام به نوعی با تنهایی لعنتی دست به گریبان هستند . خسرو بیک یکی از آنان است . او مردی مسن و تنها است که گذشته تلخ و سیاه او را رها نمی کند . اواین گونه از جامعه طرد شده و به انزوا پناه برده است . نام کتاب ، تاریخ خاص تنهایی را می توان انتخابی هوشمندانه دانست که لایهها� معنایی متعددی را به ذهن خواننده متبادر میکن�. هر انسانی تجربها� منحصر به فرد از تنهایی را دارد. تنهایی هر کس داستان خود را دارد، با ریشهها� علل و پیامدهای منحصر به فرد. انتخاب نام تاریخ خاص تنهایی بر این نکته تأکید دارد که تنهایی خسروبیک، شخصیت اصلی رمان، تجربها� یگانه و خاص است که نمیتوا� آن را به تجربه تنهایی افراد دیگر تعمیم داد. همچنین تنهایی پدیدها� ایستا و ثابت نیست، بلکه در گذر زمان تکامل مییاب� و شکلها� مختلفی به خود میگیر�. رمان آلتان به کاوش در چگونگی تغییر و تحول تنهایی خسروبیک در طول زندگی او میپرداز�. از دوران جوانی آرمانخواهان� او تا انزوا و ناامیدی دوران پیری، تنهایی خسروبیک سفری طولانی و پرفراز و نشیب را طی میکن�. تاریخ بشریت مملو از داستانها� تنهایی است. از شخصیتها� منزوی در آثار ادبی گرفته تا انسانها� واقعی که در انزوا و تبعید زندگی کردهاند� تاریخ پر از نمونههای� از تنهایی در اشکال مختلف است. انتخاب نام "تاریخ خاص تنهایی" میتوان� به این معنا باشد که رمان آلتان را میتوا� به عنوان بخشی از تاریخ بزرگت� تنهایی بشر در نظر گرفت. چرا تنها می مانند ؟ چرا تنهایی می مانیم ؟ در کتاب آلتان، تنهایی به عنوان یک مضمون مرکزی و فراگیر، شخصیته� را در بر گرفته. تنهایی هر یک از شخصیته� منحصر به فرد و رنجآو� است و از عوامل مختلفی مانند انزوای خود خودخواسته مانند خسروبیک ، ناتوانی در برقراری روابط عاطفی ، فقدان یا مرگ عشق ، ترس از صمیمیت و حتی پوچی و بیمعنای� زندگی ناشی میشو�. علاوه بر اینها شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه نیز میتوان� در تشدید تنهایی افراد نقش داشته باشد. در داستان احمد آلتان، شخصیته� در دوران پرتلاطمی از تاریخ ترکیه زندگی میکنن� که با استبداد، سرکوب و بی ثباتی همراه است . شاید این شرایط باعث شده که افراد از یکدیگر دورتر شده و به انزوا پناه ببرند. تاریخ خاص تنهایی را می توان داستان داستانی سرشار از جستجو و پرسش در باب عشق، تنهایی، معنا و هویت انسانی دانست. شخصیتها� رمان هریک به گونه ای از لذت عشق واقعی محروم مانده و حال با فقدان آن و خلاء درونی دست به گریبان هستند . از نگاه آلتان ، ریشه تنهایی خسرو بیک و نرمین نه در فقدان معشوق ، بلکه در درک نادرست از خویش و جایگاه شان در هستی نهفته است. شاید تنها با درک و شناخت عمیق از خود بتوان به آرامش و رستگاری در زندگی دست یافت .
رمان مردن آسانت� از دوست داشتن است ، بسط و تکاملی از مضامین و ایدهها� مطرح شده در تاریخ خاص تنهایی است. گویی آلتان در این کتاب، به کاوشی عمیق تر در ماهیت عشق، تنهایی، مرگ و جستجوی معنا در دنیای آشفته پرداخته . بنابراین تاریخ خاص تنهایی را شاید بتوان مانند مقدمه ای بر مردن آسانت� از دوست داشتن است دانست . شاید این گونه خواننده بتواند زمینهها� فکری و اجتماعی و ظرافته� و پیچیدگیها� این رمان را عمیقت� درک کند .
تاریخ خاص تنهایی، فضایی مالیخولیایی و نه سورئال یا رئالیسم جادویی، بلکه نوعی رئالیسم اغراق شده دارد و روندی غیر خطی که بیشتر مخاطبان ایرانی چنین فضایی را پیشتر در آثاری همچون همنوایی شبانه ارکستر چوبه� یا سمفونی مردگان تجربه کردهان�. تاریخ خاص تنهایی نیز مانند دو اثر مذکور، که هر یک علاوه بر چند وجهی بودن و مرکب بودن از مفاهیم و نکات مختلف، حول یک موضوع مرکزی مانور میدادند ( برای مثال در سمفونی مردگان : برادرکشی )، بر یک موضوع پر تکرار اما خاص تمرکز دارد : تنهایی. از این حیث، این نویسنده و آثارش، در بین هموطنا� خود، بیشترین قرابت را با یوسف آتیلگان نویسنده� هتل آنایورت و پرسهز� را دارد. هر دو آنه� دغدغههای� کمابیش نزدیک به هم و سبکی تقریبا مشابه دارند و زندگی تراژیکشان نیز به یکدیگر بی شباهت نیست. آتیلگان ساله� تبعیدی و مغضوب بود و تا زمان مرگش دو رمان بیشتر ننوشت. احمد آلتان نیز روزنامهنگا� و نویسنده� آزادها� است که بخاطر صراحت سخنانش به حبس ابد محکوم شد و اکنون در زندان است. او در این اثر، گویی تاریخ کشورش را، همراه با اندیشهها� مرتجعانه و کپکزدها� نه به صورت تاریخنگارانه� بلکه کاملا هنری و روانشناسانه بازتاب میده� که البته بخش کم اهمیتت� ماجرا است. هسته� مرکزی داستان، تنهاییِ زاده شده از این تاریخ است. تنهاییِ منجر به آدمکشی� آدمستیز� و طرد زندگی. و البته ترس. حتی بی روحتری� و قصیالقلبتری� کاراکتر داستان هم میترس�. البته نه تا زمانی که تنهاست، بلکه زمانی که پی میبر� میتوانس� تنها نباشد. آلتان در کنار تنهایی، ترس و عشق را هم به خوبی در این داستان واکاوی میکن�. برخی از جملات او به حدی عریانان� که حس میکنی� جامعتری� تعریف یا کاملتری� توصیفی است که میتوانستی� درباره مهمتری� خصلتها� آدمی بخوانید. با این وجود مانند هر کتاب خاصِ دیگری، پیشنهاد این کتاب به هر کسی میسر نیست. به زبانِ ساده و من بابِ درک حال و هوا و جو کتاب، اگر از خواندن کتابهای� مانند بوف کور، شازده احتجاب، همنوایی شبانه و ... لذت بردید، این کتاب نیز برای شماست.
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
-سعدی.
تنهایی یکی از احساسات عجیب بشره، چون یه سری احساسه� توی وجود ما هستن که چیزی به اسم حد براشون تعریف نشده، مثل عشق، مثل ترس و مثل تنهایی. من سالها� زیادی از عمرم رو تنها بودم، و این تنهایی همیشه با خودش ترس به همراه داره، چون توی وجود همه� ما یه حفرها� هست که هیچجور� پر نمیش�. آدمه� چیزهای زیادی رو در طول عمرشون امتحان میکن� اما انگار آخرش که باز بری سروقت حفره، و از بالا بهش زل بزنی، بازم یه حفرها� و یه جاییش خالیه. برای همینه تا وقتی زندها� فکر میکن� که مرگ تیکه آخر پازله، اون چیزی که تموم این ماجرا رو به انتها میرسونه� اما به زندگی بدبینی، و بدبین بودن به زندگی اگه شدت بگیره تو رو نسبت به مرگ هم بدبین میکنه� و بعد دوباره ترس سراغت میآ�. ترس اینک� مرگ هم چاره نباشه، و شفای این دیوونگی رو پیدا نکنی. خیلی از آدمه� کمتر به تنهاییشو� فکر میکنن� اما حداقل فکر میکن� عدها� که در آغوش کتابه� و قصهه� خودشون رو انداختن، به نحوی که شاید من درک بکنم و شاید برای من غریبه باشه، دارن با تنهایی دستوپنج� نرم میکن� و این کتاب انگار مدخلیه برای یه لحظه لمس کردن این تاریخ، تاریخ خاص تنهایی.
در مورد کتاب: این کتاب برای من خیلی احساسی بود، و پیشنهاد کردن رمانهای� که در من یه عالمه احساس برانگیخته کردن سخته. چون گاهی حین خوندن صفحات هی کتاب رو میبست� و سرم رو توی بالشتی فرو میبردم� بغض میکردم� نفس میکشید� تا بتونم ادامه بدم. تا از آدمهای� که انگار توشون وجهههای� از قصه� زندگی خودم رو پیدا میکن� برای چند ثانیه دور باشم، برای چند نفس، ولی بعضی اوقات حتی بستن کتابی نقطه اتمامی بر احساساتی که ازش دریافت میکن� نمیش�. کتاب بهنظ� من پر از ظرافتها� جورواجوره، چیزهایی که یا یه لحظه قلبت رو لمس میکن� یا ممکنه برای مخاطبه� پشت پردها� مخفی بشن. این رمان تا حد زیادی لمس کردنیه. مثلاً یه صحنها� از کتاب بود که دو تا از شخصیته� رفتن کلیسا تا دعا بخونن، اما یکیشو� هیچ دعایی جز دعای فاتحه بلد نیست. یا مثلاً یه جایی از کتاب نرمین از خسرو بیک در مورد عاشق شدنش میپرسه� و خسرو بیک دستی به سبیلش میکش� و اول اخم میکنه� بعد لبخند میزن� و بعد دوباره اخم میکن�. تموم این لحظهه� و این تیکهها� کوچیکی که توی کتاب پنه��ن شده بود، ممکنه توجه کسی رو جلب نکنه، اما من روشون مکث کردم و کتاب رو بستم و قایق خیالها� رو انداختم توی دریای گذشتها�.
روایت کتاب غیرخطیه اما در عین حال روایت و داستان آنچنان� هم وجود نداره که پیشروی انجام بده. خوندن کتاب مثل اینه که تو یه شب بارونی به یه عمارت متروکه رسیده باشی و یه آلبوم عکس حاوی یه سری عکس و چند نوشته� کوتاه زیرشون پیدا کرده باشی که نه ترتیب درستی دارن و نه لزوماً باهم در ارتباطن، اما به هر حال قصههای� از دل سرنوشت آدمها� این عمارت بودن. احمد آلتان توی ساخت فضاها و محیط خیلی فرز و خوب عمل میکن� و با همون صفحه� اول هر فصل میتون� محیط داستانش رو رقم بزنه تا شخصیته� توش حرف بزنن و ما هم عین نظارهگ� دور یا همون آدمی که آلبوم عکس رو باز کرده فقط گوش بدیم و رد بشیم؛ گفتمانهای� که بیشتر در مورد عشق هستن. سوا از داستان غیر خطی کتاب شامل یه سری مونولوگ از زبان نرمین هم هست که هر چند فصل باهاش روبهر� میشی� و به نوعی واکاوی بسیار نزدیک به درون شخصیت نرمینه، جملات سادها� که خیلی عریان بهنظ� میرسن� و همون عریان بودنشون� که احساسات آدم دو جریحهدا� میکن� و همزمان از این حجم مواجهه آدم ممکنه بترسه.
در پایان معرفی کردن این کتاب کار سختیه، اما فکر میکن� کسایی که باید، توی اون شب یا روزی که احساس تنهایی توی دلشو� پیچیده بود، بهطر� سحرآمیزی گذرشون به این کتاب خواهد خورد و خوندنش رو شروع میکن�. ترجمه بسیار روون و تمیز و از زبان خود ترکی هم صورت گرفته بود.
تاریخ خاص تنهایی رمانیس� که تلاقی تنهایی انسان را با انسانه� به نمایش میگذار�. انسانی که در تنهایی خود مرام و مشرب خاصی دارد اما در موقعیتها� مختلف و در برخورد با آدمها� گوناگون، ممکن است حالتها� متفاوتی را پذیرا شود. اوج گریز از تنهایی، عاشق شدن است. حالتی که میتوا� خودِ واقعی را کتمان کرد. به قول باختین، عشق به دیگری اعتراف به نقص خود است! حقیقتی که نرمین � یکی از شخصیتها� رمان- نتوانست در برابر آن دوام بیاورد. به همین خاطر بلافاصله بعد هر عاشق شدنی بهدنبا� حسی در خود است تا بتواند رها شود و آن چیزی نیست جز حس تنفر و بیزاری و گریز. خسروبیک، پیرمرد و پدربزرگی مزدور که در پایان عمر به خود اجازه میده� دریچهها� قلبش به روی احساس باز شود اما دیرهنگامیِ این کار او را صرفاً شخصیتی کرده است که در صندلی بنشیند و با حالت غرور و عزت نفسی پوشالی خاطرات جوانی و زندگیا� را با نوۀ خود مرور کند. مبرّا پیردختری معتقد که میتوا� او را خطرناک هم نامید زیرا فهما� کم و اعتقادش زیاد است! سایۀ مرگ و عقوبت را همیشه چون ابری بالای سر خود احساس میکن� و سعی دارد جهانبین� خود را با اضطراب و امر و نهی به دیگران تحمیل کند.
این رمان خلوت است، انگار نویسنده خانها� ساخته و خود به حیاط پشتی آن خانه پناه برده باشد و آن را در تنهایی خود روایت کند. حضور سه چهرۀ ثابت «خسروبیک، نرمین و مبرّا» بار اصلی روایت و ماجرا را به دوش میکشن� و شخصیتها� دیگر چون کاتالیزور حضور مییابن� تا ابعاد شخصیتی آن سه چهره را واضح کنند. رمان در پهنها� رئالیستی رخ میده� اما تلاشها� گسستها� در جایجا� آن نهفته است تا به سوررئالیسم تشر بزند. این حالت برزخی در سبک نوشتاری، داستان را جا انداخته و آن را دلپذیرتر کرده است. باید در غروبها� دلتنگی بنشینی و آن را ورق بزنی تا جایی که رفتارهای ثابت شخصیته� دلتنگا� کند و کتاب را ببندی. البته این حُسن کتاب است و انفعال و سستی و تکرار بنمایۀ اصلی نویسنده در پیشبرد داستان است.
روایت کتاب رفتهرفت� جان میگیر� و با بروز احساسات شخصیتها� نقلقوله� جلب توجه میکن�. آنچ� برای من از خوانش این کتاب به جا ماند، صفحات آخر کتاب است که تصاویر پابهپا� تنهاییه� داده بودند و شخصیتها� چون طفلان فقط ملزم به حضور بودند. صدای زندگیِ پرتافتاد� در این رمان از صدای اتفاقات آن بلندتر بود و این عامل را میتوا� برگ برندۀ کتاب دانست.
اگر رُزماری برای لحظه ای از شانه کردن موهای خود دست می کشید و به خسروبیک نگاه میکرد و سایه ای از غم در چشمهایش می افتاد ، می توانست تمام زندگی او را تغییر دهد، اما رُزماری نگاه نکرد .به طرز بی رحمانه ای به شانه کردن موهایش ادامه داد. خسروبیک تماشایش کرد .مقدر بود خسروبیک هفتاد و اندی سال بعد ، در یک نیمه شب ، در سالنِ نیمه تاریکِ یک عمارتِ خلوت ، زندگی خود را در یک جمله برای نوها� خلاصه کند:"کشتن یک آدم خیلی راحتت� از دوست داشتن اوست"
{مشت نمونه خروار� دو صفحه از کتاب رو اینج� براتون نوشتم� بقیه ۲۰۳ صفحه کتابم همینه� بحث تنهایی انسان}
� دلشکسته و آزردهام� دیگر از رفتن تکههای� که میترسید� من را ترک کنند و بروند نمیترسم� چون گویا رفتهاند� خلا درونم بزرگت� شده است، این خلا به جای تکهها� از دست رفتهٔ من به بخشی از من تبدیل شده است. درونم راکد است؛ نه تکانی وجود دارد، نه ترسی، نه عشقی، نه هیچ احساسی و حرکتی، درونم خلئی بزرگ است و این خلا را قهر و دلشکستگی و اندوه پُر کرده است و هر ازگاهی این احساس به من دست میده� که زیاد زنده نخواهم ماند، نمیتوان� درک کنم که فرد سالمی مثل من چرا خود را این قدر به مرگ نزدیک میبیند� شاید در نهان دلم برای مرگ تنگ شده است، دیگر هیچ ترسی از مرگ ندارم، از مرگ نمیترسم� ترسهای� هم مثل همه احساسهای� خسته شدهاند� آنها هم من را ترک کردهان�. مثل قلعها� هستم که آمادهٔ تسلیماست� اما تسلیم چه چیزی خواهم شد، تسلیم چه کسی خواهم شد، گاهی به ازدواج فکر میکنم، تنها چیزی که میخواهم� یک زندگی آرام است و یک حیاط بیصدا� چند کتاب، چمن، سایه، کمی خواب بعد از ظهر، هیچک� عاشقم نشود، عاشق هیچک� نشوم؛ دلم برای چنین زندگیا� تنگ شده است. همه این چیزها را میخواهم� اما این را هم میدان� که اگر به این خواستههای� برسم گریهکنا� فرار خواهم کرد . من چیزهایی را که میخواهم� واقعا نمیخواه�. همهٔ خواستهها� من تمام شد. در واقع من هیچوق� یک خواستهٔ واقعی نداشتم، حالا هم حوصلهٔ این را ندارم وانمود کنم که خواستها� دارم. دیشب به یک مهمانی دعوت شده بودم، مثل همیشه مردها دور و برم جمع شده بودند، یکدفعه دیدم بلند بلند میخندم� درحالی که من با بیمیل� به آن مهمانی رفته بودم. از این گذشته، خیلی دلم گرفته بود، اما وقتی مردها را میبین� هیجان زده میشوم� سعی میکن� من را بپسندند و تحسینم کنند، گمانم تنها چیزی هم که باعث شد سرزندگیا� میشو� تلاشی است که برای دوست داشته شدن میکن�. یکبا� به مردهایی که دورم جمع شده بودند گفتم: «راستش من زن غمگینی هستم.» و همهشا� شروع کردند به خندیدن. آنها تصور کردهبودن� که من دارم شوخی میکن�. هیچ کدام از آنه� غم من را نمیدید� کاش کسی میتوانس� آن را ببیند�
یه چیزی توی این کتاب بود که من و آزار میداد� مشترکا با «چشمهایش� بزرگ علوی. تنهایی من خیلی با تنهایی که تو به تصویر کشیدی فرق داره احمد، برای همین نتونستم با کتابت ارتباط برقرار کنم هرچند که خسروبیک برام عزیز بود.
. چند وقت پیش تو یکی از گروه های تلگرامی یه بحثی بود که اگه قرار باشه خودتون به چیزی تشبیه کنید اون چیه؟؟؟ اولین چیزی که برای جواب سوال به ذهنم رسید یک اتاق خالی بود چون عمیقا حس تنهایی بهم القا میکرد. امشب که کتاب تموم شد مطمئن شدم که تشبیه درستی کردم چون حسم حین خوندنش مثل وقتی بود که تو یک اتاق خالی نشستی، یه سری عکس دور خودت پخش کردی و صدای خاطراتی که تو ذهنت مرور میشه تو سکوت اتاق بی رحمانه مثل پتک تو سرت میکوبه و این به نظر من تصویری از یک تنهایی عمیقه...
بار ها با خوندن سطور این کتاب ب معنی زندگی فکر کردم به تنها بودن و به دلیل زندگی کردن کتاب دید تازه ای به پدیده روابط اجتماعی انسان ها داره و بستر این اتفاق ها در جامعه سنتی ترکیه اتفاق میفته که به حال و روز امروز ما بی شباهت نیست شاید هر موقعی دیگه این کتاب رو میخوندم اینقدر همدردی نمی کردم با متن و نویسنده این کتاب گاهی با شیب فزاینده ای به سمت افسردگی و گاهی به امید روانه میشه و این شما رو با کتابی تنها میزاره که مسیر اش اونقدر مشخص نیست �
📚📖🇹🇷 کتاب ( تاریخ خاص تنهایی) سراسر غم و سراسر غافلگیری است داستان آدم هایی که در سراسر این زندگی هرگز با عشق و دوست داشتن رویارو نشده اند و درست در روزهای آخر زندگی تصمیم به دوست داشتن میگیرند و دیگر فایده ای ندارد دوست داشتن واقعی از اطرافیان و خانواده شروع میشو� که حتی این نوع عشق هم در افراد این داستان وجود ندارد و در روزهای آخر نرمین متوجه میشو� که پدر بزرگش خسرو بیک را دوست دارد و آن پیرمرد هم برای اولین بار میفهم� نوه ای دارد و درست جایی که دوست داشتن شکل میگیر� خاله مبرا دیوانه میشو� و باجنون در بیمارستان بستری میشو� و باز خانه در تنهایی خود فرو میرو� و زمانی که نرمین و پدر بزرگش دوست داشتن را تجربه میکنند� ناکام میمانن�.... کتاب زیبا و پر از غم بود 🥲🖤
Hüsrev Bey osmanlı dönemlerinde bir katil/casus. Sevgiyi bulamıyor, sekse düşkün. Aşık oldugu ingiliz ajanı öldürmek zorunda kalınca, sevgiye dair tüm umutlaarını yitiriyor vazgeciyor. Torunu çelişkiler içinde yaşayan yalnız ve mutsuz bir kadın. Sevgiyi sevmeyi dedesinde buluyor ama çok geç oluyor.
Ahmet Altan'ın Osmanlı son dönemini anlatmaya başladığı serinin ilk romanı olma özelliğini taşıyan bu eser, serinin sonraki kitaplarını okuma hevesini oluşturmuyor okuyanda. Seriye "Kılıç Yarası Gibi" ile başlayıp "İsyan Günlerinde Aşk" ile devam etmek daha iyi bir seçenek olabilir.