ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

سه برخوانی: اژدهاک، آرش، کارنامه‌� بندار بیدخش

Rate this book
بهرام بیضایی (زاده‌� ۵ دی ماه ۱۳۱۷ در تهران) کارگردان سینما، تئاتر، نمایش‌نامه‌نویس� فیلم‌نامه‌نوی� و پژوهشگر ایرانی است. بیضایی علاوه بر کارگردانی و نمایش‌نامه‌نویس� در سینما عرصه‌ها� دیگری چون تدوین، ساخت عنوان‌بند� و تهیه‌کنندگ� را هم تجربه کرده است. وی کارگردان برخی از بهترین و ماندگارترین آثار سینمای تاریخ ایران است. چریکه‌� تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریب کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران و سگ‌کش� از مهم‌تری� آثار وی هستند. بیضایی از لوازم قصه‌ه� و شکل‌ها� کهن، قصه‌� خود را باز می‌ساز� و در این راه آنچنان پیش می‌رو� که قابلیت‌ها� کلاسیک قصه‌� اولیه به سرعت در بازسازی نمایشی رنگ می‌بازن� و یا دلالت‌‌ها� معنایی دیگری به خود می‌گیرند�

104 pages, Paperback

First published January 1, 1997

42 people are currently reading
663 people want to read

About the author

Bahram Beyzaie

70books778followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
350 (46%)
4 stars
257 (33%)
3 stars
109 (14%)
2 stars
33 (4%)
1 star
9 (1%)
Displaying 1 - 30 of 100 reviews
Profile Image for Miss Ravi.
Author1 book1,143 followers
September 23, 2017
چه می‌شو� که سه هزار سال دیگر اسم یکی از خدایان باستانی ما بهرام بیضایی باشد؟ خدای کاتبان، خدای کلمات شگفت، خدای جادوکننده در جملات.

بهرام بیضایی همیشه بُعد تازه‌ا� می‌ده� به شخصیت‌ها� اسطوره‌ا�. ستمگری مطلق و درنده‌خوی� اژدهاک را با کمی اندوه و تنهایی می‌آمیز� تا فاصله شخصیت اساطیری را با
خواننده امروزی کم کند. ذهنیت و دغدغه شخصیت‌ه� هم قابل تعمیم به افرادی است که شاید در رأس جامعه قرار داشته باشند و یا زیر دستانی باشند که حق‌شا� پایمال می‌شو�. همه این‌هاس� که اهمیت بهرام بیضایی بودن را در نگاه مخاطب بالا می‌بر� و آثارش را ویژه می‌کن�.
Profile Image for Arefe.
37 reviews20 followers
June 28, 2021
قلبم برای ضحاکی که بیضایی ساخته بود به درد اومد🥺
Profile Image for Fateme.
66 reviews45 followers
November 7, 2018
و من مردمی را میشناسم که هنوز میگویند ،ارش باز خواهد گشت .
Profile Image for Hossein Bayat.
160 reviews24 followers
March 26, 2025
کتاب سه بر‌خوان� از بهرام بیضایی، مجموعه‌ا� از سه قسمت مختلف بهرام است که اولین آثار چاپ شده او هستند. به ترتیب اژدهاک ۱۳۳۸، آرش ۱۳۳۷ و کارنامه‌� بندار بیدخش ۱۳۴۰. این سه اثر در مورد سه شخصیت اسطوره‌ا� مهم ادبیات فارسی یعنی ضحاک، آرش و جمشید است. در هر سه اثر بیضایی از زاویه‌ا� جدید، نویسنده اسطوره را باز‌تعری� می‌کن�. روایتی که در تضاد با تصویر مورد انتظار ما از اسطوره است. او گاهی دست به اسطوره‌زدای� می‌زن� و گاهی اسطوره‌ها� جدیدی ایجاد می‌کن�. در این داستان ما با آرش، ضحاک و جمشیدی جدید طرف هستیم. روایتی تازه از داستان آرش که در آن آرش نه پهلوانِ تیر‌اندا� که نگهدار ساده اسبان است و انتخابش طعنه و دهن‌کج� تورانیان است به سپاه ایران!
قسمت‌ها� بین «» نقل قول مستقیم از متن کتاب هستند.

۱. آرش (احتمالاً قهرمانی در کار نیست!)
«و من مردمی را می‌شناس� که هنوز می‌گوین�: آرش باز خواهد گشت»
۱.۱. من گروه بمرانی را با آهنگ «احتمالاً قهرمانی در کار نیست» شناختم. ترک اصلی آلبومی با همین نام که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. اولین بار که این قطعه را شنیدم حس و حال عجیبی داشتم. ما عاشق قهرمان‌ه� هستیم. عاشق اسطوره‌هایی� و در دنیای قهرمان‌پرو� و اسطوره‌پرور� فریاد این که قهرمانی در کار نیست! اقدامی خلاف ذائقه اسطوره‌پرو� ماست. شاید چنین ذائقه‌ا� باعث شده که ادبیات فارسی هیچ‌گا� تراژدی نسازد و به قول براهنی در تاریخ مذکر، در مدح و ستایش اسطوره توقف کند!
زیبایی قلم بیضایی در آرش، شکستن تصویر اسطوره و ساختن آرش تازه است. آرشِ بیضایی پهلوان نیست! نه شجاع است و نه جنگاور. می‌ترس�. اشتباه می‌کن� و تخطئه می‌شو�. مطرودِ دوست و مایه تمسخر دشمن می‌شو�. حتی بیضایی گام را فراتر می‌نه� و حتی اصل عمل قهرمانه آرش را هم به چالش می‌کش� و مخاطب را با سوالی اساسی تنها می‌گذار�: آیا اصلاً پرتاب تیر درست است؟
در آرش شخصیت کاملاً سفیدی وجود ندارد. حتی خود آرش هم خاکستری است. حتی کِشواد هم که گاه زبان عقلانیت می‌شو� هم لغزش‌های� دارد. آرش، ستوربانی است رانده شده. اگر بازگردد؛ خویشان، بر او می‌تازن� و هلاکش می‌کنن� و اگر به سوی تورانیان برود، ننگ وطن فروشی بر پیشانی‌ا� نقش می‌بند�! حالیا انتخاب مردن برای چنین آرشی دیگر امری لزوماً شجاعانه محسوب نمی‌شو� و انتخابی‌س� لاجرم. چنانکه کشواد به او هشدار می‌ده� که تن به تیر نده زیرا فردا که تو نباشی چه کسی زنجیر از دست این مردم باز کند؟ آرش چه می‌کن�. تیر را رها می‌کن� و جان می‌سپر�!

«_ کشواد: تیر تو ایشان را یک بار رها خواهد کرد اما برای همیشه به بند خواهد کشید! »

۱.۲. نه فقط آرش بلکه شخصیت‌ها� جانبی بیضایی هم درخور تأملند. به طور مثال، هومان. پهلوانی که پشت به وطن کرده و در ازای امنیت، سرزمینش را به تورانیان فروخته و حالا در صف دشمن قرار گرفته است. اما ایرانیان خیال می‌کنن� که او بر طریق میهن‌پرست� استوار بوده و در راه عشق به ایران جان فدا کرده است! مردم قهرمانی دارند که به واقع یک ضد قهرمان است! و دیداری که بیضایی بین آرش و هومان می‌ساز�...

«_ و هومان به دور مینگرد، در غبار: خواستم بدانم که مهر به خاک هنوز در من هست؟ و نبود!»

۱.۳. راوی آرش، راوی دانای کل و سوم شخص است که ما داستان را از زبان او می‌شنوی�. برخوان اصلی راوی است که از سپاه توران، به سپاه ایران و از سپاه ایران به سپاه توران در رفت و آمدست و گاه از آینده و گاه از دل کاراکتر‌ه� به ما خبر می‌ده�.

«آرش می‌دان� که زانوانش سخت می‌لرز� و نگاهش پیر می‌شو�. پس به خود می‌پیچ� و چشم می‌گشای�. خود را می‌بین� در برابر هومان ایستاده.
_ ای پهلوان ما تو را مرده پنداشتیم!»

۱.۴. پیشتر آرش را به عنوان اثری مجزا و خارج از سه‌برخوان� خوانده‌ا�. حدود یک سال پیش و حالا به واسطه خواندن سه‌برخوان� به آن برگشته‌ا�. این بازخوانی همزمان شده با مطالعه کتاب تاریخ فلسفه غرب آکسفورد و شرکت در کلاس‌ها� تاریخ فلسفه لوگوس به هدایت استاد شبگرد، برایم جالب است که چگونه این همزمانی باعث به وجود آمدن فهمی تازه در مورد آرش شد. احتمالاً اگر با این کتاب و چشم‌انداز� که نویسنده یعنی اروین ارائه می‌ده� آشنا باشید، این بخش برایتان مفیدتر و واضح‌ت� خواهد بود. اروین روایت خود از فلسفه یونانی را از هومر آغاز می‌کن� و توضیح می‌ده� که چشم‌اندا� اخلاقی هومر چه چیزی بوده است. چگونه قهرمان هومری، برای کسب فضیلت دست به عمل می‌زن� و چگونه فعل اخلاقی در جهان هومری فعلی در جهت کسب فضیلت و برتری (تیمه:: ) معنا می‌شو�. حالا یک بار دیگر به گفتگوی بین هومان و آرش توجه کنیم:�

«آرش می‌دان� که زانوانش سخت می‌لرز� و نگاهش پیر می‌شو�. پس به خود می‌پیچ� و چشم می‌گشای�. خود را می‌بین� در برابر هومان ایستاده.
_ ای پهلوان ما تو را مرده پنداشتیم!
و او نگاهی نمی‌کن�.
این فریاد می‌کن�: هومان چرا به ما پشت کردی؟
پس هومان از فریاد او برجای می‌مان� خشک.
پس خشک گوید: من از ستم به ستم گریختم. از دژخوی به دشمن. اما تو از پهلوانی چه می‌دانی� هنگام که باید گردن نهم نزد آنکس می‌نه� که مرا فربهم کند�.
آرش می‌گوی� از میان دندان‌های�:
ولی پهلوان، تو با دشمن جنگیدی!
و هومان به دور می‌نگرد� در غبار: خواستم بدانم که مهر به خاک هنوز در من هست؟ و نبود!»

اگر ما همچنان در چشم‌اندا� اخلاقی هومر می‌زیستیم� استدلال هومان اینجا می‌توانس� استدلالی اخلاقی باشد، چرا که او می‌توانس� توضیح دهد که چه طور حفظ منافع فردی برای کسب تیمه برای او نسبت به منافع هم‌میهنان� اولویت داشته است. امروز به طور مشخص ما در قضاوت عمل هومان، این عمل را غیراخلاقی می‌پنداری� در حالی که اگر آخیلوس (آشیل) در ایلیاد چنین عملی کند (چنان که کرده و سپاه آخایی� را به خاطر توهین آگاممنون ترک کرده و درخواست عذاب برای آنان کرد) انسان یونانی مجبور بود در غیراخلاقی دانستن عمل او تردید کند! چیزی که به لطف پیشرفت معیار‌ها� اخلاقی و ترقی از تلقی هومر از اخلاق، بر ما آشکارست!

۱.۵. مهم‌تری� سوالی که درباره بیضایی مطرح می‌شو� این است که او دقیقاً با اسطوره چه می‌کند� آیا بیضایی اسطوره‌زدای� می‌کند� یا بهتر است بگوییم بیضایی دست به آشنایی زدایی می‌زند؟‌آی� می‌توا� نام معاصر‌ساز� را بر کار او گذاشت؟ آیا بیضایی قهرمان اساطیری را از دنیای اسطوره‌ه� جدا می‌کن� و به جهان ما می‌آور� یا این ماییم که به جهان بیضایی و اسطوره‌ه� (می‌توانی� بخوانید اسطوره‌هایَش� اسطوره‌های� که او برای خود کرده است) سفر می‌کنیم� تلاش می‌کن� در ادامه متن به دنبال پاسخی برای سوال‌های� بگردم!

۲. اژدهاک
۲.۱. برخوانی کوتاهِ اژدهاک داستان ضحاک است. ضحاک نام آشنا و احتمالاً یکی از مشهورترین ضد قهرمان‌ها� شاهنامه. مار دوشی که برای سلامت خود، مجبور بود مارهایش را سیر نگه دارد و برای سیر نگه‌داشت� مار‌ها� خود جوانان را می‌کش� و مغز‌هایشا� را غذای مارها می‌کر�. ضحاکی که طمع کرد، بر پدر شورید و دسیسه کرد و در ازای تخت شاهی، روح خود را به اهریمن فروخت و اهریمنی شد. بوسه‌� آتشین اهریمن بر شانه‌ا� جوانه زد و مار شد. مردم تاب ظلم او نیاوردند و از دل شهر قهرمانی داغدیده رهبری این مردم رنج‌دید� را به عهده گرفت. کاوه آهنگر بر او شورید و درفش کاویانی بلند کرد و مظلومان بر علیه ظالم، تحت این پرچم جمع شدند و ظالم را شکست دادند و او را دل دماوند با مارهایش زندانی کردند. این داستان ضحاک است که در ادبیات شفاهی ما هم وجود دارد و برای ما غریبه نیست. بیضایی هم می‌خواه� به سراغ ضحاک برود. اما بیضایی نمی‌خواه� دست به این روایت تکراری بزند. آیا می‌توا� ماجرای ضحاک را طور دیگری روایت کرد؟ روایتی از زاویه دید ضحاک. روایتی که در آن ضحاک سمپاتیک بشود؟

«و آن‌گا� از من ـ از گودنای هستی من ـ با نهیب و خشمی تیز، دو مار ـ کشان خروش و غرش سهم ـ سر زد،... باری دو مار غریونده از شانه‌ها� من برزد، سیاه و سرخ، که خون بود و درد بود. و من بنگریستم در خود و اشک فشاند که مار کینه بود»

۲.۲. ضحاک بیضایی بوسه اهریمنی بر شانه ندارد. بوسه اهریمن، تازیانه ظلم است و مار جاه‌طلب� در او مار کینه است. کینه� ستمدیده از ستمگر. بیضایی روایتی تازه می‌ساز�. ضحاکی تازه می‌ساز�. ضحاک او ماردوشی نیست که مار از جهانی غیر از جهان ما بر او عارض شده باشد. مارهای ضحاک ماردوش از دل خود جامعه بیرون زده. یعنی هیچ ضحاک غریبی نیست که از دوزخ خارج شده باشد و بر جهان انسانی قدم گذاشته باشد، همین جهان انسانی ماست که ضحاک سازست. دستگاه ظلم از آدم‌ها� خوب ضحاک می‌ساز�. ضحاک اما نه آن ضحاک ظالم و آدم‌ک�.

«و من به‌سو� سرزمین دوردست می‌رفت� تا مارهای درونم را به خاک تیره بسپارم»

۲.۳. به نظر می‌رس� که بیضایی از داستان ضحاک تنها الهام گرفته است برای ساختن اسطوره‌ا� جدید! نمی‌توا� نسبت اسطوره‌زدای� و یا معاصرسازی به او داد. او برخلاف آرش بر ایده اصلی هم وفادار نبوده است. پس جای بحث زیادی در مورد این متن نمی‌مان�. انگار بیضایی دست ما را گرفته است، ما را با خود به جهان خودش برده و در جهان خودش ضحاک خودش را نقاشی کرده است. جهانی که همچنان اسطوره‌ایس�.

«منم اژدهاک که فرزند ر��ج زمینم! و منم که فریادم از پشت سالهاست بلند! منم که سالهاست تا این مارهای سیاه را بر دوش می‌کش� و لاشه‌� خود را که فرسوده است از این روز به آن روز می‌بر�. و این است فریاد تلخ زمین که با شما می‌گوی�: وای بر تازیانه‌ه� که شکسته خواهند شد و وای بر دژهای بلند که فرو ریخته!»

۲.۴. برخوان اصلی خود ضحاک است و ما شنونده داستان اوییم. او به عنوان یک راوی اول شخص ماجرای خود را برای ما روایت می‌کن�.
«پس من بار دیگر با بار رنجهایم به راه خود رفتم و در همه راه دراز خود مارهای سرکش درونم را با نواختن نی چوپانی به خواب می‌برد�. و گاه بود که خود همراه با مارهای درونم به خواب می‌رفت�.»

۳. کارنامه‌� بُندارِ بیدَخش رابطه علم و دستگاه قدرت

«از جم بودن چه سود چون جام از دست شد؟»

۳.۱. کریستوفر نولان در اوپنهایمر از دغدغه‌ه� و جنگ درونی دانشمندی گفت که با آنچه که روزی ساخته طرف است. خواندن برخوانی سوم من را بیشتر از هر چیز به یاد موقعیت اوپنهایمر و فیلم نولان انداخت. در سومین برخوانی، بیضایی به سراغ جمشید رفته. پادشاه اسطوره‌ا� ایران زمین که بسیاری از پیشرفت‌ها� بزرگ تمدن بشری را به او نسبت می‌دهن�. جمشید که با جام مشهور خود شهرت دارد. جام جم. جام جهان‌نمای� که باعث می‌شو� هیچ چیز در قلمرو بزرگ پادشاه، از چشمش دور نماند.

«این دانش بسوزان»

۳.۲. بیضایی برای روایت برخوانی سوم باز زاویه تازه‌ا� برای مواجهه انتخاب می‌کن�. بندار بیدخش نام دانشمند عصر جمشید است. هم او که برای جمشید جام جهان‌نم� را ساخت. بیضایی داستان برخوانی سوم را از زبان دو شخص یعنی جمشید و بندار روایت می‌کن�.

«پس اگر روزی مرا داوری کنند که این جام سود است یا زیان، مرا بر خویشتن دشنام خواهد بود یا دریغ، آفرین یا نفرین؟ اگر در آینه‌� دانش من به سود گسی دیگری را زیان کنند؟ »

۳.۳. بیضایی به شکل جالبی به رابطه علم و قدرت می‌پرداز�. بندار دستاورد‌ها� حکومت جم را مرتبط با علم می‌دان� و جمشید این را در گرو قدرت خود می‌بین�. او نسبت به بندار بدگمان است که اگر بندار توانسته جامی بسازد چرا نتواند جامی دیگر برای رقیبان و حریفان من بسازد و او را زندانی ساخته؟ از طرفی بندار که متوجه تغییرات جمشید شده در درستی کار خود تردید کرده است. آیا این صلاح بود که چنین سلاحی را با دست خود به جمشید بدهم و آیا علمی که قرار بود رهایی‌بخ� آدمی باشد خود غل و زنجیر دست و پای من و خلق نشد؟ بیضایی رندانه حول این سوالات می‌گرد� و به درونیات شخصیت‌های� که ساخته است می‌پرداز�. به جمشیدی که در وضعیتی پارانوئید قرار گرفته. به بنداری که نسبت به خودش و گذشته و ماهیت رهایی‌بخ� دانش تردید پیدا کرده و رابطه‌ا� با شاگردش که می داند حالا گماشته جمشید است!

«تو هم انسانی جم! تو نیز چون مایی! اینک می‌دان� زیر نگاه دیگران بودن چونست!»

۳.۴. در مجموع به نظر می‌رس� که نتوانیم نام معاصرسازی و یا اسطوره‌زدای� (به معنای نزدیک به معاصرسازی) بر روی آثار بیضایی بگذاریم. به نظر می‌رس� که او دست به آشنایی‌زدای� می‌زن� و جهان اسطوره‌ا� خودش را می‌ساز� اما همچنان به قواعد و چهارچوب‌ها� اصلی جهان اسطوره‌ا� وفادار می‌مان� و از این مختصات خروج نمی‌کن�. پس شاید این ادعا که بیضایی پا از اسطوره فراتر گذاشته و از این لحاظ قدمی رو به جلو برداشته اشتباه باشد. ارزشمندی کار او در جای دیگری است! به عبارت دیگر بیضایی ضحاک را سمپاتیک نکرده ضحاک جدیدی ساخته که سمپاتیک است!

«جمشید: ...من پیش از این، بی‌جا� جهان‌بی� نیز حم بودم. پس اندوه را چه جای؟ تو همچنان جم باش، هر چند زیر نگاه دیوانی! بر خشت خام بنویسید: یاوه‌ا� گفتند هرگز کس این جام ندید! میان ما این دانش‌ه� دیده نشد!... این افسانه‌ا� بود که بیهوده‌گوی� گفت، همه افسون و گزاف، همه پندار و گمان.»

«بندار:� ...آری بمان و داستان این جام بر پوست بنویس و بر مردمان بخوان تا نگویند ما این دانش نداشتیم!»
Profile Image for Pooya Kiani.
401 reviews117 followers
June 10, 2016
قطعاتی از کتاب:
.
ای شب، تو سیاهتر از هر شب دیگری. و دلی دیدم سیاهتر از سیاهیِ تو.
.
پس تازیانه بود و تن؛ و تن زیر تازیانه بود.
.
و هیچ مردی نتوانسته� است مارهای درونش را پیش از خود به خاک بسپارد.
.
در شهر ما مارها کم نیستند، و مردمان خوراک یکدیگرند، و مارها و مردمان خوراک زمین‌اند� و زمین گوری است ترسناک و تهی.
.
هیچ نیشی در مارِ هستی من کارگر نیست، که خود سراپا زهرم!
.
اینک منم، که این کوه را بر دوش می‌کش�. و زیر پای من شهری. و مردمان خوابند. مُردگان، جاودانه در خوابند. و منم تنها با غریوِ گنگ خود مانده.
.
چگونه از زمینِ سرخ، گیاه سبز بروید؟
..
آرش می‌نگر� که تنهاست؛ و تا ریشه به درد آمده است.
.
آرش منم؛ آنکه این پگاه نادانَکی بود آزاد؛ و اینک چیزها می‌دان� از گیتی چند؛ و فریاد او بلند که کاش نمی‌دانست�.
.
من از خاک جدا شده‌ام� و خاک از من جدا نشده.
.
ندانسته بودم که سودِ کس نیست، مگر زیان کسی.
Profile Image for Ali.
260 reviews42 followers
May 19, 2024
و تیر می‌رفت� و باد از پیِ او. و چندان سوارِ دشمن و دوست که در پس آن می‌رفتند� در مرزِ پیشین از آن بازماندند. کنار بر درختی تک؛ ستُرگ و ستبر و سالار و سایه‌دار� بر آن مرغی نشسته، نفیرکش و آوازخوان! و سواران با نفیرِ او آن‌ج� گرد آمدند. پس مرغ برخواست - خونش از گلو چکان - و سبکبال می‌رفت� در ابر، تا ناپدید شد. و سواران به این نشان فرود آمدند، و سر بر خاک نهادند. و تیر می‌رفت� روز از پیِ روز؛ و شب از پسِ شب! بندیان که آمدند آن را در شتاب دیده بودند؛ و گروگان‌ه�. آوارگانِ دشت به دیده‌� خود باور نداشتند؛ و هنگامه در آنان افتاد که از پُشته‌ها� ویرانه سربرآوردند. و هرکس از آن می‌گفت� پدر با پسر، برادر با برادر، و زن شویمند با شوی. و شور برخاست، و افسانه‌� تیر در دهان‌ه� افتاد؛ از تیره به تیره، از سینه به سینه، از پشت به پشت. تا گیهان بوده است این تیر رفته است.

خورشید به آسمان و زمین روشنی می‌بخشد� و در سپیده‌دما� زیباست. ابرها باران به‌نرم� می‌بارن�. دشت‌ه� سبزند�. گزندی نیست. شادی هست؛ دیگران راست. آنک البرز؛ بلند است و سر به آسمان می‌سای�. و ما در پایِ البرز به پای ایستاده‌ای�. د در برابرمان دشمنانی از خون خون ما؛ با لبخندِ زشت. و من مردمی را می‌شناس� که هنوز می‌گوین�: آرش بازخواهند گشت.

چی میشه گفت؟ بی‌نظی� بود. بی‌نظی�. مخصوصا آرش. باید دوباره و دوباره این برخوانی‌ه� رو بخونم.
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews711 followers
October 7, 2012
بند آخر اژدهاک: اینک منم، که این کوه را بر دوش میکشم، و زیر پای من شهری، و مردمان خوابند، مردگان جاودانه خوابند، و منم تنها، با غریو گنگ خود مانده. به یاد میآورم آن توفنده مرگبادی را که با من گفت: ای اژدهاک تو نخواهی مرد، مگر آنکه یامای خداوند مرده باشد! - و میبینم شب را، که با همه ی سنگینی خود بر من فرود آمده است. و من هنوز زنده ام. از متن برگزیده ام: ا. شربیانی
Profile Image for Sanaz.
63 reviews52 followers
July 11, 2017
بهرام بیضایی استاد غافلگیر کردن مخاطب و استاد چند وجهی نشان دادن شخصیت‌هاس�. ضحاک شخصیتی منفور و منفی در ادبیات ماست. خود بیضایی هم در شب هزار و یکم، ضحاک ماردوش سنگدل را روایت کرده است. اما مونولوگ ضجاک در سه‌برخوان� حکایت دیگری است. ضحاک را از زبان خودش روایت می‌کند� خوب هم روایت می‌کن� طوری که فراموش می‌کنی� او همان شخصیت منفور است که عمری از آن ترسیده‌ای�. داستان ضحاک از زبان خودش را از دست ندهید.
آٰرش، قهرمان ماست. هم او که تیر را انداخت و شهر و روستاها را به خاک ایران برگرداند. هم او که قدرت و میهن دوستی‌ا� زبانزد ادبیات است. از ترس‌ها� آرش چه می‌دانیم� از اینکه او در اصل گله‌بان� بوده و مجبور به تیر انداختن شده؟ بیضایی پشت پرده داستان آرش را روایت می‌کن�. ترس‌های� را، قرار گرفتنش را در موقعیتی سخت وقتی هیچکس حرفش را باور نمی‌کن�. شاید هرکسی در زمانی خاص مجبور شود قهرمان باشد.
جمشید نه به قهرمانی آرش است و نه به منفوری ضحاک. شخصیتی بین این دو اما بیشتر دوست‌داشتن� تا منفور. هرچه باشد او پادشاه افسانه‌ا� است که هزار سال بر جهان حکم راند و آدمیان را زندگی کردن آموخت. اما داستان جمشید هم پشت پرده خودش را دارد. ترس‌هایش� غرورش، نبردهای درونی‌ا� و البته قدرتش. آیا پادشاه افسانه‌ا� پا بر غرورش می‌گذارد� بر ترس‌های� غلبه می‌کند� روایت بنداربیدخش را بخوانید تا از جمشید و جام جهان نمایش بیشتر بدانید.
سه برخوانی، سه مونولوگ از سه شخصیت اسطوره‌ا� است که فکر می‌کنی� تکلیف‌ما� با آنها روشن است. اما در واقع خواندن روی دیگر روایتشان از زبان بیضایی باعث می‌شو� کمی درباره آنها تجدید نظر کنیم. سیاه و سفید مطلقی در کار نیست، حتی برای شخصیت‌ها� اسطوره‌ا�.
Profile Image for Amir Sahbaee.
340 reviews18 followers
April 7, 2023
این کتاب کادویی بود از طرف آیدا.یاداور زمانی که توی کتابفروشی کار می‌کرد�.مهیار پیشنهاد کرد بیضایی بخونم و آیدا برام خریدش
--
الان باید بگم متاسفانه اولین اثر نوشتاری ای از بیضایی بود که باهاش مواجه شدم و خوندمش.
هنوز باورم نمیشه که اینقدر خوب بود.اگه ۲تا کتاب دیگه با همین قدرت ازش بخونم،بعد از ساعدی میشه دومین نویسنده ی ایرانی مورد علاقه م.
تو این کتاب،۳تا داستان و افسانه ی معروف (داستان ضحاک،آرش کمانگیر و جام جم)رو به شکل جدیدی نوشته بود.یعنی انگار که ما تا الان افسانه ی اشتباهی رو میدونستیم و واقعیتش چیزیه که بیضاییه نوشته.توی روایت بیضایی دیگه خوب و بدهای داستان به شکل گذشته نیستن،شخصیت ها تصمیم هاشون رو اونجوری که قبلا خوندیم نگرفتن و دلایل رفتارهاشون اونجوری که فکر می‌کردی� نیست.
روایت ها همراه پیچیدگی و گره،همراه با عمق و خط داستانی جذاب.
و امان از نثر.انگار واژه به واژه فکر شده بود بهش.انگار که حتی برای متصل کردن ضمیرها به اسم ها و فعل ها ساعتها زمان گذاشته شده بود.
عادت دارم کتابارو زود بخونم و پرونده‌شو� رو توی ذهنم ببندم اما این کتاب که تموم شد واقعا افسوس خوردم.
--
دیدم که از روایت آخر یعنی "بندار بیدخش" فیلمی از یکی از اجراهاش در اینترنت موجوده.احتمالا در روزهای اینده ببینمش چون تصوری از اجرا کردنش ندارم خیلی
Profile Image for Reihaneh_T.
78 reviews40 followers
July 11, 2017
خییییلی خوب بود ! خیلی !
نگاهی صد و هشتاد درجه متفاوت به داستان هایی که با قطعیت تمام تو ذهنمون شکل دادیم !
اینکه ما داستان ضحاک رو از شاهنامه مرحله یک و بلعمی مرحله دو با منفور ترین دید نسبت بهش میخونیم و حالا تو این این شکلی، خب جای تشکر نداره که انقدر رو یک موضوع مانور میدن با منابع مختلف ؟
حقیقتا آژدهاک و آرش آدم رو تحت تاثیر قرار میده ..
میخواستم بهش پنج بدما‌،ول� چون کلا بنظرم پنجی وجود نداره خب ندادم البته شاید اگه تو‌همو� بعد از ظهر تابستونی که گفتم خونده میشد و با آرامش خاطر ممکن بود پنجم بگیره !:))
بند آخر آژدهاک : اینک منم، که این کوه را بر دوش میکشم، و زیر پای من شهری، و مردمان خوابند، مردگان جاودانه خوابند، و منم تنها، با غریو گنگ خود مانده. به یاد می آورم آن توفنده مرگبادی را که با من گفت: ای اژدهاک تو نخواهی مرد، مگر آنکه یامای خداوند مرده باشد! - و میبینم شب را، که با همه ی سنگینی خود بر من فرود آمده است. و من هنوز زنده ام.
Profile Image for Roya.
282 reviews350 followers
July 9, 2016
اژدهاک و آرش و بندار بیدخش- سه داستان تعریف نشده از زبان سه شخصیت خوب درک نشده یا حداقل؛ تا به این حال ازین زاویه دیده نشده
آرش البته عزیزترین روایت ها بود، و بندار و اژدهاک هر دو دردناک،دردناک
خوشحالم که با چشم هایی که می سوختند و در خانه ای که تاریک بود، تو را خواندم- خوشحالم
Profile Image for Leila.
126 reviews49 followers
November 8, 2024
آرش تیر تو ایشان را یک‌با� رها خواهد کرد، ورکه تا ابد به بند خواهد کشید.
و ما در پایِ البرز به‌پا� ایستاده‌ایم� و در برابرمان دشمنانی
از خون ما؛ با لبخندِ زشت. و من مردمی را می‌شناس� که هنوز می‌گویند� آرش باز خواهد گشت.
Profile Image for Atamoghani.
76 reviews5 followers
August 9, 2024
مرگ بهترین سروری است برای آنکه شادی را هرگز نشناخته
Profile Image for Rana Heshmati.
608 reviews868 followers
April 6, 2015
فوق‌العاد� بود.
ولی، به شخصه، از بندار بیدخش خیلی خوشم نیومد و همین باعث میشه که پنج ندم!
خیلی برام گیج کننده‌� که همچین چیزی منبع باشه.. مثن میخوان چه سوالی بدن؟ :-موهامو کندن با این سوال :-�
اژدهاک رو خییییلی دوست داشتم. بیشتر از همه.چون نظرت رو ۱۸۰ درجه برمیگردوند و دوسش داشتی. وقتی قبلا... اصلا نمیخواستی اسمشم بشنوی..
و آرش.. آرش گفتن نداره... و اون تیکه‌� حرفای کشواد که میگف ما خودمون شکست خوردیم.. اون اخراش که با خودش حرف میزنه... اصن کلا.
عالی :)
Profile Image for Mahdi Nasseri.
77 reviews27 followers
January 9, 2025
بعد از اینکه کتاب رو تمام کردم از جام بلند شدم و بلند وصیت کردم وقتی مردم بر سر گورم فرازهایی از این کتاب رو زمزمه کنند.
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
555 reviews133 followers
December 26, 2020
هِل دانش بميرد آنجا كه در پنجه مرگ‌انديشا� است و سودهاي آن همه بر زيان مي‌كنن� و پيش از مرگ، من اين جام بر سنگ مي‌كوب� و ما هر دو مي‌شكني�. آه، درود بر مهرباني تو كه پشتِ خشم و دشنه پنهان است. اينك به تيغِ تو پاداش خود دريافتم؛ پاداشِ زندگي بر سرِ دانش نهادن و بدين مهرباني كه مرا از تو رسيد، در برابر چيزكي از رنج خود، تو را مي‌بخش�. آري، بمان و داستانِ اين جام بر پوست بنويس و بر مردمان بخوان تا نگويند ما اين دانش نداشتيم

کارنامه بنداربیدخش

به یاد نمایشی که درچهارسو با شادمانی وبه سختی ناظر اجرای بی نظیر مهدی هاشمی و پرویزپورحسینی بودم . با اضطراب فرزند دبستانی تنها درخانه نهاده و همسر ماموریت رفته :))
Profile Image for Setayesh Dashti.
154 reviews281 followers
June 25, 2015
کارنامۀ بندار بیدخش را از همه بیشتر دوست داشتم. و اژدهاک و آرش را هم بسیار پسندیدم و نمی‌توان� بگویم کدامشان بهتر بود. زبان بیضایی در جاهایی که حدّ آرکاییسم را رعایت می‌کند� برایم دل‌پذی� است؛ به طور مثال در کارنامۀ بندار بیدخش به نظرم زبان سخته‌ت� و متعادل‌ت� از دو نمایشنامۀ قبلی بود. انگار پیشینی‌ه� تمرینی باشند برای رسیدن به این تعادل. ترکیبِ دستور عربی، دستور پهلوی و دستور فارسی دری ابداعِ جالبی است، لذّت بردم.
داستان‌پرداز� در کارنامۀ بندار بیدخش از باقی قوی‌ت� بود. واقعاً نفسِ آدم را بند می‌آور�. در بقیه، کمتر این حالتِ داستانی-حماسی را حس کردم هرچند آن‌ه� هم فراز و نشیب‌ها� داستانیِ لذّت‌بخش� داشتند.
استفادۀ به‌ج� از اساطیر هم به لذّت خواندنِ این سه نمایشنام بسیار افزوده بود. و مهارتِ بیضایی در نوشتن دیالوگ‌ه� و منولوگ‌ها� استوار می‌ستایم� و همچنین مهارتش در بازتاباندنِ احوالِ شخصیت‌ه� در این دیالوگ‌ه� و منولوگ‌ه�.
Profile Image for Shakiba Bahrami.
271 reviews69 followers
February 8, 2020
از متن کتاب:
و مردی سینه‌� خود را شکافت تا بنگرد که در آن دل هست یا نه _ و بود و می‌تپی�! و آن یک رگ باز کرد تا بداند که در آن خون هست یا نی _ و بود و سرخ بود!



🍃بیضایی برام یه جور چخوفه.
Profile Image for Erfan Bayat.
37 reviews2 followers
Read
November 19, 2024
از خوندنش خیلی میگذره و حتی یکی از دوستام اجراش رو داشت و رفتم.
کار واقعا جسورانه و هنرمندانه‌ای�
Profile Image for Ebi.
150 reviews68 followers
January 5, 2019
مدت‌ه� بود که این کتاب را در لیست داشتم و بالاخره توفیق حاصل شد و خواندمش. بهرام بیضایی از آن دست نویسنده‌هاییس� که قصد دارم تمام کارهایش را بخوانم چراکه هرکدام که خوانده‌ا� گوشه‌ا� از قلب و روح مرا تسخیر کرده، از دیباچه‌� نوین شاهنامه و طومار شیخ شرزین و کتاب نیمه خوانده‌� هزار افسان کجاست بگیر تا فیلم‌ها� مرگ یزدگرد و سگ‌کش� و حتی سخنرانی‌ه� و مقاله‌ها� به راستی می‌توان� بیضایی را بدیل روشنفکر متعهد بدانم که عاشق وطن‌ا� است، هرچند دست تقدیر وی را چند صباحیست از موطن خویش دور کرده.
کتاب سه بَرخوانی همانطور که از نامش پیداست حاوی سه [ آنگونه که خود بیضایی جایی اشاره کرده] نقالی می‌باش� به ترتیت شامل اژدهاک، آرش و کارنامه‌� بُندارِ بیدَخش، که بر اساس همان نوع نگاه بیضایی به تاریخ نوشته شده است. در ابتدای فیلم مرگ یزدگرد نوشته می‌شو� که "پس یزدگرد به سوی مرو گریخت و به آسیابانی درآمد، آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت" و منبع این نوشته را می‌نویس� "تاریخ!". سپس شاهد فیلمی هستیم که چندین علت دیگر به جز آنچه تاریخ روایت می‌کن� را نشان می‌ده�.
"تاریخ را پیروزان خواهند نوشت"
همان علامت تعجب در جلوی کلمه‌� تاریخ و نقل‌قو� بالا از فیلم‌اش� فلسفه‌� بیضایی در مواجهه با تاریخ است، اینکه ممکن است ضحاک یا همان اژدهاک آنگونه که ما می‌خوانی� دیوصفت نبوده و این تردستی پیروزان تاریخ است که باژگونه کرده است شخصیت‌ه� را (در این مورد بخصوص در کتاب هزار افسان کجاست اژدهاک به تفصیل تحلیل شده و گویا در اسطوره‌ها� نخستین اینگونه دیوخو نبوده است)، و همچنین آرش شاید ستوربانی بیش نبوده و شاید جمشید نبوده که جام را ساخته بلکه دانشمند بی‌بدیل‌ا� بندار بیدخش چنان جامی را ساخته و سپس جمشید وی را می‌کش� تا چنان جامی به دست دیوان نیوفتد. بیضایی اجازه می‌خواه� تا تخیل کند که اگر تاریخِ نوشته‌� پیروزان را باور نکنیم شخصیت‌ها� تاریخی چگونه جایشان عوض می‌شو�. گواه تاریخِ چند دهه‌� گذشته نشان‌ما� می‌ده� که جعل تاریخ به نفع ��اکمان امریست متداول، هرچند برآمدن اینترنت و چند صدایی اندکی این کار را دشوار کرده است. (حذف تصویر میرحسین موسوی از کتاب‌ها� تاریخ مدارس جدیدترین‌شا�!)
نثر کهن و باستانی که بیضایی بدان شهره و الحق استاد به کار گیری آن است در متن اژدهاک که اولین بار در سال چهل‌وپن� نوشته شده کمی دست‌اندا� دارد و سخت‌خوا� است اما همان‌طو� که جلوتر می‌آیی� در داستان آرش متنی روان‌ت� و در داستان آخر که متعلق به سال هفتادوپنج است نثری کاملا صیغل‌خورد� و روان را شاهد هستیم که گواه گذر سالیان و تجربه‌اندوز� نویسنده است.
خواندن این کتاب دوباره آتش خواندن را به جانم انداخت، کتابی که به علت پیش‌نیازها� نداشته‌ا� آن را نیمه‌خواند� رها کردم.
Profile Image for Z. Aroosha Dehghan.
345 reviews79 followers
May 15, 2021
" و این همه از دانش بود..."
.
در این کتاب بهرام بیضایی از زاویه‌‌� دیگه‌ا� به سه تا از نامورترین داستان‌ها� اساطیری ایران نگاه کرده؛ داستان ضحاک، آرش کمانگیر و جام جهان‌بی� جم.
.
برای من، داستان آرش جذاب‌ترینشو� بود.
تصویرسازی سقوط جم در کارنامه‌� بیدخش رو دوست داشتم و پیوسته سخن فردوسی بزرگ از ذهنم می‌گذش�:
منی چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
.
اما نکته‌� جالب درباره‌� داستان اژدهاک:
چند وقت پیش شاهنامه می‌خوند� و به این فکر می‌کرد� که چرا داستان هرگز از زاویه‌� دید ضحاک بازگو نمیشه؟ بعد به خودم گفتم، باید یک روز این ماجرا رو بنویسم. باید بنویسم که چرا، چی شد که سپهدار ضحاک تصمیم گرفت مرداس و جمشید رو بکشه و اهریمن رو به وجودش دعوت کنه.
هنوز تو همین فکر بودم که سه برخوانی به دستم رسید و وقتی بازش کردم، داستان ضحاک بود از زاویه‌ا� دیگه😅
اگرچه یامای این داستان بیشتر شبیه یامای اساطیر هندی بود تا جم ایرانی اما دیدن ضحاک از این زاویه‌� متفاوت و در جایگاه شخصیت مثبت رو دوست داشتم.
.
اما زبان و قلم...
من عاشق قلم بیضایی، زبان اژدهاک و تک‌گوی� داستان اول بودم.
من سخت دل‌سپرده‌� لحن و ساختار زبانی متفاوت شخصیت‌ه� در داستان دومم. نوشتار انقدر قوی بود که حتی می‌تونست� صدای شخصیت‌ه� رو در گوش خودم بشنوم.
و داستان آخر؛
اصلا نیازی نبود گفته بشه که هر لحظه چه کسی سخن میگه. جادوی قلم بیضایی به هر شخصیت زبان و صدا و لحن خودش رو داده بود.
Profile Image for Talie.
313 reviews43 followers
June 22, 2018
نگاهی نو به سه داستان کهن.
در آرش ، آرش ستوربانی ساده است . کشواد از فرمان تیر اندازی
برای تعیین مرز سر باز می‌زن�. آرش به عنوان پیک به سپاه تورانیان رفته
شاه توران برای تحقیر ایرانیان به آنها پیام می‌ده� که تیر را آرش _که
تیر انداز خوبی نیست(ستوربان را چه به جنگ و تیر اندازی)_ بیاندازد
ایرانیان آرش را خائن می‌پندارن� و سرانجام آرش تنها مانده و جان بر سر
تیری می‌گذار� که هیچ‌گا� به زمین نمی‌نشین�
نکته‌� لطیف این نگاه بیضایی به آرش شخصیت کشواد است.
کشواد نه تنها خود تیر نمی‌انداز� چرا که باور دارد اگر تیر بیاندازد
"فردا آنها که در گرواند می‌نالن� که تیر کشواد ما را به دشمن
واگذاشت" بلکه تلاش می کند ارش را هم از این کار بازدارد
کشواد می‌گوی�: اگر تو انها را برهانی امید خواهی شد... امید که در
هر گدار سخت مردی خواهد امد، انبوه را تن‌آسا� می‌پرور�!
در هر تنگی ایشان چشم می‌گردانندت� برگزیده کیست، و خود بر
جای نشسته"
سخن کشواد به یکی از معایب قهرمان‌پرور� اشاره می‌کن�
Profile Image for Ali Samiee.
26 reviews2 followers
May 11, 2018
.
تسلط بی نظیر بیضایی بر ادبیات کهن فارسی و اسطوره ها در این کتاب خود نمایی می کند. این کتاب سه روایت است از دید بیضایی به سه شخصیت مهم شاهنامه؛ ضحاک، آرش و جمشید جم.
صلابت و سختی جملات، تشبیهات، تسلط فوق العاده بیضایی بر ادبیات کهن فارسی، روایت های ذهنی که بیضایی از این شخصیت ها دارد کتاب را بی نظیر کرده است. متن کتاب آنقدر پخته و زیباست که نمی توانم چیزی بگویم. بخش هایی از کتاب را در اینجا می آورم:
- من گفتم به سوی شهرم که در آن دادگری نیست بازخواهم گشت. و اینک پای دیوارهای بلند شهرم بودم که در آن دادگری نبود.
- با زهر کدامین مار تو مرا خواهی میراند؟ هیچ نیشی در مار هستی من کارگر نیست، که خود سراپا زهرم.
-و اندوهان هر مرد در دل او به سنگینی البرز بود.
Profile Image for Ahang.
50 reviews9 followers
April 19, 2015
حقيقتا دوبار خوندن ش خيلي كمك كرد در درست فهميدن ش و بيش تر دوست داشتن ش.
آرش عشق جاودان م شده ! يني يه حالت يأس خاصي داره كه باعث مي شه تو هم مثل اون له شي زير آوار حرفايي كه مي ريزه رو سرش و اون درد رو حس كني. دلم مي خواد هي بخونم قسمت آرش رو. يني با اين كه ديگه مي دوني الان اين جوري مي شه ولي بازم هيجان داري براي خوندن و بازم اون حس هم دردي درون ت به وجود مي آد.
يك ستاره اي هم كه كم دادم به خاطر اين بود كه به نظرم اژدهاك و كارنامه بندار بيدخش با اين كه خيييلي قشنگ بودن اما به اندازه آرش قوي نبودن.
Profile Image for Masoome.
427 reviews51 followers
March 10, 2022
فقط بهرام بیضاییه که می‌تون� کاری کنه که دل آدم برای ضحاک بسوزه�.
Profile Image for Hosein.
266 reviews105 followers
January 11, 2025
تصویرسازی بخش اول (اژدهاک) رو شروع کردم، احتمالا تا آخر بهمن تموم میشه. متاسفانه ایده‌ا� ندارم چطور منتشرش کنم، تمام حقوقش مال نشر روشنگری و مطالعات زنانه و بعیده اجازه‌� چاپ فیزیکی رو بدن، حتی فکر نکنم اوکی باشن تا به صورت رایگان و آنلاین هم جایی بذارم.
Displaying 1 - 30 of 100 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.