Few life skills are as neglected, yet as important, as the ability to remain calm. Our very worst decisions and interactions are almost invariably the result of a loss of calm - and a descent into anxiety and agitation. Surprisingly, but very fortunately, our power to remain calm can be rehearsed and improved. We don't have to remain where we are now: our responses to everyday challenges can dramatically alter. We can educate ourselves in the art of remaining calm not through slow breathing or special teas but through thinking. This is a book that patiently unpacks the causes of our greatest stresses and gives us a succession of highly persuasive, beautiful and sometimes dryly comic arguments with which to defend ourselves against panic and fury.
The School of Life is a global organisation helping people lead more fulfilled lives.
We believe that the journey to finding fulfilment begins with self-knowledge. It is only when we have a sense of who we really are that we can make reliable decisions, particularly around love and work.
Sadly, tools and techniques for developing self-knowledge and finding fulfilment are hard to find � they’re not taught in schools, in universities, or in workplaces. Too many of us go through life without ever really understanding what’s going on in the recesses of our minds.
That’s why we created The School of Life; a resource for helping us understand ourselves, for improving our relationships, our careers and our social lives - as well as for helping us find calm and get more out of our leisure hours. We do this through films, workshops, books and gifts - as well as through a warm and supportive community.
اگه بخوام کتابو تو یه کلمه خلاصه کنم، کلمه ''کلیشه'' رو بکار میبرم. فقط فصل روابط عاطفیش قشنگ بود، اون یه ستاره هم بخاطر اون فصله.
خدای بزرگ کاش من یه آدم سفیدپوست با یه پاسپورت قوی بودم اونوقت میاومد� کتاب مینوشتم چرا دنیا واستون مهمه؟چرا اخبار پیگیری میکنید؟چرا زندگیو اینقدر سخت میکنید؟🥺 اما چون یه خاورمیانهای� با یه پاسپورتی هستم که ارزش گه سگ از اون بیشتره نمیتونم اینطوری رفتار کنم! بچهه� میدونم خیلی چسنال� میکنم بابت ایرانی بودن،ولی چیکار کنم مشکلات اینروزا� همش بخاطر ملیتمه🤣🤣واسه همین نمیشه چیزی دغدغم هست رو بازتاب ندم! دوس دارم این آلن دوباتن رو ببرم بانک بگم حاجی برو حالا با پاسپورت من حساب باز کن، میخوام ببینم بعدش میاد از این چرتوپرته� واسمون تفت بده یا نه؟ کاش کمتر از این کتابا بخونم، نتیجش فقط حرص خوردنه🥲 **** اگه به بودا این چیزا علاقه دارید این کتاب مناسبیه، خیلی از افکار بودا رو منعکس کرده تو کتاب! تقریبا میشه گفت۹۹درصد کتاب.
فصل اول که درباره� روابط عاطفی بود پرمغزتر بود و فصول بعدی کمی پیش و پا افتاده به نظر میرسیدن�.
اما ارزش یک بار خواندن را دارد.
ترجم: گاهی جملهه� پس و پیش میش� و مشکل ترجمه داشت. و مثل اکثر مترجمان، این کاستی رو داشت که واژهها� انگلیسی رو به طور کامل پانویس نکرده بود و فقط به بعضی اسامی خاص اکتفا کرده بود. اما اگر نام مکانه� و آثار هنری و دیگر چیزها رو هم پانویس میکر� بهتر میبو�.
کتاب های آلن دوباتن رو باید با فاصله خواند چون جملات تکراری زیاد دارند :/ اما در کل بخش های زیادی از این کتاب یادآور تمام چیزهایی است که در ناخود اگاه ما هستند و ما آن ها را فراموش کرده ایم و چه خوب است که این ها به ما یاد آوری میشوند. مطالعه سری کتاب های مدرسه ی زندگی ، در کل ، خالی از لطف نیست و تا حد خوبی میتوانند به طبقه بندی ذهن خواننده کمک کنند.
این کتاب با موضوع واکاوی وبررسی به علل بروزخشم وعصبانیت از دیدگاه روانشاسانه به قلم آلن دویاتن که به علت وچرایی این سرشاخه ها که از زیر مجموعه های رفتار استرسی و هیجانی جامعه امروز وعصرمدرنی که در آن زندگی می کنیم پرداخته است. آلن دوباتن در این کتاب سعی می کند علاوه برشناسایی عامل ها و شرایطی که باعث افزایش استرس،ترس واحساس ضیف بودن انسان در شرایط و موقعیت های مختلف زندگی مانند زندگی مشترک،محیط کاری و.. می شود،با بیان ساده مفاهیم وموضوعات از طریق روانشناسی وبیان ساده فلسفی راهکارهایی جهت رسیدن به آرامش به خواننده معرفی کند تا شاید کمکی باشد برای کنترل رفتار انسانی ما ولذت بیشتر از این حیات مختصر آدمی. از متن کتاب: راه رسیدن به رابطه ی آرامش بخش تر، لزوما حذف کردن نقاط اختلاف نظر و مشاجره ها نیست. بلکه راهش این است که پیشاپیش بپذیریم مشکلات اتفاق می افتند و به ناچار نیازمند فکر و زمان بسیار زیادی برای رسیدگی به آنها هستیم.
خیلی خوشحالم تو زمانی زندگی میکن� که مدرسه� زندگی آلن دوباتن و کتابها� فوقالعاد� وجود داره. هر کتابی از این مجموعه رو که میخونم ارتقای روحی و روانیا� رو کاملا احساس میکنم. گاهی ما از کنار موضوعاتی مثل آرامش ساده میگذری� در حالی که فکر� میکنی� نیازی به آموزش توی همچین حوزههای� نداریم در حالی که یاد گرفتن در مورد همین چیزها مثل آرامش میتون� یک عمر زندگی آسودهت� رو به ما ببخشه و این کتاب یک راهنمای خوب برای آموزش عاطفی ماست. من ترجمه� شادمانه آرام زیستن رو از نشر هنوز خوندم و به بقیه هم توصیه میکن� همین ترجمه رو بخونن چون با هماهنگی و اطلاع مدرسه� زندگی کتابه� رو ترجمه میکن�.
کتاب نکتهها� خوب و قابل تاملی داشت. کتاب سرچشمه� اضطراب رو تو روابط، افراد دیگر و کار میدون� و تو هر فصل اینا رو بررسی میکن�. بعد سرچشمهها� آرامش رو معرفی میکن�: نگاه، زمان، مکان، لمس(در آغوش گرفتن) و اینا رو هم به طور خلاصه معرفی میکن� که چطور باعث آرامش هستند.
فقط حیف که ترجمه شیوا نبود. کتاب من ترجمه� آقای محمدکریمی از کتابسرا� نیکه.
هنگام چیدن گلها� داودی از پرچین شرقی به افق کوهستان جنوبی خیره شدم. هوای کوهستان هنگام غروب آفتاب روحنوا� است. آنگا� که پرندهه� فوجفو� به خانه باز میگردن�. در این چیزهاست که معنی حقیقی را مییابیم� اما وقتی به بیانش میکوشم� نمیتوان� کلمات را بیابم.
کتاب خوبی بود، مسائل مختلفی رو در مورد آرامش، به خصوص در دنیای امروز، مطرح میکن� که جالبه. بعضاً خودمون هم آگاهیم ولی دقیقت� و منسجمت� گفته میش�. بخشه� آخر کتاب، به خصوص قسمتی که مربوط به امر والا بود رو خیلی دوست داشتم و فکر میکن� میتون� خیلی کاربردی باشه. لینک کتاب در طاقچه:
این اولین ریویوی جدی منه،اشتباهات رو به بزرگی خودتون ببخشید آرامش،آلن دوباتن ترجمه محمد کریمی در ریویوهای فارسی کلمه ی زیاده گویی رو دیدم و بنظرم هیچی بهتر از این کلمه نمیتونه عمده� کتاب رو توصیف کنه نویسنده در زیاده گوییها� ابدا مضایقه نکرده فصل اول "روابط" جالب و حدودا پر محتواست و نویسنده به نکات ریزی اشاره کرده که اگرچه هممون میدونیمشون اما کمتر کسی رو میشناسم که بتونه مداوم در ذهنش نگهشون داره "در دفاع از ادب" سر فصل دیگه ای از این کتابه که محتوای جالبی داره بطور کل،کتاب دارای مباحث روانشناختی سنگین و سختی نیست روان و ساده و عامه پسند و گاها کاربردیه
از آرامش به عنوان اولین انتخاب برای مطالعه از بین کتابهای الن دوباتن، راضی ام. حقیقتا درک کردن پیشینه ی حوادث، اتفاقات و رفتارهایی که باعث از بین رفتن آرامش میشن، میتونه باعث کمتر شدن اضطرابِ حاصل از اون بشه. بنظرم یکبار خوندن ارامش کافی نیست و نیاز به چندبار دوره کردن داره.
زندگی ما شدیداً تحت تاثیر یکی از خصلت های عجیب ذهن انسان است که کمتر به آن توجه می کنیم. ما موجوداتی هستیم عمیقاً تحت تأثیر انتظارات و توقعات. ما در مورد اینکه اوضاع باید چگونه باشد تصورات ذهنی داریم، در مغزمان لانه کردهان� و هر جا می رویم با ما هستند. چه بسا اصلاً متوجه نباشیم که اوهام و تصورات خامی در ذهن داریم اما انتظاراتمان تاثیر شدیدی در عکس العمل ما نسبت به اتفاقات دارد. همواره در چهارچوب این انتظارات است که رویدادهای زندگیمان را تفسیر می کنیم. بر اساس محتوای انتظاراتمان است که برخی لحظات زندگی را لذت بخش و برخی را بسیار پیش پا افتاده و نامنصفانه می دانیم. چیزی که ما را خشمگین میکن� اهانت به انتظارات مان است. اگر پیشاپیش مشکلی را در انتظاراتمان به حساب آورده باشیم، آرامش ما به هیچ وجه مختل نمی شود. چه بسا ناراحت شویم، اما گریه و زاری نمیکنی�.
انتظارات ما هیچ وقت بیشتر و مشکلسا� تر از انتظاراتی نیست که در عشق داریم. در جوامع ما تصوراتی شتابزده در باب زندگی مشترک شایع است. ایده های بسیار بلندپروازانه ای در مورد شکل رابطه داریم و نیز آنچه در نهایت برای ما به ارمغان می آورد، حتی اگر هرگز چنین رابطه ای را عملاً در بین اطرافیان خود ندیده باشیم. ولی ما خوش شانسیم! به طور شهودی آن را احساس می کنیم. سران��ام آن شخصی را خواهیم یافت که می دانیم وجود دارد، همان شخص ایده آل. هیچ کس به اندازه شخصی که با او در رابطه هستیم، نمیتوان� ما را ناراحت و ناامید کند زیرا ما به هیچکس به اندازه ی او امید نداریم.
یکی از راه حلهای رنج و اضطراب در حیطه ای نهفته است که انتظارش را نداریم: یعنی نوعی فلسفه بدبینانه. ایده عجیب و نامطلوبی به نظر می رسد. بدبینی به نظر هیچ جذابیتی ندارد، چون گویا حاصل شکست است و اغلب مانع رخ دادن چیزهای بهتر میشو� اما وقتی به رابطه می رسیم این انتظارات هستند که دشمن حقیقی عشقند.
از اواخر قرن ۱۸ به بعد هنرمندان و متفکران رمانتیک به طور فزایندها� شیفته� ایده ی رک گویی و آزاده گویی در تمام عرصه ها شدند. آنان هیچ علاقها� به عرف جامعه نداشتند که مشخص میکر� که چیزی میتواند گفته شود و چه چیزی نمیتوان�. فکر میکردند محافظه کاری ساختگی و دروغ است، این که به احساسی تظاهر کنید که واقعاً ندارید و چیزی بگویید برای اینکه دیگری خوشش بیاید، نشانه ریاکاران است. این دیدگاه که به عرصه روابط راه یافت باعث شد این انتظار در ما شکل بگیرد که مجبوریم همه چیز را به هم دیگر بگوییم. اینکه اگر چیزی را مخفی کنیم، به عشق خیانت کرده ایم. برعکس شخص کلاسیک باور، به ادب احترام می گذارد. این افراد ترجیح می دهند حتی زمانی که نمی توان به موفقیت کامل دست یافت، امورات را آرام تر پیش ببرند و گاهی شوکه هنرمندانها� به نفسانیت دیگران وارد کنند.
در مورد مشکلات پر وجه خیلی آرام تریم. مشکلاتی باعث می شود آشفتگی بسیار زیادی احساس کنیم که بی اهمیت یا احمقانه هستند و با این حال بخش هایی از زندگی ما را اشغال میکنند. این آشفتگی دقیقا همان چیزی است رمانتیک ها در مورد زندگی خانوادگی نادیده گرفته اند.
وقتی تنشی وجود دارد که مایل نیستیم روی آن هزینه کنیم، خیلی راحت نقش یک آدم غرغرو و طفره رو را به خود می گیریم. فرد غرغرو سعی می کند روی رفتار دیگری تاثیر بگذارد اما دیگر سعی نمی کند توضیح منطقی بدهد. در عوض از تاکتیک سیخونک زدن و چرب زبانی و اصرار مداوم استفاده می کند. هنگامی مرتکب این رفتار می شویم که فکر میکنیم مسئله ارزش توجه شناختی ندارد. فرد طفره رو نیز به سهم خود از آنچه او توصیه شده خودداری می کند. اما این گونه افراد توضیحی قانعکنند� و جدی به افراد غرور ارائه نمی دهند. آنها فقط به طبقه بالا می روند و در را محکم می کوبند. از نظر هر دو طرف واضح و آشکار است که این کشمکش ارزش ندارد اما با این وجود اصلاً از رخ دادن آن پیشگیری نمی کنند. برای داشتن زندگی آرام تر باید نقاط تعارض و استرس را در زندگی خانوادگی جدی بگیریم. آنها باید شأن بالایی داشته باشند و پیچیدگی و نقش آنها در موفقیت عشق باید به رسمیت شناخته شود.
ما اعمال شریک زندگیمان را نتیجه ویژگیها� واقعاً بدی می دانیم که اگر بخواهد میتوان� تغییرشان دهد. احساس میکنی� عمدا میخواه� روی اعصابمان برود. اگر نقص های شریک زندگی مان را این طور ببینیم سخت عذاب می کشیم. نظریه ضعف قدرت به ما یادآوری می کند که بسیاری از ویژگیها� آزارنده و ناامیدکننده همسر ما، در واقع سایه هایی از همان ویژگی های او هستند که ما دوستشان داریم.
یکی از راهها� اصلی دستیابی به آرامش داشتن قدرت تشخیص و تمیز است، این که بتوانیم حتی در وضعیت های بسیار چالش برانگیز ، بین عملی که یک شخص انجام میدهد و عملی که مورد نظرش بوده فرق بگذاریم. دلیل بسیار خوبی وجود دارد که چرا باید به نیات افراد اهمیت بدهیم: چون اگر عمل ولی عمدی بوده باشد، آنگاه وی سرچشمه خطری همیشگی است و چه بسا عمل خویش را تکرار کند، بنابراین جامعه باید از خطر وی مصون بماند اما اگر عملی تصادفی بوده باشد وی باید عذرخواهی قلبی نموده و آسیب را جبران نماید که ضرورت اعمال مجازات را بسیار میکاهد.
اینکه چرا فوراً منظور بد برداشت می کنیم و تصور می کنیم که طرف مقابل قصد قبلی برای توهین و آسیب داشته است، از جمله به دلیل یکی از پدیده های تلخ روانشناخت� است: تنفر از خویشتن. هرچه خود را کمتر دوست داشته باشیم، در نظر خویش هدف مناسبتر� برای آزار و تمسخر هستیم. وقتی بدین حد از خودمان منزجر باشیم و بیرون از قلمرو هوشیاری آگاهانه قرار داشته باشیم، مدام در پی یافتن تایید از جهان پیرامون مان هستیم تا ثابت کنیم واقعاً همان فرد بی ارزشی هستیم که تصور می کنیم. چنین تصورات و انتظاراتی اغلب در کودکی شکل می گیرند.
یکی از دلایلی که چرا ممکن است دیگران بدون قصد و نیت به آن آسیب برسانند این است که ما اغلب از بیرون قوی تر از آن به نظر می رسیم که در واقع هستیم. شاید خودمان هم ندانیم که چقدر در این کار مهارت یافته ایم که دیوارهای بانمای بشاش و محکم بر گرد دیگران بکشیم. این احتمالاً چیزی است که در اوایل دوره بلوغ آموخته ایم. عزت نفس شما از پیش ضربه دیده بوده است اما دیگران اینها را نمی دانند. آنها شما را در معرض خطر خاصی نمی بینند. شما مانند سفالینهها� با ترکهای ریز هستید که قابل تشخیص نیستند اما حتی ضربه کوچک هم کل آنها را از هم می پاشد. زخم های پنهان، ترک های درونی که روزها هفته ها و سال ها روی هم انباشته شده اند، دلیل فوران های ناگهانی گاه و بیگاه ما هستند، خشم هایی که باعث حیرت ناظران می شوند. گاهی یک حرف ظاهرا بی اهمیت باعث پاسخی آتشین از جانب ما می شود.
این که در دنیایی زندگی می کنیم که آموخته ایم با کودکان مهربان باشیم، واقعیتی بسیار احساس برانگیز است و اگر بیاموزیم که در برابر رفتارهای کودکانه یکدیگر نیست قدری تحمل بیشتر داشته باشیم، چقدر بهتر خواهد شد. هرگز نگویید که افراد شرور هستند شما فقط باید دلیل رفتار هایشان را دریابید. فکر آرامش بخش این است که تصور کنیم آنان در درون خویش از موضوعی رنج می برند که ما نمی توانیم ببینیم. بالغ بودن یعنی بیاموزیم که این نواحی درد و رنج را تصور کنیم، علیرغ� این که شواهد چندان کافی در اختیار نداریم. شاید آنطور به نظر نرسد که گویی به دلیل درد روانشناختی درونی است که عصبانی شده اند: چه بسا سرخوش و خودشیفته به نظر بیایند، اما آن دلیل پنهان قطعاً وجود دارد وگرنه آن شخص باعث آزردگی ما نمیش�. ما باید پریشانی، نومیدی، نگرانی و ناراحتی درون افرادی را پیش خودمان مجسم کنیم که از نگاه بیرونی فقط عصبانی به نظر می رسند. ما باید در موقعیتی که اصلاً انتظارش نمی رود نیز دلسوزی کنیم: یعنی نسبت به کسانی که ما را بیش از همه آزار می دهند.
تقریباً در هر ساعت از زندگی روزمره با ضرورت آموزش دادن درگیریم :اینکه احساسات خود، خواسته های خود، دردهای خود و شرایط مطلوب از نظر خود را باید به دیگران بیاموزیم .ما باید در موضوعی تخصص آموزشی داشته باشیم که موضوعی حیاتی اما عجیب و غریب است: من چه کسی هستم و به چه چیزهایی اهمیت می دهند. اما در بسیاری از زمینه ها از روی برنامه آموزشی می گذریم و مستقیم به مرحله تنبیه می رویم نمیتوانی� به دیگران بفهمانیم که چه چیزهایی برای ما مهم است.
ما معمولاً در پس ذهن مان از این که کسی از چیز مهمی اطلاع ندارد بسیار بیزاریم. با وجود این که هرگز فرصت یادگیری برای آن شخص فراهم نشده است. شدت این نومیدی به قدری است که ما را از ثبات لازم برای آموختن این نکته به وی محروم میکن� که به دیدگاه ما احترام بگذارد. ما وارثان ناآگاه سنت رمانتیک هستیم که نسبت به آموزش های خارج از حوزهها� محدود فنی تردید دارد. ما از این رو شکست می خوریم که با گستره امکانپذیر� و شان آموزش آشنا نیستیم.
ممکن است ندای تمسخر آمیز و تحقیرگر در سر ما باشد که میگوی� عشق، احترام و مهربانی تنها از طریق موفقیت و کامیابی های دنیوی حاصل میشو�. در این اوقات حس میکنیم شکست، به درستی ما را از عشق و قدردانی محروم می کند. بایستی ندایی در خود ایجاد کنیم که دستاوردهایمان را از عشق مجزا کند: که یادآور شود ما حتی در صورت شکست باز هم ارزش دوست داشته شدن داریم و برنده شدن، تنها بخشی از هویت یک فرد، نه لزوماً مهمترین بخش آن است.
آرامش در حضور دیگران به معنای بی تفاوتی سرد نیست، این است که بخواهیم نه خودشان و نه مسائل زندگی شان آرامش شما را به هم نزنند و برایمان مزاحمت ایجاد نکنند. مسئله این است که سطح آشفتگی و عصبانیت بالا، مانع میشو� که کارهایی را انجام دهیم که به نظرمان لازم و پسندیده است. عصبانیت و دلخوری زودهنگام رابطه ما را با دیگران به تباهی می کشاند. برای اینکه دریابیم ادب به چه کار می آید میتوانیم پیش فرض اساسی رمانتیک ها را بازنگری کنیم: که غرایز طبیعی ما ذاتاً خوب و یکدست هستند. زیرا بر اساس همین فرض است که رفتارهای مصنوعی ما که نام ادب را بر آنها نهادهای� بیهوده و یا حتی قدری شرورانه به نظر میرس�. مودب بودن و خوش رفتاری به معنی لحاظ کردن عرف و رفتاری مشخصی است. هدف از قواعد ادب و ایده خوش رفتاری این است که بین داشتن یک احساس و ابراز آن حصاری کشیده شود. مودب بودن مانعی نیست که عصبانی و ناراحت و آزرده خاطر باشیم بلکه کاری که ادب انجام می دهد این است که بیان احساسات را به تأخیر بیندازد. ادب مانع قضاوت زود هنگام میشود. ادب راهی پیش پایتان می گذارد تا بتوانید با حفظ شأن خودتان از موضع خود عقبنشین� کنید. در وضع طبیعی تنها یک دلیل برای واگذاری موقعیت برتر وجود دارد: پذیرفتن شکست. یعنی هنگامی که شما در مقابل قدرتی برتر تعظیم می کنید؛ اما تحت قواعد ادب طرف مقابل را به حال خود رها می کنید نه به این خاطر که شما ضعیف یا ترسو هستید یا شکست خورده اید، به این خاطر که آرامش را به آشفتگی ترجیح می دهید. ادب باعث می شود عذرخواهی آسانتر شود چون عذرخواهی به هیچ وجه به معنای تسلیم شدن مطلق نیست. غرایز طبیعی و بی قید و بند ما تقریباً به هیچ وجه خوب نیستند، از همین رو به قراردادهایی محدود کننده نیاز داریم که به شکل مصنوعی شیوهها� بهتری برای رویارویی با سایرین به بار آورند. ادب صرفاً جنبه تزیینی ندارد بلکه برای مواجهه با یک مشکل بزرگ بشر است: ما به ادب نیاز داریم تا حیوان درونمان را رام کنیم.
آرامش داشتن به این معنی نیست که فکر کنیم وضعیت همیشه خوب، جالب و یا قابل پذیرش است. بلکه فقط به این معناست که می دانیم با جرّ و بحث کردن و از کوره در رفتن، به مشکلات و وضعیت موجود می افزاییم و در عین حال به جایی نمیرسی�. این رویکرد دستک� به لحاظ نظری خودش پیشرفت جزئی است اما وقتی به یاد خشم و عصبانیت های شدید خود میافتیم� میبینی� که این نکته خودش دستاوردی بزرگ و بسیار دلپذیر است.
اگر بخواهیم سرمایه داری را بر اساس ویژگیها� ظریفت� کنونی و بر حسب تجربه روزمره مان تعریف کنیم باید بگوییم که در سرمایهدار� احساس ارزشمندی شما به عنوان یک انسان و اساساً معنای زندگی تان به طور غیرقابل اجتنابی وابسته به این است که چه شغلی دارید و در آن به کجا رسیده اید. این فکر تمام وجود فرد را تسخیر میکن�: اگر باهوش تر بودم و سخت تر تلاش می کردم، در آن صورت به موفقیتها� بیشتری دست پیدا میکرد�. پاداش ها مدام در برابر چشمانمان در نوسان اند و این خط فکری را پیوسته در ذهن ما ایجاد می کنند. شکست نیز همیشه در کمین نشسته است و سقوط، بسیار دردناک تر و تلخ تر خواهد بود زیرا ندای شایسته سالارانه اقتصاد رقابتی، همیشه یک پیغام سختگیرانه را به ما منتقل می کند: نتیجه نهایی بر عهده خود توست.اگر شکست بخوری، عمدتا تقصیر خودت است. این ساز و کار اقتصادی که آن را سرمایه داری می خوانیم باعث ایجاد تنش های دردناکی بین الزامات زندگی خانوادگی و ملزومات شغلی می شود. این تقصیر شما نیست که احساس می کنید تحت فشار مشغله های زیادی هستید و از شما انتظار زیادی می رود. شاید این حرف قدری عجیب به نظر میرس� اما رنجش های درونی ما با فرایند های عظیم تاریخی پیوند دارند. از میان برداشتن وجه شخصی، که باعث می شود مسئولیت را بر د��ش حرکت تاریخ بیاندازیم، نمی تواند مشکل را از میان بردارد ولی با همه این احوال، این تفسیر جدید و دقیقتر� به نوعی مایه آرامش است.
بلند پروازی ممکن است به شکل نگرانی از این مسئله بروز کند، که فرد نمی داند با زندگی اش چه کند. انگیزه تبدیل شدن به کسی که قرار است باشید یکی از چیزهایی است که خواب شب را از افراد میگیر�. احساس میکنی� دارای توانی بالقوه در درون مان هستیم و شغل ایده آل یعنی شغلی که بتواند این توان درونی را به پرثمرترین شکل، تحقق بیرونی ببخشد. بین آنچه عملاً انجام میدهی� و آنچه احساس میکنی� تواناییا� را داریم شکاف دردناکی وجود دارد. و بدتر از همه اینکه احساس می کنیم نباید دچار این تفکرات باشیم.
ایده رسالت میگوی� شغل ایده آل و درست باید خودش بر شما تجلی کند. باید شما را به سوی خویش فرا بخواند و تخیلات شما را از خود سرشار کند. و اگر این اتفاق برایتان نمیافت� شاید شما هستید که مشکلی دارید. برای اینکه با وضعیت ذهنی نسبتاً آرامتری با این مشکلات مواجه شویم، باید بپذیریم که فرایند انتخاب شغل کاری است دارای پیچیدگی های ذاتی خودش و اهمیتی مختص به خودش. این همان چیزی است که ایده رسالت به طور نهانی ناچیز و حقیر می شمارد.
هنگامی که غرق تامل در چیزی می شویم که بسیاری از ما عظیم تر است، احساس آرامش و آسودگی عجیبی میکنیم. هنرمندان و فیلسوفان به این احساس یک نام خاص دادند: امر والا . امر والا با عظمتش ما را مقهور خویش می کند اما در عین حال به ما احساسی سرزنده از کوچکی نسبی مان می بخشد. در چنین مواقعی، گویی طبیعت پیامی تواضع آور برایمان ارسال میکن�: اتفاقات زندگی ما در گستره عظیم هستی چندان هم مهم نیست، ولی عجیب است که این احساس به جای تشدید پریشان حالی، می تواند بسیار آرامش بخش و تسکین دهنده باشد. امر والا به شکلی غریب باعث میشو� پیوند ما با افق وسیعت� هستی به پیش زمینه ذهنی مان بیاید. به جای اینکه به این یا آن مسئله جزئی بنگریم، تجربها� را از سر می گذرانیم که در آن مسائل خاص زندگی مان، بسیار جزئی تر به نظر می رسند و در نتیجه از تهدیدآمیزیشان بسیار کاسته می شود.
چیزهای خرد و کوچک به سختی ارزش ناراحتی یا عصبانیت دارند. هیچ فوریتی در کار نیست. اتفاقات در مقیاس قرن ها رخ می دهند. امروز و فردا اساساً فرقی ندارند. زندگی شما یک بازه بسیار کوچک و گذراست. شاید به نظرتان تحقیرکننده بیاید، اما اینها احساساتی بلند نظرانه اند زیرا در غیر این صورت خیلی آسان در اهمیت وجود خویش مبالغه می کردیم و متعاقباً رنج می کشیدیم. ماحقیقتاً کوچک و نادیدنی هستیم، جهان همچنان بدون حضور ما نیز پرصلابت به پیش میرو�. امر والا با بزرگ داشتن دیگران نیست که به ما فروتنی می آموزد، بلکه برعکس به تمام بشریت مفلوک، احساس کم ارزشی می دهد.
یکی از دلایلی که چرا مطالعه تاریخ به آرام تر شدن ما کمک میکند� این است که تاریخ عموما روایتی از مقاومت ها و پایداری هاست. وجود معضلات لزوماً برای جوامع مهلک نیست. از این لحاظ مطالعه تاریخ باستان باعث میشو� از پیگیری مدام اخباررو� بیشتر فاصله بگیریم. اساس سامانه اخبار این است که ما را دچار آشفتگی کند. خبرها تلاش دارند به ما بگویند اتفاقی کاملاً جدید و بسیار مهیج در حال رخ دادن است. تهدید کاملاً جدیدی برای سلامتی بشر کشف شده است�. در گذشته اخبار بسیار بدتر از امروز بوده اما با این حال امور سرانجام ختم بخیر شدهان�. بدرفتاری ها و کج رفتاری های مردمان، قاعده همیشگی است. همیشه چنین بوده که رهبران نالایق و نجیب زادگان حریص وجود داشتهان�. همیشه بقای تمدن و نسل بشر در معرض تهدید بوده است. اگرچه وقایع در دوره خودشان بسیار عظیم به نظر می رسند اما تاثیر اندکی در صفحات تاریخ باقی می گذارند. هیچ چیز نیست که به بوته فراموشی سپرده نشود. برای ما و مشکلات ما نیز چنین اتفاقی میافت�.
در دوران بزرگسالی لحظاتی وجود دارند که بهانه گیر، وحشت زده و شرمگین می شویم و ناگهان همه چیز ها به نظر ما نامنصفانه می رسد. توانایی ما برای مراقبت از خویشتن بدجور کاسته شده است. در چنین مواقعی برای جمع کردن خودمان به شخص دیگری نیاز داریم تا بار را از دوش ما بردارد. دشوار است که بپذیریم گرایشها� واپس گرایانه به دوران کودکی چقدر عادی و واقعا معقول هستند زیرا عموماً توهینی به فردگرایی و کرامت ما محسوب میشون�.
هرگز نباید در پی حذف مطلق اضطراب باشیم. منابع سرسختی از تشویش همواره در درون ما وجود دارند. به دلایل مهمی اضطراب وضع بنیادین و همیشگی ماست، چون به لحاظ جسمانی موجوداتی به شدت آسیب پذیر هستیم، چون برای تصمیم های مهم زندگی مان اطلاعات کافی نداریم و کم و بیش با چشمان بسته پیش می رویم، چون تخیل هایمان بیش از داشته هایمان است و زندگی مان در جوامعی بسیار پویا و تحت سیطره رسانههاس� که حسادت و بیقراری بخش ناگزیر از آن است، چون ما از نسل اندیشناک ترین گونه هستیم، چون پیشرفت شغلی و سوددهی مالی ما در شرایط خشن رقابتی، مخرب و تصادفی دستگاه بی مهار سرمایهداری� به جایی نمیرسد، چون عزت نفس و احساس آرامشمان وابسته به کسانی است که نمیتوانی� کنترلشان کنیم و نیازها و آرزوهای شان هرگز کاملا با نیازها و آرزوهای ما همسو نیست. مهمترین حرکت مفید پذیرش شرایط است.نیازی نیست دچار اضطراب باشیم که چرا اضطراب داریم. احساس اضطراب به هیچ وجه نشانه غلط بودن زندگیمان نیست، بلکه صرفا نشانه زنده بودن ماست. باید بپذیریم که بار تنهایی را به دوش می کشیم. باید بیاموزیم که به دلهره هایمان بخندیم. این خنده رفتاری سرشار از آرامش است. ما میتوانی� حداقل دستانمان را برای همسایگانی که مثل ما دچار رنج آسیب و بیش از همه دلهره هستند باز کنیم و به مهربان ترین نحو ممکن بگوییم درک می کنم...
سفر زیبایی جایگاه خوب و عشق ۴ ایدهآ� بزرگ معاصر که خیال پردازی های ما در مورد آرامش گرد آنها جمع شدند و همه با هم مسئول بخش عمدها� از فعالیتها� عنان گسیخته موجود اقتصاد مدرن هستند.
زندگی آرام زندگی نیست که بی استثنا کاملاً ساکت و بی سر و صدا باشد، بلکه زندگی ای است که در آن خود را متعهد می دانیم که آسانتر خود را آرام کنیم و در جهت انتظاراتی واقع بینانه تر بکوشیم�. پیشرفت در این جهت به نحوه دردناکی محدود و ناکامل است اما پیشرفتی حقیقی است. آرامش مطلقا همیشگی، گزینه امکان پذیری نیست. آنچه اهمیت دارد این است که متعهد باشیم همیشه سعی کنیم خود را آرام تر کنیم. اگر با شور و شوق تمام خواهان آرامش باشید، می توان شما را عاشق حقیقی آرامش دانست و نه لزوماً زمانی که موفق شوی مطلقا همه اوقات آرام باشی. هر قدر هم که لغزشه� متعدد باشند تعهد شما به آرامش واقعیت دارد.
بر اساس پیش فرض بسیار گمراه کننده ای عمل میکنی� که عاشق کسی است که واقعاً در آن چیز خوب و ماهر است اما کسی که عاشق چیزی است، کسی است که عمیقا میداند چقدر فاقد آن است، بنابراین می داند که چقدر به آن نیازمند است. تحسین آرامش لزوماً به معنای داشتن توانایی آسودگی نیست. حتی وقتی در را کوبیده ایم و احساس خشم و بدبختی و اضطراب شدید داریم، کماکان می توانیم عاشق حقیقی و اصیل آرامش باشیم.
فرایند تحصیل پول مستلزم گستره ای از هزینه های روان شناختی است که آنها را نادیده میگیریم. کسب ثروت به قیمت شبهای آشفته، روابط سراسر مشکل، روابط فامیلی خشک و حتی گاهی خود زندگیمان تمام می شود. موفقیت های مشهود ما در برابر غریبه های حسود و رقابت جو ر می دهد، ما هدف مناسبی برای نومیدی و بدخواهی دیگران میشوی� در نهایت طوری به نظر می رسد که گویی ناکامی و عدم موفقیت دیگران نیز به گونها� به عهده ماست. رسیدن به موفقیت های بالاتر ما را بیش از پیش در معرض سقوط های بزرگتر قرار می دهد. به تدریج نسبت به کوچکترین سرزنشی بسیار حساس می شویم. قربانی افکار هراس آور و ترسناک می شویم همه جا دسیسه می بینیم و ممکن است که بر خطا هم نباشیم. شدیداً در ذهنمان نقش بسته که فقر همیشه ضرورتاً غیر اختیاری است و بنابراین ناشی از تهیدستی و فقدان استعداد است که حتی نمی توانیم تصور کنیم که ممکن است ناشی از انتخاب آزاد یک فرد عاقل و خبره، بر اساس برآورد عقلانی هزینه ها و فایده ها باشد. وقتی بهای واقعی برخی مشاغل را بدانیم به تدریج در می یابیم که حاضر نیستیم قربانی حسادت، ترس، فریبکاری و اضطرابها� آن شویم.
بهطو� کلی میتوا� به دو بخش تقسیمش کرد: بخش اول از کتاب از اهمیت عقل و شیوه� تفکر و بخش دوم از اهمیت حواسی نظیر بینایی، شنوایی و لامسه (نظیر در آغوش گرفتن) سخن میگوی�. نکات قابل تامل دارد و آموزنده است، ولی لزوما هرفردی آنگونه که آلن دوباتن میکوش� خود را آرام کند آرام نمیشو�.
کتاب خوبی بود، ترجمه� تمیزی داشت. فصلها� اولش بهتر بود و هر چی به پایان نزدیکت� میشد� حالت کپسولی پیدا میکر�. من طول و تفصیلها� اوایل کتاب رو دوستت� میداشت�.
This book is beautifully written and incredibly comforting. The writing itself makes you feel calm, and it seems to instil a seed of hope in you that you really can lead a more calm and peaceful life.
It's not a self help book as such, so steer clear if you're looking for quick fixes. But if you want to explore the idea of calm and understand why it's so easy to lose your cool in modern society, it's a must.
It's a great and quick book that focuses all the attention into the realm of self awareness, compassion and understanding of the context that causes our most agitated and exhausting periods of anxiety. It goes straight into the real problem and the understanding of the requirements for a real way to perceive calm.
I got a quite a lot from this. Despite what the full title might suggest, it's not especially preachy or didactic, and simply offers a number of concise, grounded insights into the reasons why we might find our lives quite stressful. It doesn't offer concrete solutions ,which I appreciated, as they're rarely especially helpful or achievable. A handy guide.
یه جاهایی خیلی زیاد میگفت پراکندگی داشت و فصل اخر ب نظرم بیخود بود کتاب معمولی بود در کل فصل اولش عالی بود اگر به انسجام و خوبی فصل اول میموند ۵ میدادم
کتاب آرامش نوشته� آلن دوباتن سعی داره دلایل آشفتگی و اضطراب در وجوه مختلف زندگی� رو توضیح بده و براشون راهح� پیشنهاد بده. اضطراب در زندگی� زناشویی و روابط خانوادگی، اضطراب در روابط میانفرد� و اهمیت رعایت ادب در کنترل هیجانها� زودگذر، اضطراب در حیطه مسائل مربوط به کار اعم از نظام اقتصادی حاکم یا داشتن صفاتی همچون بلندپروازی از بخشها� اصلی کتاب محسوب میشن اما بخش پایانی کتاب که سرچشمهها� آرامش رو معرفی میکن� عالیه. اینکه چطور تماشای یک منظره� طبیعی، شنیدن صدای دلنواز، خواندن آثار تاریخی و تماشای آثار هنری میتون� منبع آرامش باشه. حین خوندن این کتاب از لحظه� حال کنده میشی� و میتونی� ساعته� به آرامش تکیه بزنید.
اين اثر از آلن دو باتن از مجموعه �"the school of life� مي باشد كه شامل كتابهايي كم حجم با مسايل روانشناسي و فلسفي است كه از دغدغه هاي ذهني همه ي انسان ها مي باشد و نويسنده با قلم شيوا و به زبان ساده نكات قابل تاملي را مطرح كرده است. كتاب " آرامش" از اين مجموعه به راهكار هاي مقابله با اضطراب مي پردازد كه نه با تمرينات ذهني مراقبه و اهميت ندادن به مسائل است، بلكه به تفسير بصيرت هاي نگراني، بي تابي و حتي خشم ناگهاني مي پردازد. روش اين كتاب پرداختن به سرچشمه اضطراب ها و خشم ها و درك صبورانه مسايل انساني است. مسايلي مانند تعديل انتظارات در روابط عاطفي، اميدهاي كمال گرايانه و آسيب زا، ضعف قدرت ، تنفر از خويشتن، قضاوت هاي زود هنگام و در نهايت سرچشمه هاي آرامش در اين اثر مطرح شده است: قسمتي از كتاب: "آرامش داشتن به اين معنا نيست كه فكر كنيم وضعيت هميشه خوب و قابل پذيرش است، فقط به اين معناست كه ميدانيم با جر و بحث كردن و از كوره در رفتن به مشكلات وضعيت موجود مي پردازيم و به جايي نمي رسيم، اين رويكرد پيشرفتي جزئي است اما وقتي به ياد خشم ها و عصبانيت هاي شديد خود مي افتيم، ميبينيم كه اين نكته خود دستاوردي بزرگ است".
What an amazing book! The structure , the wording , the examples and the references in history makes this piece a real gem. When you are going after calm in life , calm will not happen but , when you are going after a calmer life, calm will prevail. Brilliant .
A cup of tea, piano music, candle light and this book. The School of Life has made its footprint on my thoughts already for some time, and this is the first book I have read. A philosophical discussion of what it means to be calm in today's world, why a little bit of pessimism might improve our relationships and how sublime will shift your prespective. None of these ideas will be completely new to followers of the School of Life / Alain de Botton, nonetheless you cannot hear this enough. I loved the writing style, easy to read but urging you to read every word and not skim the pages.
ترجمه محمد کریمی به هیچ وجه ترجمه قوی نبود. بهرحال، آرامش، جنبه هایی از زندگی مدرن را برای ما تشریح میکن� که کمتر (اگر نه هرگز) به آن، آنگونه که باید، توجه کرده بودیم. شناختن و پرداختن به جنبه هایی از زندگی که باعث آرامش ماست، بخصوص در عصر پر اضطراب کنونی، همواره ضروری ست. خواندن این کتاب توصیه میشو�.
5 stars, on the proviso that you haven’t already read the free essays on the School of Life website, upon which much of this book is based. De Botton evokes calm through the smooth beauty of his expression just as readily as through the sensitivity and soothing compassion of his observations. This is a book that delivers on its name.