شامل دو داستان از تورگنیف به نامها� «عشق اول» و «آسیا» و یک داستان از داستایفسکی به نام «دلاور خردسال» از فیودور داستایفسکی. مضمون همه ی داستان ها عشق در جوانی و نوجوانی است
Ivan Sergeyevich Turgenev (Cyrillic: Иван Сергеевич Тургенев) was a novelist, poet, and dramatist, and now ranks as one of the towering figures of Russian literature. His major works include the short-story collection A Sportsman’s Sketches (1852) and the novels Rudin (1856), Home of the Gentry (1859), On the Eve (1860), and Fathers and Sons (1862).
These works offer realistic, affectionate portrayals of the Russian peasantry and penetrating studies of the Russian intelligentsia who were attempting to move the country into a new age. His masterpiece, Fathers and Sons, is considered one of the greatest novels of the nineteenth century.
Turgenev was a contemporary with Fyodor Dostoevsky and Leo Tolstoy. While these wrote about church and religion, Turgenev was more concerned with the movement toward social reform in Russia.
First Love and two other stories, Ivan Turgenev, Fyodor Dostoyevsky First Love is a novella by Ivan Turgenev, first published in 1860. It is one of his most popular pieces of short fiction. It tells the love story between a 21-year-old girl and a 16-year-old boy. A Little Hero by Fyodor Dostoyevsky written and published (1849). "At that time I was nearly eleven, I had been sent in July to spend the holiday in a village near Moscow with a relation of mine called T., whose house was full of guests, fifty, or perhaps more. . . . I don’t remember, I didn’t count. The house was full of noise and gaiety. It seemed as though it were a continual holiday, which would never end. It seemed as though our host had taken a vow to squander all his vast fortune as rapidly as possible, and he did indeed succeed, not long ago, in justifying this surmise, that is, in making a clean sweep of it all to the last stick." .... تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و سوم ماه ژوئن سال 2013 میلادی عنوان: عشق اول و دو داستان دیگر؛ نویسندگان: ایوان سرگیویچ تورگنیف؛ فئودور میخائیلوویچ داستایوسکی؛ مترجم از متن روسی: سروش حبیبی؛ تهران، فرهنگ معاصر، 1391؛ موضوع: داستانهای کوتاه از نویسندگان روسیه - سده 19 م از ص. یک تا ص 118: عشق اول؛ نویسنده: تورگنیف. از ص. 119 تا ص 180: دلاور خردسال؛ نویسنده: داستایفسکی؛ از ص. 181 تا ص 288: آسیا؛ نویسنده: تورگنیف؛ شامل دو داستان از «تورگنیف» به نامها� «عشق اول» و «آسیا» و یک داستان از داستایفسکی به نام «دلاور خردسال» از فیودور داستایفسکی. مضمون همه ی داستان ها عشق در جوانی و نوجوانی است . ا. شربیانی
شیفته� تلخ و شیرینیِ داستانها� عاشقانه� روسیا�. همیشه با یه یه طعم گَس و پر از گرفتاری و پیچیدگی...که شاید بخاطر تشابه فرهنگیمون بهمون انقدر میچسبه. این کتاب ۲ تا داستان کوتاه از ایوان تورگنیف(که قبل از این نمیشناختمش و به نوینسندهها� موردنظرم اضافه شد) و ۱ داستان از داستایفسکی هستش، هر سه با محتوای عشقِ اول جوانی؛ که بنظر من خیلی بهتر بود اگر به جای داستایفسکی هر سه تاش رو از تورگنیف میذاشتن. چون "دلاور خردسال" داستایفسکی خیلی به حال و هوای اون یکی ها نمیخور� و من اصلا نتونستم تمومش کنم و هر چی زور زدم برعکس اون یکی ها که خیلی مجذوبم کردن- به خصوص "آسیا" که عاشقش شدم- نتونستم ادامش بدم و خیلی روند کند و ناپختها� داشت. البته این نظر منه شاید یه وقت دیگه کتاب صوتیش رو گوش دادم و تمومش کردم.
نمیدونم میتونم بگم بخونیدش یا نه، از اوناییه که توی مود گرفتهتو� میتونه توجهتونو جلب و حالتونو خنک کنه و بنظرم ارزش یک بار خوندن رو دارن، داستانهای� بودن که تو ذهنم همیشه خونه میکنن چون تاثیر کوتاه مدت اما عمیقی داشتن، ولی اونقدری که تو ریویوهای فارسی خوندم هم افتضاح و نچسب نیست و شاید اگر یکم به دوره� رومنس و حال و هوای بهار و عشق دل بدید انقدر ازش خورده نگیرید؛ و یکم با اینجور داستان های ادبی ساده و احساسی مهربون تر باشید و دلتونو نرم کنید!🫡🍓
به راستی که تعریف عشق چیست؟ اگر بگویند عشق چیست باید گفت، عشق احساسی هست بینا� و نشان، و وصفناپذی� که در عین حال آمیزها� از همه چیز است، هم اندوه هست، هم شادی، هم غم از آینده است، هم اشتیاق، هم ترس است، هم زندگی. هم نزدیکی است، هم دوری، هم جوشش است، هم انجماد. و حالا به نظر شما چه کسانی لایق صحبت از عشق هستند؟ به احتمال زیاد جوابتا� در گرو تجربه زیستی خودتان است، ولی بیایید اینجا جواب را داستایفکسی و تورگینف فرض کنیم، هنرمندانی که در شیوه داستاننویس� پیشگام و سرآمد همگان بودهان� و همواره با تحلیل زیبا و ظریف عشق و توصیف احوال افراد عاشق به ما نشانههای� از عشق واقعی را نشان دادهاند� نشانههای� که شاید در تجربه زیستی ما به کار نیایند ولی حداقل ایدها� جزئی از اینکه عشق چطور تجربها� هست در ذهنما� میکارن�. در مجموعه داستانی که سروش حبیبی گردآوری کرده است که شامل سه رمان کوتاه به نامها� عشق اول و آسیا به قلم تورگینف و دلاور خردسال نوشته داستایفکسی است به دنبال پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی آن روزگار روسیه نباید گشت، حتی نباید به شخصیتها� آن دل بست، در واقع هیچ شخصیتی از این مجموعه داستان قادر نیست که خواننده را مجذوب همت و حمیت انسانی خود کند یا حتی در دل شما اثری بگذارد، یا از حیث اخلاقی درخشان باشد، در این سه داستان ما صرفاً در بارگاه الهی ایدهه� به سر میبریم� ایدههای� از جنس و بوی عشق، مفهومی غریب اما واقعی، کلمها� ساده اما پرمعنی.
در واقع من نمیدان� عشق یعنی چه، نمیدان� که احساسی که نسبت به خانم «بدون اسم» دارم عشق است یا نه، همینقد� میدان� که به او فکر میکنم� سرنوشتش برایم اهمیت یافته است، و از همدل� پدید آمده میان ما، که هیچ انتظارش را نداشتم، خوشحال هستم، احساس میکن� تازه از روز پیش او را بهدرست� شناختم و قبل از آن برایم غریبها� آشنا بوده است. تجربهها� زیستی متفاوتی از عشق برایم گفته شده است ولی میدان� در همگیشا� عنصری مشترک وجود دارد، وقتی عشق با نور فریبندهاش� با چهره زیبایش، در دلش را برای شما میگشای� تازه میفهمی� عشق چه جلوه تازها� دارد، امان از این دلربایی مرموز و امان از این آزرمناکی بیرحمان� که پیوسته دلمان را با اژدرهای خود پرتوافشانی میکن�.
شاید نتیجهگیر� ناعادلانها� باشد ولی عشق به مانند طوفان است، میآید� همه چیز را با خود میبرد� و تنها از خود ویرانها� به جا میگذارد� ویرانها� که ترمیمش کار هرکسی نیست.
موضوع هر سه داستان (اولی و آخری از تورگنیف و میانی از داستایفسکی) عشق و حسرت است. دو داستان آغازین عشق نوجوانانه را روایت میکنن� و اولی بسیار گیرا و تکاندهند� است
برای امثال من این جور داستان های رومانتیک جذابیتی ندارن - به درد همون دوران رومانتیسم می خورن که دخترا از حیث فرهنگی عقب مانده [/نگه داشته شده ] بودن و اسکل بودن یا شرارتشون می شد منشأ لذت شعرا و نویسندگان؛ اونم دائم در بحبوحه ی جشن ها و بزم های اشرافی. "عشق اول" که آبکی ترینشون بود. "آسیا" - تورگنیف - و "دلاور خردسال" - داستایفسکی - باز بهتر بودن. اما باز هم چیزی نبودن که دل منو ببرن یا ذهنمو مشغول کنم
هم تورگنیف و هم داستایفسکی در حواشی داستان هاشون از برخی اشارات فراداستانی پرهیز نکردن. در "آسیا" می شه حمله به عدم جدیت و تلاش روس ها - یا به قول خودش اسلاوها - در آفرینش هنری و کندوکاو فکری - و از اون طرف ستایش آلمانی ها به خاطر داشتن جدیت - رو مشاهده کرد. همچنین در این داستان مضامین رومانتیک رو می شه دید: توجه به روستا و روستایی زاده و طبیعت و ... . در "دلاور خردسال" هم داستایفسکی یهو می زنه به خاکی و یه بند در نقد مخالفان رویکردهای رومانتیک حرف می زنه
این مجموعه رو جهت تکمیل روند داستایفسکی خوانی ام انتخاب کردم. از داستان اول که اصلا خوشم نیومد از همون اول و نخوندم. داستان دوم که دلاور خردسال داستایفسکی بود به معنای واقعی کلمه چنگی به دل نمیز�. داستان سومم که "آسیا" نام داشت و دیدم یه سریا ازش تعریف کردن رو هم، تا یک سوم بیشتر خوندم و دیدم واقعا جذاب نیست برام و نخوندم ادامهش�. همین.
دو داستان " عشق اول " و " آسيا " از تورگنيف و داستان " دلاور خردسال " از داستايفسكى. مضمون هرسه عشق است. داستان هاى تورگنيف رومانتيك و با نگاه به تجربيات واقعى خودش است. اما آنچه داستايفسكى نوشته است يك شاهكار كوچك است. پسرى در آستانه بلوغ و هنر حضرت استاد در وصف روحيات وى. بي نظير است .
کتابیه که شامل سه داستان از ایوان تورگنیف(عشق اول و آسیا) و فیودور داستایفسکی(دلاور خردسال) که در ستایش عشق اول نوشته شده. داستانها� تورگنیف به این شکله که تقریبا تا اواخر به صورت آرام پیش میر� اما وقتی به آخراش نزدیک میشه یه پتک بر میدار� و چند بار بر فرق سر خواننده� بینو� فرودش میاره. واقعا آدم رو نابود میکن�. انسانه� معمولا تا میانسالی در آرزوی خیلیه� میمونن� ولی واق��یت اینه که همیشه در حسرت رسیدن به عشق اولشو� میسوز� و اون رو فراموش نمیکنن� و در واقع حرف این سه داستان اینه که نمیتون� از حسرت این نرسیدن خلاص بشی. این امتیاز دادن به کتابه� هم واقعا عذابیه، ابتدا میخواست� بهش ۴ بدم اما خب پشیمون شدن و ۵ دادم.
سه داستان جذاب با موضوع اولین عشقی که انسان را درگیر می کند.دو داستان از تورگنیف و یک داستان از داستایفسکی.به همراه ترجمه ی شاهکار سروش حبیبی.ترجمه ی این کتاب در بعضی از سطور به شعری ناب می ماند. بر من چه گذشته است؟از من،و از ان روزهای شیرینی که با تشویش گذشت،و ان امیدهای سبک بال و تیزپر،چه مانده است؟به این شکل که عمرِ عطرِ خفیف غنچه ای ناچیز از عمرِ همه ی شادی های شیرین و غم های تلخ ادمیزاد درازتر است و بعد از مرگِ ادمیزاد نیز باقی می ماند.
آسیا، آخرین داستان کتاب، شاهکار تورگنیف، جز تکان دهنده ترین عاشقانه هایی است که خواندهام� داستان عشق اول روایت عشق های آتشین و جاه طلبانه نوجوانی است و داستان دلاور خردسالِ داستایوفسکی هم مایه هایی از دلباختگی های جوانی دارد و به روشنی ضعیف تر از دو داستان تورگنیف.
عاشقانه های روسی همیشه پر از هیجان و کشش و پیچیدگیه به جز داستان دوم که باهاش ارتباط برقرار نکردم بقیه اشو واقعا دوست داشتم. کلا انگار عشق یعنی نرسیدن ...
توصیفات خیلی خوبی از شخصیته� توی هر سه داستان ارائه شده و برای کسی که این سبک رو دوست داره به نظرم خوبن و حتی بیشتر از خوبن. اما فکر نمی کنم سبک مورد علاقه ی من باشه. داستان دلاور خردسال ش رو که داستان دوم باشه کمتر پسندیدم. هر سه داستان در نظر من دیوانگی تمام بودن. و وقتی میگم دیوانگی اصلا مفهوم سیاهی پشتش نیست. صرفا دیوانگی و رهایی منظورمه. چیزی که شاید عشق می طلبه و شاید هم مربوط به سن شخصیت ها باشه. در تمام کتاب از این دیوانگی و رهایی لذت بردم.
این کتاب سه داستان عاشقانه ست از دو نویسنده بزرگ روسیه و جهان. هر سه داستان خیلی خوب پرداخته شده و رابطه خوبی با اون برقرار کردم، مخصوصا داستان آسیا. این کتاب و باید به صورت شمرده و نرم نرم خواند و جذب روح و روان کرد.
از متن کتاب:
_آزادی! هيچ میدان� چه چیز اسباب آزادی آدم میشود� _چه چیز؟ _اراده! اراده� خود آدم. اراده به آدم قدرت میدهد� که از آزادی بهتر است. یاد بگیر که بخواهی، آنوق� آزاد خواهی بود و فرمان خواهی داد.
عشق اول و دو داستان دیگر؛ #ایوان_تورگنیف #فیودور_داستایفسکی ترجمه سروش حبیبی انتشارات فرهنگ معاصر
این کتاب شامل سه داستان کوتاه بود که یکشون نوشته� داستایوفسکی(دلاور خردسال) و بقیه اثر تورگینف هست(عشق اول و آسیا). دوستدارم درمورد هر داستان مجزا بنویسم. -------------- عشق اول: این داستان در واقع از جوانی خود تورگینف مایه گرفته.داستان عشق اول و نامام پسربچها� در دوران بلوغش بود که در همسایگیشون پرنسسی با دخترش نقل مکان میکن�. مادر از رفتار اعیان بیبهرهس� و کوهی از بدهی داره و دخترش با وجود زیبایی بسیار، تعداد زیادی از عشاق رو دور خودش جمع کرده و بازیه� لودگیها� بسیار میکن�. دل این پسربچه� هم برای دختر زیبای قصه که زیناییدا نام داره میلرز�. زیناییدا اما مردی رو میتون� دوستداشته باشه که خردش کنن و نمیتون� کسانی که در دلش تحقیر برمیانگیز� رو دوست بداره. به مرور زمان رفتار دخترک تغییر میکن� و این تغییرات بوی عاشق شدنش رو به مشام پسرک میرسون� و در نهایت او متوجه میش� که پدر خودش کسیه که زیناییدا رو اسیر عشق کرده و در تصویری ازشون میبینه� پدرش با شلاق دست زیناییدا رو میزن�! بعد از مرگ پدرش خبری از معشوقه� جوونش نیست تا اینکه خبر میرس� سر زایمان فرزندی از شوهرش، دار فانی رو وداع گفته. شاید اگر بیشتر به رابطه� پدر و زیناییدا پرداخته میش� داستان جذابت� هم میش�. سخاوتمندانه اگر بخوام امتیاز بدم شاید یک ستاره!! -------------- دلاور خردسال: داستان پسرکی یازده سالهس� که مشخص نیست پدر و مادر یا مراقبی داره یا نه اما در میون تعدای اشرافزاد� در مکانی ییلاق مانند به گردش و تفریح و تماشای تئاتر میر�. یکی از بانوهای اشرافی بسیار زیبا درصدد دست انداختن مداومش در مجالس برمیاد و در داستان این بانو رو با لقب زرینهم� میشناسی�. پسرک اما دلباخته� دوست زرینهم� یعنی خانم.م میش� که در طی داستان متوجه میشی� خانم.م با داشتن شوهر، معشوقها� بهنا� آقای.ن داره و دلیل دمغی مداومش هم مشکلاتش با ایشونه. مشکلاتی که در ادامه� داستان خبری از حل مشکلاتشون به صورت نهفته به خواننده داده میش� و از طریق شادی یکباره� خانم�.م بعد از دریافت نامه� آقای.ن متوجه این موضوع میشی�. داستان خیلی زوایایی نپرداخته داشت و راستش اصلا نپسندیدمش و هیچ ستارها� براش نمیتون� بدم�. بخشی از متن: در تزویرپردازی به قدری پیش رفتهان� که عاقبت خود باور کردهان� که با نظام درست سازگارند و برایشان جایز است که از راه تزویر و تقلب زندگی کنند و به قدری کوشیدهان� که به همه بقبولانند که افرادی شریفند که سرانجام خود باور کردهان� که به راستی چنینان� و تزویرشان عین شرافتمندیس�. -------------- آسیا: این داستان هم به نوعی رنگ و بوی واقعی داره و اقتباسی هست از موضوعی خانوادگی برای نویسنده. شرح جوانی روسی که به آلمان سفر کرده و عشق ناکام بیوهزن� بر دلش گاهی سنگینی میکن�. در مراسمی با دو جوان روسی آشنا میش� و علیرغ� میلش که معاشرت نکردن با روسه� در ممالک خارجی هست، با این دونفر همکلا� و همسفر� میش�. گاگین و آسیا همین دو نفر هستن که به گفته� گاگین خواهر و برادرن�. راوی اما این نسبت رو باور نمیکن� و منتظر نشونها� هست که شکش بدل به یقین بشه. این سه جوان به گردشها� بسیار میر� که در طی اونها آسیا رفتارهای متضادی از خودش نشون میده� گاهی خانومانه، گاهی متظاهرانه، گاهی شیطنتآمی� و گاهی هم فرار رو بر قرار در این جمع ترجیح مید�. در نهایت پس از فراز و نشیب کوتاهی آسیا عشق خودش رو به جوان ابراز و خودش رو تسلیم او میکن� اما جوان این رو نمیپذیر� و بخاطر تربیت نیمه رعیت و نیمه اربابی آسیا، دست رد بر ازدواج با او میزن�. بعد از گذر از وعدهگاهشو� جوان متوجه اشتباهش میش� و عشق عمیقی که در دل داره به ناگاه هویدا میش� ولی حیف که دیر شده و این خواهر و برادر برای همیشه از دست او رفتن. این داستان رو واقعا پسندیدم و ارزش چهار ستاره رو داره برام�. بخشهای� از متن: گل شمعدانیا� را که زمانی از پنجره برایم فروانداخته بود و اکنون خس خشکیدها� بیش نیست، همچون گنجینه� مقدسی حفظ میکن�..... و بر من چه گذشته است؟ از من، و از آن روزهای شیرینی که با تشویش گذشت، و آن امیدهای سبکبا� و تیزپر، چه مانده� است؟ به این شکل است که عمر عطر خفیف غنچها� ناچیز از عمر همه� شادیها� شیرین و غمها� تلخ آدمیزاد درازتر است و بعد از مرگ آدمیزاد نیز باقی میمان�. -------------- در انتها باید بگم من نه تنها تمایلی به داستان کوتاه ندارم بلکه به نوعی ازشون فراری هم هستم و در این برهه از زمان ترجیحم رمانها� بلنده..هرچه صفحات داستان بیشتر، اشتیاق من هم فزونت� (البته به شرط اینکه رودهدراز� نویسنده نباشه بلکه داستان واقعا ساخته و پرداخته بشه) اینا رو گفتم که بگم انتخاب خودم نبود و هدیها� از دوستی قدیمی بود این کتاب�..دوستیا� که دیگر برقرار نیست...
" (من خوشبخت خواهم شد. فردا خوشبخت خواهم شد.) غافل از اینکه خوشبختی فردا نمیشناس�. دیروز هم نمیشناس�. خوشبختی نه برای گذشته حافظها� دارد و نه امیدی برای فردا. برای خوشبختی جز "امروز" وجود ندارد. آن هم نه یکروز� بلکه فقط لحظه� حال!"
داستان آخر این کتاب از تورگنیف بود. این داستان رو_ به گفته� پیشگفتا� کتاب_ در دورانی که از لحاظ روحی مساعد نبوده نوشته. زمانی که دیدگاهش نسبت به قلم خودش خوب نبوده، و از لحاظ جسمی هم مریض بوده. اما کل مدت که داشتم میخوندمش� بنظرم فوقالعاد� زیبا و دلچس� بود:) خیلی لذت بردم از این کتاب🧡
این کتاب برای من، کتاب ارزشمندیه چون اولین ��استان روسی که خوندم، "عشق اوّل" از این کتاب و همچنین اولین داستانی که از داستایفسکی خوندم از این کتاب بود. اصلاً بهانه� خرید کتاب، آشنایی با داستانها� روسی و همچنین آشنایی با سبک داستایفسکی بود؛ میخواست� بدونم که آیا با داستایفسکی ارتباط برقرار میکن� تا بتونم آثار حجیم و بزرگ ایشون رو بخونم یا نه؟! که البته تجربه� خوبی بود و من هم سبک دو نویسنده� روسی یعنی تورگنیف و داستایفسکی رو پسندیدم؛ فهمیدم که نویسنده� روسی چه توصیفهای� میتون� بکنه! به نوعی میشه گفت که جاده برای مطالعه� آثار بزرگ روسی صاف شد!
هر سه داستان، مضمونی عاشقانه دارند؛ بیش از همه، داستان "آسیا" از تورگنیف رو دوست داشتم، مخصوصاً انتهای داستان که بدجوری من رو کوبید! در درجه� بعدی "دلاور خردسال" از داستایفسکی که کمی من رو با فرهنگ روسه� آشنا کرد و در انتها داستان "عشق اوّل" که میتون� بگم اگه تجربه کرده باشید، داستان جالبی به نظر خواهد رسید ولی فضاهایی در داستان هست که احتمالاً متعلق به سبک رومانتیسم هستند (امیدوارم درست گفته باشم)؛ من این فضاها رو دوست نداشتم.
ناگفته نمونه که ترجمه� آقای سروش حبیبی هم خیلی خوب بود.
گرچه عمر با عزت و پربار سروش خان حبیبی اسباب مباهات است چه برای خودش چه برای هر ایرانی ادب دوستی ولی باز هم افسوسم از سال تولد اوست که میدانم ،عمرش دراز باد و باعزت ، از مترجمانی است که نبودش واقعن به معنی دقیق کلمه ثلمه ای بر بدن نهضت ترجمه ی ما وارد خواهد آورد. ذوق ستودنی در کنار هم قرار دادن این سه داستان عالی است ولی باز آنچه آنها را یکدست و روان تحویل ما میدهد مهر و نشان ترجمه ی سروش خان است که خواندنش لذت زایدالوصفی ارزانی میدارد
سه داستان فوق العاده از دو نویسنده بزرگ روس و همراه شدنش با ترجمه ی فوق العاده سروش حبیبی مطالعه این کتاب رو به یک تجربه ای فراموش نشدنی تبدیل کرد. روایت این دو نویسنده از اولین عشق ها به قدری گیراست که در تمام لحظات می شد حضور و احساسات شخصیت ها را حس کرد و با آنها ارتباط برقرا کرد. با اینکه عنوان داستان «عشق اول» برای کتاب برگزیده شده اما من دو داستان دیگرش «دلاور خردسال» و «آسیا» را بیشتر پسندیدم.
چطور میتونن اینقدر جزییات احساسی رو خوب بنویسن؟ چطور اینقدر خوب از ذهن شخصیت ها مینویسند، اونقدر که آدم حس میکنه همش تو سر خودش داره اتفاق می افته. خیلی کتاب خوبیه. خیلی زیاد.
به شخصه نتوانستم با داستان اول (تنها داستانی که مطالعه کردم و کتاب را هم برای همان گرفته بودم) ارتباط برقرار کنم.
عشق و هوس آدم را به جایی نمیرساند، شخصیت های مسن تر و درس خوانده کتاب این موضوع را خوب درک می کردند.
شاید من از یک داستان 100 صفحه ای بیش از حد انتظار دارم، شاید هم دقیق مطالعه نکردم و پیام های کتاب رو متوجه نشدم، اما واقعا، فقط همین؟
برداشت بد نکنید، کتاب به زیبایی زندگی یک نوجوان که درگیر اولین عشق خود شده بود را به تصویر می کشید، به عنوان یک رمان معروف، داستان به نظرم کمی سطحی بود. به عنوان یک متن؟ به شدت واقعی تور. داستان بیش از حد عمق نداشت و وارد بخش ((کتاب هایی که من ترجیح میدم)) نشد، اما دقیقا روی خط واقعیت و فیکشن بود. با یک بار مطالعه سطحی شما کاملا متوجه تمام وقایع می شدید، انگار که فردی داستان ماجراجویانه ای از زندگی خود برای شما تعریف می کند... قابل باور.
داستان آسیا مال تورگنیف از همه بیشتر دوست داشتم. مخصوصا وقتی به سمت انتهای داستان پیش میری و تورگنیف راجع به خوشبختی میگه که در یک لحظه ممکنه اتفاق بسوفته و یا از دست بره و اونهم فقط زمان حال هست. این حرفو من سالها پیش تجربه و نتیجه گیری کرده بودم. فعلا در حال حاضر از ادبیات روسیه آثار داستایفسکی و مقداری پوشکینو خوندم و دنبال نویسنده خوب بعدی میگشتم. با خوندن این دوتا داستان کوتاه از تورگنیف ترغیب شدم که بعنوان نویسنده روس بعدی انتخابش کنم.
انگار در ادبیات روسیه شمار «زن هوسبا� ماجرادوست» تمامی ندارد. زنی که «وجود زیبا و سرشار از نشاطش معجون مخصوصی بود سخت فریبنده از حیلهباز� و بیخیالی� فریب و سادهدلی� آرامش و جنبوجو�. روی هر کاری که میکر� و هر حرفی که میز� و بر هر حرکتش هالۀ لطفی لطیف و نازک بود، در همه کارش قدرتی بازیگرانه رقصان بود، که کیفیتی خاص او را داشت. سیمایش نیز پیوسته عوض میش� و مدام در بازی بود. در حالت صورتش ریشخند و در عین حال رؤیاپردازی و شیدایی نمایان بود. احساسهای� سخت گوناگون، به سبکی و سرعت سایۀ ابرهای آسمان پربادی آفتابی، در چشمه� و لبهای� میگذش�.»
در آخر، پدر، یکه معشوق «زینا» به ولادمیر جوان میگوی� از عشق چنین زنهای� بپرهیزد. البته که این نصیحته� و داستانها� عبرتآمو� دربارۀ زنها� زیبا و سردرگم و عجیب خاص ادبیات روسیه نیست. در سراسر کتب ادیان ابراهیمی و هرجایی که زور مردها چربیده باشد، توصیه میشو� که از دام چنین زنهای� دوری کرد. نمیخواه� دربارۀ این توصیهه� چیزی بگویم. همهشا� مشتی اراجیف محافظهکارانهس� که ابعادی مهم را نادیده میگیرن�. بههرحا� هدف چنین کتابهای� این است که هرچیزی را که روی واقعیت را میپوشان� و ذهن را از مسائل روزمره منحرف میکند� تقبیح کنند. تکلیف ما با چنین دیدگاهها� مصلحتجویان� که تورگینیف هم از آن بری نیست، روشن است.
حواس من بیشتر بهسم� جایی بود که کلیشهه� آن را تقبیح میکن� و شاید هستهٔ اصلی هر دلدادگی و ایثاریس�.
در جایی از کتاب ولادمیر از خودش میپرس�:«یک فکر از سرم بیرون نمیرف� و آن این بود که چطور این دختر، به این جوانی، که هر چه باشد پرنسس بود، با اینکه میدانس� پدر من آزاد نیست، به چنین کاری تن داده بود، حالا آنکه میتوانس� حتی مثلاً با بیلاوزوروف ازدواج کند. به چه امیدی در این راه قدم گذاشته بود؟ چطور از تباه کردن آیندۀ خود نترسیده بود؟ و با خود میگفت� “بله� عشق یعنی این! سودای عشق چهه� میکن�! از خودگذشتی تا کجا!..”�
کمی قبلت� «زینا» جواب� ودلامیر را داده است. آنجای� که میگوی� محبتی که دیگر مردها نثارش میکنن� چیزی جز تحقیر در دلش برنمیانگیز�. اینجا همان جایی� بود که نظر من را جلب کرد. جستوج� برای یافتن احساسی والا و اثیری در این جهان کار سادها� نیست، شاید مصلحتجویا� حق دارند که آدمی را از چنین کار بیهودها� بر حذر میدارن�. در جهانی که زشتی واقعیت تنها حقیقت موجود است و هر چیزی پیرو آن به ملالزدگ� تمایل دارد، رؤیاپردازی و شورمندی دیوانگیس�. اما اگر مثل زینا فانوسها� خیال در ذهنت روشن باشد حتماً یکسره از واقعیت جدا خواهی افتاد. درخشیدن در میان چنین اخگرهایی از دور زیبا جلوه میکن� و هوس در دل دیگران برمیانگیز� حتی ممکن است کسانی پیدا شوند که از سر این هوس به دل قفقاز و دورترین سرزمینه� بزنند. اما چشمک این نورها هرگز به دست نخواهد آمد و نمیتوا� صاحب آن شد. فقط به شکل هیجان و شوری دیوانهکنند� بهسرع� به دنیا میآی� و به همان سرعت از دنیا میرو�. از همین رو میل به محال دارد و مانند هر شور آتشین دیگری همانطو� که یکهو شعله میکشد� همانطو� ناگهانی خاموش و نابود میشو�.
دلی که به محال تمایل داشته باشد، رستگار نمیشو� و حجاب واقعیت که تمام این جهان قلمرو اوست، او را بهراحت� از میان میبر�.
وای از این سه گانه تلخ؛ البته منظورم داستانها� عشق اول، آسیا و آبهای بهاری که توسط آقای نوشین ترجمه شده هستش اما در این کتاب دو داستان عشق اول و آسیا هست که تلخت� از داستان آسیا بنظرم فقط همون داستان هنرمند چهرهپردا� لسکوفه. که با هردوشون وقتی به آخر داستان میرس� صورتم خیس شده و فرقی هم نمیکن� بار چندم باشه که میخونمشو�. بخونید و اشک بریزید و که رهایی در ادبیاته.