صادق زیباكلام مفرد در سال ۱۳۲۷ درمحله بازارچه آب منگول تهران متولد شد. وی استاد علوم سیاسی، نگارنده و دانشور ایرانی با گرایشها� اصلاحگرایان� و نوآزادیخواهان� است. او دکترای علوم سیاسی از دانشگاه برادفورد دارد و هماکنو� استاد تمام دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد است.
تألیفات: ما چگونه، ما شدیم: ریشهیاب� علل عقب ماندگی در ایران، صادق زیبا کلام، تهران: روزنه غرب چگونه غرب شد؟ (چاپ اول: ۱۳۹۵) هاشمی بدون رتوش: پنج سال گفتگو با هاشمی رفسنجانی، صادق زیبا کلام، فرشته سادات اتفاق فر، تهران: روزنه جامعهشناس� به زبان ساده، صادق زیبا کلام، تهران: روزنه مقدمها� بر انقلاب اسلامی، صادق زیبا کلام، تهران: روزنه فرهنگ خاص علوم سیاسی (دربرگیرنده کلیه اصطلاحاتی که به «ایسم» ختم میشون�)، حسن علیزاده، صادق زیبا کلام (مقدمه)، تهران: روزنه سنت و مدرنیته: ریشه یابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، صادق زیبا کلام، تهران: روزنه از دموکراسی تا مردم سالاری دینی: نگرشی بر اندیشه سیاسی شریعتی و زمانه او، صادق زیبا کلام، تهران: روزنه تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ۱۳۲۰–۱۳۲۲� صادق زیبا کلام، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهه� (سمت) قربانیان، وقایع نگاری فرازها و فرودهای جنبش نوخاسته اصلاحات، صادق زیبا کلام، امیرهوشنگ شهلا، تهران: قطره آذری غریب، صادق زیبا کلام، نصیر عبادپور (به اهتمام)، تهران: بیدگل نهادها و اندیشهها� سیاسی در ایران و اسلام، حمید عنایت، صادق زیبا کلام (مصحح)، تهران: روزنه از هانتینگتون و خاتمی تا بن لادن: برخورد یا گفتگو میان تمدن ها؟، صادق زیبا کلام، تهران: روزنه مبانی علم و سیاست، مرتضی صادقی، جواد شفیعپور� حسین عنایت مهدی، صادق زیبا کلام (زیرنظر)، تهران: رهپویان شریف افلاطون، توماس هابز، جان لاک، جان استوارت میل و کارل مارکس: پنج گفتار در باب حکومت، صادق زیباکلام، تهران: روزنه ایران در عصر نادر، مایکل اکسورتی، صادق زیباکلام (مترجم)، سیدامیر نیاکویی (مترجم)، تهران: روزنه گفتن یا نگفتن کتاب توهم توطئه هاشمی رفسنجانی و دوم خرداد عکسهای یادگاری با جامعه مدنی یادداشتها� انقلاب
به گفتۀ استیو بروس در کتاب ، یکی از ساده ترین راه های تحلیل سیاسی که مورد علاقۀ عامۀ مردم است، آن است که تمام اتفاقات سیاسی و اجتماعی و تاریخی را به خواست نیروی واحدی نسبت دهند و مثلاً "استکبار جهانی" یا "صهیونیسم بین الملل" یا "آخوندها" را مسبّب همه چیز بدانند و ادّعا کنند اگر اتفاق الف یا ب افتاد به دلیل آن است که یکی از این گروه ها می خواستند چنین اتفاقی بیفتد. این اندیشه که کمابیش شبیه به اندیشۀ مردم روزگار باستان است که اتفاقات طبیعت را به خواست مستقیم خدای ابر و خدای زمین و خدای باران نسبت می دادند، البته از لحاظ علوم اجتماعی به هیچ وجه صحیح نیست. اتفاقات سیاسی و اجتماعی و تاریخی، محصول بر هم کنش عوامل بسیار زیادی هستند که خیلی از آن ها خارج از کنترل و خواست افرادند. اما چون مطالعه و تحلیل این عوامل بسیار زیاد کار دشواری است، عامۀ مردم ترجیح می دهند یک گروه را در جایگاه خدایی بنشانند و خواست مستقیم آن ها را مسبّب تمام بلایا بدانند.
کتاب "ما چگونه ما شدیم" از کتاب هایی است که می کوشد برخی از عوامل مختلفی که باعث وضعیت اجتماعی و اقتصادی کنونی ما شده است را معرفی کند، بدون این که به نظریۀ توطئه چنگ بزند و همه چیز را محصول خواست مستقیم یک گروهِ بدخواه بداند. مطالعۀ این کتاب می تواند قدمی هر چند کوچک باشد، برای نزدیک تر شدن به واقع گرایی در تحلیل های سیاسی و اجتماعی، که به نظر می رسد امروز بیش از هر وقت به آن نیازمندیم.
His books How Did We Become What We Are? and An Introduction to Islamic Revolution are among bestsellers and prominent books on Iranian contemporary politics.
تاریخ نخستین خوانش: شانزدهم آگوست سال 2001میلادی
عنوان: ما چگونه، ما شدیم؟؛ صادق زیباکلام؛ انتشارات روزنه، نخستین بار، سال 1374؛ چاپ نوزدهم 1391 در 480ص؛ چاپ بیست و هفتم 1395؛موضوع: ریشه یابی علل عقب ماندگی، مقاله های نویسندگان ایران، سده 20م
ما چگونه ما شدیم (ریشه� یابی علل عقب� ماندگی در «ایران») کتابی� از جناب «صادق زیباکلام» است، که در آن مسئله عقب� ماندگی «ایران» به طور ویژه و عقب� ماندگی شرق در برابر غرب (اروپا) به طور عام، مورد بررسی قرار گرفته است؛ کتاب را انتشارات روزنه منتشر کرده� است؛ چاپ نخست در بهار 1374خورشیدی؛ چاپ دوم در بهار 1375، چاپ سوم در بهار 1376 ؛ و چاپ چهارم در بهار سال 1377هجری خورشیدی منتشر شده است؛ این کتاب تا سال 1395خورشید به چاپ بیست و هفتم رسیده و سه بار ویرایش شده� است
تاریخ بهنگام رسانی 01/05/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
[عباس میرزا نایبالسلطنه] به ژوبر [فرستاده ویژه ناپلئون بناپارت] فرانسوی میگوی�: «نمیدان� این قدرتی که شما اروپاییه� را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطهو� و به ندرت آتیه را در نظر میگیری�. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق� زمین از اروپا کمت� است؟ یا آفتاب که قبل� از رسیدن به شما به ما میتاب� تأثیرات مفیدش در سر ما کمت� از سر شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری میدهد� گمان نمیکن�. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟» صفحه� ۲۷ کتاب ملتی که اساساً به� لحاظ روحی و روانی نمیخواه� یا نمیتوان� بپذیرد که عقبماند� است، چگونه میتوا� از آن انتظار داشت که در مرحله بعدی به سراغ اسباب و علل عقبماندگیا� برود؟ این یک واقعیت تلخ است که هیچ� یک از مسئولین و رهبران ایران در گذشته و یا امروز کلامی پیرامون عقبماندگ� ایران نگفتهان�. کدام دفعه رسانهها� جمعی ما یا صدا و سیما برنامها� تهیه کرد در خصوص عقبماندگ� ایران؟ صفحه� ۳۶ کتاب پادشاهی ایران در نیمه اول قرن نوزدهم گمان میکر� با کندن زمین میتوا� به ینگه دنیا رسید. فتحعلی شاه قاجار پادشاه ممالک محروسه� ایران در جریان شرفیابی قنسول بریتانیا مشتاقانه از وی میپرس� که «چند ذرع بایستی زمین را حفر کنند تا به ینگه دنیا (آمریکا) برسند؟» و وقتی قنسول انگلیس متحیرانه پاسخ میده� که راه رسیدن به ینگه� دنیا از طریق کندن زمین نیست، اعلی� حضرت با تغیر اظهار میدارن� که «نماینده� انگلیس اطلاعی ندارد زیرا قنسول عثمانی شخصاً به ایشان گفتهان� که با کندن زمین میتوا� به ینگه دنیا رسید». صفحه� ۲۸۵ کتاب بنابراین اگر هنوز اصراری باشد که تاریخ را به گونه� یک طرح و توطئه� از پیش تعیین� شده بدانیم، بایستی گفت که این طرح و توطئه نه علیه مسلمین بلکه علیه تمامی قدرته� و امپراتوریهای� اتفاق افتاد که دروازهها� خود را به روی پیشرفت علمی، تفکر اجتماعی، تعقل سیاسی و تفکر انتقادی بستند. صفحه� ۳۴۳ کتاب «ما چگونه، ما شدیم» نه� تنها از فرهنگ غوغاسالارانه و عوام� زده «غرب ستیزی کور» حاکم بر گفتمان سیاسی و اجتماعی رایج جامعه پیروی ننموده و سنتشکن� کرده بلکه حتی یک گام هم فراتر رفته و پرسیده که ما تا به کی میخواهی� با متهم ساختن دیگران از رویارویی با ضعفها� کمبودها، مشکلات و مصایب جامعه مان فرار کنیم؟ صفحه ۴۷۳ کتاب �
زیبا کلام در کتاب ما چگونه ما شدیم از ریشه های عقب ماندگی شرق و در راس آن ایران برایمان می گوید ، او ابتدا بدون هیچ گونه تعصب عقب ماندگی ایران را پذیرفته و سپس در فصل های مختلف کتاب به بررسی ریشه های آن می پردازد . او ابتدا در فصل اول از کجا شروع کنیم هرگونه شباهتی میان ایران و اروپا را رد می کند ، از نظر او ایران برخلاف اروپا هیچ وقت نظامی فئودال یا حتی شبه فئودال برخلاف اروپا نداشته و این نبود فئودالیسم باعث قدرت گرفتن مطلق کامل حاکم شده در حالی که در اروپا طبقه اشراف پدید آمده از فئودالیسم همواره باعث محدود شدن قدرت شاهان شده اند . سپس در فصل دوم ایران چگونه جایی ایست به بررسی جغرافیای ایران می پردازد ، این که ایران کشوری ایست کاملا خشک و بر خلاف اروپا رود قابل کشتیرانی ندارد ، شهرها دور از هم واقع شده اند و مراودات اقتصادی ندارند ، هر شهر در تاامین مایحتاج خودکفی است . همین طور به علت خشکی این سرزمین همواره عشایر و دام پروری بر روستا و کشاورزی ارجحیت داشته اند و چون عشایر جایی ساکن نیستند به پیشرفت و بهبود وضعیت آن هم اهمیتی نمی دهند و نیازهای آنان حداقلی ایست . آنان هر زمان که نیازخاصی هم داشته باشند آنرا با غارت شهرها و روستاها بر طرف می کنند . در فصل سوم از صعود تا نزول ، زیبا کلام از نبود حکومت مرکزی در ایران بعد از هجوم اعراب می گوید ، در حقیقت پس از سقوط امپراطوری ساسانیان تا پیدایش صفویه نزدیک به نهصد سال هیچ سلسله ای که تبار ایرانی داشته باشد و کامل بر ایران حکومت کند وجود نداشت ، انبوه قوم ها و قبایل که در این روزگار به قدرت می رسیدند زمینه را برای بی ثباتی بیشتر فراهم می کردند . در فصل چهارم زیبا کلام بحث فصل سوم را ادامه می دهد ، در حقیقت این دوران نهصد ساله مملو از جنگ و خونریزی و غارت است ، نبود امنیت و جنگ های داخلی . یا قبایل ترکان سلجوقی یا ترکان غزنوی یا هر سلسله دیگری که به قدرت می رسید وقت خود را به جنگ برای تاسیس پادشاهی ، تثبیت آن و سپس جنگ برای حفظ آن می گذراند و هیچ وقتی برای رفاه و آسایش و پیشرفت و تحکیم شهرنشینی و تجارت و داد و ستدهای وابسته به آن وجود نداشت . هجوم مغول ها به رهبری چنگیز و نابودی هر شهر و روستا و از بین رفتن کلیه زیر ساختارهای کشاورزی ، تجارت اندک و از بین رفتن نیروی کار و هنوز مدت زمان زیادی از آن فاجعه نگذشته که تیمور لنگ هم به ایران آن زمان حمله می کند و باز هم متحد شدن ایران را به عقب می اندازد . فصل پنجم با نام خاموش شدن چراغ علم در ایران بدون شک جالبترین فصل کتاب است . زیباکلام به طرح این سوال مهم می پردازد که شرق و ایران که بین قرنهای هشت تا دوازده پیشرفته ترین تمدن جهان بودند و اگر جایزه نوبلی وجود می داشت بدون شک در سالهای متوالی این جایزه به دانشمندان ایرانی مانند ابوعلی سینا ، ذکریای رازی ، عمر خیام ... می رسید چگونه شد که این چراغ خاموش شد و از قرن دوازدهم به بعد هیچ علمی در ایران تولید نشد ؟ دلایلی که زیبا کلام برای این بحث ردیف می کند بسیار جالب و عمیق هستند ، مثلا بعد از هارون الرشید و مامون ، متوکل به قدرت رسید و بر خلاف دو خلیفه قبلی اعتقادی به علم و دانش ، بحث و مجادله نداشت . از زمان او به بعد مدارس و دانشگاه ها کم کم تعطیل شدند و روند ترجمه کتاب به زبان عربی و تدریس آن متوقف شد . یا مثلا تفاوت دیدگاه سنت گرایان با عقل گرایان در فقه و اینکه آخر سر سنت گرایان پیروز شدند . مجموعه این عوامل باعث می شود که در فصل ششم ، تقابل شرق با غرب ، از نظر زیبا کلام شرق و ایران کاملا عقب مانده بود و غرب پیشرفته ( در این فصل به طور خلاص زیبا کلام دلایل پیشرفت غرب را گفته ). از نظر او غرب زمانی به شرق و ایران رسید که ایران کاملا پذیرای استثمار و بهره برداری غرب بود . زیبا کلام پیشرفت غرب و عقب ماندگی شرق را لازم و ملزوم هم نمی داند ، از نظر او استثمار غرب نقش بسیار اندکی در عقب ماندن شرق داشته . او به صورت مطلق نظریه مارکس در استثمار غرب را نفی می کند . او بارها در کتاب اشاره می کند که این عقب ماندگی تاریخی ریشه های داخلی دارد نه خارجی . با پایان این فصل کتاب هم به پایان می رسد ، زمانی که در ایران قاجارها در قدرت بودند و غرب در آستانه انقلاب صنعتی . زمانی که فتحعلی شاه به سفیر انگلستان پیشنهاد می کرده که با کندن زمین می توانند از انگلیس به ینگه دنیا ( آمریکا برسند ) . متاسفانه زیباکلام پاسخ نمی دهد که چرا ایرانیان در دویست سال گذشته به مراتب عقب مانده تر شده اند؟ چگونه جامعه ایران به این مرحله از انحطاط رسید ؟ (الان در خانه نشسته ام و عکسهای مسافرت ایرانیان در پیک ویروس کرونا و رفتارهای عجیب و غریب آنان را می بینم ) . معلوم نیست کتاب به چه دلیلی در قرن هیجدهم متوقف شده است وبه دلایل این عقب ماندگی که در قرن نوزده و بیستم بسیار هم بیشتر شده نمی پردازد .اما فارغ از این مطلب کتاب بیانی ساده وشیوا دارد و مهمتر از همه این که روند و خط کتاب بسیار مشخص است . به مانند دیگر کتاب های این نویسنده ، خواننده در جریان کتاب گم نشده است . علاوه بر آن در پایان هر فصل نویسنده نتیجه گیری آن فصل را به شکل خلاص بیان کرده که به فهم بیشتر کتاب بسیار کمک میکند .
در قرن نوزدهم امپراطوری مسلمان عثمانی همانطور در حال خرد شدن و اضمحلال است که امپراطوری های مسیحی پرتغال و اسپانیا در قرون قبل از آن . امپراطوری مسلمان عثمانی همان قدر در زیر چرخ رنسانس، عصر بیداری و انقلاب صنعتی خرد شد که قدرت های مسیحی . بنابراین اگر هنوز اصراری باشد که تاریخ را به گونه ی یک طرح و توطیه از پیش تعیین شده بدانیم، بایستی گفت که این طرح و توطیه نه بر علیه مسلمین، بلکه بر علیه تمامی قدرت ها و امپراطوری هایی اتفاق افتاد که دروازه های خود را به روی پیشرفت علمی، تفکر اجتماعی، تعقل سیاسی و نقد نظری بستند، صرف نظر از آن که در شرق بودند یا غرب اروپایی بودند یا عرب یا ایرانی، هندی بودند یا چینی، مسیحی بودند یا هندو و یا مسلمان.
حوصله نکردم نقدها و جوابهای آخر کتاب را بخوانم. داشت از روند تاریخی ریشه یابی نویسنده خوشم می آمد و فکر میکردم این روند به صورت منظم در تاریخ ایران ادامه پیدا خواهدکرد و به بررسی علل عقب ماندگی در دوره قاجار و پهلوی هم میرسد اما تقریبا با سقوط صفویه بررسی تمام شد. بعدش هم که در دوره نادر و کریمخان طبیعتا اوضاع خراب تر از آن است که توقع ریشه یابی عقب ماندگی داشته باشیم. پس در واقع کتاب در همان مقطعی که بیماری عقب ماندگی برای اولین بار توسط عباس میرزا تشخیص داده میشود تمام میشود و ظاهرا نویسنده معتقد است این بیماری دیگر آن قدر پیشرفت کرده که بعد از آن مقطع کاری برای درمانش نمیشود کرد و بهتر که بررسی را رها کنیم. به نظرم رسید نقدی که به کتاب وارد کرده اند مبنی بر کوچک شمردن نقش استعمار و بزرگنمایی استبداد و عوامل دیگر بر کتاب وارد است. اما در مجموع کتاب بدی نبود. نمره ام 2.5 است
کتاب سرشار از اطلاعات تاریخی و جغرافیایی و آماری هست که همشون در نهایت به این سوال جواب میدن که ما چرا اینجاییم!
ولی برای من به شخصه این سوال جناب زیبا کلام خیلی جالب بود و باعث شد بیشتر فکر کنم
اینکه چرا هیچ جای تاریخ هیچ شرق نشینی پیدا نمیشه که به سرزمینها� غربی رفته باشه و اونجا رو سیر و سیاحت کنه و مورد تحلیل قرار بده، زبانشون رو یاد بگیره و آداب و رسوم و مردمانشون رو بررسی کنه. ازشون چیز یاد بگیره و در موردشون کتاب و مقاله و رساله بنویسه چیزی که به وفور در مورد غرب نسبت به شرق اتفاق افتاده اسامی مورخین غربی زیادی به گوشمون خورده که در باب ایران، بغداد ، هند ، چین و خیلی از نقاط شرق رساله نوشتن، زندگی نامه و کتابهای متعدد ازشون بجا مونده
چرا شرق هیچ تمايلي برای کشف غرب توی خودش حس نکرد؟ چرا کنجکاوی غربیه� به مراتب بیشتر از شرقی ها بود
و یکی از جوابایی که میده جالبه به اولین تقابل و تعامل غرب با شرق بعد از اسلام می پردازه اونجا که جنگهای صلیبی رخ دادن مشخصه که طی مدت سه قرنی که جنگهای صلیبی طول کشید، همه مدت به جنگ نگذشت، گاهی صلح هم برقرار بود. طی مدت صلح مراوده هایی بین مردمان دو طرف صورت گرفت و نتیجه حاصل از اون شناخت دو طرف از هم بود طی مدتی که این جنگها طول کشید و کلی خرابی و ویرانی و تباهی به بار آورد، شرقی ها به این باور رسیدن که چیزی جز توحش و جنگ و خونریزی از غربیه� نصیبشون نمیشه چیزی که از مردمان غربی به شرقی ها نشون داده شد، جنگاوران صلیبی بودن که بدون رحم و تفکر حتی به همکیشان مسیحی خودشون هم رحم نمیکردن، چه برسه به مسلمانان و سایر ادیان و چون چیزی جز کشت و کشتار و جنگ و وحشیگر� ندیدن، درکل درون خودشون تمايلي به تعامل با این جوامع نمی دیدن نه تنها تمايلي به ارتباط و اکتشاف ندیدن، بلکه تا تونستن سعی کردن پلها� ارتباطی که اکثرا بنادر و راههای دریایی بودن رو هم از بین ببرن و تخریب کنن تا دیگه پای قوم وحشی غرب به شرق باز نشه و در یک کلام شرق سعی کرد درِ جوامع خودشو روی این اقوام وحشی و غارتگر ببنده و این دقیقا برای غرب برعکس بود
تصویری که صلیبیون و به تبع آنها تجار و سایر مردمان غرب از شرق داشتند، سرزمین شکوه، افسانه، هزارو یک شب، ابریشم، شال کشمیر، پارچه های زربفت، سلاح، گیاهان طبی،ادویه جات معطر، لعل، یاقوت، زمرد و در یک کلام ثروت بود
بعد از آن از دلایل عمده لشکرکشی غرب به شرق نه فقط انگیزه های دینی و بازپسگیر� مناطق مسیحی ، که دستیابی به ثروت و گنجینه های مشرق زمین بود
بعد از جنگهای صلیبی هم به دلیل تخریب راههای مراوده همیشگی و یا مالیاتهای سنگینی که برای مراودات تجاری از تنها مسیر موجود مطالبه میشد، دوستان کنجکاو غربی، دنبال یه راه جایگزین گشتن و اونقدر توی دریا چرخ زدن که تو دریانوردی رو دست نداشتن، نه تنها مسیر تازه ای برای ارتباط با شرق پیدا کردن که قاره آمریکا و استرالیا و کلی جزیره اینور اونور پیدا کردن یه طورایی عدو شد سبب خیر
تحلیل های جناب زیباکلام جالب و قابل تامل هست.
شاید یه طورایی بشه گفت که شرقی ها راحت طلب و راضی به قضا و قدر بودن و چون سرزمین هاشون سرشار از محصولات بود و امورات دینی و دنیوی شون تامین بود و به چیزی بیشتر احساس نیاز نمی کردن، همون گوشه باقی موندن و نهایتا توی خشکی به کشورگشایی یا حمله و ضدحمله مشغول بودن ولی غربی ها به دلیل احساس نیاز به محصولات و مصنوعاتی که در شرق بود، از شرایط به��ه بیشتری بردن. شاید این دیدگاه به کم قانع نبودن و بلندپروازی و زیاده خواهی واقعا خصلت پسندیده ای هست. چراکه باعث پیشرفت میشه
میشه گفت به دلیل دسترسی بیشتر به دریا، دوستان همیشه کنجکاو غربی کشتی ساختن و شروع کردن دور دنیا رو گشتن تا راه ارتباطی پیدا کنن همین موفقیتها روحیه خواستن و توانستن رو درون اونها نهادینه کرد
ولی یه دلیل دیگم برای شخص من پررنگ و قابل تامل بود. اون هم نقشی که افراد مهم وتصمیم گیرنده توی عقب موندگی ما داشتن، و همین الان دارن. چه خوشبخته اون ملتی که حاکمش داناست نقش مخربی که شخصی مثل خواجه نظام المک و امام محمد غزالی توی روند رشد و توسعه ایران داشتن انکار ناپذیره. همین امثال اونها بودن که تفکر رو قدغن کردن و جلوی هر نوع علم اعم از ریاضی و نجوم و طب و فلسفه و... رو گرفتن و گفتن راه فقط یکی است و اونهم فقط از دینداری اسلامی میگذره و هرکس خلاف اون بگه و فکر و عمل کنه کافر و مشرکه. این اشخاص از جمله دلایلی بودن که جایی که ایران محل تولد اندیشمندان بزرگ و بدون تکرار بود، ریشه اندیشه رو خشک کردن و تفکر و تعقل رو مذموم و مکروه و حرام اعلام کردن. حالا هی جناب زیباکلام بگه که نه، اشخاصی مثل این دو نفر به صلاحدید جامعه اون تصميمات رو گرفتن و در واقع قصدشون عقب موندگی ایران نبود بله حتما همین طوره اگه فقط همین یه دونه رو سرمشق خودمون قرار میدادیم� حداقل طی 40 سال گذشته خیلی از خطاهای مرگبار رو تکرار نمی کردیم، دیگه کاری به قرن قبل و قبلترش ندارم
حالا کسی که مشتاقه لازمه کل کتابو بخونه تا خیلی خیلی نکات ریز و دارای اهمیت رو بررسی کنه. لزومی نداره با همش موافق بود، ولی باید خوند
در نهایت این کتاب عواملی رو لیست می کنه که باعث شدن ما الان اینجا باشیم
اما مشخصا نمیگه حالا چیکار کنیم که از این دور باطل جهل و نادانی و تکبر و خودبرتربینی و توهم دانایی در بیایم البته راهش خیلی هم دور از ذهن نیس
به نظرم هر ایرانی باید این کتاب رو بخونه، نه برای اینکه با تمام جزئیات و نظرات نویسنده موافقت کنه بلکه برای اینکه وقتی راجع به ایران فکر میکنه وسعت نظر بیشتری پیدا کنه و دچار تعصبات بی مورد نژادی، تاریخی، دینی و .. نشه. اگر ما بخوایم دلیل عقب ماندگی ایران رو فقط روی دوش یک جریان بگذاریم اشتباهه. مجموعه ای از عوامل مختلف دست به دست هم میدن تا ما بشیم اینی که الان شدیم و این فرآیند به وسعت تاریخه نه محدود به یک بازه زمانی کوتاه. حتی جبر جغرافیایی هم میتونه در سرنوشت یک ملت تاثیر بگذاره اما تمام این علل و عوامل باز هم این بهانه رو به دست ما نمیده که در جهل و عقب ماندگی خودمون باقی بمونیم. ما باید حرکت کنیم، باید هر کاری که از دستمون بر میاد انجام بدیم هر چند کوچک
اين كتابيس� كه صادق زيبا كلام وقتي به ايران آمد چاپ كرد و سر و صداي زيادي بر پا كرد. در اين كتاب نويسنده ميگوي� اين داستانهاي� كه ميگوين� غرب آمد و ما انسانه� و كشورها را استثمار كردند و به خاك سياه نشاندند يك مشت حرف مفت است او اعتقاد دارد كه هيچ كشوري با ما اين كارها را نكرد بلكه خود ما اين پتانسيل را داشتيم كه كشور خود را به خاك سياه بكشانيم و ديگران وقتي ديدند كه به به چه ملت ... مسلماً استفاده خواهند كرد
اگر بخواهیم جامعه مترقی داشته باشیم باید دلایل عقب ماندگی امروز ایران را بدانیم و آن را درک کنیم و سپس دست به اصلاحات بزنیم ، کتاب مفید بود ، خیلی وقت بود این مسعله ذهنمو مشغول کرده بود که چرا بعضی از کشور ها پیشرفته اند و بعضی ها به این روز افتادند. البته بهتر میشد تحقیقی در این باره صورت بگیره که کشورهایی مثل ژاپن و آلمان که در جنگ جهانی دوم با خاک یکی شدند چگونه توانستند دوباره به غولهای اقتصاد جهان مبدل بشوند ولی کشور های خاور میانه هیچ تلاشی پس از جنگ جهانی برای رسیدن به یک جامعه مترقی نکردند خواندن این کتاب را به همه هم وطناتم توصیه میکنم
این کتاب میپرس� چرا سیصد سال است که ایران استثمار میشود� درست است که تقصیر استثمار شدن ما به گردن اروپاییهاس� ولی چرا ایران ضعیف بود و اجازه داد کشورهای قوی آن را استثمار کنند؟ کتاب میخواه� به جای اینکه تقصیر را به گردن دیگران بیندازد ببیند خود ما در این روند چه نقشی داشتیم. من این کتاب را با علاقه بسیار آغاز کردم. اما دو ایراد اساسی در آن میبین�.
اولا کتاب با توجه به مراجع استدلال میکن� که منابع طبیعی ایران نمیتوانن� پاسخگوی کشاورزی باشند و این کشور بهتر میبو� به صنعت روی میآور�. شاید این طور به نظر برسد اما ایران تنها در ۱۰۰ سال گذشته متکی به نفت بوده و قبل از آن، حداقل دو هزاره مانند بیشتر کشورها، اقتصادی وابسته به کشاورزی داشته. از این گذشته امروزه هیچ کدام از کشورهای صنعتی جهان نیستند که کشاورزی پیشرفته نداشته باشند. سپس به کمآب� ایران اشاره شده و اینکه اروپا برای کشاورزی مناسبتر است. اما نویسنده فراموش میکن� که کمآب� به صورت غیرمستقیم دلیل آغاز انقلاب کشاورزی و ایجاد اولین تمدنه� در بینالنهری� بود. تمدن کشاورزی، نهادهای پیچیده اجتماعی به وجود آورد زیرا در این منطقه لازم بود آب رودخانهه� (بیشتر دجله و فرات) توسط نهر و سازهها� دیگر به زمینها� کشاورزی رسانده شود وگرنه محصولی تولید نمیش�. برخی باستانشناسا� دامنهها� زاگرس را جایگاه زیرکشت رفتن اولین زمینهای کشاورزی جهان میدانن�. به هر حال اروپا چند هزاره بعد از خاورمیانه شروع به کشاورزی کرد.
در فصلی دیگر، زیباکلام دلیل میآور� که ایران پس از اسلام هیچگاه زیر سلطه دولت یکپارچه قدرتمند نبوده است و این برخلاف اروپاست. در صورتی که در این زمینه هم نمیتوا� گفت اروپا صددرصد دارای دولتهای مقتدری بوده. قبل از قرن هجدهم اروپا پر از پرنسنشینهای� بود که هر کدام قلمروهای کوچکی بودند. حتی امپراتوری مقدس روم که اسماً سرزمینهای زیادی را تحت سلطه داشت، به قول توماس رنا، نه تنها رومی و مقدس نبود بلکه حتی امپراتوری هم نبود. و اینکه دولتهای قوی دراروپا باعث ثبات و پیشرفت شدند چندان با مراجع اثبات نشده است.
در نهایت لب کلام کتاب این است که دلیل عقبماندگ� ایران حملات ترکها و عربها است به طوری که ایرانیان وقتی برای نفس تازه کردن و پیشرفت نداشتند. این به نظر من باز هم تقصیر را به گردن دیگران انداختن است. البته تحلیلی هم از دلایل علمستیز� در ایران شده است که به جاست. اما در کتاب خیلی دقیقتر این مساله را بررسی کرده است. در نهایت «ما چگونه ما شدیم» با پرسش مهمی آغاز میشو� و مدارک زیادی را زیر و رو میکند� اما تحلیل عمیقی ارائه نمیده�
نقطۀ قوت این کتاب از نظر من اینه که تمرکز میکنه روی چیزی که امکان تغییر و بهبودش وجود داره: ینی خود ما و امکاناتی که بهشون دسترسی داریم. در مقدمه علیه تئوری توطئه صحبت میکنه؛ البته تأثیر نیروهای خارجی رو در مشکلات و نابسامانی های داخلی انکار نمیکنه؛ ولی میپرسه که اصولا چرا باید مثلن انگلیس بیاد ایران و بر ما استیلا پیدا کنه؟ چرا ما نباید بریم انگلیس و بر اونا استیلا پیدا کنیم؟ چه عاملی این وسط هست که ما رو همواره تبدیل کرده به عامل زیر دست و تو سری خور و ناتوان؟ و خب به نظر من مهم ترین و قوی ترین بخش کتاب هم مطرح کردن این پرسشه. بعد برای توضیح علت این چرایی دلیل میاره؛ از جمله شرایط اقلیمی و نظام حکومتی و ... که خب همه در جای خودشون دلایل جالب و قابل تأملی هستن. ولی خب همه چیز نیستن و به هر حال نمیشه نقش استعمار رو، و حالا لیبرالیسم رو، در یک سری نابسامانی های کشورهای منطقه و جهان انکار کرد. (کتاب رو دو سال پیش و برای کلاس "ادبیات و نقد ادبی پسا استعماری" خونده م، به عنوان یه نظرگاه علیه تئوری پسا استعماری. ولی چون دیدم اینجا اضافه ش نکردم، گفتم بیام اضافه کنم.)
در جواب اینکه چرا ایران جز کشورهای جهان سومی است، تحلیل های بسیاری شده؛ برخی مذهب، برخی اندیشه های مارکسیستی و برخی دیگر استعمار و دخالت های غربی ها را پاسخ این سوال می دانند. اما سوال اساسی تر این است که به چه دلیل و چگونه ایران طعمه ی استعمار شد ولی غرب قدرت بی چون و چرا باقی ماند؟؟ سوال اساسی این است که چرا در اروپا ی قرن شانزدهم تا نوزدهم رنسانس، انقلاب تجاری و انقلاب صنعتی رخ می دهد در حالی که در ایران تنها اتفاق مهم تاریخی دست به دست شدن تاج پادشاهی از قوم و قبیله ای به دیگری می باشد؟؟ سوال اساسی این است که چرا اروپاییان در قرن پانزدهم کره ی زمین را دور زدند و امریکا را کشف کردند در حالیکه به تصور فتحعلی شاه ِ قرن هجده با کندن چند متر زمین می شد به ینگه دنیا رسید...!!!
این کتاب انتخاب من نبود. اما الآن از تجربه خواندن آن راضی هستم.
صادق زیباکلام، در دورها� که بر رساله دکتری خود در رابطه با انقلاب ۵۷ تحقیق میکرد� با سوالی اساسی روبهر� میشو�. یک چرای بزرگ که تبدیل به سوالی رابطه با چگونگی میشو�. چرا این طور شد و ما چگونه ما شدیم؟ چرا استعمار به سراغ ما آمد؟ چرا ما استعمارگر نشدیم و در جهان به جمعآور� منابع نپرداختیم؟ زیباکلام معتقد است استعمار خارجی معلول ضعف داخلی ایران است نه علت آن. که اگر ما از درون مشکلات اساسی نداشت��م، استعمار نمیتوانس� بر ما چیره بشود. او نسبت به عدم نگاه علّی به تاریخ ایران انتقاداتی وارد میکن� و بعضی از مورخین را به توقف و اکتفا به وقایعنویس� در تاریخ متهم میکن�. کتاب شامل یک پیشگفتار اصلی، شش فصل و موخره ایست که به نقدها و پاسخها� نویسنده اختصاص داده شده است. در فصل اول کتاب، به فقدان توضیح و علتیاب� عقبافادگ� ایرانیان میپرداز�. به این که چهطو� صرفاً افراد با عینک مارکسیستی تلاش کردند عقبافتادگ� ایرانیان را توضیح دهند و چرا این عینک مارکسیستی توان تبیین علت عقبافتادگ� ایران را ندارد. زیباکلام توضیح میده� که هیچ وقت نظام فئودالی چنان که در اروپا گسترش یافت در ایران ایجاد نشد و هیچ وقت فئوداله� قدرتی متناظر با پادشاه نشدند. لذا بسیاری از تبیینها� مارکسیستی راجع به مسئله ایران صدق نمیکن�. در فصل دوم زیباکلام راجع به شرایط خاص اقلیمی ایران صحبت میکن�. این که چه طور وضعیت اقلیمی ایران باعث به وجود آمدن زندگی عشایری شد و چگونه وجود قبیله به تهدیدی برای شهره� بدل شد. به طور یکه جنگه� و منازعات شکل گرفته بین قبایل و شهرها و همین طور یورش قبایل صحرانشین آسیای میانه در قرن یازدهم میلادی تأثیر بزرگی در عقبافتادگ� ایران داشته است. در فصل سوم، به طور خاص به وضعیت نابسامانی اشاره میشو� که نبود یک حکومت مرکزی یکپارچ� بعد از ورود اسلام به ایران رقم زد. وضعیت نابسامانی که مقدمات یورش مغول را فراهم کرد اتفاقی که یکی از بازیگران اصلی عقبماندگ� ایران است. این یورش لطمه اصلی خود را به زیربنای اقتصادی ایران زد. در فصل چهارم زیباکلام توضیح میده� که به قدرت رسیدن ایلات در ایران باعث مشکلات عمیقی در ساحت اجتماعی ایران شد. به طوری که هر بار نرمه� و مناسبات ساده و پدرسالارانه حکومتی وارد دستگاه پادشاهی میشد� در حالی که این مجموعه دستورات برای اداره یک قبیله بوده است و نه برای اسکان. او تصریح میکن� که حتی به قدرت رسیدن قزلباشان صفوی هم نتوانست تغییری در این امر ایجاد کند و صرفاً آنان مدت طولانی تری بر اریکه قدرت تکیه زدند، همین. در فصل پنجم که مفصلتری� فصل کتاب است، زیباکلام تحت عنوان خاموش شدن چراغ علم،تلاش میکن� سیر خروج ایران از صحنه نقشآفرین� به عنوان یک تولیدکننده علم را توضیح دهد. او میگوی� به این علت این مطلب راجع به ایران اهمیت دارد که ایران در ابتدای دوره اسلامی دانشمندان بزرگی داشته است. پس مسأله عقبافتادگ� ایران از کشورها� دیگر با کشوری که هیچگا� چراغ دانش در آن روشن نبودهاست� متفاوت است. او ریشه اصلی این اختلافات را در منازعات بین عقل و نقل و جریان اصولیه� و اخباریه� در صحنه علوم دینی جستجو میکن�. در فصل ششم و پایانی کتاب،، زیباکلام رفتار ما با شرق و غرب را در طول تاریخ مرور و نقد میکن�. نطفه دیدگاههای� متأخر او در رابطه با روابط بینالمل� ایران را میتوا� در این فصل مشاهده کرد.
در مجموع من به عنوان یک مخاطب عام با مطالعه محدود در حوزه تاریخ، سیاست و جامعهشناس� از این کتاب استفاده کردم. احتمالاً مخاطب متخصص میتوان� نظر دقیقتر� راچع به سطح علمی کتاب بدهد. لذا ترجیح می دهم امتیاز ندهم
این کتاب، یه کتاب تاریخی تحلیلی بسیار زیبا در مورد ریشه ها و علل عقب ماندگی ایران بود!من حدود 450 صفحه این کتاب رو توی دو نوبت خوندم، ولی اصلا احساس خستگی نکردم! این کتاب حرفهای جالب و جدیدی واسه گفتن داره و دست قلم زیبای نویسنده، اصلا نمیذاره شما احساس کسالت کنین! چارچوب تحلیل این کتاب رو واقعا دوس داشتم! مثل کتابهای تاریخی دیگه، شما اصلا هیچگونه جهت گیری بر پایه تعصبات نژادی و قومی رو نمیبینین! این کتاب، یه کتاب علمی، تحقیقی بسیار جذابه، که در اون تلاش شده که فقط اون چیزی که واقعیت داره، نمایش داده بشه!به نظرم، ، مثل کتابهای دیگر دکتر زیباکلام، نقطه قوت اصلی این کتاب، چارچوب تحلیلیه که در اون استفاده شده!یه تحلیل علمی تحقیقی زیبا، فارغ از هرگونه تعصب!
کتاب یه حس دوگانه عجیبی داره، از یه طرف حس یه کار آماتوری رو میده (آماتور نه به معنی بی کیفیت بودن بلکه به معنی اینکه انگار با یک کار آکادمیک قوی طرف نیستم) از یک طرف دیگه کمتر کتابی رو میشه پیدا کرد که از این زاویه به مسئله عقب ماندگی ایران پرداخته باشه و مخاطبش هم افراد عادی جامعه باشه، به نظرم همین که صفحات تاریخ رو ورق بزنیم و چند عامل رو کنار هم قرار بدیم و به یک مورد اکتفا نکنیم کار ارزشمندیه
قطعا نه تنها این کتاب [تاریخی] بلکه هیچ کتابی در زمینه تاریخ وجود نداره که بشه صفت بی عیب بودن رو بهش اطلاق کرد. "ما چگونه ما شدیم" هم از این قاعده مستثنی نیست. کتاب خالی از ضعف و نقد نیست اما در مجموع نثر سلیس نویسنده, انسجام مطالب کتاب و زحمتی که برای این کتاب کشیده شده و همینطور اینکه ذهن مخاطب رو با سوالات و چالش های عمیق و مفیدی درگیر میکنه باعث شد که به این کتاب 5ستاره بدم. همچنین اینکه خوندنش رو به شدت پیشنهاد میکنم.
درسته كه دكتر زيبا كلام در كل كتاب تمام تلاش خود را به كار برده كه دين را از علل عقب ماندگى ايران مبرا كند، ولى خواننده در هر حالت متوجه ميشود كه بزرگترين علت عقب ماندگى ايران همان دين بوده است
علاوه بر فصلها� اصلی کتاب که به پاسخ دادن به سوال «ما چگونه، ما شدیم» میپردازد� ویراست سوم کتاب شامل یک مقدمه� طولانی و چند ضمیمه� طولانیت� هستند که شاید حدود ۳۵ درصد حجم کتاب را شامل شوند. اگر بیشتر به قصد خواندن یک اثر پژوهشی به سراغ این کتاب آمدهای� پیشنهاد میکن� مقدمه را در انتها بخوانید و بروید سر اصل مطلب. مقدمه هم خالی از مطالب خوب نیست ولی علاوه بر طولانی بودن، حال و هوا و لحن مناظرات سیاسی و پرتنش را دارد. ضمایم از این منظر بدترند. امتیازی که به کتاب دادم فقط مربوط به فصلها� اصلی کتاب است که بسیار آموزنده و لذتبخ� (و در عین حال دردناک) هستند و کمک زیادی به شناختن بهتر آنچ� «ایران» مینامی� میکنن�. شاید تمامی ادعاهای کتاب درست نباشند و بسیاری از آنه� قابل بحث و تجدید نظر باشند، ولی آنچ� که کتاب را جذاب میکن� شیوه� تحلیل پدیدههاس�.
به عنوان مثال سادهشدهتر� دو برادر را در نظر بگیرید که یکی تحصیلکرد� و ثروتمند است و دیگری معتاد و فقیر. اگر کسی بپرسد که چهچیز� موجب شد وضعیت این دو برادر تا این میزان متفاوت باشد، خیلیه� پاسخ خواهند داد که یکی اراده داشت و تلاش کرد و دیگری بیاراد� و تنبل بود. چیزی که این کتاب (و بسیاری از کتابها� جامعهشناس�) به ما یاد میدهن� این است که نگذاریم این جواب قانعما� کند. از خود بپرسیم چه عاملی باعث شد برادر اولی اراده داشته باشد و دیگری ترجیح دهد تنبل باشد. اگر جواب بعدی هم یک مشت برچسب بود باز هم نباید قانع شد و باید به سوال کردن ادامه داد تا به عوامل دیگری که صرفاً برچسبها� کمعم� نیستند برسیم. در این کتاب هم توجیهاتی از قبیل این که استعمار ما را بدبخت کرد، یا غربیه� حریص و بیاخلاقان� و شرقیه� اخلاقمدا� و با مدارا نویسنده را قانع نمیکن� و زنجیره� سواله� را تا چند مرحله بیشتر ادامه میده� تا به جوابها� بهتری برسد. البته هیچ کتابی نمیتوان� تا بینهای� زنجیره� علّت و معلول را ادامه دهد و خواه ناخواه آن را جایی قطع میکن� و ما را با سوالها� انبوه بیشتری تنها میگذار�. سوالهای� که جایگزین سوال اولیه میشون� و به مراتب به ریشه� درخت این معما نزدیکترن� تا سوال اولیه.
کتاب در ۶ فصل به بررسی تاریخی این موضوع میپردازه که جامعه ایران چطور به این نقطه رسیده است گرچه بیشتر تا زمان قاجار بررسی میشه ولی مطالب و دلایل طوری توضیح و بیان میشه که تعمیم به زمان معاصر هم میشه داد. در فصل اول به طرح مسأله میپرداز� و اینکه بیشتر تحقیقات و کتب ، عوامل خارجی و خلقیات ایرانیان را دلایل عقب افتادگی و عدم توسعه ایران ذکر کردند و کمتر به عوامل داخلی پرداخته شده است. در فصل دوم از جغرافیای ایران و موقعیت استراتژیک و آب و هوایی ایران سخن گفته میشه در فصول سوم و چهارم به هجوم قبایل آسیای مرکزی و مغول ها به ایران و اثرات آن در ساختار سیاسی حکومت های بعدی پرداخته میشه در فصل پنجم خاموشی چراغ علم که از نیمه دوم حکومت بنی عباس شروع میشه و دلایل و تاثیراتش بر جامعه و حکومت ایران بیان میشه و در فصل پایانی روابط شرق و غرب و جنگ های صلیبی از جنبه سیاسی و اجتماعی بررسی گردیده است. میشه گفت کتاب یک کار تحقیقی مفصل هست که حدود سی سال قبل نوشته شده و منابع آن اکثرا مورخین و نویسندگان غربی هستند تا از جانبداری مبرا باشه ( طبق نظر نویسنده). بصورت خلاص برداشت خودم از کتاب این هست که نویسنده نه استعمار و نه هجوم اعراب و ورود اسلام و نه خلقیات و روحیات ایرانی را دلیل موجهی برای عقب ماندگی نمیدونه بلکه ساختار سیاسی حکومت ها و روش حکومت داری پادشاهان و نهادهای حکومتی را در طی دوران مختلف علت عقب ماندگی و توسعه نیافتگی میدون� و شاید به همین دلیل کتاب نقدهای زیادی داشته است . اگر به مسایل تاریخی و سیاسی و توسعه علاقمند هستید خواندنش توصیه میشه.
کتاب بسیار خوبی بود و همونطور که نویسنده ادعا کرده برای ریشه یابی باید اول خودایران رو بشناسیم ، شناخت خوبی از ایران و البته مسائل مرتبط مثل گروه های مختلف مسلمانان و ... برای خواننده فراهم کرده اما 2 مورد بود که به نظرم تو ذوق می زد ، اول اینکه نویسنده بسیار مطالب ��کراری می گه ! اگه مطالب تکراری کتاب حذف بشه حداقل یک سوم حجم کتاب کم میشه ! البته این مسئله در کتاب "جامعه شناسی به زبان ساده" ایشون هم مشخص بود مورد دوم هم مربوط به بخش دومه کتاب که مربوط به نقد کتابه ، در اکثر نقد هایی که به این کتاب شده بود همون "احساس سیاسی" که صادق زیباکلام ازش صحبت میکنه وجود داره ، که ایشون به خوبی به این مسائل پرداخته و باز با تکرار حرفهایی که در کتاب زده بود ، ایندفعه برای منتقد پاسخ داد ! اما مسائلی رو احتمالا براشون جوابی نداشت نادیده گرفت مثلا همون آمار اغراق آمیزی که در مورد کشت و کشتار مغول نقل میشه و دکتر سیف بهش اشاره می ک��ه گرچه این مسائل خیلی مهم نیست اما از نویسنده انتظار داشتم که برای تک تک مواردی که ذکر شده پاسخی بده حتی اگه این پاسخ قبول سوتی دادنش باشه
نويسنده كتاب به يكى از مهم ترين سوالهايى كه هر ايرانى كه دغدغه پيشرفت داره براش پيش مياد جواب ميده.ما چگونه ما شديم.جوابى كه اكثرا به اين سوال داده ميشه اينه كه استعمار "ما" رو به روز الان انداخت ولى تمام سعى نويسنده اينه كه دلايلى كه به غرب اجازه استعمار ما رو داده رو روشن كنه تا بگه مشكل اصلى خود ما هستيم نه عاملهاى خارجى.براى روشن كردن اين دلايل هم از زمان هخامنشيان شروع به تحليل رفتارامون ميكنه تا برسه به زمان قاجار.و جالب اينجاست كه خواننده متوجه ميشه توى اين دو هزار سال ايران هيچ پيشرفتى نداشته و (حتى در بعضى موارد پسرفت هم داشتيم) فقط اين شاه ميرفته شاه بعدى ميومده بدون اينكه ساختار سياسى،اجتماعى،اقتصادى،فرهنگى جامعه عوض شه.(البته براى حمله مغولها يه استثنا قايل ميشيم چون از بيخ و بن همه چيو نابود كردن) متاسفانه برداشت اشتباهى كه از اين كتاب ميشه و اين موضوع توى نقدهايى كه آخر كتاب چاپ شده هم مشخصه اينه كه نويسنده سعى داره از عملكرد استعمارگران دفاع كنه.چون اين دسته از افراد مسائل رو صفر و يكى ميبينن يعنى اگر ميگيم مشكل عقب موندگى ما از غرب نيس يعنى داريم ازشون دفاع ميكنيم.در حالى كه نويسنده پونصد صفحه كتاب نوشته تا به ما بگه اين رفتار و اخلاق خودمونه كه به بقيه اجازه سو استفاده از ما رو داده پس رفتارمونو درست كنيم. البته توى نقدهاى آخر كتاب نقد آقاى احمد سيف رو تا حدودى قبول دارم ولى كاش با اون لحن تند نقادى نميكردن تا منظورشون بهتر رسونده بشه. خلاص اينكه كتاب به زبان فوق العاده ساده نوشته شده و هر كسى با هر سطح سوادى از جامعه شناسى ميتونه منظور نويسنده رو متوجه شه.گهگاهى به اتفاقهاى تاريخى هم گريز ميزنه كه منجر به جذاب شدن كتاب ميشه.خوندنش رو بهتون توصيه ميكنم.
علي رغم حمله هايي كه ازهمه سو به كتاب و نويسنده شده، به نظر من نويسنده سعي بر حجوم بردن به دل شير داشته با روش و فلسفه سقراطي و چالش كشيدن و سوال كردن از شرايط واضح و مبرهني كه بر جامعه مون حكم فرما ست. ايشون سعي كردن يخ هاي سطحي درياچه يخ زده عقب ماندگي ايران رو به هر سختي كه شده بشكنند و به دليل اصلي و واقعي و دور افتاده عقب افتادگي ايرانيان پي ببرند. چقدر عالي تونستند از مسايل طبيعي مانند باران در منطقه ايران جهت شروع مناسبات اجتماعي استفاده كنند تا شرايط بوجود آمدن عدم پيشرفت رو توضيح بدهند. به نظر من اوج كار جاييست كه مشخصات و دلايل رشد و شكوفايي ايران در قرون ١١ و ١٢ و ١٣ ميلادي رو بررسي ميكنند كه نشان ميدهد حكومت ها چه نقشي در پيشرفت و يا عدم پيشرفت جوامعشون داشتند. سپس روند خاموش شدن چراغ علم در بستر شرايط اجتماعس و فرهنگي در انتهاي آن قرون مي نمايد و پس از آن توضيحات كامل در مورد عقب افتادن ايرانيان مي آورد.. شايد اين كتاب تنلنگري باشد به جوانان ما براي شناخت خود ، شناخت عوامل واقعي عقب افتادنمان تا بتوانند با استفاده از قوه تفكر و جواني قدمي براي جبران آن نمايند. اين كتاب رو بايد بارها خواند و از مطالبش بسيار استفاده كرد.
به نام خدا وقتی مقدمه کتاب را خواندم سرم پر از سوال شد، سوالاتی واقعا مهم، سوالاتی که ته ذهن هر کدام از ماست اما یکبار بلند پرسیدنش از خودمان و گمان اینکه یک نفر جوابش را نوشته باعث می شود مثل خوره بیفتند به جانت "آیا ایران همیشه جامعه ای عقب مانده بوده؟ اگر نه این عقب ماندگی از کی آغاز شد؟ جامعه ای که درمقطعی از تاریخش مهد علم ودانش بشری بوده چگونه در مقطع دیگر آنقدر خشک و لم یزرع می شود که اساسا کسی در آن کسی خبر از وجود علومی چون فیزیک و شیمی و ... ندارد؟" هرچند تضارب آراء که در خلال کتاب و نقد های چاپ شده در انتهای آن رخ می دهد سرنخ هایی به شما می دهند تا مسیر را دنبال کنیدا ما کتاب در انتها شما را بیشتر سردرگم می کند و پاسخ هایی به پرسش ها می دهد که از آنهایی که خود نقد کرده گیج کننده تر است. نقد اصلی نویسنده بر تحلیل گران مارکسیست این حوزه است که عامل عقب ماندگی ایران را استعمار می دانند. او در پاسخ به آنها این سوال را مطرح می کند که خب "چرا توانستند ما را استعمار کنند؟" و خود تلاش می کند ضعف های ایران آن روز را نشان بدهد که باعث شد کشوری بتواند ایران را استعمار بکند به صورت خلاص می توان پاسخ های او را می توان اینگونه بیان کرد...
نویسنده در طول کتاب دائم در جواب سوال "اول مرغ بود یا تخم مرغ؟" ای که خودش مطرح می کند بارها جای مرغ و تخم مرغ را در پاسخ عوض می کند و هربار یکی را عامل دیگری می داند و همین باعث می شود شما بیش از پیش سوال هایی در ذهنتان ایجاد شود. بنظرم علت آن ساده سازی بیش از حد مسائل پیچیده اجتماعی و تاریخی و همچنین عدم انسجام ذهنی نویسنده است که گذاره هایش مثل جزیره هایی جدا از هم هستند. هر یک زیبا و خواندنی اما بی ارتباط به دیگری و در اینجا حتی متناقض اما خب از خلال بحث ها مطالب مفیدی هم قابل کسب است شاید مفید ترین آن راجع به رویارویی اسلام وجریان های مختلف آن با علوم غیر دی��ی باشد و روند آن در طول تاریخ
افسوس چرا ایرانیا وقتی کتاب خوبی مینویسن با موضع گیری سیاسی و نژادی و مذهبی خرابش میکنند؟ کتاب هاروارد مکدونال� هم با همین ضعف روبرو بود. اینم بگم که کتاب رو در کل دوست داشتم اطلاعات ارزشمند تاریخی زیادی داشت. مثلاً درمورد حمله مغول و جنگهای صلیبی. نقطه قوت زیاد داشت یکیش اینکه تحقیق و نقل قول از کتابهای خوبی آورده شده بود. ضعف کتاب از نظر من دو چیز بود یکی اینکه مفاهیم تکراری زیاد داشت همش احساس میکردم سر کلاس تاریخم و معلم میخواد تکرار کنه تا یادم نره. کتاب میتونست در ۲۵۰ یا ۳۰۰ صفحه تموم بشه. ضعف بعدیش که گفتم موضع گیری مذهبی بود. سعی در دفاع از مواضع مسلمانان بویژه شیعیان داشت. یه نکته عجیبی که متوجه شدم درباره امام محمد غزالی بود. صرفنظر از اینکه در واقع چه کسی بوده نویسنده چندبار اشاره میکنه که افرادی مانند غزالی و نظام الملک با فلسفه و علوم طبیعی مشکل داشتن حتی غزالی ابن سینا رو تکفیر کرده و این نوع دیدگاه به خاموش شدن چراغ علم منتهی شده. چرا جناب زیبا کلام کتاب رو به غزالی تقدیم کرده؟ تناقض نیست؟ البته همچنان معتقدم که هر ایرانی باید این کتاب رو بخونه...
کتاب در برابر تفکر رایج «استعمار، ریشه عقب ماندگی» نظریه جدید و قابل تاملی را طرح میکند. به نظر نویسنده عوامل جغرافیایی، حکومتهای قبیله ای (و تمرکز مطلقه حکومت) و خاموشی چراغ علم در ایران عواملی بودند که ایران را قبل از ورود استعمار کاملا آسیب پذیر و آماده شکست کرده بود. تحلیلهای کتاب ساده و سرراست است و گنجاندن نقدهای کتاب در انتهای آن دید متفاوتی را هم در اختیار خواننده میگذارد. اگرچه کتاب به خوبی ویرایش نشده است، متن روانی دارد و چندان آزاردهنده نیست. خواندن این کتاب بسیار توصیه میشود.
كتاب تحليلي فوق العاده آقاي دكتر ذهن رو از تحليلهاي سطحي همه روزه مجالس و روزنامه ها و ... به سمت مسائل اصلي تر و بنيادي تري كه تفاوتهاي اساسي شرق و غرب رو باعث شده سوق مي ده و شرايطي رو كه باعث شده ايران از كجا به كجا برسه رو مو به مو روزشمار تحليل مي كنه