ŷ������

“مصطفی لجوجانه پرسید:تا حالا یک بار هم شده از مرگ یک ماهی غصه ات بگیرد و به ناله اش رحم کنی و به دریا برش گردانی؟
پدرش گفت من فقط صدای ناله ی تو و ده برادر گرسنه ات را می شنوم.
مصطفی هم شرمنده شد و هم خود را سیاه بخت دید.
منطق همه ی فلسفه های زیبا پیش فریاد یک کودک گرسنه فرو می ریزد.”
― غادة السمان, بيروت 75

“I've been wondering about Dostoyevsky. How can a man write so badly, so unbelievably badly, and make you feel so deeply?”
― Ernest Hemingway, A Moveable Feast

“این ادّعا که طبیعت دو جنس آن‌ه�� را با وظایف و جایگاه کنونی‌شا�� انطباق می‌ده�� و این وظایف را برای آنان مناسب می‌سازد�� نیز فایده‌ا�� در بر ندارد. من با تکیه بر عقل سلیم و سرشت ذهن بشر، به هیچ روی نمی‌توان�� بپذیرم که کسی طبیعت این یا آن جنس را بشناسد، و یا اصول‍�� شناخت طبیعت آن‌ه�� امکان‌پذی�� باشد. طبیعت این دو، مادام که مناسبات کنونی را با هم دارند، قابل شناخت نیست.
‎اگ�� مردان در جامعه‌ا�� بدون زن، و زنان در جامعه‌ا�� بدون مرد به‌س�� برده بودند، و یا اگر جامعه‌ا�� شکل گرفته بود که در آن زنان زیر سلطه‌�� مردان نبودند، آن‌گا�� می‌توانستی�� درباره‌�� تفاوت‌ها�� ذهنی و اخل‍اقی‌ا�� سخن بگوییم که احتمال‍�� از طبیعت آنان سرچشمه می‌گیرن��. آن‌چ�� را امروز طبیعت زنانه می‌نامند�� چیزی یک‌سر�� تصنّعی‌‌ست�� زیرا محصول سرکوب در بعضی جهات و تشویق و ترغیب در جهاتی دیگر است.”
― John Stuart Mill, The Subjection of Women (1869) by: John Stuart Mill

“فی‌الجمل�� تو را یک سخن بگویم؛ این مردمان به نفاق خوش‌د�� می‌شون�� و به راستی غمگین. با مردمان به نفاق می‌بای�� زیست، تا در میان ایشان با خوشی باشی. همین که راستی آغاز کردی، به کوه و بیابان برون می‌بای�� رفت که میان خلق راه نیست”
― شمس تبریزی, مقالات شمس