لذت� که حرفش بود مجموعها� است از نابتری� تجربهها� بهظاه� پیشپاافتاد� و هرروزه� ما. مجموعها� از بدیهیات، آنقد� که کمتر کسی بهشا� فکر میکن�. پیمان هوشمندزاده و منطق روایی ساده و روانش، کولاژوار قطعاتی از مشاهدات هر انسانی را از پیرامونش و خاطراتش کنار هم چیده، جوری که برای خواننده چارها� جز حیرت کردن نمیمان�. این تکهه� و در کلیتشا� این مقالات، عریانکننده� یکی از بارزترین کمبودهای هنر معاصر ماست؛ قدرت دیدن، شناختن و شکافتن سادهتری� اتفاقات جاری زندگی و حرف زدن راجعبهشا�. گاهی لازم است انگشت عکاس برای فشردن شاتر بلرزد، قلم در دستان نویسنده بلغزد و مخاطب جسارت کندوکاو در جزئیتری� رکن اثر پیش رویش را بیابد. این کتاب، به قول نویسندهاش� «توضیح واضحات» است.
خیلی کتاب خوبی بود. پس چرا سه دادم؟ املت ممدآقا، تو قهوهخونه� کنار دانشگاه گاهی انصافاً میچسبی�. فوقالعاد� بود. ولی آیا میتونی� بگیم املت جزو بهترین غذاها حساب میشه� نه. از پنج نمره بهش سه میدیم� و خود ممدآقا هم راضیه. املت هم راضیه. اصلاً ادعای پنج نداره. یک سه� باکیفیته
سه� باکیفیت چه خصوصیاتی داره؟ یک. بیادعاس� دو. ساده و خودمونیه سه. گاهی بهشد� بهیادموندنی�. گمونم بهخاط� خودمونی و ملموس بودنشه چهار. جای ایراد گرفتن نداره. همونطو� که املتها� ممدآقا بینق� بود. به کباب نمیرسید� ولی بهترین املت ممکن بود
وقتی خودت آدم جزئ نگری باشی، خیلی خوب میتونی ریزبینی و حساسیت عکاس_نویسنده این کتاب رو درک و تحسین کنی. من یادم نمیاد پیش از این از آقای هوشمند زاده چیزی خونده باشم، این کتاب رو هم به پیشنهاد یک دوست و با تخفیف ۵۰ درصدی خریدم. خوندنش حس خوب وبلاگ خوانی رو داشت. مثل نشستن پای صحبتهای یک دوست همه چیز دان و خوش اخلاق. اما کامل نبود، یعنی چیزی کم داشت که الان نمیدونم چی بود. مثل وقتی که یک غذایی رو میخورید که تاحالا نخوردید، ولی با خودتون میگید مزه� یه چیزی کم داره. میتونم به این کتاب ۵ ستاره بدم، جاهایی هم فکر کردم ۱ ستاره کافیه، بنابراین میانگین رو در نظر گرفتم.
شش تک نگاری درباره� دیدن و زیستن اول کتابم با خودکار آبی نوشته: دیدن، بدون شک بالاترین درجه� زیستن است. در وصف بهترین دیدن!
کتاب از شش تکنگار� تشکیل شده، طبیعی، فراموشی، سکوت، خیال، لذت، تنترس�. هر شیش تکنگاریها� کتاب، روون، ساده و قشنگن که خیلی از ما، نوشتهها� نویسنده رو زندگی کردیم و راحت� درک میکنی�.و حتی لازم نیست عکاس باشیم، همین که گاهی از پشت لنز دوربین دنیا رو نگاه کرده باشیم برای درک و لمس کتاب کافیه. من شیش روز، بین شلوغتری� روزهای امسال، میرفتم نیم ساعت توی کتابخونه� خلوت مینشست� و یک تکنگار� رو میخوندم و دقیقاً پنجمین ستارها� که به کتاب میدم به خاطر خودمه، به خاطر فضا، شرایط و روزهایی سختی که این کتاب رو میخوندم و دوستشون داشتم! طبیعی
ولی مگر غیر از این است که هر کدام از ما در موقعیتها� متفاوت، آدمها� متفاوتی میشویم� فراموشی
انسان واقعن موجود عجیبی است،یکی در عالم فراموشی چیزهایی را حفظ میکن� و یکی در عالم هوشیاری تمنای فراموشی. متاسفانه یا خوشبختانه هیچ فرمولی هم برای این زندگی کارساز نیست. سکوت
همیشه در سکوت چیزهایی شکل میگیرد� چیزهایی که مارا غنی میکن� و معلوم نیست از کجا و به چه شکلی این اتفاق میافت�. خیال
سرعت خیلی چیزها را حذف میکند� درست عین تفاوت سفری میمان� که با هواپیما باشد یا با اتومبیل شخصی. لذت
لذت وقتی در مسیر طبیعی زندگی قرار میگیرد� به معنی واقعی لذت است. اما همان اندازه که طبیعی است، بیارز� هم میشو�. ما به آن عادت میکنی�... تنترس�
من از مرگ نمیترسم� اصلن! شاید به خاطر اینکه در جنگ بودهام� شاید چون جنازه زیاد دیدهام� خیلی از دوستانم کنارم از بین رفتند. به هر دلیل اصلن مهم نیست، ولی از مرگ نمیترس�. با این حال یک نکته همیشه آزارم میده�. متأسفانه بعد از مرگ هیچ اختیاری از خودم ندارم که برهنه نباشم. از لحظها� که مرا میشوین� و من بیاختیا� آنج� افتادها� و همه راحت و بیخیا� تماشا میکنند� میترس�
این کتاب مجموعه داستان نه، مجموعه افکار و ایدهها� نویسنده� با موضوعیت شغلش یعنی عکاسیه که برای بیانشون گاهی مثال هم زده یا داستانی تعریف کرده. یک سوم اول کتاب برام لذتبخش بود و سبک نویسنده با اینکه انسجام نداشت برام تازه و جذاب بود. از نیمه� دوم کتاب طنز قلم نویسنده رو به کاهش رفت و محتوا از بیشتر داستانی بودن به سمت ایدهپرداز� (با نگاه از بالا و نسبتا قضاوتی) تغییر مسیر داد که جذابیتش رو برای من کم کرد. هیچکدوم از فصله� ابتدا و انتها نداشتن، خطداستان� یا ایدهپرداز� مشخص وجود نداشت و پراکندگی محتوای شدیدی به چشم میخور�. گرچه تو هر فصل، نویسنده سعی کرده بود افکار و خاطرات مرتبط با اسم انتخابی رو بیان کنه، ولی همچنان عدم انسجام وجود داشت. نکته� انتقادی آخر، بازی نویسنده با کلمات و واژهه� بود که گاهی باعث تناقض میش�. مثلا یک جای کتاب میگف� میگ� معمولی و نمیگ� طبیعی، ولی تو قسمتها� دیگه چندین بار از واژه� طبیعی استفاده کرده بود. نقاط قوت این کتاب برای من اشارات و تلنگرهای جالب، جسارت در بیان خاطرات و طنز گاه و بیگاه نویسنده بود. تو بعضی جاها اشاره نویسنده به موضوعات روزمره و مسائلی که گاهی از ذهن خودمون هم رد میشه� در کنار موضوعاتی مثل فصل تنترس� که به ذهن کمتر کسی خطور میکن� برام قابل توجه بود. در مجموع کتاب به خاطر نداشتن شخصیتپردازی� محوریت داستانی یا ایدئولوژی و پراکندگی محتوا چندان به مذاقم خوش نیومد اما تجربه� خوبی بود و نگاه کردن از زاویه� دید یک عکاس و چیزهایی که از ذهنش میگذر� متفاوت و جالب بود و شاید از این به بعد به عکسه� دقیقت� نگاه کنم. پینوش�: یک بخشی از کتاب بود که برای من به طور شخصی تلنگر خوبی بود که البته قبلا هم بهم گفته شده بود ولی تکرار بهجای� بود. اینکه قدر زاویه� دید مخصوص به خودم رو بدونم و دنبال پنهان کردنش نباشم. ------------------------------ یادگاری از کتاب: گاهی هر کاری کنی، باز یک جای کار میلنگ�. ... عکس در ایدهآلتری� حالتش، میتوان� بخشی از واقعیتی را نمایش دهد که شاید با کل آن واقعیت در تضاد باشد. ... زندگی با حذف صدا چقدر عوض میشود� ... با حذف صدا همه چیز عوض میش�. عکس دقیقا همین کار را میکن�. ... همیشه در سکوت چیزهایی شکل میگیرد� چیزهایی که ما را غنی میکنن�. ... سکوت بیصدای� نیست، سکوت صدایی است که شنیده نمیشو�. ... در عکس صدایی هست که ما را وادار به شنیدن یا وادار به سکوت میکند� ... ما با خیال جهان را وسیع میکنی�. جهان را قابل تحمل میکنی�. ... موقعیت لذت عوض شده بود. جایگاه جدیدی میخواس�.
یادداشت های گاه گاه یک عکاس بدون سیر خاصی یا داستان مشخص. فقط مثل این است که یک نفر دارد با تو گپ میزند. البته قلمش دو ستاره ای می ارزد اما چه حیف که نه محتوای خاصی و نه مضمون عمیقی در کار نیست. شاید وقت تلف کردن هم به حساب بیاید.🤷♂�
همنشینی با انسانی نکتهبی� و خوشصحبت� از کتابهای� که دوست داری هیچگا� به پایان نرسد. انتقال متن از یک اتفاق کوچک به یک مسئله� مهم خیلی خوب شکل میگرف�
پیمان هوشمندزاده عکاس است. عشق و علاقه اش در این کتاب با صحبت از عکاسی در زمینۀ موضوعات مختلفی چون سکوت و خیال و لذت است. اگر با این پیش فرض کتاب را دست بگیریم که هوشمنزاده نخواسته داد سخن سر دهد و حرف مهم و تعیین کننده ای بزند از «لذتی که حرفش بود» لذت خواهیم برد. پراکندگی گویی های کتاب ممکن است به مذاق خوش نیاید اما صمیمیت آن را نمی شود نادیده گرفت.
پیمان هوشمندزاده، در کتاب #لذتی_که_حرفش_بود# از دل مشغولی هایی مینویس� که فقط مختص او نیست بلکه از آن اکثریت آدمهاست. او از سکوت، خیال، ترس، لذت و... میگوی� و در این راه به تجربهنگار� درباره� دیدن و زیستن میپرداز�. وقتی از سکوت مینویس� گویا از زبان من خواننده است که مطالب را بازگو میکن�:«... اما سکوت، این چیزی که چیزی نیست، چیست؟ سکوت، چیزی که قابلیتی چندگانه دارد، منشأ توهم است، منشأ تفاهم است، گاهی آراممان میکن� و گاهی مضطرب، گاهی تهی است و گاه پر، پر از تناقض. این سکوت، سکوتی یا وجوه بینهایت� یا ما چه میکند؟� اما تجربه� من از خواندن این کتاب؛ کتاب اگرچه تجربه نگاری از عکس و عکاسی بود و نویسنده خودش تجربه ی این هنر را داشته است و به خوبی توانسته به توصیف این موضوع بپردازد؛ ولی تنها نقطه ضعف کتاب نداشتن عکس بود. انتظار می رفت وقتی نویسنده راجع به تجربه نگاری عکاسی بنویسد حتماً چند نمونه عکس را هم ضمیمه نوشته هایش کند.
نویسنده کتاب یک عکاس است و خواندن تجربه هایش و دیدی که به مسائل داشت جالب بود. از آن کتاب هایی که می شود بگذاری گوشه کیفت و با خیال راحت موقع سوار شدن به تاکسی و اتوبوس و راه رفتن در خیابان بخوا��ی و با نویسنده در برخی بخش ها هم عقیده باشی. در بعضی قسمت ها بیان کتاب آن قدر صادقانه است که آدم جا می خورد. خیلی واضخ و صریح حرف را زده و رفته که این به نظرم خوب بود. تک نگاری های فراموشی و سکوت و خیال از بقیه بهتر بود. بیان کتاب هم ساده و روان بود. چون شخصا به عکاسی علاقه دارم، شرح ها و توضیحات کتاب در مورد عکس و تفسیر عکس ها برایم جالب بودند.
پیش از خوندن این کتاب، نه کتاب دیگها� از نویسنده خونده بودم و نه اصلا میدونست� که عکاسه. به طور کلی برام ناشناخته بود و خیلی وقت بود که لذت کشف یک کتاب و شناخت یک نویسنده از صفر رو نچشیده بودم. "لذتی که حرفش بود" برام لذتی که از عکاسی خصوصا آنالوگ میبر� رو یادآوری کرد و متوجه شدم که حین عکاسی ناخودآگاه نکاتی رو در نظر میگیر� که در لحظه متوجه نیستم. خوندنش حس خوبی داشت و دوستش داشتم اما نمیدون� چه چیزی مانع از این میشه که بهش امتیاز بالاتری بدم. انگار که پیتزایی که سفارش دادی یک اسلایس کم داره. در عین حالی که از خوردنش لذت میبر� و سیر هم میشی ولی چون کامل نیست، احساس رضایت نمیکن�.
یادداشتها� پیمان هوشمندزاده در این کتاب، همانقدر که میتوان� برای یک عکاس و ذهنش جذاب و خواندنی باشد برای مخاطب غیرعکاس هم جالب توجه است. ظرافت نگاه پیمان هوشمندزاده همانطور که در عکسه� و حرفهای� پیداست در فرم نوشتارش نیز مشخص است و از این نظر کتاب از جنبه "نوشتن" هم خواندنی است. از خواندنش لذت بسیاری بردم و پیشنهاد می کنم بخوانید.
پی نوشت: طراحی جلد کتاب خیلی خوب است. با وجود اینکه چشمه ناشر کتاب است، قیمت مناسبی هم دارد.
عکس درست مثل آدمها� ساکت است. آدمهای� که همیشه با سکوتشان تا چند وقتی مشغولمان میکنند� بازیما� میدهن� و یا سرمان شیره میمالن�. آدمهای� که زمان میبر� تا بفهمیم سکوتشان از دانایی ست، تعمق است یا نادانی. عکسه� را مثل آدمه� باید شناخت. آدمه� رازند، آدمه� زمان میبرن�. عکسه� زمان میبرن�.
در مجموع کتاب را نپسندیدم. به نظرم مهم ترین اشکالش عدم انسجام بود. این که کتاب شش تک نگاری درباره زیستن و دیدن است قبول، اما هر تک نگاری نیاز به انسجامی دارد که در این کتاب جایش خالی بود. این ناپیوستگی ارتباط با فضای ذهنی نویسنده را دشوار می کند. خیلی جاها احساس می کنی نویسنده به بیان روایت ها و ماجراهای مختلفی دست زده تا آنچه در ذهن دارد را به خواننده برساند اما موفق نشده است و تعدد روایت ها بیشتر احساس ناپیوستگی و مغشوش بودن ایجاد کرده است. گاهی در طول کتاب با تکه های خوب و دلچسبی رو به رو می شویم، جمله هایی که آدم را درگیر می کند و به فکر می برد و همین تکه ها باعث شد خواندنص را تا آخر ادامه بدهم. جذابیتش بیشتر از جهت موضوعاتی بری فکر کردن بود.
ساده و روان و دوستداشتن�. قسمتهای� بود که حس کردم نوشته از ریتم میافت� ولی موضوع، جذابیت� رو حفظ میکر�. برای منی که همیشه عکاسی را دوست داشتها� ورود به دنیای ذهن یک عکاس جالب بود. طرح روی جلد یکی از بهترین طرحهاییس� که دیدها�.
ساله� پیش برای خود مجموعه مقالاتی راجع به موضوعاتی مشخص مینوشت� بسیار مشابه آنچه در این کتاب خواندم.. گویی دست نوشتههای� تازه پیدا کرده� خویش را میخواند� و نمیتوانست� لذت ببرم چرا که خود را نویسنده نمیدان� و مدام به خود یادآوری میکرد� که من کتابی چاپ نکردها� و آن وقت جورِ دیگری نوشتهه� را میخواند� و لذتی که حرفش را بود میفهمید�..
مجموعه 6 دست نوشته، مقاله نمی توان گفت زیرا انسجام مقاله را ندارند و داستان هم نیست. حرف هایی است در مورد موضوعاتی جذاب مثل سکوت، مثل لذت و باقی چیزها از این دست که جای سخن درموردشان بسیار است. اوایل کتاب شاید برایم نوع متن عجیب بود و اینکه چرا باید نظرات شخصی یک نفر اینطور محبوب شود در حالیکه من حتی در چرایی چاپ آن بصورت کتاب درمانده ام! اما کم کم با گذشت زمان و همراه شدن با نویسنده، از شخصیتش، طرز فکرش و نگاهش خوشم آمد. تمام نوشته ها در موضوع عکاسی با هم تفاهم داشتند و موضوعات در قالبی کلی که نگاهی فیلسوف مآبانه هم داشت بررسی می شدند. در فصل آخر کاملا با نویسنده هم عقیده بودم و بنظرم کتاب پایان بندی زیبایی دارد. در مجموع بنظرم آخرین بخش از همه متون و بخش های دیگر پخته تر و فکر شده تر بود. باقی بخش ها دارای پراکندگی موضوعی و سردرگمی در متن بودند. در ابتدا که کتاب را آغاز کردم فکر نمی کردم بیشتر از یک ستاره به آن بدهم اما حالا در فکر آن هستم که یکی دو جلدش را به دوستانم هدیه دهم!
پیمان هوشمندزاده آدم باهوشی است و همین توقع آدم را بالا میبر� از کارش. کتاب در مجموع ایدهها� خوبی داشت که انگار کمی از سر بیحوصلگ� پرداخت خوبی نشده بود و بیشتر از نوشته حس این را میدا� که حرفهای� را کسی پیاده کرده باشد. بهترین مقالها� همان آخری است: در مورد عکاسی از خویشتن عریان
روایتی روان، دلنشین ولی نا منسجم از همنوایی پیکسلها و آدمهای مربتط باهاشون. راستش برای منی که از عکس گرفتن فراری ام و و شاید فصلی یه بار عکس بگیرم یا وقتی یه جای قشنگ میریم یا با عزیزان جمع میشیم و همه دست به دوربین چیلیک چیلیک عکس میگیرن و من هی غر میزنم که الان ازش لت ببر عکس میگیری که بعدا حسرت بخوری چرا کیف نکردم، خوندن این نگاره ها قابل تامل بود فکر میکنم شاید بعدها بیشتر تامل کنم به داستان وصدای سکوت عکس ها
ما با خيال زندهاي�. به همين دلخوشکنکها� ساده، به همين گريزهاي کوچک خوشبختي. واقعيت همان خط صاف تکراري هميشگي اس� که فقط راه برگشت ندارد و با همين برگ برنده يک عمر مشغولما� ميکن�. اما خيال، پرواز است. ما با خيال جهان را وسيع ميکني�. جهان را قابلتحم� ميکني�.
مارکز کتابي دارد به اسم يادداشتها� پنجساله� بهمن فرزانه کتاب را ترجمه کرده. يادداشتها� پراکندها� که بين سالها� هشتاد تا هشتادوپنج ميلادي نوشته شده. نويسنده توي اين کتاب دائم تاکيد ميکن� که اتفاقات عجيبوغري� دنيا واقعيت دارند. هرچقدر هم که جريان پيچيدهت� ميشو� يک مثال از خودش ميآور� که بيبروبرگر� باورمان بشود. يکج� يک نفر زنده ميشود� يکج� کسي يکدفع� غيب ميشو�. يکي هميشه زنده� است. و دائم آقا يا خانمي را که سي سال پيش توي يک دهاتي ميشناخت� خيلي اتفاقي وسط کوچه پسکوچهها� پاريس ميبين� و خلاصه پر از اتفاقاتي شبيه اينه�. بسيار خب هرچه باشد طرف مارکز است، برگچغند� که نيست، ميدان� چطور بنويسد که باور کنيم. ولي چرا يکي از اين جريانه� براي ما اتفاق نميافتد� چرا اينجا� توي تهران هرکسي که ميمير� ديگر مرده؟
از وقتی یادم میاد، عاشق عکاسی بوده�. چند سالی هم میش� که به عنوان مخاطب، عکاسی رو دنبال میکن� و از گشت و گذار تو سایتها� عکاسی و عکسْ دیدن سیر نمیش� و از خوندن هر چیز بهدردبخور� در این مقوله، استقبال میکن�. خودم هم خیلی مبتدیانه و با گوشی، تمرینِ عکاسی میکن�. (مثل همهٔ آدمه�!)
لذتی که حرفش بود، تجربهها� نویسنده از عکاسی است و برای کسی که به این موضوع علاقهمن� باشه، ایدهها� قابل تأملی داره. خوندنش لذتبخ� بود.
انصافا باید اعتراف کنم امتیاز دادن به این کتاب سخت� بود. از یک طرف با نثر دلنشین آقای پیمان هوشمندزاد� سروکار داریم و از طرف دیگر عدم انسجام مطالبِ کتاب تجربه خوندن این نثر شیرین رو تلخ میکر�. عادت ندارم کتاب رو نیمهتمام� تمام کنم. اما اعتراف میکن� که از نیمه به بعد، پراکندگی نوشتهه� باعث شد رشته کلام نویسنده از دستم در بره و قسمتها� آخر را سرسری خواندم.
متن روانى داشت، اولين كتابى ست كه ازين نويسنده ميخوندم، به عكاسى علاقه ندارم، ازينكه ازم عكس بگيرنن هم خوشم نمياد، تم اين كتاب عكاسى بود اما موضوع بحث جالبى درباره همه چى بود كه خيلى وقتها نقداز خودش من رو ياد ديويد سداريس كه خيلى دوسش دارم مينداخت. دراولين فرصت كتاب رو ميدم به دوستم كه به عكاسى علاقه داره