آگاهیها� ما درباره� ایران، ایرانی، ایرانیت و نیز درباره� فارسی دری در سدهها� نخست اسلام هنوز مهآلو� و ازهمگسیخت� است. از روند عمومی تاریخ و مسکنگزید� عربه� در ایران آگاهیم، اما درست نمیدانی� جامعه� عربنژاد� تازیزبا� چگونه با توده� ایرانیان فارسزبا� رابطه برقرار میکرد� چگونه دستهها� بیشما� عرب در جامعه� ایران تحلیل رفتند، چرا زبان عربی، با همه� توانمندیها� دینی و ادبی و علمی و سیاسی، نتوانست جای زبان فارسی را بگیرد، فارسی کجا بود و پیش از آنک� سربرکشد چرا دیرزمانی در تاریکی پایید. کی و کجا به نگارش درآمد و چگونه زبان رسمی ایران شد، این زبان نوپا که پشتوانها� بس کهن داشت چگونه میتوانس� زبان نیرومند و مقدس عربی را در کنار خود تحمل کند، یا چه شد که عربیِ فراگیر، اندکاند� دامن درمیکشی� تا زبان رقیب، همهج� پا بگیرد و عربی را در حوزه� دین و دانش محدود سازد؟ با تغییر اندک، برگرفته از پیشگفتار مؤلف در این کتاب مؤلف در پی طرح پرسشها� بنیادین درباره� زبان فارسی بهعنوا� مهمتری� گنجینه و سرچشمه� هویت ایرانی و آغاز پژوهشی شایستهت� یا پاسخ به این پرسشه� و دامن زدن به استمرار چنین پژوهشهای� است. مؤلف کتاب دکتر آذرتاش آذرنوش استاد دانشکده� الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران است.
برگزیده� شانزدهمین دوره� کتاب سال دانشگاهی؛ تقدیر شده از سوی بیست و پنجمین دوره� کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
دکترآذرتاش آذرنوش، بهمن ماه سال 1316 در قم متولد شد، اما تحصیلات دوره ابتدائی را در تهران آغاز کرد. وی در 9 سالگی همراه پدرش به اهواز رفت و تا سال 1329 در آن شهر زیسته و تحصیلات دوره ابتدائی را در همانجا به پایان رساند. دوره متوسطه را در دبیرستان رازی تهران آغاز کرد. در سال 1335 برای آنکه بتواند در رشته ادبی ادامه تحصیل دهد، به دبیرستان دارالفنون منتقل شد . سپس در سال 1336 در رشته ادبیات عرب دردانشکده معقول ومنقول دانشگاه تهران نام نویسی کرد. در پایان سال 1336 � 1337 در مسابقه ای که دانشکده فوق برای تخصیص بورس تحصیلی دولت عراق، به دو دانشجوی ایرانی برگزار کرده بود شرکت جست و بلافاصله به آن کشور سفر کرد و در دانشکده ادبیات ، رشته ادبیات عرب نام نوشت. دوسال بعد ، انقلاب عراق و پریشانی احوال ، ادامه تحصیل را برای او غیر ممکن ساخت، به تهران بازگشت و در سال 1339 از دانشکده معقول و منقول فارغ التحصیل شد. سپس عازم کشور فرانسه شد و دوره دکتری را در همان جا به پایان رساند.� سال 1356 از معاونت دانشکده استعفا داد و به کشور انگلستان عزیمت کرد تا در دانشگاه کمبریج، به آموختن زبان آرامی بپردازد.� از سال 1364 ، آذرنوش مدیریت بخش ادبیات عرب را در مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی به عهده گرفت و از آن تاریخ تاکنون ، علاوه بر تألیفات شخصی خود ، بیش از 300 مقاله که برخی تا حد کتاب کوچکی گسترده است ، نگاشته و صدها مقاله را نیز ویرایش کرده است. دکترآذرنوش از سال 1378 ، رئیس بخش زبان عربی در دانشکده الهیات شد و یک سال بعد در سال 1379 به سردبیری مجله مقالات و بررسیها که یکی از کهن ترین مجلات دانشگاهی ایران است انتخاب گردید.� یکی از افتخارات آذرنوش این است که سه کتاب از مجموعه آثارش، کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد و جایزه گرفت . این سه کتاب عبارتند از: ترجمه موسیقی الکبیر (سال 1375 ) ، ترجمه اطلس تاریخ اسلام (سال 1376 ) و فرهنگ معاصر عربی � فارسی (سال 1379 )�
عربه� که به ایران پا نهادند و بساط حکومت ساسانیان را برچیدند، جدیتری� رویارویی و برخورد میان ایرانیه� و عربه� پدید آمد. درباب پیآمدها� این برخوردِ ناگزیر و شکستی که ایرانیانِ بافرهنگ از قومی مهاجم خوردند، ابهامها� تاریخی و فرهنگی خرد و درشتی وجود دارد که چهبس� هنوز پس از قرنه� پاسخی قاطع به آنه� داده نشده است. یکی از این تاریکیها� مسئله� مواجهه� زبانی عربه� و فارسیزبانه� است و نحوه� تعاملات زبانیشا� در ایران. چه شد که عربی سدهه� زبان رسمی دربارها شد و عمده� دانشمندان� که میخواستن� مطلبی منتشر کنند، راهی جز این نداشتند که به عربینویس� رو آورند و زبان مادریشا� را وانهند؟ چگونه شد که عربی تا مدته� زبان بیمناز� و چیره� رسمی شد و چرا ایرانیانِ پُرپیشینه خود را دربرابرش باختند و چندصد سال آب به آسیابِ عربی ریختند و پروبالش دادند؟ و سرانجام اینکه پس از سیطره� درازمدتِ عربی بر بخشها� مختلف جامعه� ایران، چگونه زبانِ فارسی سر برآورد و بالید؟ موضوع اصلی کتاب، بررسیها� مرتبط با زبان است؛ اما بهواسطه� پیوند ناگسستنی زبان و رویدادها� اجتماعی، نویسنده ناگزیر شده به پژوهشی درازدامن درخصوص تاریخ دورهها� محل بحث دست بزند. آذرنوش با نگاهی موشکافانه و ظاهراً با گردآوری تمام منابعِ موجود دراینزمینه� بهسرا� این مقوله� پراهمیت میرو� و کموکی� رویدادهای� را که تحولهای� در زبان پدید آوردهاند� بازمیشکاف�. اصرارِ او بر گردآوردنِ تمام اسناد و منابع موجود، بخشهای� از کتاب را از آسانخوانبود� درمیآورد� اما بهگفته� او در مقدمه، این پژوهش ازطرفی مادها� خام برای تحقیقها� دامنهدارت� تاریخی و زبانی مربوط به این حوزه نیز شمرده میشو�. ازاینبابت� اثری گرانبه� و پرارج است. نکتهسنج� علمی و داوریها� غیرجانبدارانه� او در کنار جامعیت منابعی که به آنه� استناد کرده، از این اثر، پژوهشی مثالزدن� و کممانن� ساخته است.
بسیار عالی و محققانه. عاشق این نویسندگانی هستم که سعی می کنند بافت پژوهش را زنده کنند. رفته تمام متن های عربی و فارسی را گشته... ببیند در آن دو قرن سکوت معروف مردم به چه زبانی حرف می زدند؟ رابطه عربی و فارسی چه بوده؟ اینکه تقابل فارسی و عربی برساخته گفتمان مشروطه به بعد است را می دانستم. این تمایز عرب و عجم آن قدر جدی نبوده... حتی مردم هم با اعراب مشکل داشته اند نه عربی یا اسلام. شعوبیه وجود خارجی ندارد. فردوسی شاهنامه را برای درآوردن چشم عرب ها نسروده... حتی خود نویسندگان ایرانی تبار اکراه داشته اند فارسی بنویسند. خواندنش را به همه توصیه می کنم واقعا... پ.ن : معلم بدبخت نتایج درخشان تحقیق آذرنوش را بگوید برای بچه یا توهمات کتاب درسی را؟ گفتن یا نگفتن... بدبختی در این است!
دکتر آذرتاش آذرنوش اولین شخصیتی است که دکترای ادبیات عرب دارد و این دکترا را نیز از یکی از دانشگاه های غربی (فرانسه) اخذ کرده است، او سالیان درازی را در دو دانشکده ادبیات و الهیات دانشگاه تهران تدریس کرده است و امروز نیز در دایره المعارف بزرگ اسلامی مشغول پژوهش است.
اما درباره کتاب:
آذرنوش میکوش� تا در این کتاب به یک پرسش محوری پاسخ دهد، اینکه چگونه زبان فارسی به عنوان مهمترین گنجینه و سرچشمه هویت ایرانی در طول حمله� اعراب و در سدهها� نخستین استقرار اعراب در سرزمین ایران باقی مانده است و از سده های ۳ و ۴ زبان رایج ایرانزمی� و زبان دوم در جهان اسلام میشو�.
او کتاب را در سه بخش سامان داده و در هر بخش موضوع خاصی را که به پرسش نخستین بازمیگردد را گسترش داده است.
چطور اعراب فرهنگ و زبان آن نتوانست زبان فارسی و فرهنگ ایران باستان را کاملا محو کند بشکلی که در سرزمین های دیگر این اتفاق افتاد!؟
دکتر آذرنوش در ساحت یک مورخ ظاهر شده است و با رجوع به منابع دست اول که مواجهه� ایرانیان و اعراب را ترسیم کرده است تلاش کرده تا با یک رویکرد انتقادی و چالشی این منابع را به سخن در بیاورد...
پرسش نخستینی که مولف با آن به سراغ منابع میرو� این است که زمانی که اعراب نهایتا خود را به مرزهای ایران رساندند و دو سپاه در برابر هم صف کشیدند آنها چگونه با هم به مذاکره پرداختند؟؟
بر پایه همین کتاب ها میدانیم که رستم فرخزاد و دیگر فرماندهان ایرانی با فرماندهان عرب وارد مذاکره شدند و حتی در برخی از روایات رستم اجازه میده� تا هیئتی به پایتخت رفته و با یزگرد سخن بگویند!
اما آنها چگونه با هم سخن گفته اند؟؟؟
منابع اما در پاسخ به چنین سوالاتی نه تنها فقیر هستند بلکه رهزن نیز هستند! به عبارت دیگر یا اطلاعات اندکی به شما میدهند یا آنچنان با افسانه و داستانسرای� آمیخته شده اند که نمیتوا� ره به جایی برد!
اما دکتر آذرنوش با کنار هم قرار دادن برخی از داده ها و استنتاج از برخی داده های دیگر فرضیه خود را قوت میبخش� و آنرا در مقام یک نظریه قابل تامل و قابل قبول روبه روی خواننده میگذار�:
[ اشخاصی که به هر دو زبان مسلط بوده اند و نقش مترجم را ایفا کرده اند!!! ]
خب شاید هر شخص دیگری هم در پاسخ به این پرسش چنین حدسی را بزند!!
اهمیت این کتاب در اینجاست که میکوش� نشان دهد آنان چه کسانی بودند؟ چرا به هر دو زبان مسلط بودهاند� با توجه به این نکته که اعراب و ایرانیان تعاملی پیش از آن با یکدیگر نداشتند که طیف وسیعی از آنان به دو زبان مسلط باشند!
آذرنوش در نهایت با کنار هم قرار دادن شواهد نشان میدهد که این مترجمان که بعدتر نقش راهنمایان اعراب را نیز جهت فتح آسانتر نیز بازی کردند همان اعراب قوم حیره بودند که داستان فروپاشیدن پادشاهی آنان در عصر خسرو پرویز را شنیده اید...
اینان البته خون بسیاری را با بازی کردن این نقش حفظ کردند.
با مطالعه کتاب متوجه خواهید شد که یک زبان فارسی معیار و یک زبان عربی معیار وجود نداشته است و این مترجمان با تسلط به زبان های خوزی و سریانی و سغدی، دری، پهلوی و آرامی و لهجه های مختلف آن و همچنین آشنایی با لهجه های مختلف عربی توانستند دیالوگ برقرار کنند بین این دو ملت....
در ادامه کتاب درباره اولین ترجمه های قرآن، نقش سلمان فارسی، روایات جعلی و داستان سرایی ها و نقش آنان در ذهنیت اعراب و ایرانیان سخن رفته است درباره مهاجرت اعراب به ایران و همزیستی اجباری اعراب و ایرانیان و همچنین کوچ های اجباری ایرانیان به سرزمین های عربی و همچنین نفوذ آنان در دستگاه خلافت و دیوانی عباسیان از جمله بخش های خواندنی این کتاب است که نکات جذاب و مغفولی را پیشر� مخاطب میگذار�.
دعوا بر سر زبان بهشتیان و جهنمیان و بسیاری از داستان ها و جدال های ایرانیان و اعراب با یکدیگر در این کتاب تجزیه و تحلیل شده است و خواندنش نه تنها آموزنده بلکه شیرین نیز خواهد بود؛ شاید خواندن این کتاب به همراه کتاب ستیز و سازش، زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعه ایران نخستین سدهها� اسلامینوشتهجمشید کرشاسب چوکسی است شما رو به قرون نخستینی و روایتی جالب از قرن های "سکوت" به شما ارائه کند.
در فتحِ سیستان [به دست اعراب مسلمان در سال ۲۲ه�.ش/643م] نیز یک بار به مترجم اشاره شده است: شهریارِ سیستان همراهِ موبدِ موبدان به دیدارِ ربيع - امیرِ عرب که مردی زشتر� بود و رویِ اجسادِ کشتگان نشسته بود - آمد و چون ربیع را دید، گفت: «اَهرِمَن به روز فرادید نیاید، اینک اهرمن فرادید آمد.» ربیع پرسید: چه میگوید� «ترجمان بازگفت.» [نقل قوله� از تاریخ سیستان، قرن پنجم هجری]
[...]
[پس از گذشت چند دهه از شکست ساسانیان] واکنشِ ایرانیان در برابرِ نورسیدگانِ عرب، ظاهراً دیگر مانندِ سالها� نخستِ فتوحات نبود، دیگر مانندِ مردمِ قم، به اذان گفتنِ ایشان اعتراض نمیکردن� و سنگ به سویشان نمیافکندند� و یا مانندِ مردمِ مدائن، آنان را «دیوان» نمیخواندن� بلکه میکوشیدن� از بیمناکی و پرهیز بکاهند و به همزیستیِ برادرانه - اگر ممکن بود - رو آورند.
یک صحنه در تاریخِ قم این پذیرشِ مسالمتآمی� را به نیکی نشان میده�: در اواخرِ قرنِ یک، دستها� از اعراب به قم که هنوز زردشتی بود رو آورده در نزدیکیِ شهر چادر زدند. علیرغم� برخی نگرانیها� روابطِ همسایگی به خوشی ادامه یافت. در سال [۹۹ه�.ش/720م]، یزدانفادار� امیرانِ عرب - احوص و عبدالله - را به مهمانیِ نوروز فراخوانْد. رسمِ فارسیان آن بود که در نوروز به کدوزدن و لهو و لعب و گویباز� کردن مشغول باشند. عربه� در چوگانبازی� ایرانیان شرکت جُستند. بعدها، همین اعراب، در مقابلِ یورشِ غارتگرانِ دیلمی، از زردشتیانِ قم پشتیبانی کردند.
#چالش_میان_فارسی_و_عربی (سدهها� نخست) #آذرتاشآذرنوش #نشرنی ویراست دوم، چاپ پنجم، ۱۳۹۹، صفحات ۱۰ و ۱۱ و ۲۶ و ۲۷. ۶۴ هزار تومان.