ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

کلیات شمس تبریزی

Rate this book
One of the the greatest works of Persian Literature ,a Collection of Lyric Poems that contains more than 40,000 verses, My Belief is it's a literary Masterpiece.

1335 pages, Persian Poetry

First published January 1, 1273

201 people are currently reading
2,597 people want to read

About the author

Rumi

54books

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1,675 (72%)
4 stars
392 (16%)
3 stars
167 (7%)
2 stars
42 (1%)
1 star
39 (1%)
Displaying 1 - 30 of 93 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews711 followers
October 3, 2021
دیوان كلیات شمس تبریزی، مطابق نسخه فروزانفر با مقدمه جلال الدین همایی = Dīvān-e Šams-e Tabrīzī = The Works of Šams Tabrīzī, Rumi

Dīvān-e Kabīr or Dīvān-e Šams-e Tabrīzī (The Works of Šams Tabrīzī) or Dīvān-e Šams is one of Mawlānā Jalāl-ad-Dīn Muhammad Balkhī's masterpieces.

A collection of lyric poems that contains more than 40,000 verses, it is written in the New Persian language and is considered one of the greatest works of Persian literature.

تاریخ نخستین خوانش: در ماه مارس سال 1990میلادی

دیوان كلیات شمس تبریزی، مطابق نسخه فروزانفر با مقدمه جلال الدین همایی؛ 1368؛ در 1570ص؛

ک‍ل‍ی‍ات� دی‍وان� ش‍م‍س� ت‍ب‍ری‍زی� م‍ش‍ت‍م‍ل� ب‍� چهل و دو هزار ب‍ی‍ت� اش‍ع‍ا� ف‍ارس‍ی� و ع‍رب‍ی� و م‍ل‍م‍ع‍ات‌� سه هزاروپانصدودو غزل و ق‍ص‍ی‍ده� و م‍ق‍طع‍ات� و ت‍رج‍ی‍ح‍ات� ب‍� هزارونهصدونودوپنج رب‍اع‍ی‌� ب‍ق‍ل‍م�: «ع‍ل‍ی� دش‍ت‍ی»‌� ش‍رح� ح‍ال� «م‍ول‍وی»‌� ب‍ق‍ل‍�: «ب‍دی‍ع� ال‍زم‍ان� ف‍روزان‍ف‍ر»� ب‍ان‍ض‍م‍ام� ف‍ره‍ن‍گ� «دی‍وان� ش‍م‍س»� است

از زندگی «شمس تبریزی» و گذران زندگی شخصی ایشان، تا آنگاه که «مقالات شمس» کشف شد، خبری دل انگیز در دست نبود، کهنترین مدارک دربارهٔ «شمس تبریزی»، نخست نامه ی «سلطان ولد» و «رساله ی سپهسالار» است که گفته «هیچ آفریده� ای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان می‌داش� و خویش را در پرده ی اسرار فرو می‌پیچید»� در کتاب مقالات، اگرچه «شمس تبریزی» به شرح احوال، و معرفی پیشینه ی خود نپرداخته� اند، اما می‌توا� ایشان را از میان بازگویی یادمانهاشان بازشناخت، توصیفاتی که ایشان به مناسبت‌ها� گوناگون، دربارهٔ افراد و گویشها بازگو می‌کنن� را میگویم؛

دربارهٔ پدر و مادر «شمس تبریزی» آنقدر می‌دانیم� که ایشان در مقالات، آن‌ه� را به نازک‌دل� و مهربانی می‌ستایند� و اینکه آن‌ه� «شمس تبریزی» را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.»؛ «شمس تبریزی» در جایی دربارهٔ پدر خود می‌گوین�: «نیک مرد بود…� الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر…»� «پدر از من خبر نداشت؛ من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او می‌رمید� پنداشتمی که بر من خواهد افتاد؛ به لطف سخن می‌گفت� پنداشتم که مرا می‌زند� از خانه بیرون می‌کند»� «شمس تبریزی» در بارگاه استادانی همچون «شمس خونجی» درس خوانده‌� و سپس به سیر و سلوک پرداخته اند، و در نزد پیران طریقت، بزرگانی همچون «پیر سله� باف» و «پیر سجاسی»، به کسب معرفت دلمشغول شده اند؛ «شمس تبریزی» چنان‌ک� از مقالات ایشان برمی‌آید� از برخی از بزرگان زمان خود نیز تأثیر پذیرفته بودند، و از آن میان نام‌ها� «شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)»، «فخر رازی»، «اوحدالدین کرمانی» و «محی‌الدی� ابن عربی» در مقالات «شمس» آمده� است؛ اما اینها که نوشتم راجع به «مقالات» است، و دو کتاب از غزلیات «مولانا» نیز درباره ی ایشان است

آغاز غزل شماره یک

ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منته�
ای آتشی افروخته در بیشه ی اندیشه� ها

امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا

خورشید را حاجب تویی، امید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا

در(از) سینه� ها برخاسته، اندیشه را آراسته
هم خویش حاجت خواسته، هم خویشتن کرده روا

ای روحبخش بی‌بدل� وی لذت علم و عمل
باقی بهانه� ست و دغل، کاین علت آمد وان دوا

ما زان دغل کژبین شده، با بی‌گن� در کین شده
گه مست حورالعین شده، گه مست نان و شوربا

این سکر بین هل عقل را، وین نقل بین هل نقل را
کز بهر نان و بـُقـل را، چندین نشاید ماجرا

تدبیر صد رنگ افکنی، بر روم و بر زنگ افکنی
و اندر میان، جنگ افکنی، فی اصطناع لا یری

میمال پنهان گوش جان، مینه بهانه بر کسان
جان رب خلـِصّنی زنان، والله که لاغست ای کیا

خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم
کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا
مولانا

تاریخ بهنگام رسانی 20/08/1399هجری خورشیدی؛ 10/07/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for ZaRi.
2,319 reviews848 followers
Read
December 1, 2013
من مست و تو ديوانه مارا كه برد خانه
صد بار ترا گفتم كم خور دو سه پيمانه
در شهر يكي كس را هشيار نمي بينم
هر يك بتر از ديگر شوريده و ديوانه
جانا به خرابات ا تا لذت جان بيني
جان را چه خوشي باشد بي صحبت جانانه؟
هر گوشه يكي مستي دستي زده بر دستي
وان ساقي هر هستي با ساغر شاهانه
تو وقف خراباتي دخلت مي و خرجت مي
زين وقت به هشياران مسپار يكي دانه
اي لولي بربط زن تو مست تري يا من
اي پيش چو تو مستي افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستيم به پيش امد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و كاشانه
چون كشتي بي لنگر كژ مي شد و مژ مي شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم : زكجايي تو؟ تسخر زد و گفت : اي جان
نيميم ز تركستان نيميم ز فرغانه
نيميم ز اب و گل نيميم زجان و دل
نيميم لب دريا نيمي همه در دانه
من بي دل و دستارم در خانه ي خمارم
يك سينه سخن دارم هين شرح دهم يا نه؟
شمس الاحق تبريزي از خلق چه پرهيزي؟
اكنون كه در افكندي صد فتنه ي فتانه�
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews711 followers
September 7, 2019
Diwan-i Shams-i Tabrīzī = The Works of Shams of Tabriz, Rumi
One of the the greatest works of Persian Literature, a Collection of Lyric Poems that contains more than 40,000 verses, My Belief is it's a literary Masterpiece. Shams-i-Tabrīzī or Shams al-Din Mohammad (1185�1248) was a Persian Muslim, who is credited as the spiritual instructor of Mewlānā Jalāl ad-Dīn Muhammad Balkhi, also known as Rumi and is referenced with great reverence in Rumi's poetic collection, in particular Diwan-i Shams-i Tabrīzī (The Works of Shams of Tabriz). Tradition holds that Shams taught Rumi in seclusion in Konya (Konya is a major city in south-western edge of the Central Anatolian Plateau and is the seventh-most-populous city in Turkey with a metropolitan population of over 2.1 million.) for a period of forty days, before fleeing for Damascus.

تاریخ خوانش این نسخه: روز بیست و یکم ماه آگوست؛ سال 2019 میلادی
غزلیات شمس تبریزی؛ شاعر: مولانا جلال الدین محمد بلخی؛ رومی؛ مقدمه گزینش و تفسیر: محمدرضا شفیعی کدکنی؛ تهران، سخن، چاپ اول تا سوم 1387؛ دو جلد در 1538 ص؛ شابک دوره دوجلدی: 9789643723194؛ چاپ ششم و هفتم 1393؛ چاپ هشتم 1395؛ چاپ نهم 1397؛ موضوع: شعر شاعران ایرانی سده هفتم قمری - سده 13 میلادی

از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد خبر مهمی در دست نبود. کهنرینترین مدارک دربارهٔ شمس تبریزی، ابتدا نامه ی سلطان ولد و رساله ی سپهسالار است که گفته «هیچ آفریده� ای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان می‌داش� و خویش را در پرده ی اسرار فرو می‌پیچید�. در کتاب مقالات اگر چه شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه ی خود نپرداخته� است اما می‌توا� او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت، توصیفاتی که او به مناسبت‌ها� گوناگون دربارهٔ افراد و اقوال مطرح می‌کن�. دربارهٔ پدر و مادر شمس تبریزی آنقدر می‌دانی� که او در مقالات آن‌ه� را به نازک‌دل� و مهربانی توصیف می‌کن� و اینکه آن‌ه� شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی دربارهٔ پدر خود می‌گوین�: «نیک مرد بود� الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر…� «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او می‌رمی�. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن می‌گفت� پنداشتم که مرا می‌زند� از خانه بیرون می‌کند�. شمس تبریزی در محضر استادانی همچون «شمس خونجی» تحصیل می‌کرده� است. او سپس به سیر و سلوک پرداخت، و در نزد پیران طریقت، بزرگانی همچون «پیر سله‌باف� و «پیر سجاسی»، به کسب معرفت پرداخت. شمس تبریزی چنان‌ک� از مقالات او برمی‌آی� از برخی از بزرگان زمان خود نیز تأثیر پذیرفته بود، و از آن میان نام‌ها� «شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)»، «فخر رازی»، «اوحدالدین کرمانی» و «محی‌الدی� ابن عربی» در مقالات شمس آمده� است. اما اینها که نوشتم راجع به مقالات است و دو کتاب غرایات مولا درباره ایشان است
آعاز غزل شماره یک
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منته�
ای آتشی افروخته در بیشه ی اندیشه� ها

امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا

خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا

در(از) سینه� ها برخاسته اندیشه را آراسته
هم خویش حاجت خواسته، هم خویشتن کرده روا

ای روحبخش بی‌بد� وی لذت علم و عمل
باقی بهانه� ست و دغل، کاین علت آمد وان دوا

ما زان دغل کژبین شده با بی‌گن� در کین شده
گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا

این سکر بین هل عقل را، وین نقل بین هل نقل را
کز بهر نان و بـُقـل را، چندین نشاید ماجرا

تدبیر صدرنگ افکنی، بر روم و بر زنگ افکنی
و اندر میان، جنگ افکنی، فی اصطناع لا یری

می‌ما� پنهان گوش جان، می‌ن� بهانه بر کسان
جان رب خلـِصّنی زنان، والله که لاغست ای کیا

خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم
کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا
مولانا
ا. شربیانی
Profile Image for Peiman E iran.
1,437 reviews982 followers
May 28, 2022
‎دوستان� گرانقدر، در این ریویو تصمیم گرفتم تا با سبکی که اشعارِ شاعران ایرانی را همیشه گلچین میکنم، دیوانِ شمس را نیز برایِ دوستدارانِ «مولانا» گلچین کنم.. در زیر به انتخاب ابیاتی از میانِ غزلیات، رباعیات و ترجیعاتِ این دیوان را برایِ شما ادب دوستانِ گرامی مینویسم
------------------------------------
‎م� از کجا، پند از کجا؟ باده بگردان ساقیا
‎آ� جامِ جان افزای را بر ریز بر جان، ساقیا
‎برخی� ای ساقی بیا، اِی دشمن شرم و حیا
‎ت� بختِ ما خندان شود، پیش آی خندان ساقیا
**
‎ا� که به هنگامِ درد، راحتِ جانی مرا
‎و� که به تلخیِ فقر، گنجِ روانی مرا
‎عمر� ابد پیشِ من، هست زمانِ وصال
‎زانک� نگنجد درو هیچ زمانی مرا
**
‎د� هوایت بی قرارم روز و شب
‎س� زِ پایت بر ندارم ر��ز و شب
‎زا� شبی که وعده کردی روزِ وصل
‎رو� و شب را میشُمارم روز و شب
**
‎د� چشمِ آهوانش، شیر گیرست
‎کز� بر من روان بارانِ تیرست
‎چ� زلفِ درهمش، درهم از آنم
‎ک� بویِ او بِه ��ز مشک و عبیرست
**
‎بنما� رخ که باغ و گلستانم آرزوست
‎بگشا� لب که قندِ فراوانم آرزوست
‎ی� دست جام باده و یک دست جعدِ یار
‎رقص� چنین میانهٔ میدانم آرزوست
**
‎گ� جانِ عاشق دَم زند، آتش در این عالم زند
‎وی� عالمِ بی اصل را چون ذره ها برهم زند
‎بشکاف� آن دم آسمان، نی کون ماند نی مکان
‎شور� درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند
**
‎ب� همگان به سر شود، بی تو به سر نمیشود
‎داغ� تو دارد این دلم، جایِ دگر نمیشود
‎گ� تو نباشی یارِ من، گشت خراب کارِ من
‎مون� و غمگسارِ من، بی تو به سر نمیشود
**
‎اگ� عالم همه پُر خار باشد
‎دل� عاشق همه گلزار باشد
‎سوار� عشق شو وز ره میندیش
‎ک� اسبِ عشق بَس رهوار باشد
**
‎ب� سرِ آتشِ تو سوختم و دود نکرد
‎آ� بر آتشِ تو ریختم و سود نکرد
‎آزمود� دلِ خود را به هزاران شیوه
‎هی� چیزش به جز از وصلِ تو خشنود نکرد
**
‎هم� صیدها بکردی، هله، میر! بارِ دیگر
‎سگ� خویش را رها کن که کند شکارِ دیگر
‎خن� آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش
‎بنمان� هیچش الّا هوسِ قمارِ دیگر
**
‎مرد� بُدم زنده شدم، گریه بُدم خنده شدم
‎دولت� عشق آمد و من دولتِ پاینده شدم
‎گف� که دیوانه نه‌ای� لایقِ این خانه نه‌ا�
‎رفت� دیوانه شدم، سلسله بندنده شدم
**
‎تی� دَوَم تیز دَوَم تا به سواران برسم
‎نیس� شَوَم نیست شَوَم تا برِ جانان برسم
‎هی� طبیبی ندهد بی‌مرض� حب و دوا
‎م� همگی درد شوم تا که به درمان برسم
**
‎ا� عشق که کردستی تو زیر و زبَر خوابم
‎ت� غرقه شدَست از تو در خونِ جگر خوابم
‎چو� شب بشود تاری با این همه بیداری
‎ب� عشق همی� گویم، کای عشق ببر خوابم
**
‎بیخو� شده‌ا� لیکن بیخودتر از این خواهم
‎ب� چشمِ تو میگویم من مست چنین خواهم
‎آ� یارِ نکویِ من، بگرفت گلویِ من
‎گفت� که چه میخواهی؟ گفتم که همین خواهم
**
‎بیایی� بیایید به گلزار بگردیم
‎ب� این نقطهٔ اقبال چو پرگار بگردیم
‎چ� ما بی سر و پاییم، چو ذراتِ هواییم
‎ب� آن نادره خورشید، قمروار بگردیم
**
‎بی� تا قدرِ یکدیگر بدانیم
‎ک� تا ناگه زِ یکدیگر نمانیم
‎غرض‌ه� تیره دارد دوستی را
‎غرض‌ه� را چرا از دل نرانیم
**
‎شراب� شیرهٔ انگور خواهم
‎حریف� سرخوشِ مخمور خواهم
‎اگ� چشم و دلم غیرِ تو بیند
‎د� آن دم چشمها را کور خواهم
**
‎روی� تو چو نوبهار دیدم
‎گُ� را زِ تو شرمسار دیدم
‎ت� در دلِ من قرار کردی
‎د� را زِ تو بیقرار دیدم
**
‎ا� خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
‎دید� از رویِ نگارینش نگارستان کنیم
‎ا� به آزارِ دلِ ما هرچه خواهد آن کند
‎م� به فرمانِ دلِ او هرچه گوید آن کنیم
**
‎ب� خدا کز غمِ عشقت، نگریزم نگریزم
‎وگ� از من طلبی جان، نستیزم نستیزم
‎سحر� رویِ چو ماهت، شبِ من زلفِ سیاهت
‎ب� خدا بی رُخ و زلفت، نه بخسبم نه بخیزم
**
‎روز� شادیست، بیا تا همگان یار شویم
‎دس� با هم بدهیم و برِ دلدار شویم
‎روز� آنست که در باغ، بُتان خیمه زنند
‎م� به نظّارهٔ ایشان، سویِ گلزار شویم
**
‎م� اگر نالم، اگر عذر آرم
‎پنب� در گوش کند دلدارم
‎داروی� دردِ دلم، دردِ وِی است
‎د� به دردش زِ چه رو نسپارم؟
**
‎گفت� که عهد بستم وز عهدِ بد برستم
‎گفت� چگونه بندی، چیزی که من شکستم؟
‎ا� حلقه‌های� زلفش پیچیده گردِ حلقم
‎افغا� زِ چشم مستش، کان مست کرد مستم
**
‎ص� بار مُردم ای جان، وین را بیازمودم
‎چو� بویِ تو بیامد دیدم که زنده بودم
‎ص� بار جان بدادم وز پای درفِتادم
‎بار� دگر بزادم چون بانگِ تو شنودم
**
‎ا� توبه‌ا� شکسته از تو کجا گریزم؟
‎ا� در دلم نشسته از تو کجا گریزم؟
‎د� بود از تو جَسته، جان بود از تو رَسته
‎جا� نیز گشت خَسته، از تو کجا گریزم؟
**
‎خوش� خوشی تو ولی من هزار چندانم
‎ب� خوابِ دوش که را دیده‌ام� ‌نمیدان�
‎ز� خوشدلی و طرب در جهان نمیگنجم
‎ول� زِ چشمِ جهان همچو روح پنهانم
**
‎خی� تا فتنه ای برانگیزیم
‎ی� زمان از زمانه بگریزیم
‎غم� بیهوده در جهان نخوریم
‎مِی� آسوده در قدح ریزیم
**
‎دزدید� چون جان میروی اندر میانِ جانِ من
‎سرو� خرامانِ منی ای رونقِ بُستانِ من
‎چو� میروی بی من مرو، ای جانِ جان بی تن مرو
‎و� چشمِ من بیرون مشو، اِی شعلهٔ تابانِ من
**
‎بوی� همی ‌آی� مرا، مانا که باشد یارِ من
‎ب� یادِ من پیمود مِی، آن باوفا خمارِ من
‎صب� از دلِ من بُرده‌ای� مست و خرابم کرده‌ا�
‎ک� علمِ من، کو حلمِ من، کو عقلِ زیرکسارِ من؟
**
‎قصد� جفاها نکنی، ور بکنی با دلِ من
‎و� دلِ من، وا دلِ من، وا دلِ من، وا دلِ من
‎سوخت� و لاغرِ تو، در طلبِ گوهرِ تو
‎آمد� و خیمه زده بر لبِ دریا دلِ من
**
‎سی� نمی‌شو� زِ تو، ای مهِ جان فزایِ من
‎جو� مکن جفا مکن، نیست جفا سزایِ من
‎آم� دِی خیالِ تو، گفت مرا که غم مخور
‎گفت� غم نمیخورم، ای غمِ تو دوایِ من
**
‎با� نگار میکشد چون شتران مهارِ من
‎یارکُشیس� کارِ او، بارکَشیست کارِ من
‎نرگ� او زِ خونِ من چون شِکنَد خِمارِ خود
‎صب� و قرارِ او برد صبر من و قرارِ من
**
‎ر� سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
‎ترک� منِ خرابِ شبگردِ مبتلا کن
‎مایی� و موجِ سودا، شب تا به روز تنها
‎خواه� بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
**
‎ب� من صنما، دل یک دله کن
‎گ� سر ننهم، آنگه گِله کن
‎ا� مطربِ دل، زان نغمهٔ خوش
‎ای� مغزِ مرا پُر مشغله کن
**
‎با� رسید آن بتِ زیبایِ من
‎خرّمی� این دم و فردایِ من
‎گ� نزند او درِ من، دردِ من
‎و� نکند یادِ من او، وایِ من
**
‎ا� عاشقان، ای عاشقان، آنکس که بیند رویِ او
‎شورید� گردد عقلِ او، آشفته گردد خویِ او
‎ای� عشق شد مهمانِ من، زخمی بزد بر جانِ من
‎ص� رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازویِ او
**
‎حیل� رها کن عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو
‎� اندر دلِ آتش درآ، پروانه شو، پروانه شو
‎بای� که جمله جان شوی تا لایقِ جانان شوی
‎گ� سویِ مستان میروی مستانه شو، مستانه شو
**
‎سخ� خوش است چشمِ تو وآن رخِ گلفشانِ تو
‎دو� چه خورده‌ا� دلا؟ راست بگو به جانِ تو
‎بوی� کباب میزند از دلِ پُر فغانِ من
‎بوی� شراب میزند از دم و از فغانِ تو
**
‎سن� شکاف میکند در هوسِ لقایِ تو
‎جا� پر و بال میزند در طربِ هوایِ تو
‎چیس� غذایِ عشقِ تو؟ این جگرِ کبابِ من
‎چیس� دلِ خرابِ من؟ کارگهِ وفایِ تو
**
‎نمیگفت� مرا روزی که ما را یارِ غاری تو؟
‎درون� باغِ عشقِ ما، درختِ پایداری تو؟
‎چ� فتوا داد عشقِ تو، به خونِ من، نمیدانم
‎چ� جوهر دار تیغی تو! چه سنگین دل نگاری تو
**
‎آ� دلبرِ عیّارِ جگرخوارهٔ ما کو؟
‎آ� خسروِ شیرینِ شکرپارهٔ ما کو؟
‎ا� فُرقتِ آن دلبر، دردیست درین دل
‎آ� دارویِ درد و آن چارهٔ ما کو؟
**
‎ب� پیشت نامِ جان گویم!؟ زِهی رو
‎حدیث� گلسِتان گویم!؟ زِهی رو
‎حدیث� در دهانِ جان نگنجد
‎حدیث� از زبان گویم!؟ زِهی رو
**
‎گ� رَوَد دیده و عقل و خرد و جان، تو مَرو
‎ک� مرا دیدنِ تو بهتر ازیشان، تو مَرو
‎هس� طومارِ دلِ من به درازایِ ابد
‎ب� نوشته زِ سرش تا سویِ پایان: تو مَرو
**
‎م� غلامِ قمرم، غیرِ قمر هیچ مگو
‎پیش� من جُز سخنِ شمع و شکر، هیچ مگو
‎قمری� جان صفتی، در رهِ دل پیدا شد
‎د� رهِ دل چه لطیفست سفر، هیچ مگو
**
‎با� تُرُش شدی، مگر یارِ دگر گزیده‌ای�
‎دست� جفا گشاده‌ای� پایِ وفا کشیده‌ا�
‎عق� کجا که من کنون چارهٔ کارِ خود کنم؟
‎عق� برفت یاوه شد، تا تو به من رسیده‌ا�
**
‎جان� به غریبستان چندین به چه میمانی؟
‎باز� تو از این غربت، تا چند پریشانی؟
‎ص� نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
‎ی� راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
**
‎ا� یار غلط کردی با یارِ دگر رفتی
‎ا� کارِ خود افتادی، در کارِ دگر رفتی
‎ص� بار فسون کردم، خار از تو بُرون کردم
‎گلزا� ندانستی، در خارِ دگر رفتی
**
‎خوش� آخر؟ بگو ای یار چونی؟
‎ا� این ایامِ ناهموار، چونی؟
‎من� بیمار و تو ما را طبیبی
‎بپر� آخر که ای بیمار چونی؟
**
‎من� که کار ندارم به غیرِ بیکاری
‎دل� زِ کارِ زمانه گرفت بیزاری
‎ب� یادِ عشق شبِ تیره را به روز آور
‎چ� عشق یاد بُوَد شب کجا بُوَد تاری؟
**
‎بی� بیا که شدم در غمِ تو سودایی
‎در� درآ که به جان آمدم زِ تنهایی
‎نف� نفس زده‌ا� ناله‌ه� زِ فُرقتِ تو
‎زما� زمان شده‌ا� بی رخِ تو سودایی
**
‎بدا� پندم استادِ عشق زِ استادی
‎ک� هین، بترس زِ هر کس که دل بدو دادی
‎چ� چشمِ مستِ کسی کرد حلقه در گوشت
‎ز� گوش پنبه برون کن، مجوی آزادی
**
‎طواف� کعبهٔ دل کن، اگر دلی داری
‎دلس� کعبهٔ معنی، تو گِل چه پنداری؟
‎هزا� بار پیاده طوافِ کعبه کنی
‎قبول� حق نشود گر دلی بیازاری
**
‎ب� دستِ هجرِ تو زارم تو نیز میدانی
‎طم� به وصلِ تو دارم، تو نیز میدانی
‎چ� در دل آمد عشقِ تو و قرار گرفت
‎نمان� صبر و قرارم، تو نیز میدانی
**
‎مس� و خوشی، باده کجا خورده‌ای�
‎ای� مه نو چیست که آورده‌ای�
‎میکند� لابه و دریوزه جان
‎جا� ببر آنجا که دلم برده‌ا�
**
‎آنچ� دیدی تو زِ دردِ دلم افزود، بیا
‎ا� صنم زود بیا، زود بیا، زود بیا
‎غر� از هجر گرت شادیِ دشمن بودست
‎دشمن� شاد شد و سخت بیاسود بیا
**
‎عشقس� زِ هرچه آن نشاید مانع
‎گ� عشق نبودی، ننمودی صانع
‎دان� که حروفِ عشق را معنی چیست؟
‎عی� عابد و شین شاکر و قافست قانع
**
‎عاش� همه سال، مست و رسوا بادا
‎دیوان� و شوریده و شیدا بادا
‎ب� هشیاری، غصهٔ هرچیز خوریم
‎چو� مست شدیم، هرچه بادا بادا
**
‎نِ� با تو نشستنم دمی سامانست
‎نِ� بی تو دمی زیستنم امکانست
‎اندیش� درین واقعه سرگردانست
‎ای� واقعه نیست، دردِ بی درمانست
**
‎اند� دلِ بی وفا، غم و ماتم باد
‎آ� را که وفا نیست، زِ عالم کم باد
‎دید� که مرا هیچ کسی یاد نکرد
‎ج� غم، که هزار آفرین بر غم باد
**
‎ت� با غمِ عشقِ تو مرا کار افتاد
‎بیچار� دلم در غمِ بسیار افتاد
‎بسیا� فتاده بود هم در غمِ عشق
‎ام� نه چنین زار که اینبار افتاد
**
‎م� بودم و دوش آن بتِ جان افراز
‎ا� من همه لابه بود و از وی همه ناز
‎ش� رفت و حدیثِ ما به پایان نرسید
‎ش� را چه گُنه! حدیثِ ما بود دراز
**
‎ا� روز شریفتر شد از وِی شبِ من
‎و� روح لطیف تر شد این قالبِ من
‎رف� این دلِ من، تا لبِ او را بوسد
‎ا� شهد و شکر نبود جایِ لبِ من
**
‎خو� را چو دمی زِ یار محرم یابی
‎د� عمر نصیبِ خویش آن دم یابی
‎زنهار� که ضایع نکنی آن دم را
‎زیر� که چنان دمی دگر کم یابی
**
‎نومی� نیم، گرچه ز من ببریدی
‎ی� بر سر من یار دیگر بگزیدی
‎ت� جان دارم غمِ تو خواهم خوردن
‎بسیا� امیدهاست در نومیدی
**
‎ب� یار به گلزار شدم ره گذری
‎ب� گُل نظری فکندم از بیخبری
‎دلدا� به من گفت که شرمت بادا
‎رخسار� من اینجا و تو در گُل نگری؟
**
‎اند� دلِ من مها، دل افروز تویی
‎هستن� دگران، ولیک دلسوز تویی
‎شادن� جهانیان به نوروز و به عید
‎عید� من و نوروزِ من امروز تویی
---------------------------------------
‎امیدوار� این انتخابها را پسندیده باشید
‎«پیرو� باشید و ایرانی»
Profile Image for فرشاد.
154 reviews315 followers
December 22, 2014
عشق و امید .. دنیایی که مولوی دریچه هاش رو بروی ما باز میکنه فضای سرشار از دوستی و صلح و حقیقته .. خیلی عجیبه اگر کسی مولانا رو بخونه چه مثنوی چه دیوان شمس و چه فیه ما فیه ..و بعد شاعر نشه ..در دیوان شمس با یه مولانای شاعر عاشق روبرو میشیم .. صحبت تماما از عشقه ..هزار عقل و دل و جان گر بهم تو ببندی چو عشق با تو نباشد به روزنش نرساند .. یا جای دیگری در توصیف شمس بگمانم اینطور گفته .. لی حبیب حبه حشو حشا .. لو یشا یمشی علی قلبی مشی ..و بعد ادامه میده که .. پارسی گوو گرچه تازی خوشتر است ..عشق را خود صد زبان دیگر است ... خوندن گزیده اشعار شمس حدودا هشت ماه زمان برد .. گرچه جاهایی از کتاب تند و کشنده است ..بقول مولوی ..از تندی اشعارم حلاج زند دارم .. ولیکن سعی کردم این اشعار رو حس کنم ..این وحی رو ...مرسی مولانا
Profile Image for Mahdi Lotfi.
447 reviews131 followers
June 24, 2017
دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر، دیوان مولانا جلال‌الدی� محمد بلخی شامل غزل‌ها� رباعی‌ه� و ترجیع‌ها� اوست. دیوان شمس تبریزی در عُرف خاندان مولانا و سلسلهٔ مولویه در روزگاران پس از مولانا با عنوان دیوان کبیر شناخته می‌شده‌اس�. گویا آنچه در تداول مولویان جریان داشته‌اس� همان دیوان یا غزلیات بوده‌اس� و بعدها عنوان دیوان کبیر را بر آن اطلاق کرده‌ان�. همچنین عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی نیز از عنوان‌های� است که در دوره‌ها� بعد بدان داده شده‌است� به اعتبار این که بخش اعظم این غزل‌ه� را مولانا خطاب به شمس‌الدی� تبریزی سروده‌اس�.
نسخه‌ها� مختصر و کامل این دیوان از قدیم نزد اهل ذوق و اصحاب خانقاه رواج داشته که به تناسب مجالس سماع معمولاً به ترتیب بحور وزنی اشعار بوده و پس از رواج چاپ هم با عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی بارها و بارها در ایران و هند به چاپ رسیده‌اس�. آخرین، جامع‌تری� و درست‌تری� چاپ آن با بهره‌گیر� از ۱۲ نسخه قدیمی و مهم به‌ترتی� حروف قوافی [حرف آخر بیت]، توأم با ترتیب بحور هر حرف، در ده مجلد به دست بدیع‌الزما� فروزانفر اولین بار در فاصلهٔ سال‌ها� ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۵ توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. هفت جلد نخست از ده جلد دیوان شمس تبریزی در چاپ تصحیح‌شده� فروزانفر شامل شامل غزلیات، ترجیعات و ترکیبات و انتهای جلد هفتم فرهنگ نوادر لغات دیوان و جلد هشتم شامل رباعیات و دو جلد آخر شامل فهرستهای گوناگون دیوان کبیر است که روی هم رفته شامل ۳۶۳۶۰ بیت، و دارای ۳۲۲۹ غزل و ۱۹۸۳ رباعی و ۴۴ ترجیع است.
Profile Image for حسن صنوبری.
274 reviews103 followers
September 9, 2016
پیش از سال ١٣٨٨ هرکس می خواست دیوان شمس را بخواند واقعا برایش دشوار بود. دیوان کبیر یعنی یک دیوان واقعا حجیم و سنگین با یک عالمه شعر خوب و بد و عالی و ضعیف که از شاعران مختلفی از جمله مولانا، در کنار هم قرار گرفته اند. یعنی شعرهای بسیاری در این دیوان حجیم اصلا برای مولوی نبودند. این سه دلیل (حجم بسیار + شعرهای بد بسیار و تکراری در کنار شعرهای خوب و همینطور ابیات بد بسیار و تکراری در کنار ابیات خوب + عدم انتساب خیلی از غزل ها به مولوی) باعث می شدند. خیلی ها یا کلا منصرف شوند و به خواندن مثنوی قناعت کنند و در سخنرانی هایشان بگویند غزل های مولانا مخصوصا با وجود حافظ و سعدی و دیگران غزل های بدی هستند؛ یا اینکه با ملالت و خستگی این دیوان را بخوانند. و مثلا بعضی وقتها که دلشان بخواهد تفالی بزنند رسما بخورند به دیوار (یعن به یک شعر بی سر و ته اساسی بر بخورند) .

پس از سال ١٣٨٨ با انتشار «غزلیات شمس تبریز» با مقدمه، گزینش و تفسیر محمد رضا شفیعی کدکنی این مشکل حل شد. حالا اگر کسی می خواهد یک مجموعه ی خوب از غزلیات مولانا را داشته باشد که هم جای ابیات و شعرهای ضعیف یا تکراری یا دیگران-سروده در آن خالی باشد، هم توضیح اصطلاحات و کلمات دشوار یا تفسیری مختصر پای هر شعر باشد، هم یک مقدمه ی علمی (در حد علمی ترین پایان نامه ی ممکن) درباره ی مولانا و آثارش...، هم چند فهرست کاربردی خوب...، هم یک راهنمای تعلیقاتِ دقیق و خانواده دار...، هم شیک و زیبا... و هم خیلی مزایای دیگر، بهترین پیشنهاد برایش همین کتاب است...

درست است که این کتاب گزیده است، اما در عمل خیلی فراتر از گزیده‌های� ست که پیش از این دیده‌ای�. هم از لحاظ کیفیت هم از نظر کمیت. اصل دیوان کبیر (به تصحیح و تدوین استاد بدیع‌الزما� فروزان فر) دارای ٣٢٢٩ غزل و ١٩٨٣ رباعی و ٤٤ ترجیع‌بن� است. و کتاب حاضر (به همت استاد شفیعی کدکنی) دارای ١٠٧٥ غزل و ٢٥٦ رباعی است. یعنی حدود یک سوم از کل دیوان کبیر توسط کسی که بالاترین ذوق و بیش‌تری� دانش ادبی را در روزگار ما دارد خلاصه شده است. با حذف بیت‌ه� و شعرهای ضعیف از غزل‌ه� و رباعی‌ها� و هم انتخاب ده غزل خوب از ترجیع‌بنده�. و البته خود استاد شفیعی در مقدمه‌� کتاب (با اندک نمک طنز) متذکر شده‌ان� «اگر افرادی این سیاق را نمی پسندند، کسی دیوان کبیر را از ایشان نگرفته است»...


link:
Profile Image for افشین افشار.
17 reviews14 followers
June 29, 2007
دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خموشان بی گنه روی بر آسمان نکن


باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان نکن


این دل پاره پاره را دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان نکن


کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد�
ناله کنم ببویدم دم مزن و نهان نکن


خشم کسی کند که او جان و جهان ما بود
خشم مکن تو خویش را مسخره جهان نکن

باده عام از برون باده عارف از درون
بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان نکن

دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خموشان بی گنه روی بر آسمان نکن

باده خاص خورده ای جام خلاص خورده ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن......

Profile Image for Soheil Ghassemi.
16 reviews
December 13, 2018
موسیقی یی که در دیوان ِ شمس هست.... هیچ جا ندیده ام
یادم است زمانی یکی از شو های فریدون فرخ زاد بود بعد از انقلاب. و در آن گفت از مولوی. آن موقع من نمی دانستم و فکر می کردم اشتباه می کند. و چه قوی.
«تا اینجا را سال‌ه� پیش نوشته بودم.»
امروز بیست و یکم آذرماه نود و هفت، این کتاب را در دست دارم. مقدمه‌ها� جامع و شیوا و مفیدی در آن نگاشته شده. شکل کتاب و شرح‌ها� زیر آن، نسبت به کتاب پیشین دکتر شفیعی کدکنی (گزیده غزلیات شمس) هم اندکی مشروح‌ت� است و هم مرتب‌ت�. اما باز این کتاب در چند موردی که به‌تازگ� به آن برخوردم، من را از کتاب جامع بدیع‌الزما� فروزان‌ف� بی‌نیا� نکرد. و بسیاری موارد هنوز بی‌پاس� ماند. اما کتاب ارزش‌مند� است.
Profile Image for Silence.
4 reviews5 followers
June 7, 2010
ای دل چه اندیشیده​ا� در عذر آن تقصیرها

زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا


زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم

زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا


زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد

زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا


چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود

چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا


از بد پشیمان می​شو� الله گویان می​شو�

آن دم تو را او می​کش� تا وارهاند مر تو را


از جرم ترسان می​شو� وز چاره پرسان می​شو�

آن لحظه ترساننده را با خود نمی​بین� چرا


گر چشم تو بربست او چون مهره​ا� در دست او

گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا


گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن

گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی


این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب​ه�


چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان

کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا


بانک شعیب و ناله​ا� وان اشک همچون ژاله​ا�

چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا


گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت

فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا


گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان

گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا


گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم

من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا



جنت مرا بی​رو� او هم دوزخست و هم عدو

من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا


گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری

که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا


گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت

هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی


ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن

تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را


اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود

یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا


چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد

ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا


روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی

پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا


گفتا که من خربنده​ا� پس بایزیدش گفت رو

یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا
Profile Image for Kamrani Adnan.
92 reviews38 followers
December 6, 2016
بدون اغراق، هرکس در بحر و دریای بی‌کران� مولانا غرق شود، هیچ زمان دست‌خال� برنمی‌گرد�.
با مولانا قدم می‌زنی� و باهم معلق درآسمان، مشغول رقص سماع می‌شوی�...!
یک تجربه ناب و پرشور از عشق،
از شکایتِ نی
از هجومِ یک فراق
از جنونِ هم‌آغوش� با معشوق...

هرزمان و هر لحظه که دربین این ۳۰۰۰غزل، سفر می‌کن�
به تجربه و دیدی تازه‌ت� و نوتر می‌رس�.
مولانای ۳۸ تا ۷۰ ساله، روحِ تمام عاشقان را جلا خواهد داد...
همان تعبیرِ صادقانه‌� عطار که درکودکی مولانا به او رسیده بود.
Profile Image for Nima.
33 reviews6 followers
April 28, 2013
Brilliant!if you want to know how "rhythm" can be illustrated in persian poetry there is no other books like this one!this is amazing and very energetic to those who first get the book and start reading it and also for those who had read before as well!
this book is full of Ethical and Romantic expressions of great Rumi about his Ethical teacher and his domestic partner some how "Shams Tabrizi"- a man from north-western of Iran!
this is one of controversial relationships between a pupil who left mosques,islamic costumes and step by step become closer to the his new founded master "Shams"!
this relationship nowadays seems too Homosexual but this is not something accepted by historians may be because of Iranian conservative culture...who knows?!
i'm not gonna discuss it more than this...there are lots of references in Persian and English poetry as well on this still-unknown problematic relationship but there is sth i can easily stand beside:the book will change your mind of poetry and take you to the new landscapes of beauty!
Profile Image for Hanie.
67 reviews20 followers
August 19, 2017

چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم
گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم
ز کشاکش چو کمانم به کف گوش کشانم
قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم
مگر استاره چرخم که ز برجی سوی برجی
به نحوسیش بگریم به سعودیش بخندم
به سما و به بروجش به هبوط و به عروجش
نفسی همتک بادم نفسی من هلپندم
نفسی آتش سوزان نفسی سیل گریزان
ز چه اصلم ز چه فصلم به چه بازار خرندم
نفسی فوق طباقم نفسی شام و عراقم
نفسی غرق فراقم نفسی راز تو رندم
نفسی همره ماهم نفسی مست الهم
نفسی یوسف چاهم نفسی جمله گزندم
نفسی رهزن و غولم نفسی تند و ملولم
نفسی زین دو برونم که بر آن بام بلندم
بزن ای مطرب قانون هوس لیلی و مجنون
که من از سلسله جستم وتد هوش بکندم
به خدا که نگریزی قدح مهر نریزی
چه شود ای شه خوبان که کنی گوش به پندم
هله ای اول و آخر بده آن باده فاخر
که شد این بزم منور به تو ای عشق پسندم
بده آن باده جانی ز خرابات معانی
که بدان ارزد چاکر که از آن باده دهندم
بپران ناطق جان را تو از این منطق رسمی
که نمی‌یاب� میدان بگو حرف سمندم
Profile Image for Fateme Jamshidpour.
3 reviews3 followers
Read
October 25, 2014
ای یوسف خوش نام ما خوش می‌رو� بر بام ما
<ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
<جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
<آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
<پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان می‌ده� چه جای دل
<وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما
Profile Image for tulip pegasus.
18 reviews16 followers
July 7, 2009
با من بجز شمس الحق تبریز نگویید
از ماه مگویید که خورشیدپرستم
Profile Image for Ehsan.
134 reviews26 followers
March 21, 2016
دیوان شمس رو نمیخونم! میتونم بگم باهاش زندگی میکنم. فرقی هم نداره از کجا شروع کنم و چقدر بخونم. هر صفحه‌ا� رو باز کنی و تا هرجایی بخونم برام لذت بخش و ارامش بخشه.
Profile Image for Nafiseh.
6 reviews1 follower
Read
June 30, 2007
Molavi is one of the best characters in my life that I know. His poem always help me to find something new about life and the way that I should find. It was always amazing for me. I live with this book!
Profile Image for Tuba.
116 reviews36 followers
July 11, 2019
Etme
Duydum ki bizi bırakmaya azmediyorsun... Etme.
Başka bir yar, başka bir dosta meylediyorsun... Etme.

Ey ay felek harap olmuş, ziyan olmuş senin için
Bizi öyle harap, öyle ziyan ediyorsun... Etme.

Ey makamı var ile yokun üstünde olan
Sen varlık sahasını terk ediyorsun... Etme.

Sen yüz çevirecek olsan, ay kapkara olur gamdan
Sen ayın da evini yıkmayı kastediyorsun... Etme.

Şekerliğinin içinde zehir olsa dokunmaz bize
Sen zehri şeker, şekeri zehrediyorsun... Etme.

Harama bulaşan gözüm güzelliğinin hırsızı
Ey hırsızlığa da değen, hırsızlık ediyorsun... Etme.

Aşıklarla başa çıkacak gücün yoksa eğer,
Aşka öyleyse ne diye hayret ediyorsun... Etme.

İsyan et ey arkadaşım, söz söyleyecek an değil
Aşkın baygınlığı ile ne meşk ediyorsun? Etme...

Profile Image for Dani ♡.
18 reviews1 follower
February 17, 2025
Thoughts:
It fills me with immense hope that the human experience can be captured in text and all these unspeakable experiences can be, at least roughly, translated into something that can be read even centuries later. Jalal Ad-din Rumi masterfully presents us the intricacies of life and bestows us with feeling. For this I can only be grateful.

Quote:
“You, drunk with existence, death is your destiny.� 18/19,
Profile Image for Mia Doan.
23 reviews
January 4, 2023
I read this book out loud to myself and it made me realize the beauty of what lays inside every single thing and in the end, how everything is one and the words we find are all god and god is within every word one speaks. Encountering the Islam, everything starts to radiate and I cannot help but be fascinated and full of love for the people who brought religion to earth, or rather who found god within themselves who himself created humans outside of him to make himself seen. So much love.

The German introduction blew my mind, the beauty of the Persian language leaked through and gave the sound of my mother tongue a complete different tone. Though I am sure the translations don’t get close to Rumi’s tongue, I feel like it is him who I read and who I hear. Very well done translation and and good introducing voice to Rumi’s philosophy.

I am happy I got this book from my boyfriend for Christmas.
Profile Image for Ashkan.
202 reviews24 followers
August 2, 2015
جفا از سر گرفتی یاد می‌دا�
نکردی آنچه گفتی یاد می‌دا�

مرا بیدار در شب‌ها� تاریک
رها کردی و خفتی یاد می‌دا�

بگوش خصم می‌گفت� سخن‌ه�
مرا دیدی نهفتی یاد می‌دا�

نگفتی خار باشم پیش دشمن؟
چو گل با او شکفتی یاد می‌دا�

گرفتم دامنت از من کشیدی
چنین کردی و رفتی یاد می‌دا�


از غزل شمارهٔ ۱۰۴۰ دیوان کامل شمس تبریزی، از نسخه تصحیح‌شد� استاد بدیع‌الزما� فروزانفر، چاپ چهاردهم سازمان انتشارات جاویدان (۱۳۷۹)، صفحهٔ ۴۸۲
Profile Image for Samira karami.
14 reviews4 followers
Currently reading
July 20, 2007
گفتی اسرار در میان اور کو میان اندرین میان که منم.
Profile Image for Masoumeh.
7 reviews4 followers
October 27, 2009
زین دو هزاران من وما / ای عجبا من که منم
Profile Image for Mahshid.
87 reviews107 followers
April 26, 2014
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
Profile Image for Zohreh Avatefi hafez.
123 reviews11 followers
May 26, 2016
منو و جانم چرخ زنان
سالهاست زمزمه مي كنيم
اي يوسف خوشنام ما خوش ميروي بر بام ما
Profile Image for S..
668 reviews142 followers
February 12, 2023
Exceptionally mesmerizing, some poems were just as deep as one could wish them to be, of others I still didn't grab their meaning...
Displaying 1 - 30 of 93 reviews

Join the discussion

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.