ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

آخر شاهنامه

Rate this book
مجموعه ۳۲ قطعه شعر از سال‌ها� ١٣٣۵ تا ١٣٣٨

138 pages, Paperback

First published April 1, 1959

21 people are currently reading
655 people want to read

About the author

مهدی اخوان ثالث

34books596followers
مهدی اخوان ثالث (م، امید)، شاعر و پژوهشگر ادبی در سال ۱۳۰۷ در مشهد چشم به جهان گشود. در مشهد تا متوسطه نیز ادامه تحصیل داد واز نوجوانی به شاعری روی آورد. در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آنگری را به پایان بر و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد.در آغاز دههٔ بیست زندگیش به تهران آمد و پیشهٔ آموزگاری را برگزید. در سال ۱۳۲۹ بادختر عمویش ایران اخوان ثالث ازدواج کرد. با اینکه نخست به سیاست گرایش داشت ولی پس از رویداد ۲۸ مرداد از سیاست تا مدتی روی گرداند. چندی بعد با نیما یوشیج و شیوهٔ سرایندگی او آشنا شد. او توانست باشکوه ترین شعرهای نیمایی را در روزگار خود بسراید. معروف ترین شاهکار اخوان ثالث شعر زمستان است. او رویکردی میهن‌پرستان� داشت و بهترین اشعارش را نیز برای ایران گفته‌اس� (تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم). او دارای ۴ فرزند است. بسیاری از منتقدان اخوان ثالث را بزرگترین شاعر نوگرای ایرانی میدانند

پیشینه و رویدادها
* اخوان در دوران پهلوی چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد
* در سال ۱۳۳۳ و ۲۹ چندین بار به اتهامات سیاسی زندانی شد
* در سال ۱۳۳۶ پس از آزادی از زندان در رادیو، و مدتی در تلوزیون خوزستان منتقل شد
* در سال ۱۳۵۳ به تهران منتقل شد و در رادیو تلوزیون ملی شروع به کار کرد
* در سال ۱۳۵۶ به تدریس شعر سامانی و معاصر در دانشگاه تهران پرداخت
* در سال ۱۳۶۰ بازنشسته شد
* در سال ۱۳۶۹ به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای نخستین بار به خارج رفت

چند ماه پس از بازگشت از خانه فرهنگ آلمان در سال ۱۳۶۹ در چهارم شهریور ماه جان سپرد. با موافقت رهبر ایران وی اولین شخصیتی بود که اجازه پیدا کرد در توس و در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شود

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
620 (40%)
4 stars
532 (35%)
3 stars
299 (19%)
2 stars
49 (3%)
1 star
18 (1%)
Displaying 1 - 30 of 77 reviews
Profile Image for Ali.
52 reviews57 followers
January 30, 2023
منتظر خواهم ماند!
باد در من رویانده درختی
که ریشه اش در سراب، آب می‌خور�
من کتابی کهنه که به میهمانی موریانه ها رفته،
سزای هر چه تهی،
دستانم را بشویید از اندوه
وقتی نشاط را دود می‌کن� و هیچ صدایی مثل باد
مست و خانه خرابم نمی‌کن�
ای باد بی سر و سامان!
چگونه به خانه بازگردم؟
تو بگو ای هم نفس
چگونه ان ویرانه را مَسکن کنم؟
علی
Profile Image for Peiman E iran.
1,437 reviews982 followers
January 25, 2019
‎دوستان� گرانقدر، این دفتر از 32 شعر تشکیل شده است که به انتخاب، ابیاتی از آن را در زیر برایِ شما بزرگواران مینویسم
---------------------------------------------
‎چو� درختی در زمستانم
‎ب� كه پندارد بهاری بود و خواهد بود
‎دیگ� اكنون هیچ مرغِ پیر یا كوری
‎د� چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
‎دیگ� آیا زخمه هایِ هیچ پیرایش
‎ب� امیدِ روزهایِ سبزِ آینده
‎خواهد� این سوی و آن سو خست؟

‎باران� بال و پر
‎م� بارد از هوا
‎دیگ� بنایِ هیچ پُلی بر خیال نیست
‎كوت� شده ست فاصلهٔ دست و آرزو
‎حت� نجیب بودن و ماندن، محال نیست
‎بیدار� راستین شده خوابِ فسانه ها

‎کَ� نه جایی جُسته پیش از من
‎م� نه راهی رفته بعد از کَس
‎م� بی نیاز از خفتِ آیین و ره جُستن
‎آ� که من درمی نوشتم، راه
‎وآ� که من می کردم، آیین بود
‎این� امّا، آ

‎م�
‎فاتحان� شهرهای رفته بر بادیم
‎ب� صدایی ناتوانتر زانكه بیرون آید از سینه
‎راویان� قصه هایِ رفته از یادیم
‎ك� به چیزی یا پشیزی برنگیرد سكه هامان را
‎گوی� از شاهی ست بیگانه
‎ی� زِ میری دودمانش منقرض گشته
‎گاهگ� بیدار می خواهیم شد، زین خوابِ جادویی
‎همچ� خوابِ همگنان غاز

‎گُن� ناكرده بادافره كشیدن
‎خد� داند كه این دردِ كمی نیست
‎بمی� اِی خشکِ لب! در تشنه كامی
‎ك� این ابرِ سترون را نَمی نیست
‎خوش� بی دردی و شوریده رنگی
‎ك� گویا خوشتر از آن عالمی نیست

‎م� چون دو دریچه، رو به روی هم
‎آگا� زِ هر بگو مگویِ هم
‎اكنو� دلِ من شكسته و خسته ست
‎زیر� یكی از دریچه ها بسته ست
‎ن� مهر فسون، نه ماه جادو كرد
‎نفری� به سفر، كه هر چه كرد او كرد
---------------------------------------------
‎امیدوار� این انتخاب ها را پسندیده باشید
‎یاد� "مهدی اخوان ثالث" همیشه گرامی باد
�<پیروز باشید و ایرانی>
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews715 followers
May 20, 2017
Ākhare Shāhnāmeh (1969) = The Ending of Shahnameh, Mehdi Akhavan-Sales
تاریخ نخستین خوانش: سپتامبر سال 1972 میلادی
عنوان: آخر شاهنامه - مجموعه بیست و هشت قطعه شعر؛ شاعر: مهدی اخوان ثالث (م. امید)؛ بی جا، بی نا، 1338؛ در 87 ص؛ چاپ دیگر: مجموعه سی و دو قطعه شعر، تهران، مروارید، 1345، در 113 ص؛ چاپ دیگر: تهران، مروارید، 1348، در 148 ص؛ چاپ دهم 1370؛ چاپ چهاردهم 1378؛ شابک: 9646026696؛ چاپ دیگر، تهران، زمستان، چاپ بیست و سوم 1390، شابک: 9789646200531؛ موضوع: شعر شاعران معاصر ایرانی قرن 20 م
این شکسته چنگ بی‌قانو�
رام چنگ چنگی شوریده� رنگ پیر؛
گاه گویی خواب می‌بین�
خویش را در بارگاه پرفروغ مهر
طرفه چشم انداز شاد و شاهدِ زرتشت؛
با پریزادی چمان سرمست؛
در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می‌بین�
روشنیهای دروغینی
- کاروان شعله� های مرده در مرداب �
بر جبین قدسیِ محراب می‌بین�
یاد ایام شکوه و فخر و عصمت؛
می‌سرای� شاد؛
قصه� ی غمگین غربت را: « ان، کجاست
پایتخت این کج� آیین قرن دیوانه؟
با شبانِ روشنش چون روز؛
روزهای تنگ و تارش، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگین سخت و ستوارش؛
با لئیمانه تبسم کردن دروازه� هایش، سرد و بیگانه
***
ان، کجاست؟
پایتخت این دژآئین قرنِ پرآشوب
قرن شکلک� چهر
برگذشته از مدار ماه
لیک بس دور از قرار مهر
قرن خون� آشام
قرن وحشتناک‌ت� پیغام
کاندران با فضله� ی موهوم مرغ دورپروازی
چاررکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر‌می‌آشوبن�
هرچه هستی، هرچه پستی، هرچه بالایی
سخت می‌کوبن�
سخت می‌روبن�
***
ان، کجاست؟
پایتخت این بی� آزرم و بی� آیین قرن
کاندران بی‌گونه� ای مهلت
هر شکوفه� ی تازه� رو بازیچه� ی بادست
همچنان� که حرمت پیرانِ میوه� ی خویش بخشیده
عرصه� ی انکار و وهن و غدر و بیداد است
***
پایتخت اینچنین قرنی
کو
بر کدامین بی‌نشا� قله� ست،؛
در کدامین سو؟
دیدبانان را بگو تا خواب نفریبد
برچکاد پاسگاه خویش، دل بیدار و سر هشیار
همچنان جادویی اختر
همچنان افسون شهر نقره� ی مهتاب نفریبد
بر به کشتی‌ها� خشم بادبان از خون؛
ما، برای فتح سوی پایتخت قرن می‌آیی�
تا که هیچستان نُه توی فراخ این غبارآلود بی‌غ� را
با چکاچاک مهیب تیغهامان، تیز
غرش زهره� دران کوس هامان، سهم
پرش خاراشکاف تیرهامان، تند؛
نیک بگشاییم
شیشه� های عمر دیوان را
از طلسم قلعه� ی پنان، ز چنگ پاسداران فسونگرشان؛
جلد برباییم
بر زمین کوبیم
ور زمین � گهواره ی فرسوده� ی آفاق �
دست نرم سبزه� هایش را به پیش آرد؛
تا که سنگ از ما نهان دارد؛
چهره� اش را ژرف بشخاییم
***
ما
فاتحان قلعه‌ها� فخر تاریخیم؛
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
ما
راویان قصه� های شاد و شیرینیم
قصه� های آسمان پاک
نور جاری، آب
قصه� های خوشترین پیغام
از زلال جویبار روشن ایام
قصه� های بیشه� ی انبوه، پشتش کوه، پایش نهر
قصه� های دست گرم دوست در شبهای سرد شهر
ما
کاروان ساغر و چنگیم
لولیان چنگمان افسانه گوی زندگیمان، زندگیمان شعر و افساته
ساقیان مستِ مستانه
***
ان، کجاست؛
پایتخت قرن؟
ما برای فتح می‌آییم�
تا که هیچستانش بگشاییم...»؛
***
این شکسته� چنگِ دلتنگ محال� اندیش؛
نغمه� پرداز حریم خلوتِ پندار،؛
جاودان پوشیده از اسرار؛
چه حکایتها که دارد روز و شب با خویش!؛
***
ای پریشانگوی مسکین! پرده دیگر کن
پورِ دستان جان ز چاهِ نابرادر درنخواهد برد
مُرد، مُرد، او مُرد
داستانِ پور فرخزاد را سرکن
آنکه گویی ناله� اش از قعر چاهی ژرف می‌آی�
نالد و موید،؛
موید و گوید: « آ، دیگر ما
فاتحان گوژپشت و پیر را مانیم
بر به کشتی‌ها� موج بادبان از کف؛
دل به یاد بره� های فرهی در دشت ایام تهی بسته؛
تیغهامان زنگ‌خور� و کهنه و خسته؛
کوس هامان جاودان خاموش؛
تیرهامان بال بشکسته؛
ما
فاتحان شهرهای رفته بربادیم
با صدایی ناتوانتر زانکه بیرون آید از سینه؛
راویان قصه� های رفته از یادیم
کس به چیزی، یا پشیزی، برنگیرد سکه� هامان را
گویی از شاهی� ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار می‌خواهی� شد، زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غار
چشم می‌مالی� و می‌کویی�: آنک، طرفه� قصر زرنگارِ صبحِ شیرینکار
لیک بی� مرگ� ست دقیانوس
وای، وای، افسوس.»؛
تهران، مهرماه 1336
ا. شربیانی
Profile Image for Mahdi Ghasemi.
65 reviews18 followers
May 4, 2020
«هیچ ایرادی ندارد اگر اقرار کنم زبانم از توصیف عظمتِ شعرِ اخوان عاجز است؟ بلی؛ من عاجزم»

و اما گزیده ی من:

بر گورهای ما هیچ سایبان و سراپرده ای مفرازید
زیرا که آفتاب و ابرِ شما را با ما کاری نیست
و های ، زنجره ها ! این زنجموره هاتان را بس کنید
اما سرودها و دعاهاتان : این شبکورها ،
که روز همه روز ، و شب همه شب در این حوالی به طوافند،
بسیار ناتوان تر از آنند که صخره های سکوت را بشکافند،
و در ظلمتی که ما داریم پرواز کنند.
به هیچ نذر و نثاری حاجت نیست.
بادا شما را آن نان و حلواها؛
بادا شما را خوانها ، خرماها،
ما را اگر دهانی و دندانی می بود ،
در کار خنده می کردیم
بر اینها و آنهاتان ،
بر شمعها ، دعاها ، خوانهاتان.

مهدی اخوان ثالث(میم.اُمید)
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
555 reviews135 followers
May 6, 2020
یادگارنوجوانی : نادری پیدا نخواهد شد امید....کاشکی اسکندری پیداشود
Profile Image for xxxxx.
24 reviews
June 19, 2019
گر زري و گر سيم زر اندودي، باش.
گر بحري و گر نهري و گر رودي، باش.
در اين قفس شوم، چه طاووس و چه بوم،
چون ره ابدي است، هر كجا بودي، باش.

Profile Image for Babak Habibi.
123 reviews181 followers
February 14, 2017
من یقین دارم که در رگ‌ها� من خون رسولی یا امامی نیست.
نیز خون هیچ خان و پادشاهی نیست.
وین ندیم ژنده‌پیر� با من گفت
کاندرین بی فخر بودن‌ه� گناهی نیست.
Profile Image for Saeed Aj.
93 reviews17 followers
June 27, 2023
خوابگرد قصه‌ها� بی‌سرانجام�.
قصه‌های� با فضای تیره و غمگین؛
و هوای گند و گردآلود.
کوچه‌ه� بن‌بست�
راه‌ه� مسدود.
Profile Image for Ardavan Bayat.
338 reviews59 followers
May 6, 2021
جای پا جویان
هر که پیش پای خود می‌دی�
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیَم مُرده
چابکی‌ها� از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها می‌نهاد� پای
گاه‌گ� با خویش می‌گفت�
کی جدا خواهی شد از این گله‌ها� پیشواشان بز؟
کی دلیرت را درفش‌آس� فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش؟

| مهدی اخوان‌ثال�

98.12.07
هنگامی که این سروده را می‌خوان� یا می‌شنوم� سرشار از حس‌ها� خوبی می‌شو� که همه به راهیابی و پیشروی به‌سو� آینده‌ا� مه‌آلود� از اینجا و اکنون می‌انجامن�. دلم می‌خواه� همه‌� بزرگان مرده و زنده‌� تاریخ را صدا کنم و بگویم، استاد! بزرگوار! راهبر! پیشوا! افسانه (اسطوره)! هوش‌دا�! که من دیگر ردِّ پاهای تو را نخواهم جُست، همین جا و همین زمان دارم از تو می‌کَن� و راه خودم را می‌کِش� و درفش خودم را برمی‌دار�! گرچه می‌دان� که عدد که نه! شُمارَکی هم در برابر شما نیستم، ولی از تجربه‌ها� ارزشمند شما همیشه کمک خواهم گرفت تا به‌تنهای� راهی را بروم که کمتر کس دیگری رفته باشد. از پیروی و سرسپردگی شرمگینم! چنانچه می‌توانی� (! برایتان مقدور است!) سایه‌� سنگین‌تا� را بکشید آن‌سوتَرَ�!

می‌دان� که آنها بزرگوارتر از آن اند که بگویند، گنجشک ناچیز! نه نشستنت بر شاخه‌هاما� را حس کردیم و نه رفتنت را حس خواهیم کرد! برو پی کارت!
حتما آنها خواهند گفت که راهمان را به جای خوبی ببر جوان خام و جویای نام!

ولی خوب که می‌اندیشم� می‌بین� که پیروی کورکورانه را سال‌ه� ست رها کرده‌ا� و همچنان در این بوران سهمگین دنبال کوره‌راه� هستم و همچون گمگشتگان نه می‌دان� پیش‌رفته‌ا� و نه پس‌رفته‌ا�! تنها چیزی که می‌دان� این است که راه، راه من است و آزمون و خطاهای بسیاری در همین راه است و باید با همه‌� نیرو پیش برانم. پس بگذار یک‌با� دیگر بخوانم:

جای پا جویان
هر که پیش پای خود می‌دی�
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیَم مُرده
چابکی‌ها� از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها می‌نهاد� پای
گاه‌گ� با خویش می‌گفت�
کی جدا خواهی شد از این گله‌ها� پیشواشان بز؟
کی دلیرت را درفش‌آس� فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش؟

| مهدی اخوان‌ثال�
Profile Image for Maryam Razmi.
35 reviews8 followers
April 4, 2018
"آخر شاهنامه" � با صدای علیرضا قربانی � (ساند کلود)
اين شكسته چنگِ دلتنگِ محال انديش،
نغمه پرداز حريم خلوت پندار،
جاودان پوشيده از اسرار،
چه حكايت ها كه دارد روز و شب با خويش!

آ، ديگر ما
فاتحان گوژپشت و پير را مانيم.
تيغهامان زنگ خورد و كهنه و خسته،
تيرهامان بال بشكسته.
كوسهامان جاودان خاموش،

گاه گه بيدار مي خواهيم شد زين خواب جادويي ،
همچو خواب همگنانِ غار،
چشم مي ماليم و مي گوييم : آنك ، طرفه قصرِ زرنگارِ صبحِ شيرينكار.
اي پريشانگوي مسكين! پرده ديگر كن.
ما فاتحان شهرهاي رفته بر باديم .
با صدايي ناتوانتر زانكه بيرون آيد از سينه ،
راويان قصه هاي رفته از ياديم.
كس به چيزي، يا پشيزي، برنگيرد سكه هامان را
گويي از شاهي ست بيگانه .
ما فاتحان قلعه هاي فتح تاريخيم،
شاهدان شهرهاي شوكت هر قرن.
ما يادگار عصمت غمگين اعصاريم.
ما فاتحان شهرهاي رفته بر باديم .
راويان قصه هاي رفته از ياديم.
Profile Image for حسام آبنوس.
430 reviews323 followers
March 1, 2019
این مجموعه شعر هم از آن کارهای بزرگ است
مرحوم اخوان ثالث واقعا غول است
Profile Image for Amir.
47 reviews3 followers
May 31, 2019
چهار یا پنج تا شعر فوق‌العاده‌� لایق ۵/۵ توی این کتاب بود که انگار روی هر جمله‌ا� یک سال فکر شده. زمانی که اون اشعار رو می‌خوندم� از ظرافتی که به خرج داده شده بود سرشار از لذت می‌شد� و هم‌زما� عصبانی از هرکسی که تونسته به این کتاب کمتر از نمره‌� کامل بده.
جلوتر که رفتم، از بقیه‌� اشعارش در اون سطح لذت نبردم و الان به نظرم ۴/۵ نمره‌� خوبیه.
Profile Image for hima saki.
100 reviews51 followers
January 26, 2008
ما چون دو دريچه روبروي هم
اگاه ز هر بگومگوي هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز اينده
عمر اينه بهشت،اما اه
بيش از شب و روز تير و دي كوتاه
اكنون دل من شكسته و خستست
زيرا يكي از دريچه ها بستست
نه مهر فسون،نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر كه هر چه كرد او كرد
Profile Image for Sadra Kharrazi.
459 reviews70 followers
June 20, 2024
اخوان شعر تلخ زیاد داره که فکر می‌کن� یکی از تلخ‌تریناشون� آرزوها باشه:

"چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم
چه ها که می‌بین� و باور ندارم
چه ها،‌چ� ها، چه ها، که می‌بین� و باور ندارم"

چه اعتراف وحشتناکی


"حذر نجویم از هر چه مرا برسر آید
گو در آید ، در آید
که بگذر ندارد و من هم که بگذر ندارم"

و در نهایت جان به لبش رسیده و می‌گوی�:

"خوشا کزین بستر دیگر ، سر بر نداریم..."
Profile Image for ZaRi.
2,319 reviews848 followers
Read
December 9, 2013
اینجا که ماییم سرزمین سرد سکوت است
بالهامان سوخته ست ، لبها خاموش
نه اشکی ، نه لبخندی ،و نه حتی یادی از لبها و چشمها
زیراک اینجا اقیانوسی ست که هر بدستی از سواحلش
مصب رودهای بی زمان بودن است
وزآن پس آرامش خفتار و خلوت نیستی
همه خبرها دروغ بود
و همه آیاتی که از پیامبران بی شمار شنیده بودم
بسان گامهای بدرقه کنندگان تابوت
از لب گور پیشتر آمدن نتوانستند
باری ازین گونه بود
فرجام همه گناهان و بیگناهی
نه پیشوازی بود و خوشامدی ،نه چون و چرا بود
و نه حتی بیداری پنداری که بپرسد : کیست ؟
زیراک اینجا سر دستان سکون است
در اقصی پرکنه های سکوت
سوت ، کور ، برهوت
حبابهای رنگین ، در خوابهای سنگین
چترهای پر طاووسی خویش برچیدند
و سیا سایه ی دودها ،در اوج وجودشان ،گویی نبودند
باغهای میوه و باغ گل های آتش رافراموش کردیم
دیگر از هر بیم و امید آسوده ایم
گویا هرگز نبودیم ،نبوده ایم
هر یک از ما ، در مهگون افسانه های بودن
هنگامی که می پنداشتیم
ستیم
خدایی را ، گرچه به انکار
انگار
با خویشتن بدین سوی و آن سوی می کشیدیم
اما اکنون بهشت و دوزخ در ما مرده ست
زیرام خدایان ما
چون اشکهای بدرقه کنندگان
بر گورهامان خشکیدند و پیشتر نتوانستند آمد
ما در سایه ی آوار تخته سنگهای سکوت آرمیده ایم
گامهامان بی صداست
نه بامدادی ، نه غروبی
وینجا شبی ست که هیچ اختری در آن نمی درخشد
نه بادبان پلک چشمی، نه بیرق گیسویی
اینجا نسیم اگر بود بر چه می وزید ؟
نه سینه ی زورقی ، نه دست پارویی
اینجا امواج اگر بود ، با که در می آویخت ؟
چه آرام است
این پهناور ، این دریا
دلهاتان روشن باد
سپاس شما را ، سپاس و دیگر سپاس
بر گورهای ما هیچ شمع و مشعلی مفروزید
زیرا تری هیچ نگاهی بدین درون نمی تراود
خانه هاتان آباد
بر گورهای ما هیچ سایبان و سراپرده ای مفرازید
زیرا که آفتاب و ابر شما را با ما
کاری نیست
و های ، زنجره ها ! این زنجموره هاتان را بس کنید
اما سرودها و دعاهاتان این شبکورها
که روز همه روز ،و شب همه شب در این حوالی به طوافند
بسیار ناتوانتر از آنند که صخره های سکوت را بشکافند
و در ظلمتی که ما داریم پرواز کنند
به هیچ نذری و نثاری
حاجت نیست
بادا شما را آن نان و حلواها
بادا شما را خوانها ، خرامها
ما را اگر دهانی و دندانی می بود ،در کار خنده می کردیم
بر اینها و آنهاتان
بر شمعها ، دعاها ،خوانهاتان
در آستانه ی گور خدا و شیطان ایستاده بودند
و هر یک هر آنچه به ما داده
بودند
باز پس می گرفتند
آن رنگ و آنگها، آرایه و پیرایه ها ، شعر و شکایتها
و دیگر آنچه ما را بود ،بر جا ماند
پروا و پروانه ی همسفری با ما نداشت
تنها ، تنهایی بزرگ ما
که نه خدا گرفت آن را ، نه شیطان
با ما چو خشم ما به درون آمد
اکنون او
این تنهایی بزرگ
با ما شگفت گسترشی یافته
این است ماجرا
ما نوباوگان این عظمتیم
و راستی
آن اشکهای شور ،زاده ی این گریه های تلخ
وین ضجه های جگرخراش و درد آلودتان
برای ما چه می توانند کرد ؟
در عمق این ستونهای بلورین دلنمک
تندیس من های شما پیداست
دیگر به تنگ آمده ایم الحق
و سخت ازین مرثیه خوانیها بیزاریم
زیرا اگر تنها گریه کنید ، اگر با هم
اگر بسیار اگر کم
در پیچ و خم کوره راههای هر مرثیه تان
دیوی به نام نامی من کمین گرفته است
آ
آن نازنین که رفت
حقا چه ارجمند و گرامی بود
گویی فرشته بود نه آدم
در باغ آسمان و زمین ، ما گیاه و او
گل بود ، ماه بود
با من چه مهربان و چه دلجو ، چه جان نثار
او رفت ، خفت ، حیف
او بهترین ،عزیزترین دوستان من
جان من و عزیزتر از جان من
بس است
بسمان است این مرثیه خوانی و دلسوزی
ما ، از شما چه پنهان ،دیگر
از هیچ کس سپاسگزار نخواهیم بود
نه نیز خشمگین و نه دلگیر
دیگر به سر رسیده قصه ی ما ،مثل غصه مان
این اشکهاتان را
بر من های بی کس مانده تان نثار کنید
من های بی پناه خود را مرثیت
بخوانید
تندیسهای بلورین دلنمک
اینجا که ماییم سرزمین سرد سکوت است
و آوار تخته سنگهای بزرگ تنهایی
مرگ ما را به سراپرده ی تاریک و یخ زده ی خویش برد
بهانه ها مهم نیست
اگر به کالبد بیماری ، چون ماری آسته سوی ما خزید
و گر که رعدش رید و مثل برق فرود آمد
اگر که غافل نبودیم و گر که غاف��گیرمان کرد
پیر بودیم یا جوان ،بهنگام بود یا ناگهان
هر چه بود ماجرا این بود
مرگ ، مرگ ، مرگ
ما را به خوابخانه ی خاموش خویش خواند
دیگر بس است مرثیه ،دیگر بس است گریه و زاری
ما خسته ایم ، آخر
ما خوابمان می
آید دیگر
ما را به حال خود بگذارید
اینجا سرای سرد سکوت است
ما موجهای خامش آرامشیم
با صخره های تیره ترین کوری و کری
پوشانده اند سخت چشم و گوش روزنه ها را
بسته ست راه و دیگر هرگز هیچ پیک وپیامی اینجا نمی رسد
شاید همین از ما برای شما پیغامی
باشد
کاین جا نهمیوه ای نه گلی ، هیچ هیچ هیچ
تا پر کنید هر چه توانید و می توان
زنبیلهای نوبت خود را
از هر گل و گیاه و میوه که می خواهید
یک لحظه لحظه هاتان را تهی مگذارید
و شاخه های عمرتان را ستاره باران کنید
Profile Image for Negar Ghadimi.
313 reviews
July 31, 2015
بوی آن گم شده گل را ز چه گلبن خواهم؟/ که چو باد از همه سو می دوم و گمراهم/ همه سر چشمم و از دیدنِ او محرومم/ همه تن دستم و از دامنِ او کوتاهم/.../ گرچه تنهاییِ من بسته در و پنجره ها/ پیشِ چشمم گذرد عالمی از خاطره ها/ مستِ نفرینِ منند از همه سو هر بد و نیک/ غرقِ دشنام و خروشم سره ها، ناسره ها...
----------------------------------------------------
ما فاتحانِ قلعه های فخرِ تاریخیم/ شاهدانِ شهرهای شوکتِ هر قرن/ ما راویانِ قصه های شاد و شیرینیم/.../ ما فاتحانِ شهرهای رفته بر بادیم/ با صدایی ناتوان تر زانکه بیرون آید از سینه/ راویانِ قصه های رفته از یادیم/ کس به چیزی، یا پشیزی، برنگیرد سکه هامان را/ گویی از شاهی ست بیگانه...
----------------------------------------------------
قاصدک!/ در دلِ من همه کورند و کرند/ دست بردار ازین در وطنِ خویش غریب/ قاصدِ تجربه های همه تلخ/ با دلم می گوید/ که دروغی تو، دروغ/ که فریبی تو، فریب/.../ قاصدک!/ ابرهای همه عالم شب و روز/ در دلم می گریند.
Profile Image for Sarah Karimia.
77 reviews35 followers
October 30, 2017
جسارت اخوان در بیانِ عمیقا انتقادی از وضع موجودِ جامعه همواره قابل تحسین بوده است:

آبها از آسیاب افتاده،لیک
باز ما با موج و طوفان مانده ایم
هر که آمد بار خود را بست و
رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زان چه حاصل، جز با دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل جز فریب و جز فریب؟
باز میگویند فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه ای پیدا نخواهد شد، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود

"بخشی از شعر کاوه یا اسکندر؟"
Profile Image for Marzieh Torabi.
119 reviews71 followers
July 15, 2017
از تهی سرشار
جویبار لحظه‌ه� جاری‌س�
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب ، واندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را می‌شناس� من
زندگی
را دوست می‌دار�
مرگ را دشمن
وای، اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن
جویبار لحظه‌ه� جاری
Profile Image for Nastaran Masoomi.
157 reviews18 followers
January 26, 2022
ما،
فاتحان شهرهای� رفته بر‌بادی�.
با صدایی ناتوان‌ت� زانکه بیرون آید از سینه،
راویان قصه های رفته از یادیم...


بعضی اوقات، دلم می‌خوا� اخوان را، این م.امیدِ نا‌امی� را سخت به آغوش بکشم و بگم غصه نخور... درست می‌ش�... درست هم نشه، دست کم ما قوی تر می‌شی�....
Profile Image for Saman.
1,168 reviews1,072 followers
Read
September 8, 2009
ما
یادگار عصمتِ غمگین اعصاریم

ما
راویان قصه‌ها� شاد و شیرینیم

ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان‌ت� زآن‌ک� بیرون‌آی� از سینه
راویان قصه‌ها� رفته از یادیم


Profile Image for baQer (BFZ).
136 reviews17 followers
June 16, 2017
گاه می گویم فغانی بر کشم
باز میبینم صدایم کوته است
Profile Image for Maryam.
100 reviews16 followers
February 27, 2017
قاصدک! ان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بی ثمر میگردی.

انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری-باری،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.

دست بردار ازین در وطن خویش غریب.
قاصد تحربه های همه تلخ،
با دلم میگوید
که دورغی تو، دروغ؛
که فریبی تو، فریب.

قاصدک! ان، ولی...آخر...ایوای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی..!
راستی آیا جائی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستری گرمی، جائی؟
در اجاقی، طمع شعله نمی بندم-خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
Profile Image for Saba.
13 reviews5 followers
July 30, 2007
ostadi dashtim ke phd adabiat dasht ama eine baro bache haye pachenar sohbat mikard .... vaghti in shero mikhund dar hali ke ro do paye aghabe sandali tab mikhord enghadr ba ghodrat mikhund ke be rahati mitunesti toye un sahne ke shaer tosifesh mikard khodeto bebini ....
shere ghavio bayad ba ghodrat khund
Profile Image for Amir Hossein.
48 reviews12 followers
May 30, 2021
در مزار آباد شهر پی تپش
وای جغدی هم نمی آید به گوش
Profile Image for Behzad.
593 reviews110 followers
October 2, 2020
کتاب با یه مقدمۀ سیزده صفحه ای شروع میشه که برای یه کتاب شعر صد و سی صفحه ای زیاده به نظر من.
در این مقدمه، اخوان فقید مثل تقریباً همۀ نثرهای دیگه ای که ازش خوندم سعی میکنه با مزّه باشه و مثل همیشه به شاملو کنایه میپّرونه و میگه «منتظر فاجعۀ ضایعۀ ناگهانی آقای احمدخان شامبیاتلو هستم تا بتوانم اولاً قصیده ای در مرثیۀ او کارسازی کنم،...» و همینطوری میبافه و میره جلو. و کل مقدمه رو اگه بخوایم بچّلانیم میشه اینکه موقع جمع آوری مجموعه شعر یه صدای دلسوزی در ذهن به شما میگه همۀ شعرهات رو بیار، که این صدا پدر سوخته س و به حرفش گوش ندین و غربال کنید شعرها رو. کاری که خود اخوان نکرده در این مجموعه.

تاریخ چاپ مجموعه 1338 هست که یعنی اخوان تازه 31 سالش شده و هنوز جوانه، و بنابراین بسیاری از شعرهای نیمایی در این مجموعه قدرت و قوّت بهترین های اخوان رو ندارن؛ من شخصاً سه چهار تا شعر رو خوش داشتم که یکی ش همین «آخر شاهنامه» بود و دیگری «خزانی» و دیگری « مرثیه» و دیگری «قاصدک» و البته شعر معروف «دریچه» (ما چون دو دریچه روبروی هم/...) مال همین مجموعه ست.

و باز جالب اینکه در این مجموعه، اخوان چند تا شعر سپید هم آورده که خب به نظر من قابل اعتنا و خوب نبودن.

لیک بی مرگ است دقیانوس.
Profile Image for Leila Dehghan .
43 reviews16 followers
August 21, 2009
چون سبوي تشنه... / از دفتر شعر "آخر شاهنامه"


از تهي سرشار
جويبار لحظه ها جاري ست
چون سبوي تشنه كاندر خواب بيند آب ، واندر آب بيند سنگ
دوستان و دشمنان را مي شناسم من
زندگي را دوست مي دارم
مرگ را دشمن
واي ، اما با كه بايد گفت اين ؟ من دوستي دارم
كه به دشمن خواهم از او التجا بردن
جويبار لحظه ها جاري

***
قاصدك / از دفتر شعر "آخر شاهنامه"


قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،‌ام�
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي

انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند

قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب
قاصدك
ان،
ولي ... آخر ... اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي! كجا رفتي ؟ آي

راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي طمع شعله نمي بندم خردك شرري هست هنوز ؟

قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند
Profile Image for Tahereh.
72 reviews40 followers
December 6, 2013
از تهی سر شار
جویبار لحظه ها جاریست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب واندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را میشناسم من.
زندگی را دوست می دارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما - با که باید گفت این ؟- من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.

جویبار لحظه ها جاری.
Profile Image for ® .
318 reviews374 followers
October 21, 2013

...
دیگر بس است مرثیه،‌دیگ� بس است گریه و زاری

ما خسته ایم،آخر

ما خابمان می آید دیگر

ما را به حال خود بگذارید

اینجا سرای سرد سکوت است

ما موجهای خامش آرامشیم

با صخره های تیره ترین کوری و کری

پوشانده اند سخت چشم و گوش روزنه ها را

بسته ست راه و دیگر هرگز هیچ پیک وپیامی اینجا نمی رسد

شاید همین از ما برای شما پیغامی باشد

کاین جا نه میوه ای نه گلی،هیچ هیچ هیچ

...

Profile Image for Elinaz Ys.
96 reviews26 followers
December 3, 2014
هنوز خيلى با اخوان رفيق نشدم،اما صفت هايى كه در شعرهاش به اجسام مى بخشه به نظرم خيلى جذاب اومد..
Displaying 1 - 30 of 77 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.