Ardavan Bayat's Reviews > آخر شاهنامه
آخر شاهنامه
by
by

جای پا جویان
هر که پیش پای خود میدی�
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیَم مُرده
چابکیها� از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها مینهاد� پای
گاهگ� با خویش میگفت�
کی جدا خواهی شد از این گلهها� پیشواشان بز؟
کی دلیرت را درفشآس� فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش؟
| مهدی اخوانثال�
98.12.07
هنگامی که این سروده را میخوان� یا میشنوم� سرشار از حسها� خوبی میشو� که همه به راهیابی و پیشروی بهسو� آیندها� مهآلود� از اینجا و اکنون میانجامن�. دلم میخواه� همه� بزرگان مرده و زنده� تاریخ را صدا کنم و بگویم، استاد! بزرگوار! راهبر! پیشوا! افسانه (اسطوره)! هوشدا�! که من دیگر ردِّ پاهای تو را نخواهم جُست، همین جا و همین زمان دارم از تو میکَن� و راه خودم را میکِش� و درفش خودم را برمیدار�! گرچه میدان� که عدد که نه! شُمارَکی هم در برابر شما نیستم، ولی از تجربهها� ارزشمند شما همیشه کمک خواهم گرفت تا بهتنهای� راهی را بروم که کمتر کس دیگری رفته باشد. از پیروی و سرسپردگی شرمگینم! چنانچه میتوانی� (! برایتان مقدور است!) سایه� سنگینتا� را بکشید آنسوتَرَ�!
میدان� که آنها بزرگوارتر از آن اند که بگویند، گنجشک ناچیز! نه نشستنت بر شاخههاما� را حس کردیم و نه رفتنت را حس خواهیم کرد! برو پی کارت!
حتما آنها خواهند گفت که راهمان را به جای خوبی ببر جوان خام و جویای نام!
ولی خوب که میاندیشم� میبین� که پیروی کورکورانه را ساله� ست رها کردها� و همچنان در این بوران سهمگین دنبال کورهراه� هستم و همچون گمگشتگان نه میدان� پیشرفتها� و نه پسرفتها�! تنها چیزی که میدان� این است که راه، راه من است و آزمون و خطاهای بسیاری در همین راه است و باید با همه� نیرو پیش برانم. پس بگذار یکبا� دیگر بخوانم:
جای پا جویان
هر که پیش پای خود میدی�
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیَم مُرده
چابکیها� از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها مینهاد� پای
گاهگ� با خویش میگفت�
کی جدا خواهی شد از این گلهها� پیشواشان بز؟
کی دلیرت را درفشآس� فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش؟
| مهدی اخوانثال�
هر که پیش پای خود میدی�
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیَم مُرده
چابکیها� از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها مینهاد� پای
گاهگ� با خویش میگفت�
کی جدا خواهی شد از این گلهها� پیشواشان بز؟
کی دلیرت را درفشآس� فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش؟
| مهدی اخوانثال�
98.12.07
هنگامی که این سروده را میخوان� یا میشنوم� سرشار از حسها� خوبی میشو� که همه به راهیابی و پیشروی بهسو� آیندها� مهآلود� از اینجا و اکنون میانجامن�. دلم میخواه� همه� بزرگان مرده و زنده� تاریخ را صدا کنم و بگویم، استاد! بزرگوار! راهبر! پیشوا! افسانه (اسطوره)! هوشدا�! که من دیگر ردِّ پاهای تو را نخواهم جُست، همین جا و همین زمان دارم از تو میکَن� و راه خودم را میکِش� و درفش خودم را برمیدار�! گرچه میدان� که عدد که نه! شُمارَکی هم در برابر شما نیستم، ولی از تجربهها� ارزشمند شما همیشه کمک خواهم گرفت تا بهتنهای� راهی را بروم که کمتر کس دیگری رفته باشد. از پیروی و سرسپردگی شرمگینم! چنانچه میتوانی� (! برایتان مقدور است!) سایه� سنگینتا� را بکشید آنسوتَرَ�!
میدان� که آنها بزرگوارتر از آن اند که بگویند، گنجشک ناچیز! نه نشستنت بر شاخههاما� را حس کردیم و نه رفتنت را حس خواهیم کرد! برو پی کارت!
حتما آنها خواهند گفت که راهمان را به جای خوبی ببر جوان خام و جویای نام!
ولی خوب که میاندیشم� میبین� که پیروی کورکورانه را ساله� ست رها کردها� و همچنان در این بوران سهمگین دنبال کورهراه� هستم و همچون گمگشتگان نه میدان� پیشرفتها� و نه پسرفتها�! تنها چیزی که میدان� این است که راه، راه من است و آزمون و خطاهای بسیاری در همین راه است و باید با همه� نیرو پیش برانم. پس بگذار یکبا� دیگر بخوانم:
جای پا جویان
هر که پیش پای خود میدی�
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیَم مُرده
چابکیها� از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها مینهاد� پای
گاهگ� با خویش میگفت�
کی جدا خواهی شد از این گلهها� پیشواشان بز؟
کی دلیرت را درفشآس� فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش؟
| مهدی اخوانثال�
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
آخر شاهنامه.
Sign In »
Reading Progress
January 1, 2020
– Shelved
Comments Showing 1-2 of 2 (2 new)
date
newest »

message 1:
by
Mahdi
(new)
-
rated it 5 stars
May 04, 2020 12:25PM

reply
|
flag