اهمیت مبحث روشنفکری در علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و گفتمان سیاسی انکارناشدنی است. این بحث در ادبیات اجتماعی و سیاسی انکارناشدنی است. این بحث در ادبیات اجتماعی و سیاسی ایرانیان نیز پیشینها� به نسبت طولانی دارد. اما چه در قلمرو زبان فارسی چه در ادبیاتی که به روشنفکری اختصاص داشته همواره تأکید بر تعریفها� ذاتباوران� و عینیگران� بوده است. هدف این کتاب نشان دادن نابسندگی آن تعریفه� و تأکید بر اهمیت مفهوم «کار روشنفکری» است. این مفهوم از طریق تحلیل گفتمان مطرح میشو� و راهگشا� بحثی کاملاً جدید است.
این رساله میکوش� تا با رویکردی سلبی، نشان دهد که نه تنها ارائه تعریفی همهجانب� و دقیق از مفهوم روشنفک� امکانپذی� نیست بلکه اساسا اطلاق مفهوم روشنفک� به یک شخص، دشواریها� بسیاری را موجب میشو�. جناب احمدی به عنوان مثال از هواداری سارتر از دیکتاتوری استالین، طرفداری کامو از استعمار الجزایر و گرایشها� اعتقادی هایدگر به نازیسم نام میبر� و اشاره میکن� که در چنین مواردی، اطلاق عنوان روشنفک� به شخص، هزینه خطاهای رفتاری این افراد را به عنوان سرنمون و الگوی جامعه، به مراتب گستردهت� میساز� و ایده "خیانت روشنفکران" را تشدید میکن�.
در ادامه، نویسنده جملها� از دریدا را مطرح میکند:�"چیزی بیرون از متن وجود ندارد" و خاطرنشان میکن� که این جمله بدان معنی نیست که دنیای واقعی، خارج از زبان وجود ندارد، بلکه معنی آن این است که هر پدیده برای اینکه قابل فهم شود باید یک قالب زبانی به خود بگیرد، یعنی در یک گفتمان خاص مطرح شود. احمدی، از این حکم دریدا استفاده میکن� تا نشان دهد کار روشنفکر� هم الزاما باید در قالب گفتمانی تعریف شود و آن را به صورت یک کردار گفتمانی انتقادی تعریف میکن�.
کتاب، شامل دو فصل است که در فصل اول، نابسنده بودن تعاریف عینیگرایان� و پوزیتیویستی و جامعهشناسان� موجود از روشنفک� اثبات میشو� و در فصل دوم درباره مفهوم کار روشنفکران� بحث شده است.
رساله، همچنین پیوست زیبایی درباره روشنفکر دینی دارد. در این پیوست آمده است که در سالیان اخیر فقدان نهادهای مستقل جامعه مدنی مانند اتحادیهها� کارگری و سندیکاها، اصناف، و تشکلها� مدنی که وظیفه تبیین و بیان خواستها� دموکراتیک مردم را بر عهده دارند، باعث شده است که گروهی عموما مرتبط با بدنه قدرت و با رویکردی اصلاحطلبانه� این وظیفه را بر عهده بگیرند که البته این امر دشواریها� زیادی را سبب شده است. اول اینکه شماری از اهل فرهنگ یا روشنفک� دینی قادر به ایفای نقش احزاب و تشکلها� مدنی و سیاسی نیست. و دوم اینکه به دلیل فقر نظری اندیشها� روشنفکر دینی، این افراد به طور مستقل از روشنفکری سکولار در تعیین جایگاه جود دچار سوء تفاهم شدهان�.
بابک احمدی در ادامه تعریفی از متفکر دینی از ارائه میده� :"متفکر دینی کسی است که به یاری جهانبین� خاص دینی در فهم مسائل اجتماعی میکوش�." این خود یک تعریف ذاتباوران� از متفکر دینی است که جناب احمدی در همه کتاب کوشیده است که آن را نابسنده و مشکلز� معرفی کند. چرا که امروزه، به یاری هرمنوتیک، مسائل اجتماعی فهمیده نمیشو� بلکه تأویل میشو� و این ایده فهم، خود ریشه در ابژکتیویسم علمی دارد. یعنی رویکردی عینی، که هدفش کشف حقیقت چیزهاست. مضاف بر این، مفهوم جهانبین� دینی، آن گونه که خود رساله میگوید� نشان میده� که آموزهها� دینی برای مومنان آن در حکم اصول قطعی زندگی هستند. در سراسر این پیوست، نویسنده تلاش کرده است تا نشان دهد اعتقاد به یک ایدئولوژی دینی، هیچ تناقضی با توانایی شخص برای پذیرش تاویلها� گوناگون از مسائل اجتماعی ندارد و بنابراین کار روشنفک� دینی میتوان� گفتمان دینی را با گفتمانها� دیگر مرتبط سازد.
نقد من بر کار جناب احمدی این است ایشان کوشیدهان� تا روشنفکر� دینی را مفهومی جدید و متاثر از حرکت اصلاحطلبان� معرفی کنند، در حالی که نگاهی به انشعابات و فرقهها� مذهبی بسیار متنوع در ادیان ابراهیمی نشان میده� که روشنفکر� دینی در رادیکالتری� سطح آن در این ادیان وجود داشته و این فرقهه� و مذاهب، حاصل یک کار روشنفکران� در حوزه گفتمان دینی در جهت کسب قدرت و نه لزوما برآورده کردن منافع مردمی بوده است. بحث بر سر رد مفهوم روشنفکر� دینی و ارجح دانستن روشنفکر� سکولار نیست، بلکه نکته اینجاست که روشنفکر� دینی در سدهها� طولانی، نابسندهگ� و ناکارآمدی خود را اثبات کرده است و حال، نوبت به سنجش ایدهها� روشنفکر� سکولار رسیده است. این است که مفهوم روشنفکر� دینی، در حالی که در ماهیت وجودی آن محلی برای تردید نیست، در روزگار مدرن اینگون� رنگ کهنهگ� بر خود گرفته است و از نظر من کار روشنفکری دینی را [با تمام اثرگذاری آن] میتوا� یک منش گفتمانی شکستخورد� در حوزه دینی دانست که تلاش آن نه در جهت رهایی بشر بلکه در راستای انقیاد همهجانب� آن است.
نکته دیگر در نگارش رساله این است که ناشر محترم در استفاده از نیمفاصله� به شدت افراط داشته است. به عنوان مثال واژه دانشگاه را به صورت دانشگا� آورده است که البته معنای دو واژه، بسیار با هم متفاوت است. دانشگا� با این شکل نگارش، به معنی موقعیت [زمانی یا مکانی] آشکارگی دانش است و ابدا معنی دانشگاه را نمیده� و با این فرم نگارشی به عنوان مثال عبارت "دانشگا� هنر" بیمعن� خواهد بود.
جالب توجه ترين ويژگي كتاب آنكه بابك احمدي بخش اعظم كتاب خود را به ديدگاه هاي ذات گرا و عيني گرا نسبت به مفهوم روشنفكر اختصاص مي دهد در صورتي كه خود آن ها را نمي پذيرد. دقت بالا در اشاره ب تفاوت هاي هرچند جزئي در نگرش هاي نويسندگان و فيلسوفان مختلف نشان از احترام نويسنده به مخاطب دارد و مي توان فرض كرد كه نام هيچ فرد تاثيرگذاري در تاريخ روشنفكري از قلم نيفتاده است.
تعريف كار روشنفكري و تدقيق سه جنبه آن، خواننده را بر آن مي دارد تا كردار افراد تاثيرگذار در اجتماع را از نو خوانش كند و از ديدگاه هاي راديكالي كه عده اي را به عرش مي برد و عده اي ديگر را به كلي از دور خارج مي كند، دوري گزيند.
خواندني ترين بخش كتاب ١٠ صفحه پيوست است كه مفهوم چالش برانگيز "روشنفكر ديني" را مور كنكاش قرار مي دهد.
بابک احمدی با این کتاب یک شاهکار خلق کرد. کتابی که امثال (نقش روشنفکر) از (ادوارد سعید) را قورت میده�. تعیین حدود و ثغور برای روشنفکری، تعیین یا تبیین مرزهای یک روشنفکر.
در این کتاب نویسنده میکوشد تا تعاریف ذات گرایانه و عینی گرایانه را نقد کند و براندازد و جامع و شامل نبودن آنها را نشان دهد و سپس به جای آن با استفاده از مفهوم گفتمان در اندیش فیلسوفان قاره ای و خصوصا تفکر فوکو راه را بر انواع دیگر روشنفکری ها و علی الخصوص روشنفکری دینی که مفهومیست بسیارمحل ِ جدال و تفکر برانگیز، هموار کند. نیمه ی اول کتاب نقد تعاریف عینی گرایانه است و نیمه دوم باز کردن و ارائه مفهوم "کار روشنفکری" است و پیوستی درباره روشنفکری و روشنفکران دینی.البته برای بنده فهم و درک بخش دوم کتاب سخت و در جاهایی نامفهوم بود.اما کتاب افق جدیدی را به روی خواننده میگشاید
بابک احمدی در طول بخش اول کتاب به خوبی دیدگاهها� مطروحه درباره روشنفکرا� و روشنفکر� را در یک سیر تاریخی مطرح کرده و با بیان نقاط ضعف و قوت این دیدگاهه� که ذاتباو� و عینیتگر� هستند به تشریح دلایل خود در نابسندگی آنه� میپرداز�. در این میان و برای روشنت� کردن مقصود خود و روشن ساختن خواننده او به ارائه و بررسی مفاهیمی چون فرهنگ، نقد و گفتمان نیز میپرداز�. در بخش دوم با بیان دیدگاه خود درباره کار روشنفکر� به تدقیق آن میپرداز�. به گمان من نظر او در اینبار� نظری بر حق استکه کار روشنفکر� به تحلیل گفتمان و نقادی استوار است پ عملکرده� را باید روشنفکران� دانست، نه آنک� عبای روشنفکر� را به دوش کسی انداخت و سپس گفت که فلان کار او خیانت به سنت روشنفکر� بوده. او بیان میکن� که روش مهم است و نه محتوا. شاید در ابتدای امر این امر چندان به مذاق ما خوش نیاید اما باید گفت که با تحلیل گفتمان و نقد، محتوای نادرست و ناسره را میتوا� تشخیص داد و مانع کسترش آن شد و بدین ترتیب میبینی� که او در این مورد چندان نیز بیرا� نمیگوی�. اما نکتها� در خلال خواندن وجود داشت، شاید به ریشها� مشغله و آشفتگی ذهنی من و شاید به خود متن و بیان یابک احمدی باز میگش� و آن اینک� گاهگاه� گمان میکرد� نگارنده از موضوع فاصله گرفته، زیادهگوی� میکن� یا گنگ مینویس�.
کتابی خوب که بحث هایش درباره� روشنفکری و گفتمان را دوست داشتم. همچنین قسمت پیوست که دفاعی بود از مفهوم روشنفکری دینی را نیز سخت پس��دیدم. تعریف روشنفکری: ۱- فعالیتش را در جهت گسترش افق گفتمانی خاص قرار دهد و قلمرو کارکردی آن گفتمان را دقیقت� کند. ۲- ارتباط گفتمان را با زندگی اجتماعی و صورتبند� دانایی و سامان حقیقت و نیز سازوکار قدرت روشن کند. ۳- حلقهها� ارتباط گفتمان را با سایر گفتمانها� رایج مستحکم کند.
دقت در کاربرد و یا اطلاق کلمه روشنفکر و تفکیک آن از کار روشنفکری ماحصل عمده این کتاب بینظی� است. احمدی توانسته تعریفی منحصر به فرد از روشنفکری و کارکرد آن ارائه دهد که به یقین مسیر پیش رو در تبیین اندیش اندیشمندان را آسانت� میکن�. کتاب چنان که باید، اول به نقد و سابقه عنوان روشنفکری میپرداز� و بعد با دقت پیشنهاده خود در این باب را تشریح میکن�.