Subtitled "a mural for the theatre," the play employs a series of vignettes and short scenes, with the actors portraying some fifty-two characters, to capture the sense and substance of America in the throes of the Great Depression. The central figures are the Baums, a wealthy family whose fortune has vanished in the stock market crash, but their story is amplified and illuminated by brief glimpses of other lives; a farmer who has lost all in the dust bowl; a prostitute who exchanges her favors for dental work; a white Southern sheriff in thrall to a black short-order cook; a young man who dreams of success on Tin Pan Alley, etc. Moving deftly from scene to scene, some funny, some movingly poignant, the play becomes a deeply affecting evocation both of a tortured time in American history and of the indomitable spirit of the people who survived and prevailed in the face of unaccustomed adversity.
Works of American playwright Arthur Asher Miller include Death of a Salesman (1949), for which he won a Pulitzer Prize, and The Crucible (1953).
This essayist, a prominent figure in literature and cinema for over 61 years, composed a wide variety, such as celebrated A View from the Bridge and All My Sons, still studied and performed worldwide. Miller often in the public eye most famously refused to give evidence to the un-American activities committee of the House of Representatives, received award for drama, and married Marilyn Monroe. People at the time considered the greatest Miller.
«ساعت آمریکایی» آرتور میلر یه قصه تلخه از روزای سیاه رکود بزرگ دهه ۳۰ آمریکا، که ساعت رؤیای آمریکایی رو شکسته و رو صحنه گذاشته. با دیالوگای واقعی و آدمایی که توی بدبختی هنوز میجنگن� انگار یه آینه جلوی جامعه گرفت و هم غم داره، هم امید. یه تئاتر جمعوجو� ولی پرزور که تا مدته� تو ذهن میمون�.
اولین نمایشنامه چالش همخوانی هفتروزهفتنمایشنام�
تاریخنگا� یا درامپرداز� شأن نویسندۀ ادبی کدام است؟
0- مختصر خواهد بود.
1- شروع کردیم و به پیشنهاد رویا میخوای� تو هفت روز، هفت تا نمایشنامۀ کمتر خوانده شده رو بخونیم. خودم واقعا بعید بود بخوام چندتا از آثار این لیست رو بخونم (البته با محاکات قراره میلر رو شخم بزنیم، ولی خب). این متن رو هم میخوا� مختصر بنویسم و ازش رد بشم.
2- این شأنِ وجودِ وجوهِ تاریخی در متنِ ادبی و اندکی التفاتِ آگاهانه داشتنِ نویسنده به این مورد همواره برای من به عنوان خواننده مهم است؛ دوست دارم از آینۀ کجومعوج� متونِ ادبی، نگاهکی به زمانۀ نگارش اثر داشته باشم. اما قبول دارید که هرچه حدی دارد و کارِ متنِ ادبی، تاریخنگار� نیست؟ به نظرم میلر در ساعت آمریکایی (1980) که جزو آثار دورۀ متاخرش است، از این مرز عدول کرده است و آمده حدود 50یا40 سال پس از بحرانِ اقتصادیِ دهۀ 30 قرن بیستمِ آمریکا، این رخدادِ تاریخی را با «یادآوریِ غیرخطیِ خاطرات» که بازنماییا� جدی در «روایت غیرخطی» اثر دارد، بازنمایی کند. این شأنِ روایی و روایت غیرخطیِ اثر برای جذاب است (اندکی ازش خواهم گفت)، ولی بیش از اینکه من به عنوانِ خواننده، غرق در این جریانِ روایی خلاقانه شوم، صرفا این تمهیدِ ادبی را به عنوان یک «تکنیک» و نه چیزی بیشتر فهم خواهم کرد و به بیانی، فرمِ اثر از حیثِ روایی، بلقوه پذیرای این تمهید و تکنیک نیست و تکنیک از اثر بیرون خواهد زد. اینجا دونکته ضروری است: اول اینکه من که باشم که میلر رو بخوام نقد کنم. دوم اینکه نویسنده رو باید با خودش مقایسه کرد. شاید کسری از این توانِ روایی رو یک نویسندۀ متوسطالقل� مینوشت� ازش تعریف میکرد�. ولی میلرِ درامپرداز� محکِ نقدِ میلر تکنیکبا� است.
3- اسمِ اثر «ساعت آمریکایی» است که از وجوه مختلفی معنایی استعاری دارد. ساعت را شاید بتوان نمادِ جامعۀ صنعتیِ سرمایهداران� دانست که با نظمِ خطتولیدی� «فوردی» در بهینهترین� حالاتِ ممکنِ صنعتی، با منابع موجود، و در یک نظمِ زمانیِ دقیق به تولید میپرداز� (اهمیت زمان در نظمِ صنعتی، از موضوعات جذابِ تامل است). در کنارِ این اهمیتِ لحظات در بازار سرمایه، ارجاعی دیگر به اهمیتِ ساعت در این اثر میتوان� باشد. در کنارِ این، وجودِ اثر در توضیحات صحنه و میزانسن� نمایشنامه، نشان میده� میلر اصرار داشته است که ساعت را به مثابۀ استعارۀ نمادین، به بینندۀ تئاتر نشان بدهد (که باز این نیز ، استعارۀ بیش از حد روست و ماهیتِ پوشیدگیِ استعاره که به نظر ضروریِ یک استعارۀ به سامان است را ندارد). در کنارِ این دیالوگهای� در اثر بود که مشخصا به ساعت و المانه� و عناصر مربوط به آن اشاره داشت، مانند این دیالوگ در میانۀ نمایش که ارتباط دیالوگ با عنصرِ نمادین و صحنها� ساعت را نشان میده�: {آغاز دیالوگ} لی: فکر میکنم� همین موقع بود که فهمیدم همۀ این اوضاع مربوط به سیستمه. [صدای کوکوی یک ساعت به گوش میرس�. نور به روشناییِ صحر تبدیل میشود] {پایان دیالوگ} با اینکه این دیالوگ خوب نوشته شده است اما اینکه دقیقا بعد از حواله کردن مشکل به «سیستم» صدای «ساعت» شنیده میشود� آنچنا� نمادپردازیِ پوشیده و جذابی نیست. زیاده از حد روست.
4- رد بسیاری از خاطرات و تجربهها� میلر را در نمایشنامههای� میتوا� دید. دیگر مرلین� مونرو و «پس از سقوط» که مشهورترینِ این از «نویسنده در اثر بودن»های میلر است. در این نمایشنامه هم، علاوهب� خاطراتی که مشخصا میلر از بحران بزرگ داشته است، تجربۀ دانشگاه و خاطرات دانشجویی، احتمالا مباحثات در جریانِ فکری در دوران جنگ سرد و... به انحا مختلف رد خود را در این نمایشنامه گذاشته است.
5- تو متن یکی دوتا جوجه کمونیست هم بودن که «سرمایۀ» مارکس و «منشاء خانواده و مالکیت» انگلس رو میخوند� و فکر کن وسط صحبت کردن با یه بانوی جوان، آقای کمونیستِ داغ، از اهمیتِ آثار مارکس و انگلس و این کتابها� بالا، ترهات تفت میداد� واقعا یک مشت خاک باید برداشت ریخت رو سرِ چنین انسانی. فرزندم، هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، مارکس رو با رفیقات بخون، مغزِ مردم رو باهاشون نخور لطفا!
6- یه جای این نمایش که میلر میخواس� نشان بدهد هرکی به هر نحوی که شده است میخواست� کار بکند در شرایط رکود و بیکاریِ حاصل از بحران اقتصادی دهه30 (مانند تجربۀ خودِ خانوادۀ میلر در دورانِ بحران)، شخصیت از کلیولند آمده بود. این دفعه این شهرِ آمریکا نوعی دیگر برایم پدیدار شد. کلاس هشتم بودم و به بهانۀ خوندن برای آزمون نهاییها� از گرگومیش� صبح بیدار میشد� و NBA نگاه میکرد�. بسکتبال به غایت زیباست (اگر مسی و فوتبال را فاکتور بگیریم، دیدنِ NBA حرفی برای گفتن دارد). خلاصه، تقریبا از نیمهنهاییها� دو کنفرانسِ غرب و شرق، همۀ بازیه� تا فینال را دیدم. فینالِ دو کنفرانس بینِ گلدن استیت واریرز (تیمِ کوین دورانت و استفن کری) با کلیولندِ کاوالیرزِ لبرون جیمز بود. اون سال، لبرون جیمز یه تنه کلیولند رو فینالی کرده بود و برای منی که دنبال قهرمان� در جهان ورزش میگردم� لبرون قهرمانِ بلافصلِ آن دوران بود. البته کمرِ پهلوان تو فینال به زمین خورد و لبرون قهرمانِ NBA سال 2017 نشد. خلاصه، الان بجز بستکتبال، تو این نمایشنامه هم یه چیزی از اون شهر شنیدم :))
ولی جالبه اسمِ یه عالمه شهر و ایالتِ آمریکا رو ما ایرانیجماع� مثلِ استانها� ایران بلدیم!
زیاده حرفی نیست. امیدوارم بتونم بقیه نمایشنامهه� رو هم بخونم...
�"ساعت امریکایی" ای� اولین باره که من ریویوی بلند مینویسم� به لطف گروه همخوانی. وقتی دوستان پرسیدن میتون� با مرگ فروشنده مقایسه کنم دیدم نمیتونم� چون هیچی یادم نیست. بعد فکر کردم اگر همچین چیزی برای اون نوشته بودم با خوندنش یادم میومد. بنابرین ممکنه من هم دیگه یه چیزایی بنویسم بر کتابها!
�- این نمایشنامه درمورد ادمهای مختلفه در خلال در رکود بزرگ امریکا، اتفاقی که در سهشنبه� سیاه، ۲۹ اکتبر ۱۹۲۹ با سقوط بورس شروع شد و به شکل یک دومینو کل اقتصاد امریکا رو برای دهه ۱۹۳۰ به بحرانی عمیق کشوند. فک� میکن� نمایشنامه ۵۳ تا کاراکتر داره، و قراره طی نمایش رنج و کشمکش های اون دوران رو از دید این شخصیته� بهمون نشون بده. درواقع یکی از کارکردهای این نمایشنامه گفتن اینه ک� این آدمه� «واقعاً» اینجا بودند، دقیقاً اینطور رنج کشیدند و مردند. اگر درمورد رکود بزرگ بخونیم شاید هرگز درست نفهمیم رنج و مردن در دوران رکود بزرگ یعنی چی. میل� اول با خانواده� بام شروع میکن�. خانوادها� که کارخانه دار بودن و سهام زیادی هم داشتن، و بعد در سیر سقوط این خونواده ما رو جلو میبر�. پدر قدرتمندی که بعد از رکود، از پول کارگری پسرش قرض میگیر� تا فقط بتونه یه سفر درونشهر� داشته باشه. این اتفاق شایعی بوده ظاهرا در اون دوره، اینکه ارزشه� و مدل سنتی جامعه امریکا عوض بشن. زنهای� که مجبور نبودن کار کنن به فکر کار بیفتن، بچه ها به پدرهاشون کمک کنن، و اینکه خانواده ها برای صرفه جویی در هزینه توی یک خونه جمع بشن. میل� به سراغ میلیونرهای شاخص هم میر�. میگ� که روزنامه ها بعد از سقوط وال استریت مینوشت�: اگر بخواید تو خیابون های نیویورک راه برید باید حتما با چتر باز برید، چون هرلحظه ممکنه یه میلیونر (سابق) از پنجره خونه� خودش رو پرت کنه بیرون. این سرخوردگی و یک شبه از عرش به فرش رسیدن تو نمایشنامه به خوبی تصویر میشه و دو تا مثال هم از خودکشی میلیونرها میزنه، که قضیه خودکشی لیورمور واقعیه و درمورد مورگان من چیزی پیدا نکردم. میل� درمورد کشاورزی صحبت میکن� که قراره اموالش توسط بانک به حراج گذاشته بشه ولی به وسیله اندکی خشونت، موقتاً اموالش رو پس میگیر� و به وسیله قاضی دزد خطاب میشه. کشاورز میگ� مال خودمه ولی انگار دزدیدمش. بعداً کشاورز رو دوباره میبینی� که از گرسنگی به چیزی نزدیک گدایی رسیده، و بعد گرسنگان دیگه ای رو میبینیم� آوارهها� زاغه نشینها� کارتن خواب ها. درواقع کشاورزها پول لازم برای برداشت محصولشون رو نداشتند دیگه، و درحالیکه زمینه� برداشت نشده بودن و مثلا ذرتشون رو دیگه داشت آفت میزد� مردم گرسنه بودن. جدا� مردم برای پیدا کردن کار هم به خوبی توی این کار منعکس شده. قبل از اصلاحات روزولت تعداد بیکاران ۱۶ میلیون نفر شده بوده. اولین بار در تاریخ امریکا بوده که افراد بیشتری از امریکا خارج میشد� تا اینکه واردش بشن. ل� (فرزند آقای بام) و دوستانش، جوونیشو� دقیقاً میفته تو دهه ۱۹۳۰. آرزوی دانشگاه رفتنشون به خطر میفته. وقتی هم میر� دانشگاه ترجیح مید� ازش در نیان، تا حداقل سقفی بالای سرشون باشه و نونی برای خوردن داشته باشن، و طبیعتاً چیز بیشتری نمیتونست� آرزو کنن. جرج� دوست لی، دندانپزشک میش� ولی ترجیح مید� تحصیل رو کش بده تا از دانشگاه بیرون نیاد. وقتی هم بیرون میاد طبیعیه که نمیتون� لوازم اولیه کارش رو تهیه کنه. گل میفروش� و با ناامیدی مارکس و انگلس میخون� و به فاحشها� پیشنهادشون میکن�.
نمایشنام� با حضور لی و رابرتسون -میلیونری که تشخیص داده بود بورس و بانک ها سقوط میکن� و پولها� رو نقد کرده و نجات داده بود- و پیانو زدن مادر لی شروع و تمام میش�. کل نمایشنامه روایت این دو نفره. �- ظاهراً این کتاب جهتگیر� سوسیالیستی داره. اما به نظر من زیاده رو نیست، تبلیغات دروغ نداره و به دام شعار دادن نمیفته. شاید خود کتاب مصداق بارز آخرین جملاتش باشه که درمورد مادر لی�. مادری که اعتقادی داره ولی خلافش رو هم میگه� و به نظر لی این کارش شبیه چیزیه که امریکا هست. هضم دو قطب مخالف در هم. همونطو� که میلر از اشتباه بودن اعتقاد به سیستم در سرتاسر کتاب حرف میزنه� انگار یه جورایی طرفدار این اعتقاد داشتن هم هست. مادر لی اول نمایشنامه میگ� ولی کسانی هم بودن که خودشون رو کنار نکشیدن. کسانی که اعتقاد داشتن. برای اونه� هیچوقت نیمهش� از راه نمیرس� تا موسیقی و رقص متوقف بشه. �- مادر لی حمل کننده� زیبایی و هنر در طول نمایشنامه ست. در ابتدا و وقتی که در رفاهه درحال رفتن به یک تئاتر تصویر میشه� و بعداً در دوران رکود از اینک� خیلی وقته هیچ نمایشی اجرا نشده ناراحته. دلبستگی عمیقی به پیانوش داره و تا مدتی دربرابر فروش (یا به گرو گذاشتن) پیانو مقاومت میکنه� هرچند در آخر مجبور میش� تسلیم شه. مادر لی نماد زیباییه که در فقر معمولاً اولین قربانیه. شکم گرسنه به هنر احتیاجی نداره. بسیار یادآور� ساختمانها� سرهمبند� شده� یک شکل کمونیستی که فقط جایی هستن برای خوردن و خوابیدن. یا چیزی که خود ما داریم. هنر و زیبایی یک luxury هستن و به سادگی به حاشیه رونده میش�. و درد از اینکه در فقر باشی و میلت به زیبایی باشه. �- فردیت هم یه luxuryه و در فقر از اولین قربانی هاست. این رو ما به شدت تجربه کردیم به نظرم. ل� وقتی میبین� شهریه دانشگاه ها قابل پرداخت نیستن، فکر میکن� بره هرجایی که ارزون یا رایگانه. انگار به طور جدی به رشته باکتریشناس� فکر میکن�. بعد میخوا� بره سرکار، سر هر کاری. ساله� علاقه و فردیت لی (روزنامهنگار�) سرکوب میش�. چون باید فعلاً زنده بمونه تا ببینه چی پیش میاد. سیدنی� شخصیت دیگه� نمایش که آهنگسازه، توسط مادرش به یه گفتوگوی منطقی (!) درمورد این کشونده میش� که میتون� با یه دختر ۱۴ ساله نامزد بشه و چرا که نه؟ اگر با عشق زندگیش ازدواج بکنه هم واقعا� فرقی نخواهد کرد! و اینکه این شانس رو خواهد داشت که نونوا بشه، یه آهنگساز، نونوا بشه! ای� احتمالاً برای ما ایرانیه� دردناک و قابل درکه. که شاید ۹۵ درصدمون به خاطر اینکه نمیتونستی� آینده ای رو در برخی مشاغل ببینیم سراغ کارهایی رفتیم که قرار بود حداقل پول دربیارن. با این تفاوت که رکود بزرگ بعد از ده سال تموم شد، ولی جایی که ما هستیم تا بوده همین بوده، و معلوم نیست تا کی اینطور خواهد بود. �- درآخر دیالوگهای� درمورد "امید داشتن به آینده کشور" و موندن در مملکت و باور به اینکه درست میش� شدت میگیر� و پایان رو تلخ-نویدبخش میکن�. خیلیه� آزار دیدند، خیلی ها مردند، امید هنوز باقیه. که درمورد این داستان البته واقعیه.
How have I never heard of this amazing masterpiece before???? I'm going to see a college production of this tonight and I'm super pumped. This play is clearly an argument for socialism and anti-capitalism. But everything in here is 100% true. So poignant, so true. It's like Miller took this material and it seems as almost a prequel to his classic "Death of a Salesman" just blown away. Conservatives may not like this and for good reasons. The anti-capitalism message runs strong through this play. But it needs to be heard. I'm glad this play is making a comeback.
im starting to get tired of millers writing style. i really liked the crucible and death of a salesman, but it just feels so� unnatural. it read like it would work much better as a biopic than a stage production. i thought the story was interesting, but this guy needs to stop talking about communism. also why was it a jukebox musical with no lyrics??
نمایشنامه از جهاتی من رو یاد "باغ وحش شیشها�" انداخت جفتشون نشون دادن که جامعه آمریکایی برخلاف رویای آمریکایی عه، اینجا ساختار جامعه رو نشون داد و باغ وحش شیشها� ساختمان خانواده
Important, because as a nation, we've forgotten just how horrible and terrifying the Great Depression was. That said, even though I enjoyed (is that the right word?) the story, I was a little distracted by some of the storytelling devices. And it wasn't really clear to me what happened to Move and Rose, at the end. Something regrettable, so I assume they divorced, but there are other possibilities.
This entire review has been hidden because of spoilers.
I’m not sure there could've been a better time to read this (very short) play. I can’t say it was just because of the current state of the economy, but I loved it. Compared toDeath of a Salesman, I actually enjoyed this more. Given the context, Great Depression, I was looking for more natural, less performative dialogue. I know, I know it’s a play! But still�
Most of Arthur miller’s plays such as “A View from the Bridge�, “The Crucible�, “All My Sons�, “Death of a Salesman� etc. are categorized as modern tragedies; the struggles of the everyday man; social American tragedies, focusing on the dark side of the American dream. “All my Sons� is a classic play, about guilt, responsibility, and the relationship between fathers and sons in the aftermath of a World War II corruption case, when two brothers come together to dispose of their parents' estate, their divergent attitudes and dispositions become increasingly accentuated: “Price�. Exploring the intersection between one man's self-delusion and the brutal trajectory of fate: (A View from the Bridge). Revealing the Salem witch trials of the late seventeenth century and the problem of guilt by association, but placed the outrage of McCarthyism in historical perspective: (The crucible). An anguished consideration of mortality and the gulf between men and women: (Elegy for a lady). Re-creating Dante's hell inside the gaping pit that is our history and populates it with sinners whose crimes are all the more fearful because they are so recognizable: (Incident at Vichy). A darkly comic satirical allegory that poses the question; What would happen if Christ were to appear in the world today: (Resurrection blues). A casual, warm-spirited and innocuous musical chalk talk whose future is likely to reside with amateur church and synagogue theater groups: (Up from Paradise). So simple in style and so inevitable in theme, where Miller has looked with compassion into the hearts of some ordinary Americans and quietly transferred their hope and anguish to the theatre: (Death of Salesman). A superb drama though Miller says; "…a love story between a man and his son, and... between both of them and America"! Though Miller’s works have always some social-political back ground in one or another way, but plays such as; “The archbishop’s ceiling� are referring directly to political issues (political situation in East Block in 1950’s and 60’s.) He has also plays which are less interesting; “A Memory of Two Mondays�, “Danger: Memory�; “I can’t remember anything�, “Clara�, “After the fall�, “Some kind of love story�, “The Last Yankee�, “Broken Glass�, “The Creation of the World and Other Business�, “The Ride Down Mount Morgan�, “American Clock�, etc.
الساعة الامريكية / ارثر ميلر � ترجمة شوقي فهيم - اعادتي احداث هذة المسرحية بطريقة او بأخري الي رواية عناقيد الغضب لجون شتاينك بك .. ليس هناك تشابه كبير سوى فكرة احداث الازمة الاقتصادية ... و لكن ما جعلني اربط العملين ببعض هو تأكد المفكرين الامريكان من فشل النظام الاقتصادي الرأسمالي "ليس فشل بالمعني الحرفي و لكن عدم استقراره و استمراره و انعدام رحمته" و نجد ارثر ميلر هنا علي لسان احدي شخصيات المسرحية يذكر بنشوب حرب اخري فيستنكر اخر فيرد علية بانه "سوف تقوم حروب اخري طالما هناك نظام رأسمالي" بالطبع الجملة ذات ابعاد كثيرة .. و يؤكد ميلر في نهاية المسرحية ان حل الازمة كان في غير الرأسمالية فيقول عن روزفلت "انه كان رجل تقليديا محافظا دفعته الضرورة نحو اليسار مرة اخري" اي انه وجد الحلول لدي الفكر الماركسي الامر الذي حاول اظهاره بين سطور المسرحية .. ايضا نجد في نهاية المسرحية و هو يتنبأ بحدوث و تكرار مثل هذة الازمة الاقتصادية "و بالفعل كما مر علينا منذ وقت ليس ببعيد ازمة الاقتصاد العالمي و انهيار مجموعة من اكبر بنوك امريكا" فيقول ميلر علي لسان احدي الشخصيات الذي سئل في نهاية المسرحية هل من الممكن تكرار مثل هذا الانهيار مرة اخري فيرد "بطبيعة الحال ليس هناك حدود للغباء البشري" المسرحية جميلة و عميقة و انسانية وواقعة كدأب ارثر ميلر دائما في كل اعماله و لكن اعتقد كانت تحتاج الي تقليص عدد الشخصيات الي حد ما --
Denial, like most of Miller’s plays, is the focus. The capitalists in the play are magicians who start to believe their own tricks. While writing this play, ostensibly describing the psyche of great depression, Miller must have noticed the growing disconnect between the capitalists in the 80’s affluence and reality. Again the theme of interconnectedness is there. Robertson belongs to the class that caused the mess. But he is saved from the depression (even thrives in it) because he chose the right time to come out of denial. But even in their denial, Miller sees beauty�..a hope!
“With all her defeats she believed to the end that the world was meant to be better . . . . I don't know; all I know for sure is that whenever I think of her, I always end up-with this headful of life!�
I’d never heard of this play written in the 1980’s about the Great Depression from the POV of 53 characters played by an ensemble who sit onstage, with a small pit band playing the music of the 1920’s and �30s. I would like very much to see a production of this, but don’t feel the need to produce it myself, at this time.
I have not read this, but last night I saw a superb performance of this fascinating play about the Great Depression in the 1930s in USA at the Finborough Theatre in west London.