ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

کلیدر #3-4

کلیدر، جلد سوّم و چهارم

Rate this book

453 pages, Paperback

First published January 1, 1978

39 people are currently reading
343 people want to read

About the author

Mahmoud Dowlatabadi

76books1,354followers
Mahmoud Dowlatabadi is an Iranian writer and actor, known for his promotion of social and artistic freedom in contemporary Iran and his realist depictions of rural life, drawn from personal experience.

برنده لوح زرین بیست سال داستان‌نویس� بر کلیه آثار، به همراه امین فقیری ۱۳۷۶
دریافت جایزه یک عمر فعالیت فرهنگی، بدر نخستین دوره جایزه ادبی یلدا به همت انتشارات کاروان و انتشارات اندیشه سازان ۱۳۸۲
برنده جایزه ادبی واو ۱۳۹۰
Award for International Literature at the House of Cultures in Berlin 2009
Nominated Asian Literary Award for the novel Collon Collin 2011
Nominated for Man Booker International prize 2011
برنده جایزه ادبی هوشنگ گلشیری برای یک عمر فعالیت ۲۰۱۲
English translation of Colonel's novel, translated by Tom Petrodill, nominee for the best translation book in America 2013
Winner of the Literary Prize Ian Millski Switzerland 2013
Knight of the Art and Literature of France 2014

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
416 (62%)
4 stars
174 (26%)
3 stars
59 (8%)
2 stars
13 (1%)
1 star
4 (<1%)
Displaying 1 - 30 of 83 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews713 followers
October 8, 2020
کلیدر کتابهای سوم و چهارم = Kelidar: Novel, Book 3 and Book 4, Mahmoud Dowlatabadi

Kelidar (1977 to 1984) is Mahmoud Dowlatabadi's monumental novel, one of the most famous Persian novels. This novel is of nearly three thousand pages in five volumes, consisting of ten books.

تاریخ نخستین خوانش: ماه فوریه سال 1985میلادی

عنوان: کلیدر کتابهای سوم و چهارم، نویسنده: محمود دولت� آبادی؛ تهران، فرهنگ معاصر، زمستان 1363، در 453ص؛ چاپ بعدی 1368؛ در ده کتاب و پنج مجلد، چاپ نهم 1372؛ چاپ بیستم 1387؛ شابک 9789645545366؛ چاپ بیست و دوم 1389؛ موضوع: داستانهای نویسندگان ایرانی - سده 20م

نقل از متن جلد سوم: «ستار می‌خواس� تا از مردم بسیار بداند؛ می‌رف� تا از مردم بسیار بداند؛ این کلید رمز، می‌بای� جسته می‌شد� او خوش نمی‌داش� در قواره ی تعریفهای فشرده، تعریف‌ها� از پیش تعیین شده، با مردم درآمیز؛. کشف.؛ میخواست دم به دم کشف کند؛ همواره میکوشید بداند، که چگونه میتوان همزبان ایشان شد؛ چگونه میتوان با مردم، با مردمِ خود، با خود، خویشاوند شد؟ چگونه میتوان این پراکنده را فراهم آورد؟ این پیکر پراکنده، چگونه فراهم خواهد آمد؟ پایان نقل از جلد سوم، ص 692»؛

تاریخ بهنگام رسانی 16/07/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Robert Khorsand.
356 reviews327 followers
May 8, 2021
جلدِ سوم و چهارم به پایان رسید اما سفرِ من به کلیدر حالا حالاها ادامه خواهد داشت... .

در ابتدا عرض ‌می‌کن� که اگر عمرم به پایان نرسد در انتهای این سفرِ طولانی یک ریویوی اجمالی برایش خواهم نوشت اما حال همانند ریویویی که برای جلد اول و دوم نوشته‌ا� تنها به نکاتی پررنگ که در جلد سوم و چهارمِ کتاب به چشمم آمد اشاره می‌کن�.

اول اینکه در این دو جلد داستانِ کتاب جانی تازه گرفت و روندِ آتشین و سریعی را آغاز کرد و به انتها رساند.

دوم اینکه شخصیت‌ها� جدیدی وارد داستان شدند، البته کلیدر داستانی بزرگ با شخصیت‌ها� فراوان است که نویسنده به بهترین شکلِ ممکن خلق و خوی آنان را تشریح و توصیف کرده و از نظر من یکی از دلایلِ اوج‌گیری� این دو جلد به نسبتِ دو جلدِ نخست اضافه شدنِ این شخصیت‌ه� و بسط دادنِ داستانِ زندگی‌شا� بود.

سوم اینکه بخشی از ریویوی دوجلدِ نخست را تکرار می‌کنم� خواندنِ کلیدر آسان نیست مخصوصا اگر اهلِ سفرهای طولانی نباشید و ما در این سفرِ طولانی با اطناب‌ها� نویسنده نیز طرف هستیم.
اعتراف می‌کن� من جز خواننده‌های� هستم که استعدادی ذاتی در جهتِ رد کردنِ بخش‌های� از آثارِ ادبیات کلاسیک را دارم اما در این چهار جلد با وجودِ اطناب‌ها� نویسنده لازم ندیدم حتی از یک سطر گذر کنم.



چهارم اینکه در این دو جلد نویسنده به زیباییِ هرچه تمام‌ت� نقدهای خود را نسبت به وضعیتِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسیِ آن دوران ابراز و تغیبراتی رفتاریِ مردمانِ کشور را نمایان کرد و توصیفات او در داستان به شکلی بود که اوجِ فلاکت زندگی� رعیت را از درون حس می‌کردی�.

پنجم اینکه به شخصه تا زمانی‌ک� کل ۱۰ جلد را به پایان نرسانم نظرات و نقدهای کلی و جزئی خود را نسبت به نویسنده و داستان بیان نخواهم کرد و قضاوتی هم انجام نخواهم داد اما اگر در دو جلد نخست شاهدِ این بودم که محمودخانِ دولت‌آباد� اگر گاهی به شخصیت یک زن حمله می‌کر� گاهی نیز به شخصیت مرد نهیب می‌ز� اینبار در این دوجلد به شرحِ نقل‌قول� زیر دیگر خبری از حمله یا نهیب نبود و فقط یکبار شیرو را شست و روی رخت پهن کرد.
"راستی که زن هم جانور عجیبی است! همان‌د� که چشم به تو دارد، می‌توان� دل به دیگری داشته باشد. همان‌د� که دل پیش تو دارد، می‌توان� چشمش جای دیگری چارچار بزند. دست در دست تو دارد، اما می‌توان� زبانش را به دلخوشی دیگری بجنباند. زبانش روح تو را قلقلک می‌دهد� اما می‌توان� با نوک انگشتش کف پای دیگری را قلقلک دهد. در وجود او، یک پیچ ناگشودنی، یک دروغ خدایی، یک شعله نمیرنده، انگار نهفته است. شعله‌ا� هماره، و دروغی که گاه بیزار کننده است، اما هیچگاه زشت نیست."

فضای این دوجلد بی‌نهای� مردانه بود، شاید این دلیلی باشد برای موضوع فوق اما هرچه هست در آینده بیشتر با عقاید و افکار نویسنده آشنا خواهم شد.

این ریویو به پایان رسید اما سفرِ من در کلیدر ادامه دارد و برایتان در آینده باز هم خواهم نوشت اما اگر عمرم کفافِ پایانِ این سفر را نداد، روی سنگِ قبرم بنویسید او در کلیدر با دنیا وداع کرد.

هجدهم اردیبهشت‌ما� یک‌هزا� و چهارصد
Profile Image for فؤاد.
1,092 reviews2,197 followers
November 18, 2016
مَر جنگه، مَر جنگه
خدا دونه جنگ تفنگه!
مَر اَو بی؟ مَر اَو بی؟
خدا دونه جنگ برنو بی!

آ گل ممّد کلمیشی
خدا دونه دستم به شالت
لاشه مه با خود وَبر
خدا دونه برنو حلالت!


خلاصه جلد سوم و چهارم، برای یادآوری شخصی

Profile Image for Kamrani Adnan.
92 reviews38 followers
July 29, 2018
جلد سوم آرام و کند، جلد چهارم اما با پیشامدهای ناگهانی، به قول دولت‌آباد� تا کلاهتو بچرخانی تموم شد!

یه صحنه فوق‌العاد� در این دوجلد، آوازخوانی و چنگک نوازی بیگ‌محم� در شب و زیرباران بود، اینکه فوج فوج پرنده از سینه بیگ‌محم� پرواز می‌کردن� و دمی دیگر درچاهی می‌افتادن�!

زندگی
صحرا
بند و زندان
اضطراب
و بازهم مرگ
Profile Image for Ali.
260 reviews42 followers
April 21, 2023
همچنان پرقدرت

اکثر تمرکز جلد سوم روی شخصیت قدیر و ماجراهاش بود. چیزی که اولش که می‌خوند� یکم برام خسته‌کنند� بود چون از بقیه شخصیت‌ه� دور شدیم اما به مرور این جریان برام لذت‌بخ� شد و با قدیر و بقیه شخصیت‌ه� مثل نادعلی، عباس‌جا� و ستار همراه شدم و لذت بردم.
اما جلد چهارم از همون اول لذت‌بخ� بود و خیلی سریع خوندمش. اتفاقات زیادی افتاد و شخصیت‌ها� زيادي اضافه شدن که نمی‌خوا� به‌خاط� اسپویل بهشون اشاره کنم. فقط باید بگم امان از پایانش... چه هیجانی و چه غمی جناب دولت‌آباد�. مات و مبهوتم هنوز.

در مورد شخصیت‌پرداز� هم واقعا حرفی نیست. حیرانم از این میزان تسلط جناب دولت‌آباد� روی شخصیت‌ه� و داستان. توصیفات هم همچنان درخدمت داستان، بدون اضافه‌گوی�.

پیش به سوی جلد پنجم و ششم کلیدر
Profile Image for Farnaz Farid.
335 reviews32 followers
October 12, 2023
همچنان با کلیدر همراهم
با گل محمد و مارال و زیور
با بیگ محمد و خان محمد و خان عمو
با ستار و شیدا و شیرو
جلد سوم روند آرامی داشت و شخصیت های تازه
جلد چهارم سریع و طوفانی
و به قول یکی از دوستان اکثر کتاب های ایرانی با سیاست پیوندی جدا نشدنی دارند و کلیدر هم جز این نیست .
آخ زیور ... آخ زن مظلوم و رنج کشیده...
این جلد هم مردسالارانه بود
سفر مجدد با کلیدر بعد ازسالها و شنیدن کتاب صوتی اش قند مگرر بود.

امتیازم برای جلد ۳ ،۳/۵
و برای جلد ۴ ،۴/۵ بود

پ ن: شندینش را از دست ندهید
Profile Image for Amir Rajabi.
145 reviews25 followers
April 18, 2022
کلیدر تا همینجاش هم تاثیر بزرگی روم گذاشته. بریم ببینیم در ادامه چه اتفاقاتی میفته
.
موسیقی متن : حسین علیزاده
Profile Image for Mohammad.
180 reviews107 followers
July 5, 2023
3.5/5

کلیدر برای من در اوج شروع شد و کتاب اول(جلد اول و دوم) حس همون بودن روی قله‌� کوه رو داشت. جلد سوم اما یک سراشیبی بود که خوشحالم در جلد چهارم دوباره روایت بالا گرفت و اون شگفتی‌های� که توی کتاب اول دیدم به رمان برگشت.

دولت‌آباد� در نهایت فکر می‌کن� بتونه از من یک پنج ستاره در یکی از کتاب‌ها� بگیره و خب خودم مشتاق اون لحظه هستم. برسیم به کتاب دوم.

تجربه‌� دوباره برگشتن به دنیای کلیدر و قدم زدن دوباره در کنار مردم قلعه‌چم� و خانواده کلمیشی هنوز حس‌و‌حا� لحظات آشنایی را دارد. جلد سوم را می‌توا� کتاب شخصیت‌پرداز� نامید. یعنی آن همه تعریف و تمجید از نثر دولت‌آباد� این بار جایش را به شخصیت‌پرداز� داد. من پرداخت کلی شخصیت‌ه� را در سطح عالی در نظر نمی‌گیر� چون پرداخت‌ها� بهتر در زمان کمتری را مشاهده کردم اما دولت‌آباد� از پس شخصیت‌های� برمی‌آی�. متاسفانه نقش زنانگی در کلیدر، شعله‌ا� جلد به جلد محوتر می‌گرد� و کتابی که با توصیفات یک شخصیت ز�� به اسم مارال شروع شده بود - با چه قوس و ابهت و آوازه‌ا�! - حالا انگار تا حدودی این شخصیت را فراموش کرده است. به هرحال زمانه‌ا� از تاریخ هست و منکر وجود این چیزها هم نمی‌توا� شد، اما می‌ش� بُعد خیالی ماجرا را در این مورد کمی بیشتر کرد. از آن طرف بلقیس را می‌توا� قصیده‌ا� کوتاه در وصف مادران ایران زمین دانست. رنج‌دید�. همیشه حاضر. آن هنگام که انتظارش را نداری چشمش به توست. و در مجموع عشق مادرانه‌ا� که در میان حرکات پنهان و آشکارش موج می‌زن�.

همراه با پیشروی کتاب آشوب پیرنگ داستان نیز هی بیشتر و بیشتر بالا می‌گیر� و به‌نظ� قرار است در جلدهای بعدی روند پر زد و خورد‌تر� را شاهد باشیم.

در جلد سوم بخش‌ه� و اشارات تاریخی خوبی داشتیم که با توجه به حرفی که در ریویو قبلی خود زدم، باعث خوشحالی بود که این موارد را در رمان دیدم. امیدوار هستم بیشتر هم باشند.

در پایان اگه افت جلد سوم نبود همون چهار ستاره رو تقدیم می‌کرد�. خوشبختانه شوقم به اثر اصلاً کم نشده و در اسرع وقت برای ادامه برمی‌گرد�.
Profile Image for Amin Dorosti.
139 reviews101 followers
February 13, 2017
در جلد سومِ کلیدر، استاد دولت‌آباد� اندکی از شتاب رویدادها و پیش‌آمده� کاسته، و در برابر شخصیت‌ها� رمان خود را بیشتر و بیشتر کاویده و به جوهرِ قلم خویش ‌پرورد� است. او پس از آن‌ک� خواننده را با فضای کلی حاکم بر رمان آشنا ساخته و نیز با چگونگی‌ها� کلی دورۀ تاریخی که رمان در بستر آن جاری است، همراه کرده است، اکنون می‌کوش� تا با کاستن از شتاب رویدادها، به خواننده این مجال را بدهد که به یاری قلمِ جان‌دا� و جانبخش نویسنده، در زیر و بم‌ها� جان و روانِ هر یک از شخصیت‌ه� به آرامی نفوذ کند. از این روست که خواننده، پس از آشنایی با حال و هوا و فضای کلی رمان، و آگاهی با بستر تاریخی که رویدادها در آن روی می‌دهند� اکنون با نظر داشتن به این آگاهی کلی و در واقع با برداشته شدنِ دیوارِ فاصلۀ زمانی-تاریخی میانِ خواننده و شخصیت‌ها� می‌توان� به مدد چشمان تیزبین و ژرف‌کا� نویسنده، گویی با دوربینی جادویی چم و خم شخصیت‌ه� و آنچه در روح و جان آنها می‌گذر� را به چشمِ خویش ببیند و به جان خویش حس کند.
دست مریزاد استاد

دو بخش بسیار زیبا از جلد سوم:

اما در این میان، در پی چیزی بود. ناشناخته ای. چیزی که هست و تو می بینیش، اما نمی دانیش.
«چیست»
همواره این پرسش با ستار بود: «چیست» مایۀ رنجش اش، مایۀ کاوش اش، مایۀ امیدش. پاسخی می جست. پاسخی می خواست.
«ما مردم چیستیم؟ کیستیم؟ چگونه‌ایم� بر ما چه رفت؟ بر ما چه می‌رود� بر ما چه خواهد رفت؟ دهقان ما، کیست؟ چوپان ما؟ گله‌داران� زن‌ها� روستایی؟ دور از چشمه و چپق و چارقد، روستای ما چه جوانه هایی در خود دارد؟ واکنش‌ها� مردم؟ روحیات؟ خصلت‌ها� عمده، برجسته؟ خصلت‌ها� کهنه، غبار گرفته؟ به چه چیزهایی مردم ما پایبندند؟ به چه چیزهایی بی قید؟ کینه‌ه� به کدام سوی می‌رود� مهر به کجا؟ عشق از چی؟ به چی؟ زودباوری تا چه پایه؟ امکان فریب، در کدام پله؟ کدام چهره در آن‌ه� نفوذ تواند کرد؟ در دروغ، این سلاح ملایم و خمنده، چه می‌جویند� خدایشان کیست؟ خدای راستین کجاست؟ مایه‌ها� ایمان بشری، آیا تا چه پایه در ایشان مسخ شده است؟ تا چه پایه بوده است؟ تا چه پایه مانده است؟ آیا مانده؟ بی‌رح� می‌پرسم� نه؟ می‌پرسم� آری می‌پرس�: دشمن از دوست بازمی‌شناسند�! می‌پرس�: چیست؟ چیست؟»
ستار می‌خواس� تا از مردم بسیار بداند. می‌رف� تا از مردم بسیار بداند. این کلید رمز، می‌بای� جسته می‌ش�. او خوش نمی‌داش� در قوارۀ تعریف های فشرده، تعریف‌ها� از پیش تعیین شده، با مردم در آمیزد. کشف. می خواست دم به دم کشف کند. همواره می کوشید بداند که چگونه می توان همزبان ایشان شد. چگونه می توان با مردم، با مردمِ خود، با خود، خویشاوند شد؟ چگونه می توان این پراکنده را فراهم آورد؟ این پیکر پراکنده، چگونه فراهم خواهد آمد؟ دست خویشی، دستان خویشان، بار دیگر!
کلیدر، جلد سوم، بخش نهم، بند سوم، ص 691-692


خوی فریبنده‌ا� که از قدرت بر می‌آید� در شَمَل [گنده لات و باجگیرقوی هیکل شهر] آرایه‌ا� جذاب‌ت� داشت. از این‌ر� پاره‌ا� ناداران هم دوستش می‌داشتن�. ستایش قدرت از سوی نادارانِ ناتوان، ریشه در باورِ ضعف ابدی خویش دارد. شمل را برخی ناداران می‌پرستیدن�. این‌چنی� پرستشی، جلوۀ عمیق ترس بود.
هنگام که برابری با قدرت در توان نباشد، امید برابری با آن هم نباشد، در فرومایگان سازشی درونی رخ می‌نمای�. و این سازش راهی به ستایش می‌یاب�. میدان اگر بیابد، به عشق می‌انجام�! بسا که پاره‌ا� از فرومایگان مردم، در گذر از نقطۀ ترس و سپس سازش، به حد ستایش دژخیم خود رسیده‌ان� و تمام عشق‌ها� گم کردۀ خویش را در او جستجو کرده و -به پندار- یافته‌ان�! این، هیچ نیست مگر پناه گرفتن در سایۀ ترس، از ترس! گونه‌ا� گریز از دلهرۀ مدام. تاب بیم را نیاوردن. فرار از احتمال رویارویی با قدرتی که خود را شکستۀ محتوم آن می‌دان� و در جاذبۀ آن چنان دچار آمده‌ا� که می‌پندار� هیچ راهی به جز جذب شدن در او نداری. پناه! چه خوی و خصال شایسته‌ا� که بدو نسبت نمی‌دهی�! او -قدرت چیره- برایت بهترین می‌شود� زیباترین و پسندیده‌تری�! آخر جواب خودت را هم باید بدهی! اینجا نیز حضور موذی خود، آرامت نمی‌گذار�. دست و پا می‌زن� که خود را نجات دهد. آخر نمی‌توان� که ببینی که ناروا رفتار می‌کن�! پس به سرچشمه، دست می‌بر�. به قدرت، جامۀ زیبا می‌پوشان�. با خیالت زیب و زینتش می‌ده� تا پرستش و ستایش به دلت بنشیند. دروغی دلپسند برای خود می‌ساز�: «شمل مردم‌دا� و جوانمرد است!»
کلیدر، جلد سوم، بخش دهم، بند سوم، ص 843-844


Merged review:

در جلد چهارم کلیدر، استاد دولت‌آباد� رمان خود را رفته‌رفت� از روایتی که بیشتر سویه های شخصی و فردی دارد، به سوی روایتی اجتماعی-سیاسی هدایت می‌کن�. از آغاز تا کنون دردها، رنج‌ه� و دغدغه‌ه� تا حدود زیادی فردی و شخصی بودند، و هر یک از شخصیت‌ه� آن‌چنا� درگیرِ سرنوشت و رنجِ شخصیِ خویش بودند که بی توجه به یکدیگر، گویی هر یک در جزیره‌ا� جداگانه از هم زندگی می‌کردند� حال آنکه از آغاز جلد چهارم رفته‌رفت� سویه‌ها� اجتماعی-سیاسی بیشتر آشکار می‌شون� و شخصیت‌ها� رمان رفته‌رفت� ابعاد اجتماعی خود را نیز بیشتر بروز می‌دهن�. دردها، رنج ها و گره‌ها� افتاده به زندگانی آن‌ه� رفته‌رفت� در درون یک بستر سیاسی-اجتماعی بزرگ‌ت� و فراگیرتر به هم گره می‌خورند� همه‌گی� می‌شوند� و سیر زندگانی شخصیت ها همچون کوره‌راه‌های� که از شهرهایی دور در یک نقطه به هم می‌رسند� همدیگر را در یک نقطه مشترک ملاقات می‌کنن�: در زندان و کوشش برای رهایی از دیوارهای آن. گل محمد، ستار، دلاور، شمل و مرد افغان این سوی دیوارِ زندان در تلاش برای رهایی؛ و موسی، خان‌محم� و خان‌عم� در آن سویِ دیوار در تکاپوی رهانیدنِ یاران خویش! اکنون قهرمان های کلیدر همگی در یک نقطه به هم رسیده‌ان� و این به هم پیوستن نشانه‌ا� از تغییر فضای حاکم بر رمان است، تغییر از فرد به اجتماع. از سوی دیگر دهقان‌های� که به جرم کشتن اربابانشان در زندان هستند نیز نمایندۀ کوششی جمعی برای مبارزه با دردی اجتماعی-سیاسی هستند. اکنون شخصیت‌ها� رمان همگی گویا به این آگاهی جمعی رسیده‌ان� که رنجی که می‌برن� اگر چه در ظاهر جداگانه و شخصی است اما در نهایت از یک جا ریشه می‌گیر� و دست‌های� که گلوی هر کدامشان را چنین بی‌رحمان� می‌فشارن� نیز همگی از آنِ یک پیکرند. از این روست که قهرمان‌ه� هر یک از گوشه‌ا� از داستان به هم می‌پیوندن� و با هم هم‌پیما� می‌شوند� می‌رون� تا بدی و ظلم را ریشه کن کنند، و اولین گامِ این حرکتِ جمعی، دادنِ دستمزدِ مردیست که از پشت به آنان خنجر زده است، هر چند این مرد از خویشان آنان باشد!

بخش‌ها� ناب و زیبای جلد چهارم:
پاره‌ا� لحظه‌ه� چه کُشنده‌ان�. کاش می‌کُشتن�. نه، نمی‌کُشن�. کُشنده‌ان�. به دشنه‌ا� آسوده‌ا� نمی‌کنن�. به دودِ عذاب، خفه‌ا� نمی‌کنن�. تا خفگی، تا مرز خفگی می‌کشانند� و همان‌ج� نگاهت می‌دارن�. چنان که انگار میان آتش و دود، حلق‌آوی� مانده‌ا�. سینه‌ا� از دود داغ پرشده است و چشم‌های� -دو لختۀ خون- در عذابِ آتش می‌سوز�:
«پس چرا نمی‌میری� چرا بر جا، در یک جا مانده‌ای� تا کی در این عذاب باید بمانی؟»
شبی دراز پیش پایت هست. شبی سنگین و غلیظ و گود. شب، بوی خفگی می دهد. تنگی نفس. اما تو شب را باید بگذرانی. شب را بدرانی. شب از روی شانه‌های� می‌گذر�. اما تا بگذرد، تو چه خواهی کرد؛ ماه‌درویش�!
کلیدر، جلد چهارم، بخش دوازدهم، بند یکم، صص 947-946

مرد است دیگر. گاه نمی‌خواه� کسی لرزش بیمناک چشم‌های� را ببیند. نمی‌خواه� صدای خشک در هم شکستن چیزی را در خود، به دیگری نشان بدهد. تسلیم شکستن نگاه خود، نمی‌خواه� بشود. مرد است دیگر. باخت خود را می‌خواه� از چشم‌ه� دور نگاه دارد. ناچاری که وانمودن ندارد! می‌خواه� خود را در خود قایم کند. گم کند. دریغ از تنگنای قفس بر گرداگرد پلنگان!
دیوار، خصمانه و پیروزمند، سینه بر تن گل‌محم� می‌فشار�. هوا خفه است. دودی غلیظ، پنداری راه دم‌زدن� بر گل‌محم� بسته است. سقف شبستان‌وا� زندان، نفس را بند می‌آور�. کرختی، کرختی. خستگی با کرختی درآمیخته است. دست و بازو از آن تو نیست. پای، رفتار ندارد. تن، بیکاره مانده است. ناتوانی و خمودی، چون پلاسی چرک، تن بر تو انداخته است. درمانده مانده‌ا�. می‌رو� که تولّد دمادم روح در تو بمیرد. و این، زیبندۀ تو نیست ای گوزنِ نجیب کلیدر. راست این است که پا خورده‌ا�. دستی را به ناروایی در پسِ شانۀ خود حس می‌کن�. سایۀ یک دستِ دریوزه. تو را بر زمین زده‌ان�. خاک! نه رویاروی، که خپّنه و نابجا. می‌خواهن� بپوسانندت. بپژمرانندت. برای ایشان، همین بس که تو بپژمری! دلخواه و مراد ایشان، همین. خاری تو، در نامردمک چشم ایشان. تو بی‌آنک� خود بدانی، بیم در دل برخی افکنده‌ا�. افکنده بودهای. و اکنون تنها و اینجایی. هر سوی، دیوار. هر دریچه و در، قفل. اندیشه‌ا� بایست، پسر بلقیس. اندیشه‌ا�!
کلیدر، جلد چهارم، بخش دوازدهم، بند دوم، صص 981

هر کس، همان‌د� که با همه کس بود، با خود بود. شاید این نقص به گمان آید که هر آدم، در همان‌د� که با دیگران آمیخته است، خود واحدی جداگانه باشد. اما چنین است. هر آدم به همان دلیل که خود می‌توان� بورزد، خود بیندیشد، خود حس کند، خود بخواهد، خود با غریزه‌ه� و عواطفش دست به گریبان باشد؛ -درست به همین دلیل- یکی از همه است. هر تن، به همین دلیل که با تن دیگری و دیگران دوخته نشده و به ایشان چسبیده نیست، خواهش‌ها��� دارد که به خواست دیگران چندان بسته و مقیّد نیست. گرچه دیگری خویشاوند و دیگران هماهنگ او باشند. گاه، ای بسا که خواست‌ه� و خواهش‌ه� به هم پهلو بزنند.
کلیدر، جلد چهارم، بخش دوازدهم، بند سوم، صص 1060-1061
Profile Image for Amin.
408 reviews423 followers
November 2, 2022
یک - دولت آبادی شخصیت پردازی ویژه خودش در این کتاب را کم کم به رخ میکشد. یعنی چه؟� یعنی تمامی قهرمانهایی که در جلدهای اول و دوم دیده اید کنار بگذارید. در نیمه ابتدایی جلد سوم هیچ نامی از آنها نمیشنوید. به جایش شخصیت های فرعی یا جدید درون کاوی میشوند و روایت شان به هم گره میخورد و کم کم آماده ورود به ماجراهای اصلی داستان میشوند

دو - دیدگاههای چپ گرایانه گاهی بصورتی کاملا نچسب وارد روایت میشوند. آن هم از افرادی که انتظارش را نداریم. مثلا در جایی از داستان میخوانیم
- اگر همچو روزی برسد با ما چه می کنند؟
- اول شکارمان میکنند بعد
بعد چی؟
- ندیده ای آلاجاقی با گوزنهایی که شکار میکند چه میکند؟
- خب پس تو٬‌پ� ما چرا... چرا همین جور روراست... خودمان را روی روز... بی هیچ
- طریقه این جور انتخاب شده. ما اجزایی هستیم که کل را قبول کرده ایم. مسئول درستی و نادرستی اش آنها هستند. هر کس فقط میتواند عقیده اش را بگوید
- تو عقیده ات را گفته ای؟
- گفته ام. اما عقیده من یا کسانی که این عقیده را دارند زیاد نیستند
- پس چی میشود؟
- چیز خاصی نمیشود. هر چه بشود برای همه میشود

سه - ردپای امیل زولا در خلق فضا و روایت هم در این جلد آشکار میشود. کافی است افراد پیرامون معادن در ژرمینال را کمی با زمین داران خرد یا بیابانگردها مقایسه کنیم. از طرف دیگر یک شیوه از روایت را هم در اینجا میبینم که در میانه داستان به تحلیل سیستمی از موقعیت ها و درونیات می پردازد که پیش از این شیوه داستایوسکی میدانستم

جدا از این، درباره جلد چهارم باید گفت که از صفحات پایانی که بگذریم شاید با کندترین و کم حادثه ترین جلد طرف هستیم که آقای نویسنده مشغول طرح ریزی برای پوست اندازی شخصیت هاست. شخصیتهایی که قرار است در انتهای این جلد داستان را وارد فاز جدیدی کنند

اما در میانه این جلد و با توجه به مبنای واقعی داشتن کل داستان به این مساله می اندیشیدم که چقدر این شخصیت های خاکستری آینه یک جامعه می توانند باشند. شخصیت هایی که هیچ کدام بی گناه نیستند هیچ کدام فقط مظلوم نیستند ضعفهای بزرگی دارند حتی قتل کرده اند ولی با آنها همراه میشوی نمیدانی آیا راه دیگری هم دارند یا نه. اما میدانی که کم کم همه شان به مسیری متمایل میشوند که آنها را در جایگاه مشترکی نسبت به وضع موجود قرار میدهد
21 reviews10 followers
September 5, 2020
فکر نمیکنم روزی برسه کتابیو از کلیدر شاهکار تر بدونم و هم زمان هم عاشقش باشم!!
بیاید اینطوری فکر کنیم خیلی از کتابای خوب برای من یا شاهکارن یا دوست داشتنی!!
کتابایی که هر دوی اینان حداقل توی دنیای من کمه...
Profile Image for Shady(i).
133 reviews27 followers
August 28, 2021
پایان کتاب دوم (جلد سوم و چهارم)
شروع: ۱۶ مرداد ۱۴۰۰
پایان: ۶ شهریور ۱۴۰۰

اوایل جلد سوم، داستان بدون اتفاق خاصی پیش می‌رف� و برای من کمی حوصله سر بر شده بود؛ اما بعد از تقریبا ۵۰ صفحه اتفاق پشت اتفاق رخ داد. پر از حوادث مختلف و البته غمگین� کننده.
Profile Image for Samane.
305 reviews44 followers
June 4, 2020
گل محمد. او چهل جان در خود و با خود داشت. رفتنش همه بود و باز آمدنش، همه. او که مي رفت، قبيله مي رفت. دل، همه در پي و پناه او داشتند. قوچ زيباي ميشکالي. بسته ي اين و آن و نشسته به قلب کسان خود. سالار جوان محله، تيره. جاگير پدر. پدر فرزند، فرزند مارال. شقايق. نه! دستي حرامي نبايد بچيندش. صحرا پژمرده ميشود...
دلم ضعف ميره از خوندن اين جمله هاي کوتاه و عميق، در وصف گل محمد!😊
مين.
Profile Image for Negin Hdzdh.
85 reviews47 followers
July 14, 2020
همچنان هم با کتاب مشکل دارم! میتونم بگم که این کتاب اصلا مال من و سلیقه من نیست! تو جاهای مخالف نظر آدم ها رو میخونم که با چه عشقی از مارال و گل محمد حرف میزنند و من فقط با دهان باز خیره میمونم انگار که کلا دارم یک کتاب اشتباهی میخونم.یا شاید دو تا کلیدر هست و من خبر ندارم! چیزی که میتونم بگم اینه که تو یک سوم آخر از جلد چهارم تازه انگار قصه شروع شد و کل اون ۳ جلد و اندی فقط مثل معرفی شخصیت های مختلف و انواع روابط خصوصی‌شو� بود. من از اون تیپ آدمهام که عاشق کتاب های توصیفی ام اما در مورد کلیدر فکر میکنم که این سه جلد و اندی میتونست توی دو جلد به راحتی گنجونده بشه و خیلی اضافه کاری داره. نمیتونم بپذیرم که چطور ممکنه همچین شورشی حرکت انقلابی و قهرمانی به چشم بیاد اونم در شرایطی که طرف آدم کشته بعدش از زندان فرار کرده و فقط داره هرکسی که عامل زندانی شدنش بوده و یا بتونه دوباره گیرش بندازه رو قتل عام میکنه. یعننی هیچ فکری پشتش نمیبینم که بگم خوب این بابت یک تفکر ویژه ای شورش کرده! و وحشت میکنم که مردمان تا همینجای داستان چون دو تا مامور مالیاتی رو کشته و تکرار میکنم که کشته و قتل کرده ازش قهرمان درست میکنند و قتل آنقدر ساده است که گل محمد اراده میکنه بکشه بعد زنش و مادرش و کل خانواده بلند میشن کمک میکنند تا کار احتما انجام بشه! تا اینجای کتاب تنها شخصیت متفکری که دیدم ستار پینه دوز بود. که مغزش کار می‌کر� و برنامه‌ریز� و ایدئولوژی داشت. و متاسفانه حجم کوته فکری که تو مردم این کتاب بیدار میکنه رو هنوز میشه تو این مملکت دید. حالا اینها اگر شاهکار ادبی هستند من واقعا درکش رو ندارم. فقط امیدوارم که پایان جلد آخر نگم بیخودی خوندم.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Ferial Fattahi.
173 reviews13 followers
November 9, 2017
واى از جلد چهارم واى! من تعجب ميكنم چرا اين اثر زيبا تا به حال محل اقتباس فيلم يا سريالى نشده؟ گفتني نيست كه كتاب جاذبه هاي داستاني به شمار دارد، تصوير سازي هاي منحصر به فردي كه در خواننده يك سبك زندگي يكه و نادر را به تدريج متجلي ميكند. في الواقع شما با خوندن كليدر جزئي از خانواده ى كلميشى خواهيد شد! گور ماست و نآن خشكيده سق ميزنيد و چاي تيار شده و چپق و برنو هاي إعلاني ألماني و ميش و بز و نواله براي شتر ها ي خورجين و سياه چادر و پاوازه و گيوه و نآن و خاك و آب و آسمان ميشود همه زندگيتان!

دولت آبادى قدرتش را دارد، نه تنها آداب بل كه ادبياتتان را هم زير و رو كند.

البته اگر اهلش خوا باشيد!
Profile Image for Lida Golshanpour.
17 reviews5 followers
October 24, 2016
سایهٔ پیر پدر تا بر پا بود، حرمت داشت. آن را چون نیمه خدایی باید گرامی داشت. پس، هنگام که سخن سرِ آشتی ندارد، بر کناره رفتن، جوانمردانه‌ت�. حجاب شرم، دریده نباید.
.
.
آدمیزاد گاهی به یک نظر هواخواه کسی می شود، گاهی هم صد سال اگر با کسی دمخور باشد دلش بار نمی دهد که با دست به یک کاسه ببرد.
.
.
در چشمان گریان برقشی هست، درخششی. گریه، چشمها را شسته است. پاک. چشمهای گرینده، جلایی پاکیزه می یابند. درخشان. هیچ غباری از ملال بر خود ندارند.
.
.
ستایش قدرت از سوی نادارانِ ناتوان، ریشه در باورِ ضعف ابدی خویش دارد.
.
هنگام که برابری با قدرت در توان نباشد، امید برابری با آن هم نباشد، در فرومایگان سازشی درونی رخ می نماید. و این سازش راهی به ستایش می یابد. میدان اگر بیابد، به عشق می انجامد! بسا که پاره ای از فرومایگان مردم، در گذر از نقطه ی ترس و سپس سازش، به حد ستایش دژخیمِ خود رسیده اند و تمام عشق های گم کرده ی خویش را در او جستجو کرده و -به پندار- یافته اند! این، هیچ نیست مگر پناه گرفتن در سایه ی ترس، از ترس. (صفحه 1018 و 1019)
.
.
در لحظه هایی، پیری چه زود رو می کند!
.
.
ملت را نباید متکی به هیجان و جنجال بار آورد. اساس فکر مردم باید تغییر کند، رفیق! تا چنین کاری انجام نشود، مردم مادهٔ خام هستند که برای مدتی، به هر شکلی می شود درشان آورد. مثل خمیرند. هر کسی، هر دستی، هر قدرتی می تواند شکل دلخواه خودش را از آنها بسازد! اما برای اینکه مردم بتوانند خودشان، خود را به هر شکلی که می خواهند بسازند، باید خودشان صاحب فکر بشوند. فکری که منافع همهٔ مردم را بتواند جوابگو باشد. صفحه ۱۲۳۳ .......... به نظر من اینجور وعده و وعید دادن به مردم، اهانت به مردم است. معنایش اینست که هدف، جا عوض کند! در صورتی که اینجور نیست، مگر اینکه قصد این باشد که ما بر آنها حکومت کنیم! آیا ما -فقط- می خواهیم بر مردم حکومت کنیم؟ یا می خواهیم به مردم یاد بدهیم که خودشان چطور بر خودشان حکومت کنند؟ اگر فقط هدف این باشد که عده ای بر مردم حکومت کنند که دیگر دعوا برای چه؟! گمان می کنم ما می خواهیم به مردم بگوییم که چطور خودشان می توانند بر خودشان حکومت کنند؛ و برای این کار چقدر باید از خودشان مایه بگذارند! صفحه ۱۲۳۴
.
.
Profile Image for Narges.
67 reviews22 followers
October 17, 2023
اوف
نمیشه گذاشتش زمین
بریم جلد ۵
شیدا
شیرو
قدیر
.
وای نمی دونم به کدوم شخصیت فکر کنم
دارم باهاشون زندگی میکنم وسط بیابون های کلیدر
Profile Image for حسام آبنوس.
430 reviews323 followers
October 7, 2019
داستان از این مجلد اوج می‌گیر�

در ادامه اندکی درباره مجموعه کار نوشته‌ا�:
اگر حوصله کار بلند خواندن دارید توصیه می‌کن� حتما کلیدر بخوانید
کاوش در اعماق شخصیت‌ه� و زیر و رو کردن درونیات آنها حتما شما را متاثر می‌کن�.
روایت و نحوه رفت و آمد شخصیت‌ه� به روند قصه هم به گونه‌ا� است که احساس نمی‌کنی� زاید است.
نویسنده در بستر ۹ جلد از رمانش فضایی را رقم می‌زن� تا جلد دهم ��ا بنویسد.
به نظرم من جلد دهم این کتاب یک اثر عاشورایی است
لذت بردم از مطالعه این رمان
Profile Image for Hamed Ho.
17 reviews
April 5, 2025
همه ما برای اینکه آزاد باشیم خطر کرده‌ایم� حالا به حق نیست که یکیمان بخواهد این آزادی را از دیگری بگیرد، بگذار هر کس به راه خودش برود.
Profile Image for Hamide meraj.
208 reviews149 followers
January 20, 2019
جلد سوم داستان کم کم جا میفته . با روند کندی که داره شخصیت ها و تیپ های فکری و روحیات اون ها بیشتر به شما نشون داده میشه.. در کتاب چهارم هم یه روند تند بر خلاف جلد سوم برقراره . که خب جذابیت های خودش رو داره و برای من که اصولا کم حوصله هم خیلی خیلی خوب بود..

آدم در این مملکت فقط با دروغ می‌توان� روی پاهای خودش بایستد

هر آدم به همان دلیل که خود می‌توان� بورزد، خود بیندیشد، خود حس کند، خود بخواهد، خود با غریزه‌ه� و عواطفش دست به گریبان باشد؛ -درست به همین دلیل- یکی از همه است. هر تن، به همین دلیل که با تن دیگری و دیگران دوخته نشده و به ایشان چسبیده نیست، خواهش‌های� دارد که به خواست دیگران چندان بسته و مقیّد نیست. گرچه دیگری خویشاوند و دیگران هماهنگ او باشند. گاه، ای بسا که خواست‌ه� و خواهش‌ه� به هم پهلو بزنند.
آدمیزاد گاهی به یک نظر هواخواه کسی می شود، گاهی هم صد سال اگر با کسی دمخور باشد دلش بار نمی دهد که با دست به یک کاسه برد.

ستایش قدرت از سوی نادارانِ ناتوان، ریشه در باورِ ضعف ابدی خویش دارد.
هنگام که برابری با قدرت در توان نباشد، امید برابری با آن هم نباشد، در فرومایگان سازشی درونی رخ می نماید. و این سازش راهی به ستایش می یابد. میدان اگر بیابد، به عشق می انجامد! بسا که پاره ای از فرومایگان مردم، در گذر از نقطه ی ترس و سپس سازش، به حد ستایش دژخیمِ خود رسیده اند و تمام عشق های گم کرده ی خویش را در او جستجو کرده و -به پندار- یافته اند! این، هیچ نیست مگر پناه گرفتن در سایه ی ترس، از ترس
گونه‌ا� گریز از دلهره مدام. تاب بیم را نیاوردن. فرار از احتمال رویارویی با قدرتی که خود را شکسته محتوم آن می‌دان� و در جاذبه آن چنان دچار آمده‌ا� که می‌پندار� هیچ راهی به جز جذب شدن در او نداری. پناه! چه خوی و خصال شایسته‌ا� که بدو نسبت نمی‌دهی�!(این قسمت برای خودم فوق العاده بود..)
ملت را نباید متکی به هیجان و جنجال بار آورد. اساس فکر مردم باید تغییر کند، رفیق! تا چنین کاری انجام نشود، مردم مادهٔ خام هستند که برای مدتی، به هر شکلی می شود درشان آورد. مثل خمیرند. هر کسی، هر دستی، هر قدرتی می تواند شکل دلخواه خودش را از آنها بسازد! اما برای اینکه مردم بتوانند خودشان، خود را به هر شکلی که می خواهند بسازند، باید خودشان صاحب فکر بشوند. فکری که منافع همهٔ مردم را بتواند جوابگو باشد.
Profile Image for Sara tz.
26 reviews
Read
April 8, 2014
ملت را نباید متکی به هیجان و جنجال بار اورد. اساس فکر مردم باید تغییر کند، رفیق! تا چنین کاری انجام نشود، مردم ماده ی خام هستند که برای مدتی، به هر شکلی می شود درشان اورد. مثل خمیرند. هر کسی، هر دستی، هر قدرتی می تواند شکل دلخواه خود را از انها بسازد! اما برای اینکه مردم بتوانند خودشان، خود را به هر شکلی که می خواهند بسازند، باید خودشان صاحب فکر بشوند. فکری که منافع همه مردم را بتواند جوابگو باشد. در غیر این صورت، امروز به حرف های اقای فرهود گوش می دهند و هورا میکشند، فردا به حرفهای یک نفر دیگر و این زبان نرم به هر راهی می تواند بچرخد!عیب این جور حرف زدن ها، همان است که حسنش شمرده می شود. مردم جوری بار امده اند که خیال می کنند همین فردا حکومت را به دست می گیرند!....
گمان می کنم ما می خواهیم به مردم بگوییم که چطور خودشان بر خودشان حکومت کنند....
Profile Image for Tanaz.
206 reviews65 followers
August 22, 2018
فاصله ی خوانش جلد اول و دوم با جلد سه و چار خیلی زیاد شد
این بین کتاب دیگه میخوندم
درباره مسحور کننده بودن بیان دولت آبادی هر چقد بنویسم و بنویسیم کم گفتیم به نظرم
اما درباره ی این دو جلد


جلد سوم
سرعت پیش رفتن داستان کنده شاید چون وقت تثبیت کاراکترها تو ذهن خواننده ست
کاراکترهایی که اضافه میشن و باید چارت واسشون بنویسید که اگر وقفه ای بین خوانش پیش اومد یا اصلاً کسی رو یادتون رفت بتونید بهش برگردید
من خسته نشدم از جلد سوم چون داستان خسته کننده روایت نمیشه روند کندتره فقط همین
آخر جلد سوم گل محمد توسط پسرخاله ش حاج علی اکبر حاج پسند لو داده میشه و راهی زندان میشه مارال بارداره و شیرو از ماه درویش خسته و دیدار با خانواده تازه میکنه دهقانها گوشه و کنار سر اربابهاشون میشورن و زندانیها زیاد میشن روند تغییر و اعتراض تو جامعه و مردم سرعت میگیره ترس از سِمت ارباب رعیتی کم میشه در واقع یکی از قسمتهایی که خیلی دل نشین بود حرفهایی بود که توی قلعه چمن به بابقلی بندار بعد از اسیر شدن پسرش توسط افغان ها گفته شد

جلد چهارم
ماجراهای زندان دعوای دلاور و گل محمد آشتی کردنشون همراه شدن زندانیا با هم واسه فرار
دنیا اومدن پسر گل محمد (که هنوز اسمی واسش انتخاب نکردن) داستان از جلد چهارم هیجان انگیزتر پیش میره
دولت آبادی شروع میکنه به پر و بال دادن به گل محمد به جوانمرد نشون دادنش به قهرمان ساختن از گل محمد
گل محمدی که انتهای جلد چهارم بعد از فرار از زندان همراه دو تا برادرش خان محمد و بیگ محمد و عمو و یک مرد افغان بلوچ میره برای گرفتن انتقام از پسرخاله ش که ماجرای قتل دو تا امنیه که توسط گل محمد صورت گرفته بود رو لو داد و باعث به زندان افتادن گل محمد شد
انتهای جلد چارم دردناکه انتقام وحشیانه ست دولت آبادی به طرز حیرت اوری جذاب داستان رو نوشته
یأس گل محمد حس انتقامش شروع راهش
همراه کردن فرد جدید همه کنار هم تو چند صفحه از کتاب...
Profile Image for N.a.f.a.s.
262 reviews32 followers
June 13, 2024
این جلد رو دوست داشتم.
بیشتر درباره شخصیت هایی بودکه دلم میخواست درباره شون بدونم.
بازم باید بگم از گل محمد و خاندانش متنفرم.
اتمام
۲۴/خرداد/۰۳
پنجشنب
20:48
Profile Image for Mahnaz .
109 reviews9 followers
September 24, 2024
در جلد سوم و چهارم نظاره گر تغییر در سرنوشت گل محمد خواهیم بود .
در طول داستان ، یعنی از ابتدا تا اینجا نمی دونم چرا دلم برای قدیر و نادعلی خیلی می سوزه. هر دو گرفتار در خود هستند با این فرق که نادعلی کمتر با مردم دمخور میشه ولی قدیر کشش زیادی در هم صحبت شدن با دیگران رو داره . قدیر در حین اینکه چهره ای دوست داشتنی بین مردم نیست ولی صحبت هاش همه دلسوزانه و نصیحت گونه هست .
اما ماه درویش، خیلی ازش بدم اومد ، ولی به دلسوزی زیادی هم احتیاج داشت .
Profile Image for Sara Beigi.
2 reviews2 followers
September 19, 2018
پس عشق و رنجت را به همان حد مجال برو بده كه پَرَش قلب ديگري نخراشد! واقعا چطوري من با خودت كشوندي تا فصل ٥ اق محمود دولت آبادي ؛)
Profile Image for Jasmine Gh.
154 reviews7 followers
July 1, 2023
هرجلد خیلی هیجانی تموم میشه و ادم رو ترغیب میکنه زودتر جلد بعدو شروع کنه
به طور کلی داستانو دوست دارم و هرشخصیت جذابیت های خودشو داره ولی خیلی غصه و حرص خوردم.
Profile Image for tahere zanguee.
64 reviews2 followers
January 27, 2021
مثل بقیه جلدها عالی همراه با توصیفات درخشان و خب البته من بخشهایی که به توصیف حالات آدمی میپردازه خیلی دوست دارم، تو این دو جلد خیلی بیشتر وارد مسائل سیاسی شدیم نسبت به جلدهای قبلی که بیشتر روابط افراد رو نشون می داد و اینکه شخصیت های گنگی مثل ستار و موسی نمایان تر شدن
Profile Image for Bita Karami.
27 reviews1 follower
July 19, 2023
چه کردی آقای دولت آبادی ...
سقوط و صعود هیجان
شخصیت سازی فوق العاده
و در نهایت نثر زیبا

و صد البته هنر کیهان کلهر
Displaying 1 - 30 of 83 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.