حمیدرضا شاه آبادی (زاده ۱۳۴۶، تهران) پژوهشگر تاریخ، داستاننوی� و نمایشنامهنوی� معاصر است. وی از نویسندگان در حوزه ادبیات نوجوان و بزرگسال و یکی از مدیران با سابقه در نشر با تجربه مدیریت بر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مؤسسه نشر بینالملل� الهدی است.
چقدر سخت بود دل کندن از شکور، رضاقلی، میرزاحسن و همه� شخصیتها� این کتاب. دلم میخواس� بیشتر از رضاقلی بدونم. با این حال بهنظر� زیبا بود. قلمتون مانا آقا شاهآباد�
گاهی شرافت و پاکی آدم مثل یه لیوان پر از چای داغ میمونه� نگه داشتنش سخته.
چقدر مرور نوشتن برای جلد آخر مجموعها� رو سخت کردی آقای شاهآباد�!
کتاب خوب شروع شد، در ادامه هم نسبتاً خوب ادامه پیدا کرد (هرچند بهنظر� از جلد دو پایینت� بود). سرنوشت بعضی شخصیته� مثل الماس و حتی کافور با اینکه غمانگی� بود، اما دوست داشتم و به کار مینشست� اما اون پنجاه صفحه� آخر کتاب... انگار سررشته� امور از دست نویسنده در رفت. حفرهها� داستانی و اتفاقها� سرهمبندیشد� یکهو بیرون زدن.
در کل نقاط قوت و ضعف رو توی مرور جلدهای قبل گفتم، این جلد هم بد نبود، اما حفرهها� داستانی زیادی داشت، بعضی رفتارها با عقل جور در نمیاوم� و کار از دست نویسنده در رفته بود. انگار که صرفاً میخواس� ماجرا رو تموم کنه. این خارجیها� چی بهش میگن� آها، loose end.
پ.ن: تقدیمنامه� کتاب خیلی غمانگی� بود.
پ.ن 2: یک جایی از کتاب از کارخانه� برق صحبت میش� که برام جالب بود اون زمان همچین چیزی وجود داشته! جستوجوی� کردم و تاریخچها� رو خوندم و اینکه مردم مثل خیلی از چیزهای دیگه چطور اون اوایل با برق هم دشمنی داشتن و امینالضر� چطور تونسته با ترفندی نظرشون رو عوض کنه.
جالب بودش در کل. تقریبا در حدِ همون جلدهای قبلی بودش به نظرم (هرچند که عملا هیچی از جلدای قبلی یادم نیست و این صرفا یه حسه.)، ولی خب با این حساب باید امتیازِ جلدای قبلی رو هم بکنم چهار. نمیدونم� قبلا فکر میکرد� اولین امتیازی که بعد از خوندنِ کتاب بهش مید� معتبرترینه، ولی حالا فکر میکن� نظرت بعد از گذشتِ زمان خیلی خیلی مهمتر�. مثلا بعضی از کتابا یا فیلمای فانتزی هستن که بعد از پایان، به خاطر اون هیجانِ کاذبی که القا میکنن� واقعا تو کفش� و به نظرت خیلی چیز خفنی بوده. یه مدت که میگذره� دیگه هیچی از اون اثر برات نمونده. مثلا کارای مارول این حس رو برام داشتن، البته از اون انگشتشما� مواردی که دیده�. آره، فعلا بهش چهار میدیم� تا بعد. خب، از لحاظ شخصیت پردازی، مثل همیشه عالی نبود، ولی قابلِ قبول بود. با توجه به این که تو جلدهای قبلی شخصیته� برامون جا افتاده بودن دیگه نویسنده نیازی نداشت خیلی شخصیته� رو برامون باز بکنه، ولی خب با خودم فکر میکن� کسی که فقط این جلد رو بخونه یا بخواد این جلد رو به عنوانِ یه اثرِ مستقل بررسی کنه، احتمالا شخصیتپرداز� رو جزء نقاط ضعفِ کتاب حساب میکن�. حالا نمیتون� در این زمینه نظر دقیقی بدم، چون خیلی اهل مجموعه نیستم. سیر رواییش� خب، نمیدون�. این که تاثیر معاصر رو عملا از بین برده بود، خب جذابیت� رو کمتر کرده بود. ولی همینک� دوتا خطِ گذشته نهایتا این قدر دقیق و هنرمندانه به هم میرسیدن� خب خیلی جالب بودش. دیگهههه، تصویر پردازی. خوب نبود، نه نه، خیلی هم خوب و جذاب بود، بذارین اینطور� بگم که به خوبیِ جلدهای قبلی نبود. خب، سختیِ مجموعهنویس� به اینه که تو هر جلد باید اتفاقای هیجانانگیزتر� داشته باشی تا خواننده رو دنبالت بکشونی، و نویسنده برای خلق اتفاقای جذابتر� مجبور شده بود فضاهای ناشناختهت� و نامانوستر� رو بیافرینه که درک و تجسمشو� برای مخاطب یه کم سختت� میش�. مثلا چاه تاریکی، یا اون جا که پولا توش بود، نتونستم به اندازه� باقی درکشو� کنم، ولی خب، باز هم فکر میکن� نویسنده خوب از پسشون براومده بودش. یا مثلا، میدون� برای یه داستانِ مستقل، وجود هرچیز اضافه، اگر فایده� خاصی نداشته باشه، بده. خب، عملا خیلی از شخصیتا و اتفاقا اضافه بودن و صرفا حضورشون برای این بود که از جلدهای قبلی مونده بودن و باید به یه سرانجامی میرسید�. نادر که عملا هیچ کاری نمیکرد� بالونش� میرزا، اصلا کل ماجرای معاصر، عملا هیچ کدوم از اینا نقش مهمی نداشتن. از اون طرف هم اگه قرار بود بهشون نقش کلیدی داد، خب داستان میش� سه برابر اینی که بود! نمیدونم� صرفا نکتها� بود که به ذهنم رسید. دیگه بریم سراغِ محتویات داستان. با تموم اینا، فکر میکن� جفاست که بهش چهار بدم، چون اثرِ استاد شاهآبادیه� پنج!
آها، یه چیزی هم بگم. یه کم بیشت� بریم توی ماجرا! میرزا حسنخان� آره، همه� کسایی که این مجموعه رو بخونن و همه� کسایی که تاریخ رو میخونن� تو رو یه اسطوره میدون� که جلوی تموم سختیا وایسادی تا ما پیشرفت کنیم، ولی من خوشحال نیستم از این بابت! یه چیزِ مسخره� وارداتیِ ترجمهِ شده� بیکاربرد� به اسمِ مدرسه! یه سری بچه رو عین گوسفند بنشون کنارِ همدیگه تا بهشون یه چیزِ ثابت رو یاد بدی، چیزی که عملا نه به در خودشون میخور� و نه به درد ملت، صرفا باد میانداز� تو گلوشون و اسمشو� میش� «تحصیلکرده� و «روشنفکر»� و امروز دیگه این فقط حرف من نیست، امروز خیلیا میدون� که هرچی این مملکت میکشه� از تاثیراتِ همین اصطلاحا روشنفکره� و تحصیلکردههاس�. پایه� بد چیزی گذاشته شد... بعدش چی؟ بعدش هم دانشگاه! این همه خرج کن تا علمِ ترجمه� اونا رو بریزی تو ذهن بچهها� ممکلت، که تهش چی بشه؟ یا برن اون طرف که خب سیستمش همینه، وقتی علم اونا رو خونده، باید همون طرف هم بره. یا چی؟ یا بمونه داخل، که اگه اگه بی کار نشه و نگه به خاطر کلاس بالام نمیر� سراغ چیزی که ربطی به تحصیلاتم نداره، در بهترین حالت بره بشه مهندسِ مملکت و علمِ ترجمه� اونا رو بخواد تو مملکت پیاده کنه، و کشورمون رو تبدیل کنه به یه کشور ترجمه، کشوری که ذاتش با این چیزا نمیخور� و بیشتر از هرچیزی داره عوارضِ این تغییراتِ گسترده رو متحمل میش�. الان افتخار استادای ما چیه؟ وجه تمایزشون ملاک برتریشون؟ امتیاز، که براساس تعداد مقالهس�. چه مقالها� امتیاز داره؟ مقالها� که زحمت بکشی، بنویسیش، کلی روش وقت و هزینه بکنی، آخر سر بری به انگلیسی هم ترجمه� بکنی، بعد یه پولی هم بذاری روش و بفرستیش برای یه مجله� معتبر خارجی. یعنی چی؟ یعنی اونی استادتره که بیشتر داره به اون وریا خدمت میکن�. همه� اینا از کجا شروع میشه� از اون جا که ما پیشرفت خودمون رو تو راه اونا میبینی� و به ناچار، تو زمین اونا بازی میکنی�. نمیدونم� اه، فکر کنم همینج� به شکلِ کاملا ناگهانی از منبر پرت میش� پائین.
چاه تاریکی، جلد سوم از مجموعه دروازه مردگان است. این مجموعه، برای گروه سنی نوجوانان نوشته شده؛ چون در زمان نوجوانی ما آثار ایرانی چندانی در ژانر فانتزی وجود نداشت، دوست داشتم کیفیت کتابها� امروزی را بدانم. برای همین خواندن آن را آغاز کردم؛ البته معرفی بهمن دارالشفایی نیز، بیتاثی� نبود.
جلد سوم به نظرم قویت� از دوتای قبلی بود. داستان البته به پایان نرسید.
اگر نوجوانی در اطرافتان هست، دروازه مردگان میتوان� هدیه خوبی برای او باشد؛ هم جذاب است و هم جنبهها� تاریخی مفیدی دارد. البته اگر روحیه حساسی داشته باشد، ممکن است بعضی بخشها� داستان، برای او ترسناک باشند.
"میگ� بید مجنون آدم بوده، عاشق بوده، بهش میگفت� مجنون. عاشق یه زنی بوده، حالا بگیر اسم اون زن هم لیلی بوده، یه روز باهم میر� کنار رودخونه. اونجا لیلی میافت� تو آب، مجنون خم میش� دستش رو بگیره، نمیتون�. آب لیلی رو میبر�. لیلی خفه میشه� مجنون نمیتون� کاری بکنه زار میزنه� میمون� کنار رودخونه دستاش رو آ��یزون میکن� به این امید که لیلی از آب بیاد بیرون و دستاش رو بگیره. لیلی نمیآ�. مجنون اونقد� کنار آب میمون� تا خشک میشه� میش� درخت، میش� درخت بید مجنون که شاخهها� به سمت آب آویزونه... به این امید که یه روز لیلی از آب بیرون بیاد و دستش رو بگیره."
مجموعه خیلی خوب و قوی شروع شده بود. وجود شخصیتی مثل میرزا حسن رشدیه کلی هیجانزدها� کردهبو� اما داستان با سرهمبند� و بیحسا� و کتاب درست تمام شد. حیف!
بنظرمب� عنوان کتابی کهس� جلد تونسته مخاطب روب� دنبال خودش بکشه میتونستپابانبند� بهتری داشته باشه، اما در کلارزشخوند� داره، سوای اطنابی که گاهی حوصله خواننده رو سر میبرد پرا� لحظاتیه که خالی از لطف و لذت نیست.
جلد سوم مجموعه دروازه مردگان و ادامه ماجراهای رضا قلی در تهران و دردسرهایش با حوض و افراد خانه نویان خان و انواع و اقسام داستان هایی که برای او و همچنین برای مجید که دست نوشته های رضا قلی را میخواند پیش آمده! هیجان و جذابیت جلد سوم از دو جلد قبلی بیشتر بود و نویسنده به خوبی توانسته شخصیت ها را در جاهای مختلف به هم برساند و داستان های در هم تنیده خوبی را ایجاد کند
- فى البداية أشعر أني لن أضيف شيئاً عما سبق وكتبته فى حق المترجمة فى الجزء الأول والثاني من الثلاثية لكن هذه المرة أجد نفسي اكثر انبهاراً مما مضى ، ويجب أن أزيد من الشعر بيتاً
- دائماً وأبداً الترجمة لا مذاق لها إلا اذا كانت بشكل مباشر من اللغة الأصلية. أى وضع أخر كأن تتم ترجمة رواية ما من ترجمة أخرى لها فهذا يجعل العمل يخرج بصورة باردة ، لا روح فيها ، لا مذاق ولا طعم فى معظم الأحوال
- أقل ما يمكن أن يقال عن ترجمة هذه الثلاثية هو أنها درس للكثير من المدعين الذين يتحفونا بترجمات غاية فى الركاكة والسذاجة ولن أبالغ لو قلت أنها والعدم سواء وكان من الأكرم لهم عدم التصدى لمثل هذه المهمة من الأساس. الترجمة الأدبية مثلها مثل الإبداع الأدبي ، ليست للجميع حتى وان كنت متمكن من اللغة المراد ترجمتها. فارق كبير جداً وشاسع بين اتقان لغة ما وبين ترجمتها بصيغة أدبية. من يريد أن يتعلم أصول الترجمة عليه أن يقرأ ويتفحص ويستذكر جيداً هذه الثلاثية التى لا أجد أى حرج في دعوة كل محبي الترجمات إلى اقتنائها والاستمتاع بها
- ترجمة أدبية من اللغة الفارسية مباشرة تحمل فى طياتها لغة عربية غاية فى العذوبة ، تركيبات ومصطلحات غير شائعة لكنها ذات مذاق مختلف ، سجع وجناس فى مواضع كثيرة والأهم أنك تشعر بأنك تقرأ الرواية بلغتها الأم
- أصدقائي فى القراءة ورفقاء الثقافة ، أى ترجمة تجدوا عليها اسم/ سمر عزت فاعلموا أنكم فى أمان. شكراً جزيلا سيدتي على هذا الجهد الذى لا تشوبه شائبة
------------------------
تقييم الرواية
⭐⭐⭐⭐⭐⭐�
- فى الجزء الثالث والأخير نستكمل باقي مذكرات رضا قلي ميرزا ، لنتعرف على المتبقي من رحلته المثيرة من وإلى عالم الموتى وكيف السبيل للخلاص والنجاة
- الجزء الثالث ملىء بأحداث غاية فى الروعة ، تنم عن خيال خصب جداً جداً للكاتب لم أكن اتوقع شخصياً أن يكون على هذه الدرجة العالية من الجودة. يتجلى خيال الكاتب فى الفصل الثاني عشر تحديداً عندما يرحل رضا إلى بئر الظلمات لفك طلاسم رحلته العجيبة التى لا تخلو من الأسرار والخبايا طيلة الوقت. هذا الفصل تحديداً من أروع ما قرأت فى أدب الفانتازيا بشكل عام منذ وقت طويل. شخصياً قرأته مرتين من شدة استمتاعي بأحداثه
- النهاية جاءت على قدر التطلعات بدون شك. هذه الثلاثية بلا أى خجل أو حرج على رأس قائمة الروايات المترجمة المفضلة لي خلال هذا العام الذى ما زلنا فى بدايته وحجزت مكاناً دائماً لها فى أجمل وأفضل الروايات المترجمة بالنسبة لي بشكل عام.
- فى الختام لا يسعني إلا أن أرشح هذه الثلاثية للقراءة. هى تستحق ثمنها وأكثر
اینقدر از پایان کتاب ناامید شدم که اصلا دست و دلم به ریویو نوشتن نمیره� قطعا جمع و جور کردن پایان همچین مجموعها� کار سختیه. اما من واقعا انتظار نداشتم که رضاقلی بخواد بیاد دوباره پولا رو بدزده! چرا به حرف شکور گوش نکرد؟ قوقو این وسط چیکاره بود؟ یا یهو اینقدر بیدلی� و یهویی رضی اول فرخ رو بندازه تو حوض و بعدم خودش بره تو حوض همینطوری الکی. اصلا نفهمیدیم پولا چی شدن! رضی این همه خودشو به کشتن داد که به دستشون بیاره بعد که رسید بهشون خودشو انداخت تو حوض و� دروازه مردگان هم بسته شد؟ پس حساب اون کلاه معلق تو هوا چی شد؟! یا رضا چرا پوله� رو درنهایت برنداشت ببره مدرسه؟ نیما یوشیج اون وسط چیکار میکرد� :)) با یه کلمه اشاره به زردها بیهوده قرمز نشدند� حتی نفهمیدیم چه بر سر آقا و بیماریش اومد. خلاصه جلد اول و دوم رو خیلی دوست داشتم. حتی جلد سوم هم تا آخراش خوب بود تا حدی جالب بود� اما من این پایانبند� رو هیچجور� قبول ندارم و واقعا بنظرم غیرمنطقی و بد بود! 😤
This entire review has been hidden because of spoilers.
به نظرم برخی گرهها� داستان ظرفیت بسط و قصهگوی� بیشتری داشت که نویسنده به سادگی از کنار آن عبور کرده بود. نقش خواهر راوی را هم درک نکردم. یک عنصر کاملا خنثی؛ به نظرم نگارنده میتوانس� قسمتی از داستان را از نگاه او جلو ببرد یا برخی از چالشه� متوجه او باشد تا یک همکاری خواهرانه و برادرانه خوبی در پیش برد قصه شکل بگیرد. علیرغ� محتوا اصلا نتوانستم خودم را با طرح جلد راضی کنم. امیدوارم چاپها� بعدی کتاب با طرح جلدی خلاقانه و متناسب با فضا و مکان داستان منتشر شوند.
جلد سوم و نهایی مجموعه دروازه مردگان ادامه داستان رضا قلی و حوادثی است که برای او و اطرافیان وی روی می دهد. با توجه به تم روایی دو جلد گذشته، انتظار حداقل دو جلد دیگر از این داستان می رفت ولی نویسنده با تعجیل زیاد پرونده این داستان را چنان بسته است که گویی اجباری برای این کار داشته است.داستان های نا تمام دو جلد گذشته و همچنین داستان های تازه ای که در این جلد رخ داده اند چنان با بی تجربگی و سرسری پایان یافته که حتی یک نویسنده نوپا و تازه کار نیز به مراتب بهتر از عهده این کار برمی آمد.در پایان خواندن این جلد را به هیچ عنوان پیشنهاد نمی کنم و متاسفانه امتیازی کمتر از یک ستاره نیز وجود نداشت که به این داستان تعلق گیرد.
پایان مجموعه خفن و جذاب دروازه مردگان! اتفاقاتی که تو این کتاب افتاد به نظرم به خوبی تاثیر اتفاقات دو کتاب اخیر روی رضا رو نشون میداد و اینکه رضا چقدر با کسی که از ساوه اومده بود فرق کرده ؛ از دست رفتن پاکی یا رو به رو شدن با واقعیت دنیا؟! یه چیز دیگه جالب این جلد این بود که هرکس به عاقبت کارای خودش رسید ؛ یا با مرگ و خواری یا با موفقیت و پابرجا بودن! مثل دو کتاب قبل از شخصیت پردازی ، روند داستان و اتفاقات هیجان انگیز و به موقعی که میوفتاد لذت بردم و مطمئنا قراره دلتنگ این مجموعه بشم. پ.ن۱:حتما پیگیر آثار آقای شاهآباد� میشم!
Who could imagine such a promising story coming to this disappointing end? The closing volume of this trilogy is borderline incoherent at times and almost entirely devoid of the novelties and exciting elements that made the first volume outstanding and the second one tolerable. The inconsistencies I mentioned in my review of the first volume are not even mentioned, let alone resolved. Out of all the minor and major issues I have with the finale, the most annoying is the characters acting glaringly out of character. What a shame!
سرعت داستان و روایات در این جلد خیلی بالاتر بود. یک جور شتابزدگی شاید. به اندازه� دو جلد قبلی نمیشد با وقایع ارتباط گرفت. شاید چون روایت کافور هم اضافه شده بود. البته خیلی نظم و ساختار داشت. با اینکه سه تا داستان موازی رو پیش میبر� ولی پراکندگی اصلا نداشت. یکی از نقاط عطفش روایت زندگی رضی بود، مردهه� هم گریه میکنند، اما گریه بدون اشک. و چقدر جالب بود. خلاصه که فکر کنم جلد چهارم هم داره و چه خوب :)
This entire review has been hidden because of spoilers.
و بالاخره سومین کتاب این مجموعه... نقطه اتصالها� کتاب رو خیلی دوست داشتم اینکه بین دو دستنوشت� ارتباط برقرار کرد، قوی بود و همچنین بخش معاصر هم بهتر از دو جلد قبل بود حتی گاهی بعضی سرنوشته� رو خیلی کامل نگفت و زیادهگوی� نشد رو دوست داشتم فقط یکجا بود که انتظار بیشتری داشتم و اونم قسمت رضی و پایان کارش بود که به نظرم جا داشت هیجانیت� باشه.. در کل خوب بود و مشتاقت� شدم بیشتر از کارهای شاهآباد� بخونم
📜: قصه از جایی شروع میشو� که دست نوشتهها� شخصی به نام رضاقلی از زمان قاجار، به دست پسر نوجوانی به نام مجید میرس�. مجید از روی کنجکاوی شروع به خواندن آنه� میکند� البته حق هم دارد، رضاقلی از چیزی در این نوشتهه� حرف زده که خیلی عجیب� است، ارتباطش با دنیای مردگان...
📜: من بعد مدتی یک کتاب تالیفی و ژانری در رده سنی نوجوان خواندم که واقعا بهم چسبید. داستان در دو زمان حال و زمان قاجار اتفاق میافت� که نویسنده تصویر خوبی از آن دوره ارائه میده�. همچنین کتاب پیرنگ و هیجان خوبی دارد و با تعلیق بالایش خواننده را همراه خودش میکن�. به خصوص هر جلد جوری تمام میشو� که به سرعت سراغ جلد بعدی بروید. البته این مجموعه سه جلدی را برخلاف اسم و تصویرش خیلی نمیشو� در دسته وحشت قرار داد و بیشتر ماجراها حالت فانتزی دارند.
دست نوشتهها� رضاقلی، باعث میشو� پای مجید به ماجراهای جالبی باز بشود و البته خود داستان رضاقلی جالبترین بخش کتاب است.
خلاصه اگر کارهای نوجوان میخوانی� و کتابها� این رده سنی برایتان جذاب است، این کتاب را امتحان کنید.
بسمه تعالی چاه تاریکی جلد سوم از مجموعه جذاب دروازه مردگان مجموعه ای ترسناک ، جذاب در دل تاریخ در زمان قاجار و ۱۵۰ سال پیش.. توصیه می شود بالای ۱۵ سال بخوانند و لذت ببرند... جز بهترین مجموعه های ترسناک و جذاب است.
درباره این کتاب شنیده بودم و با شک و تردید شروعش کردم ولی با علاقه و اشتیاق ادامش دادم. داستانش قشنگ بود. اینکه همزمان دوتا روایت بیان میشد، یکی توی حال و یکی توی گذشته رو دوس داشتم. اونقدرها هم که فکرشو میکردم ترسناک نبود. و باید بگم از خوندنش لذت بردم
متاسفانه این جلد از دو جلد قبلی کیفیت کمتر� داشت. اونجور� که نویسنده جلد قبلی رو تموم کرده بود این پتانسیل رو داشت تا با داستان جذابتر� روبهر� بشیم؛ اما خب این اتفاق نیوفتاد. مشکل اصلی در نحوۀ پایانبند� بود. آدم حس میکر� که انگار نویسنده مجبور شده داستان رو توی این جلد به سرانجام برسونه و دیگه کشش نده در حالی که میش� این داستان رو تا دو جلد دیگه ادامه داد. پایانبند� خیلی مهمه و متاسفانه این کتاب پایانبند� خوبی نداره. واقعاً حیف شد. در کل خوندن این مجموعه تجربۀ لذتبخش� بود و بنظرم برای یکی از اولین آثار در این ژانر خیلی هم خوب نوشته شده بود. درکل توصیه میکن� هر کتابی که از آقای شاهآباد� به دستتون رسید بخونید؛ مخصوصاً مجموعۀ دروازۀ مردگان.
اگر بخواهم یه نقد کامل از کل داستان بگم، داستان ایده� جالبه و چندتا ماجرا با همه ولی هیجانش معمولیه تکراریه اگر خیلی داستان خوندید خیلی خفن نخواهد بود. کل سه جلد دو لحظه داره که سورپرایزتون میکنه� به طور کلی ایدهها� جدید سبب شدن جذابت� شه. اگر بخواهم پیشنهاد کنم ارزش یکبا� خواندن را دارد