این ریویو را از زاویه� دید یک دانشجوی ریاضی مینویس�. افلاطون یک آکادمی فلسف تأسیس کرده بود که روی سردر آن این عبارت نوشته شده بود: "هرکس ریاضی نمیدان� وارد نشود". این جمله، اساسی بر این شد که ریاضیات تا به امروز، بخشی از فلسف تلقی شود، چون افلاطون ریاضیات را با استنتاج مساوی میدانس�. این رویکرد فلسفی به ریاضیات تا دو قرن پیش و زمان سِر ویلیام هامیلتون ادامه یافت. سر هامیلتون نابغه� ایرلندی که در چهارده سالهگ� به ده زبان دنیا از جمله فارسی مسلط بود و پدر مکانیک کلاسیک و یک ریاضیفیزیکدا� محسوب میشو� جملها� گفت که رویکرد به ریاضیات را تغییر داد. هامیلتون گفت: "من فکر میکن� که ریاضیات و هنر هر دو یک چیز باشند زیرا هر دو به مساله تقارنه� و نسبته� توجه میکنن�".
هر ریاضیدا� در جهان، همواره سعی میکن� که از الف به ب برسد. اما اگر نتواند از ب هم به الف برسد، آنگا� دچار یک اندوه عمیق میشود� زیرا در اینج� ریاضی نسبت خود با حقیقت را گم میکن�. اینج� بحث بر سر حقیقت است. اسکار وایلد این واقعیت را به زبان دیگری مطرح میکن�. او میگوی�: "حقیقت، چیزی است که متضادش هم حقیقت باشد". در ریاضیات مفهومی که این ویژگی را داراست مفهوم 'عدم' است. سارتر در مقدمه کتاب هستی و عدم، یا همان روانکاوی وجودی، میگوی� این عدم در معنای فلسفی آن همان آزادی است و کامو نیز آن را نتیجه دلپذی� پوچی میدان�.
بابک احمدی میگوی�: "هنر در لحظات خاصی، حقیقت را نشان میده�". این جمله در ریاضیات عینیت مییاب�. برتراند راسل، ریاضیدان� جوابها� یک معادله را حقیقت نام میده�. در ریاضیات، جوابها� معادلات دیفرانسیل، یا به تعبیر راسل، حقیقت معادله، در حالت کلی قابل کشف نیست. اما مساله این است که اگر به طریقی بتوان یکی از این جوابه� را کشف کرد با استفاده از تقارن آن جواب، یا بازتاب آن، میتوان جواب یا حقیقت بعدی را کشف کرد و این روند تا کشف کامل حقیقتها� آن معادله ادامه پیدا میکن�. درواقع اینج� ریاضیات دست به کشف و نمایش حقیقیت میزن�. یک رفتار مشابه با هنر.
راسل سعی میکن� رفتار حقیقت را در ریاضیات آشکار کند. او این کار را با یک پارادوکس ارائه میکند که نتیجه آن این است: "مجموعه� همه مجموعهه� وجود ندارد". توضیح این که در ریاضیات، جوابها� [حقیقتهای] یک معادله دیفرانسیل، به شکل مجموعه [زیرمنیفلد یا زیرفضا] است. نیچه این مطلب را اینگون� مطرح میکند: "حقیقت در خود وجود ندارد". راسل نیز همین را میگوی�.
نکته دیگر 'اصل دترمینیتی' نیوتن است. نیوتن که او را دومین ریاضیدا� برتر همه تاریخ بعد از گاوس میشناسیم� گفته بود که اگر گذشته یک رخداد یا کنش را بمن بدهید رفتار آینده آن را پیشگوی� خواهم کرد. این مطلب در هنر تحت عنوان 'سنت' شناخته میشو� و بر فضای فکری فیلسوفانی چون نیچه و اسپینوزا تاثیر گذاشته است. به عنوان مثال نیچه کتابی به نام 'تبارشناسی اخلاق' دارد. یعنی او میخواه� از طریق بررسی رفتار اخلاق در سیر زمان، آینده اخلاق و به طور مشابه آینده هنر را پیشبین� کند.
اما مفهوم جالب دیگر در ریاضیات مفهوم ابعاد است. ما در ریاضیات، یک فضا میسازی� و روی آن ساختارهایی مختلف قرار میدهی�. هایدگر این ساختن و منزل کردن را هنر مینام�. نکته جالب این است که ما در بعد سه زندگی میکنی�. در ریاضیات مفاهیم نقطه و خط که درواقع موجودات فضای یک و دو بعدی هستند قابل تعریف نیستند. از طرفی در فضاهای چهار بعدی و بالاتر، مفاهیم تعریف میشون� اما قابل درک نیستند. نتیجه اینکه� در ریاضیات برای شناخت یک ابژه یا شی، باید بعد جدید بسازیم. مثلا تا زمانی که روی سطح زمین هستیم نمیتوانی� کروی بودن آن را تشخیص دهیم. برای این شناخت، بعد ارتفاع را میسازی� و از سطح زمین فاصله میگیری�. اینگون� کروی بودن زمین آشکار میشو�. برداشت زیباییشناسا� از هنر مساوی با خلق یک فضای سه بعدی است که ابعاد اصلی یا پایهها� آن، هنرمند، اثر هنری و مخاطب هستند. اما تا زمانی که بعد چهارمی نباشد، شناخت این فضای سه بعدی غیرممکن است. فلسف سعی کرده این بعد چهارم را بسازد و آن را 'معنا' نام میده�. ولی نیچه همه تلاش فلسف را در هم میشکن�. نیچه میگوی�: "رابطه معنا با جهان و در نتیجه با هنر یک رابطه راستین و واقعی نیست". در واقع معنا مستقل از مخاطب و هنرمند نیست. در ریاضیات تا زمانی که یک مفهوم از مفاهیم دیگر مستقل نباشد توانایی افزودن بر بعد فضا را ندارد. بحث درباره معنا در هنر یک بحث جدی است، از نیچه تا بودریار و دریدا و هیدگر، درباره آن بحث کردهان�.
یک مساله جالب دیگر در ریاضیات این است که وقتی یک فضای جدید را میسازیم� ابژه ها یا اشیا آن را که بسیار ناشناخته هستند به شیوه� خاصی معرفی میکنیم. مفهوم ناشناخته در ریاضی [تانسور] از طریق نسبت آن با پایهها� فضا به طور کامل شناخته میشو�. فلسف� هنر، برای شناخت هنر همین راه را درپیش میگیر�. فلاسفه، برای شناخت هنر، نسبت آن را با پایهها� اصلی فضا یعنی هنرمند، اثر و مخاطب برسی کردهان�. البته سعی شده که این نسبت با زمینه اجتماعی، و نیز با معنا هم بررسی شود که البته راهگش� نبوده است. چون معنا و زمینه اجتماعی و تاریخ و اخلاق از سه پایه دیگر مستقل نیست. نکته دیگر این که چون هنر یک فضای بالاتر از بعد سه است، قابل تعریف و در عین حال غیر قابل درک است. برای مثال هگل، زیبایی را در چهار گزاره تعریف میکن� اما در عین حال این تعریف با ادراک زیبایی و هنر مساوی نیست. هنر در اینجا نیز رفتار مشابهی با ریاضیات نشان میده�. نتیجه این که تا زمانی که در بعد نامناسب قرار میگیری� قادر به شناخت هنر نیستیم.
بحث دیگر مربوط به نشانهشناس� و تأویل است. یونگ، دایره را به عنوان یکی از سه نماد اصلی معرفی میکن�. نکته جالب این است که در ریاضیات، دایره کوچکتری� فضای کامل است. کامل اصطلاحی است که به حد و همگرایی یک دنباله از اعداد، یعنی حقیقتی که تعداد نامتناهی از اعداد به آن اشاره میکنند� اطلاق میشو�. روانشناسان به دنبال تأویل نماد دایره برمیآیند در حالی که ریاضیات با بهرهگیر� از هنر و تقارن دایره را میشناس�. در ریاضی، ما برای شناخت دایره، آن را در یک نود و شش ضلعی متقارن محاط میکنی�. اینگون� هر دایره با یک عدد یعنی همان عدد پی شناخته میشو�. در همه� ریاضیات، این حقیقت دایره، به شکل اساسی ظاهر میشو�. از همین رو، ریاضیات، نشانهشناس� را زیرمجموعه عددشناسی قرار میده�.
نکته دیگر اهمیت زبان در زیباشناسی است. در هنر، بحث زبان و معناشناسی واژگان برای دستیابی به گوهر هنر یک بحث اساسی است. در هنر یک بحث وجود دارد که زبانشناس� و نشانهشناس� را به هم مرتبط میکن�. در ریاضیات، هر دوی اینه� شاخههای� از عددشناسی محسوب میشو�. در واقع واژگان، پوستها� ظاهری برای اعداد است. اینگون� یک شعر فارسی و ترجمه آن به انگلیسی، هر دو ریشه مشترک پیدا میکن� و بحث پراکندگی معنا که هیدگر از آن صحبت کرده شکل تازها� به خود میگیر�. در واقع در اینجا واژه اهمیت خود را از دست میده�. به عنوان یک مثال، من سعی کردها� که مناسبات زبان عربی را مورد پژوهش قرار دهم. شکل زیر گرافی از یک گونه مناسبات دو به دو متقابل، در زبان عربی است. این که این گراف چه چیزی را نشان میده� از گنجایش این بحث بیرون است. من این کار را برای زبانها� انگلیسی و آلمانی هم انجام دادها�. نکته جالب این که گراف زبان آلمانی به نحو شگفت انگیزی پیچیده و متقارن است. شاید این تقارن دلالتی بر این باشد که چرا فلسف و هنر جدید متعلق به آلمانهاس�. بحث دریدا هم پژوهش وجود 'دیگری' در زبان است.
به دلیل همین مشابهت ریاضیات با امر هنری، من فکر میکن� که جای ریاضیات نه در دانشکدهها� علوم که در دانشکدهها� هنر است. تا همین اواخر رشته ریاضی دو شاخه محض و کاربردی داشت. در سالها� اخیر این نام به "ریاضیات و کاربردها" تغییر یافته که با توجه به مشابهت ریاضیات و هنر و این که کاربرد جایی در هنر ندارد و درواقع بیشترِ چیزی که ریاضیات تولید میکن� فاقد هرگونه کاربرد است، این نام فاقد عنصر زیباییشناس� است و ناشی از بیذوق� مسئولان مربوط است. نیچه میگوی� فلسف بر دو پایه اساسی بنا شده، اولی مفاهیم، یعنی پیوند میان سوژه و ابژه، یا ذهن و موضوع، و دومی زبان. هم رابطه زبان با جهان و هم رابطه سوژه و ابژه یک رابطه استعاری و مجازی است و بنابراین ما را به حقیقت نمیرسان�.
بابک احمدی چه میخواه� بگوید؟ او میگوی� حالا که فلسف ما را به بیراه� رسانیده، بگذارید اینبا� بجای فلسف، از راه هنر وارد شویم و بجای نگریستن به مسائل هنری با عینک فلسف، به مسائل فلسفی با عینک هنر نگاه کنیم. نکته این است که که بابک احمدی هرگز مدعی این نیست که هنر میتوان� حقیقت را کشف کند. او میگوی� : "من میخواه� خود را در این جنگل زردفام و تاریک، با طناب هنر به دار بیاویزم" و از ما میخواه� که تماشاچی نباشیم و خویشتن را با او همسف� سازیم. او از زبان هیدگر میگوی�: "هنر در لحظات مکاشفه، نسبتی با حقیقت پیدا میکن� و اندوهی ژرف در وجود ما برمیانگیز�".
بابک احمدی در دو موقعیت مستقیما وارد بحث میشو�. یکی در نقد نیچه و دیگری در نقد فمینیسم. جناب احمدی میگوی�: "نیچه در ذکر کلام استاندال درباره زیبایی، دچار اشتباه شده است". نکته این است که احمدی در همان تلها� قرار میگیر� که خود، مخاطب را از وجود آن بیم میده�. یعنی بحث اصالت نیت مولف و تأویل متن. با توجه به اینکه نیچه خود متخصص زبان است و از کارکرد استعاری زبان آگاه است و از بازی واژگان اطلاع دارد و پیچ و خم زبان را میشناس� و با مفهوم تأویل نیز آشناست، بسیار بعید به نظر میرس� که نیچه دچار اشتباه شده باشد و نقد بزرگوار جناب احمدی احتمالا وارد نیست. خود جناب احمدی در فصلی که مربوط به ویتگنشتاین است درباره رد اصالت نیت مولف، بحث جامعی ارائه میدهن�.
نقد دیگر جناب احمدی به فمینیسم است. ولی با توجه به اینک� شارژ باتری لپتا� من در حال اتمام است، از طرح نقدی بر نقد ایشان خودداری میکن�.
اما این کتاب چه میگوید� میگوی�: "هنر، رخدادِ حقیقت است، ولی حقیقت چیست؟ نه بیان یک چیز بلکه به معنای اصیل برداشتن حجاب است. هنر، شکلگیر� حقیقت است و اثر هنری، به زبان آمدن آن". این کتاب، زیباترین کتابیس� که تا این� لحظه از زندگی خواندها�. طرح روی جلد کتاب، فرشته� از یاد رفته، تاویلی از حقیقت پنهان شده هستی را میرسان� و من را هم به یاد معشوقه بسیار زیبا میانداز�. این کتاب جناب احمدی را در مدت دو ماه، هر شب خواندها� و لذت فراوان بردها�. عمرشان دراز باد.
صادق هدایت یکی از بزرگترین هنرمندان ایرانی این سده , بوف کور , رمانی که شاهکارش محسوب می شود, بارها نوشت که فقط برای سایه ی خودش می نویسد. دلایلی بسیار قوی در دست داریم که باور کنیم این فقط گفته ی شخصیت اصلی بوف کور نیست بل اصل راهنمای هدایت در نوشتن این رمان است. نفرت از دنیایی که از پشت ان دیوار آغاز می شد, و فاصله ای که ذهن نویسنده را از "دنیای رجاله ها " جدا می کرد , شکل دهنده ی زندگی و شخصیت هدایت بود . بنا به اسناد زیادی , از آن میان نامه های هدایت و نیز خاطرات دوستان و نزدیکانش می توانیم همانندی هایی میان راوی بوف کور و نویسنده اش بیابییم, که مهمترین آن ها یا دستکم یکی از مهمترین آن ها فاصله ی ژرف نویسنده است با محیطی که در ان پرورش یافت , و در آمیزه ای شگفت انگیز از دلدادگی و نفرت , نیاز و وازدگی , سرانجام از ان دور شد. نویسنده فقط برای سایه اش می نوشت, اما نوشته اش را با هزاران مصیبت چاپ می کرد, حتی به سرمایه ی شخصی, یا وام مالی , و خارج از ایران . هدایت از بی توجهی نسبت به نوشته هایش دل آزرده و خشمگین بود. شاید این نظر کسانی که خودکشی او را ناشی از این بی توجهی خوانندگان و ناقدان به آثارش دانسته اند اغراق امیز باشد, اما به هر رو می توان به سادگی اثبات کرد که او از این نکته چه آزار ها دیده بود, و چه لطمه ها از این رهگذر به کار افریننده اش وارد امده بود. اکراه او از دنیای " آدم های پست و عوام "تا حدودی ناشی از این بود که برای دیگران می نوشت , و می کوشید تا با آن ها ارتباط برقرار کند اما از سوی آن ها پذیرفته نمی شد. یعنی تلاش در ایجاد ارتباط داشت اما تمام کوشش هایش در این راه به شکست می انجامید. حتی در تنهایی مطلق خود در آن اتاق _ کاملترین فضایی که ادبیات معاصر ایران خلق کرده_میخواست با سایه اش ارتباط یابد تا خود را به او معرفی کند , به "سایه اش " یعنی به چیزی که خودش نبود, چیزی که هنوز او را نمی شناخت و لازم بود که به آن معرفی شود . هنر از این لزوم ارتباط با دیگری , از این نیاز و اشتیاق سوزان به گفتگو , به معرفی کردن خویش آفریده می شود , حتی اگر آفریننده اش در لحظه ی آفرینش هیچ به این الزام نیاندیشد.
چرا قرنهاس� که از «فلسف� هنر» یاد میشود� فلسف چه دارد که در حقِ موردی برتر از خود بگوید؟ چرا به زبان ناتوان فیلسوفان پناهنده میشویم� مگر ن اینکه خردورزی فلسفی با حکم افلاطون به اخراج هنرمند و شاعر از آرمانشهر آغاز شد؟ مگر جز این است که یکی از بزرگتری� فیلسوفان یعنی هگل ،با آن حجم عظیم نوشتهه� و درسهای� در زمینه� زیبایی شناسی و هنر ،سرانجام از مرگ هنر یاد کرد؟ مگر ن اینکه کارل پوپر ،در زندگینامه� خود نوشتهاش،«جستجو� ناتمام»،داوریهای� نادرست در مورد موسیقی واگنر،آرنولد شوئنبرگ و آنتون وبرن کرده است؟ پس چرا ما باید در بحث از هنر به چنین گفتهه� و حکمهای� متوسل شویم،و حتی کار خود را با توجه به آنها آغاز کنیم؟
پرسیدنی است که کار آنان بیش از اعتراف،دیگر چیست؟ آنان با مفهوم سازیه� و بحث و جدلها� بیپایانشا� چه کردهان� جز خبردادن از واقعیتی که تنها با خواندن غزلی از حافظ،یا شنیدن کانتاتی از باخ به سان نخستین لحظه� حقیقت نمودار میشود� آیا خبر آنها جز این است که باید حقیقت را در هنر جست،و یا در هنر ساخت؟ پس چرا هنوز از ما میخواهن� که وقت خود را هدر دهیم،و بهخواند� و بحث و جدل درباره� انواع فلسفهای� بپردازیم،
خیلی ساده بخواهی بدانی، کتاب حقیقت و زیبایی درس گفتارهایی است در فلسف هنر به بیان زیبای بابک احمدی. ولی نکته کلیدی که مرا مجبور به سر خم کردن در برابر عظمت و زیبایی اثر می کند، شیوه ی کرونولوژیک بررسی مسائل فلسفی مطرح در کتاب است. کتاب از پیچیدگی های تعریف زیبایی و هنر می آغازد و آرام آرام دیدگاه های مختلف موجود را بدون در نظر گرفتن سیر تاریخی آن به پیش می برد، که مطمئنا بزرگترین مزیت کتاب در درک و شناخت بهتر نسبت به مسائل کلیدی مطرح در رویارویی با اثر هنری و نقادی آن می باشد. معدود کتاب فلسفی بود که با اینکه همچون هر کتاب و گفتار دیگری جواب پوست کنده ای از حقیقت دست نیافتنی ارائه نکرد، ولیک توانست به خوبی سئوال ها و مسائل موجود و نظریات ارائه شده را به خوبی ارائه نماید. هر چند گه گداری زیاده روی نویسنده در معرفی افراد و کتاب های آنها، کمی از بحث فاصله می گرفت ولی برای ادای درست و به حق کلام گویی غیر قابل اجتناب بود. فلسف هنر شاید برای خیلی از ایرانیان مسئله غریبی است، هنر در زندگی مدرن ایرانی جایگاه مصرف گرایانه برای بسیاری از افراد عادی و حتی روشنفکران دارد، خواندن کتابی مانند کتاب فوق الذکر لازمه شناخت بهتر نسبت به زندگی بشری در سردرگمی های قرن فرموشی است. شاید بی انصافی نباشد آن که بگویم بدون خواندن کتابی مانند حقیقت و زیبایی قسمت عظیمی از عمر خود را به بطلان خواهیم گذراند.
. چشم شاعر به واسطه ی جنونی ظریف به گردش در می آید،و قلمش چیزهایی را در پیکر شکل ها جا می دهد که در نیروی خیال آن همه را مجسم می کند،شاعر به چیزی ناموجود و خیالی، نامی و جایگاهی می بخشد.او اگر لذتی را متصور شود، می تواند به سرعت آورنده ی لذت را خلق کند. این سان هنر آفرینش دنیایی تازه، جهانی خیالی است.به همین دلیل پوک در پایان نمایش به تماشاگران می گوید که اگر ما سایه ها کاری ناخوشایند شما انجام داده ایم،راهی برای اصلاح کار هست،شما چنین بپندارید که در تمام مدت نمایش خواب و رویا می دیدید. . حقیقت و زیبایی بابک احمدی . [از زیباترین و درست ترین کتاب هایی که خواندم]
لازمه هر نقد منصفانه جدا کردن خوب و بد و عیان ساختن نکات مثبت و منفی است. در این متن سعی داشتم به دور از غرض ورزی تجربه خود را از خواندن این کتاب بیان کنم و نقاط قوت و ضعف آن را برشمرم. برای این که تجربه خود را به گونه ای مطرح کنم که به توصیف محتوای کتاب و نظرات سلیقها� شبیه نشود، لازم می دانم چند مورد را به عنوان پیشفرض� مطرح کنم: ۱-همانطو� که از عنوان کتاب نیز برمیآید� با مجموعها� از «درسها� درباره فلسف هنر رو به روییم. البته دانستن این نکته، رویکرد نویسنده را برای بیان مطالبا� در قالب این «درسگفتارها»� بر ما روشن نمیساز�. با این همه، نامعقول نخواهد بود اگر فرض کنیم کتاب برای کسانی نوشته شده است که در ابتدای راه آشنایی با فلسف هنر هستند. ۲- در مقدمه کتاب میخوانی�: «این درسگفتارها� و این کتاب، پیش از هر چیز تاملی هستند بر پرسش، و نه ادعایی بر پاسخگویی.» از این جمله میتوا� این گونه برداشت کرد که قصد نویسنده این است که پرسشها� جدی و مهم در حوزه فلسف هنر را مطرح کند و از این طریق کار فیلسوف هنر و نقش تفکر فلسفی را، در نگرش به هنر، بر خواننده روشن سازد. ۳-از نظر من، رسالت نوشتهٔ فلسفی، بیان هستهٔ اندیشه فلسفی و مداقّه در چالش فلسفی است. به دیگر سخن، خواننده «پرسش فلسفی» را درک کرده و «اندیشیدن فلسفی» را میآموز�.
در فصل اول کتاب نویسنده چند صفحه را به این اختصاص می دهد که رویکرد غیر تاریخی خود را توجیه کند. اما عملاً چیزی که در کتاب با آن مواجه هستیم همان روی کرد تاریخی است با این تفاوت که روند تاریخی در آن رعایت نشده است: اندکی از فلسف یونان و سپس فلسف مدرن و معاصر. در این درسگفتاره� ما با «اندیشه� فلسفی» عمیقاً آشنا نمی شویم، بلکه با مروری گذرا و سطحی بر «تاریخ» اندیشهها� فلسفی رو به رو هستیم که نه «پرسیدن» را به ما می آموزد و نه «اندیشیدن» را. بر خلاف وعده ی نویسنده که خود را متعهد به تامل بر پرسش ها میکند� به ندرت با درس گفتاری مواجه میشوی� که موضوعش مشخص باشد. نقطه ی آغاز بحثه� که قرار بود «پرسش فلسفی» باشد، در سایهٔ بیراههه� و مباحث فرعی که حتا به عنوان اطلاعات عمومی هم به کار خواننده نمیآید� گم می شود. تکلیف نقطه انجام را هم نویسنده در همان ابتدای راه مشخص کرده. در این که پاسخ قطعی برای پرسشها� بنیادین مطرح شده در مقدمه کتاب وجود ندارد، تردیدی نیست، چرا که کل پروژه ی فلسف ی هنر تلاشی است بر پاسخ دادن به آن پرسشه� و پاسخ نهایی بیمعناس�. اما این مطلب نباید به نویسنده این مجوز را بدهد که از هدف خود فاصله گرفته و با آوردن حکایات، نقل قول ها و گریزهایی به آثار هنری، از هر دری، سخنی را در نوشته خود بگنجاند و وقت خواننده را با معجونی از مطالب ناپیوسته و ناقص تلف کند. این سبک نوشتن، بی شباهت به کتاب های «معارف» که در دانشگاه مجبور به خواندن آن هستیم، نیست.
ایراد دیگری که در کتاب هویداست، نبود نگاه نقادانه در بیان اندیشهها� هر مکتب فکری است. چنین کتابی اگر ادعای تامل بر چالش های فلسفی دارد، نباید به تعریف و تمجید از نقطه نظرات اکتفا کند. تامل آنج� معنا می یابد که در باره یک پرسش واحد، پاسخ های گوناگون مطرح شده و نقاط ضعف و -قوت هریک مشخص شود. این کار در رشد فهم فلسفی حائز اهمیت فراوانی است اما ساختار شبه تاریخی ای که نویسنده برای کتاب خود برگزیده، مسئله محور نیست و در این زمینه بسیار ضعیف عمل می کند.
از طرفی، آوردن مراجع و منابع برای مطالعه بیشتر در آخر هر فصل کار مفیدی است که در کتاب انجام شده، چرا که یافتن این حجم از منابع برای خوانندها� نوپا، کاری است بس دشوار. همچنین رویکرد شبه تاریخی کتاب با وجود مضراتی که دارد، چند مورد مثبت هم دارد. برای خوانندها� که هیچ چیز از فلسف هنر نمی داند، حداقل سود کتاب این است که با نامه� و سرنخهای� از مباحث معاصر فلسف هنر (بیشتر فلسف قاره ای)آشنا می شود که البته در حد سرنخ باقی میمانن�. لازم به ذکر است که برای ارایه این حجم از سرنخ ها، کتاب بازده بسیار پایینی دارد و خواندن آن زمان زیادی می گیرد.
جمع بندی: با استناد به پیشفرضها� مطرح شده در ابتدای کلام روشن است که کتاب «حقیقت و زیبایی»، با وجود نام پرآوازه ای که در این بیست و اندی سال گذشته از انتشارش کسب کرده، کتاب موفقی نیست و من ناچارم در پاسخ به پرسش مطرح شده در مقدمه: «در این درسنامه ای که در دست داریم کدام یک از فلسف و هنر از دست رفته است؟»، حکم به از دست رفتن هردو بدهم. به عنوان کلام آخر، به فرض شماره یک باز می گردم و به کسانی که مفروضات من را میپذیرن� و به دنبال فهم عمیق فلسف هستند، خواندن این کتاب را توصیه نمی کنم.
کتابی در باره زیبایی شناسی، و رابطه اش با حقیقت که رویکردی امروزی دارد. گاها دچار خوانشی سنگین می شود و گاه بسیار سهل. ایرادی که به کار بزرگوار بابک احمدی وارد است این که به جای شرح و بسط دادن یک مسئله بیش از حد از نقل قول استفاده می کند. به گونه ای که خواننده کتاب را فردی دانسته که دانش فلسفی ای نزدیک به مولف دارد و این کار خواندن را مقداری دشوار می کند. نکات بسیار زیادی از این کتاب آموختم و با نظریات روز اشنا شدم که بسیار باعث خرسندیم شد و این کتاب عریض و طویل هیچ گاه خسته ام نکرد با این که بابک احمدی گاها یک موضوع را بارها تکرار می کند. اعتراف باید کرد که خوانش کتاب هر چه به سمت واپسین درس ها پیش می رود مشکل تر می شود
خوندنش برای کسانی که در حوزه های ادبیات، نقد، هنر، فلسف و...دغدغه های نظری دارند، بسیار میتون� سودمند باشه. یک کتاب شسته رفتهٔ آکادمیک و در عین حال جذاب و مختصر. که میتون� برای شروع مطالعات زیبایی شناسی و نقدادبی و هنری یک دید کلی و جامع به خواننده بده. فهرست منابع خیلی خوبی هم داره. حتما توصیها� میکن�.
به راستي لقب 'معلم' برازنده ي بابك احمدي است. كتاب مجموعه ي درسگفتارهاي استاد در باب زيبايي شناسي و فلسف ي هنر و صد البته فراتر از آنهاست. گستردگي مطالب و بيان عالي كتاب در حدي است كه مي توان از آن به عنوان دانشنامه ي اين حوزه استفاده كرد.
از کتابهای� که در باب فلسف� هنر صحبت میکنن� انتظار ساده بودن و راحت خوانده شدن نباید داشت، اما دقیقاً به دلیل همین پیچیدگی بحث از نویسنده انتظار میرو� که خود مزید بر علت نشود و بر دشوار کردن مطلب نیفزاید. در نسخها� از کتاب که در دست من است ـ چاپ سوم، 1375 ـ (شاید و البته امیدوارم که در چاپها� جدیدتر اصلاح شده باشد) هیچ پاورقی دیده نمیشو� در توضیح اینکه نویسنده به طور مثال چرا برای واژه� Archetype واژه� سرنمون را انتخاب کرده است در حالی که من این واژه را کهنالگ� میشناس� بر طبق ترجمه� انسان و سمبلهای� توسط دکتر محمود سلطانیه. در بسیاری از مباحث استاد فرض را دانستن مطلب توسط خواننده گذاشته و از توضیح بیشتر مطلب حداقل در پاورقی صرف نظر کرده است و به جای آن با این جمله روبروییم: "همانطور که میدانی�" که شاید دانش اندک بنده باعث آن بوده است. در حالی که به طور مثال در کتاب عرفان و رندی در شعر حافظ، داریوش آشوری پس از استفاده از واژه� سرنمون نصف صفحه را به در پاورقی به توضیح این میپرداز� که چرا این واژه را استفاده کرده و این به چ معناست تا اگر خوانندها� احیاناً با این واژه آشنا نبود دچار سردرگمی نشود. مباحث کتاب هرچه به مکاتب و فلاسفه� امروزی نزدیکت� میشود� فهما� دشوارتر شده و این نکته شاید به خاطر حجم بیشتر پیشنیازها� لازم برای درک آنها به نسبت مباحث و فلاسفه� قدیمیت� باشد. اما شکی نیست که این کتاب یکی از اصلیتری� منابع علاقهمندا� فارسیزبا� حوزه� فلسف� هنر و زیباییشناس� است و صد البته مقدمها� بر آن. همچنین قبل از شروع به خواندن این کتاب، بهتر است خواننده درکی کلی از تاریخ فلسف و اندیشه داشته باشد.
کتاب در واقع مجموعه� انشاهاییس� که نظریات زیباییشناخت� را از افلاطون تا کروچه تا دریدا گرد هم میآور�. بسیار سردستی و بدون هر گونه جزییات یا نگاه کاربردی. شاید برای روزگاری که منتشر شد کتاب بدی نبود ولی برای امروز که ویکیپدی� به راحتی در دسترس همگان است قطعا بیفاید� و اضافه است.
بابك احمدي در اين كتاب به توصيف سير رابطه فلسف و زيبايي شناسي پرداخته است.اين تاريخ شناسي از سقراط آغاز و اينكه در فلسف افلاطوني هنرمند مقلد طبيعت شناخته مي شد و از يوتوپياي افلاطون اخراج ميشد و آفرينش هنري در حكم techne يا ساختن شي بود. احمدي با نشان دادن تغييرات ديدگاه فلاسفه به هيدگر مي رسد كه هنر را تنها راه كشف روح جهان مي دانست.
امثال بابک احمدی رو باید موهبت هایی نامید برای جامعه علاقمند به دانایی در هر سرزمین . همیشه در همه اعصار در همه نقاط جغرافیایی بوده اند کسانی که مطالعه و تحقیق می کنند و بعد مثل پدری مهربان زحماتشان را سر سفره دانایی هموطنانشان میگذارند . ما امروز یکی از آن ها را داریم . او بابک احمدی است .
اینجا تا جایی که امکان داشته به تفکرهای فلسفی هنر پرداخته شده، گرچه هنوز هم در حد معرفی محسوب میش�. می تونه بیشتر یه جور کتاب مرجع باشه که میش� برای پیدا کردن یه نکته� خاص یا منابع بیشتر برای مطالعه بهش مراجعه کرد. در کل برای من لذت بخش بود.
حقیقت و زیبایی جناب بابک احمدی به نظرم بیش از این که یک کتاب پژوهشی باشد، یک دوره آموزشی است گمانم دوازده سال پیش بود که با این کتاب همراه شدم. آقای دکتر ریختهگرا� برای فلسف هنر به من معرفیش کردند هنوز بعد از اینهمه سال بهش سر میزن� و البته هنوز بعد از اینهمه سال انتقاداتی دارم بهش
واقعا بررسی موشکافانه ای که این کتاب درباره هنر و فلسف ش کرده آدم رو غرق در متن و مفاهیم میکنه خصوصا اگه مثه من خیلی نرد مطالعه درباره افلاطون و هگل و .... نیستید
خواندن این کتاب را به همه علاقمندان به هنر و نقد هنری توصیه میکنم. گرچه با خواندن این کتاب نباید انتظار داشت تا تمامی آرا و نظریات طرح شده را بدرستی درک کرد بلکه این کتاب سرآغاز ورود به مباحث زیبایی شناسی و فلسف هنر است که به نحوی شایسته وظیفه خود را انجام می دهد.
شوپنهاور در قطعه� 26 کتاب اصلی خود «جهان همچون خواست و بیانگری» میگوی� این آشکارا دنیای بدی است، جهان درندگی و وحشیگری است، سرشار از فریاد و شیون ضعیفترهای� که دریده میشوند� و نعره� قویترهای� که میدرن�.
اثری مهم برای ورود به دنیای فلسف� هنر و به طور دقیقت� زیباییشناس�. کتاب به شکل خوبی طبقهبند� شده و خلاصه، در عین حال جامع نوشته شده. بابک احمدی سهم مهمی در شناساندن فیلسوفان معاصر کمتر شناخته شده در ایران رو داره و در این کتاب هم هرچند طبقهبند� به شکل موضوعی انجام شده ولی تا حدودی میشه سیر تاریخی فلسف� هنر وزیباییشناس� رو از دل کتاب بیرون کشید. یکی از درخشانتری� ویژگیها� کتاب، فهرست منابع جامع و کامل در انتهای هر فصل و همچنین در انتهای کتاب هست. ناگفته نماند که این کتاب بیشتر در پی معرفی فلاسفه و آرای مهمشون در باب فلسف� هنر و زیباییشناس� نوشته شده و قطعا افراد علاقمند برای درک بیشتر فلسف� مورد نظرشون باید به منابع اصلی رجوع کنند
خصوصیت برجسته� این کتاب متن فلسفی و تخصصی آن است، که برای هر کسی که از اهالی دنیای هنر و فلسف نیست میتوان� ناخوشایند و نامفهوم باشد از همین رو اگر با دو دنیای یاد شد نسبتی ندارید به هیچ وجه لای این کتاب را باز نکنید که در باتلاق معانی کلماتش گرفتار میشوی�. از سویی دیگر محتوای تامل برانگیز آن بصورتیس� که انسان با هر عقیده و نگرشی نسبت به جهان پیرامون خود وقتی مقابل آن مینشین� و چشم به سطور آن میدوز� میتوان� به اشتراکات زیادی میان مقوله های مطرح شده در آن و عقاید خود دست پیدا کند. در کل بنده از خواند این کتاب با وجود اینکه بسیاری از بند ها و منظور های نهفته در آن را در نیافتم مستفیض شدم و شدیدا لذت بردم.
This entire review has been hidden because of spoilers.
فکر نمیکنم عنوان تالیف برای نویسنده این کتاب مناسب باشه. مجموعها� از مقالات موجود خارجی با خوانشی شخصی و ترجمها� بسیار بسیار گنگ است که «گردآوری» شده و فاقد ساختاری منسجم است. اساساً جز یک سیاهه از مفاهیم چیزی فراتر دستگیر خواننده نخواهد که در مقایسه با عنوان کتاب و قطر آن، هیچ است.
هل فكرت في الاستثمار? سيساعدك هذا على زيادة أموالك ، لكن عليك أن تأخذ الأمر على محمل الجد. شخصيا ، تمكنت من زيادة دخلي من خلال التداول ، ويمكنك أيضا قراءة والتفكير في القيام بذلك. الأمر ليس بهذه الصعوبة.
Truth and Beauty� contains 26 lectures on the philosophy of art. Babak Ahmadi begins with the conceptualism of art since Platon up til modernism. In this aspect the author benefits the most effective ideas and theories by famous thinkers and philosophers, such as Platon, Arastatalis, Hegel, Nitche. Shopenhover, Marx and Engels, Lucac, Benjamin, Casierer, Russian formalists, Freud and Jong, etc. مجموعه ای از رساله های مختلف در زمینه ی فلسف ی هنر از بابک احمدی. مانند تمامی آثار احمدی، از یک روش بندی آکادمیک برخوردار است و در چند فصل با عنوان های "درس" از درس اول تا درس بیست و ششم همراه با یک پیوست و برابرنامه ی واژگان تنظیم شده. این دروس از تعریف زیبایی تا فلسف ی هنر در دوران های مختلف و نظریه های متعدد در مورد هنر را در بر می گیرد. کمکی ست شایان به درک بهتر فلسف و نظر بزرگانی چون شوپنهاور، نیچه، مارکس، گرامشی، آدورنو، مارکوزه، کاسیرر، فورمالیست های روسی، فروید و یونگ، گادامر، ریکور، دریدا، هایدگر و