ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

آتش بدون دود #2

درخت مقدس

Rate this book
در اینچه برون درخت بزرگی بود که سالیان سال زائران را از سراسر صحرا به سوی خود می‌کشان�. درد و بیماری و مرض اینچه‌برو� را فرا گرفت؛ بچه‌ه� به دوسالگی نرسیده می‌مردن�. مردم به سراغ، آق‌اویلر� کدخدایشان رفتند اما از دستان کاری برنمی‌آم� و تنها می‌توانستن� به درخت مقدس دخیل ببندند و دعا کنند. روزی آق اویلر تصمیم بزرگی گرفت. به پسرش، آلنی گفت: «همین حالا، وسایلت را جمع می‌کن� و به شهر می‌رو� و تا یک طبیب خوب و حاذق نشده‌ا� بازنمی‌گرد�.» اما زندگی در کنار غیرترکمن، رسم ترکمنها نبود.

296 pages, Paperback

First published January 1, 1979

20 people are currently reading
488 people want to read

About the author

Nader Ebrahimi

90books950followers
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در این شهر گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکدهٔ حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی، مدرک لیسانس دریافت کرد. او از ۱۳ سالگی به یک سازمان سیاسی پیوست که بارها دستگیری، بازجویی و زندان رفتن را برایش درپی داشت. ارایهٔ فهرست کاملی از شغل‌ها� ابراهیمی، کار دشواری است. او خود در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» ضمن شرح وقایع زندگی، به فعالیت‌ها� گوناگون خود نیز پرداخته‌اس�. از جمله شغل‌ها� او بوده‌اس�: کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن صحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحه بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهٔ فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایران شناسی عملی و چاپ مقاله‌ها� ایران‌شناختی� فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتاب‌ها� کودکان و�
در تمام سال‌ها� پر کار و بیکار یا وقت‌های� که در زندان بسر می‌برد� نوشتن را � که از ۱۶ سالگی آغاز کرده بود � کنار نگذاشت. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانه‌ا� برای شب» به‌چا� رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر صدها مقالهٔ تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شده‌اس� که دربرگیرندهٔ داستان بلند (رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایش‌نامه� فیلم‌نام� و پژوهش در زمینه‌ها� گوناگون است. ضمن آن‌ک� چند اثرش به زبان‌ها� مختلف دنیا برگردانده شده‌اس�.

ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعهٔ تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگ‌ه� و ترانه‌های� برای آن‌ه� ساخته‌اس�. او همچنین توانسته‌اس� نخستین مؤسسهٔ غیرانتفاعی � غیردولتی ایران‌شناس� را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمت‌ها� فراوانی برای سفر، تهیهٔ فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آن‌ه� صرف کرد؛ ولی چنان‌ک� باید، شناخته و به‌کا� گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.
او فعالیت حرفه‌ا� خود را در زمینهٔ ادبیات کودکان، با تأسیس «مؤسسهٔ همگام با کودکان و نوجوانان» � با همکاری همسرش � در آن مؤسسه متمرکز کرد. این مؤسسه، به‌منظو� مطالعه در زمینهٔ مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطهٔ نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دربارهٔ خلق‌وخو� رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوه‌ها� یادگیری آنان دنبال کرد. «همگام» عنوان «ناشر برگزیدهٔ آسیا» و «ناشر برگزیدهٔ نخست جهان» را از جشنواره‌ها� آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد.
ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودکان، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران و چندین جایزهٔ دیگر را هم دریافت کرده‌اس�. او همچنین عنوان «نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را به‌خاط� داستان بلند و هفت جلدی «آتش بدون دود» به‌دس� آورده‌اس�.
او، پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری، بعدازظهر پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ در سن ۷۲ سالگی درگذشت.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
344 (55%)
4 stars
177 (28%)
3 stars
80 (12%)
2 stars
15 (2%)
1 star
4 (<1%)
Displaying 1 - 30 of 100 reviews
Profile Image for سارا.
283 reviews233 followers
January 16, 2019
هرچی بیشتر پیش میرم برام عزیزتر میشه..
ریویوها رو که میخوندم خیلیا اشاره کردن که وقایع کتاب دوم به جوش و خروشی و باشکوهی کتاب اول نیست. برعکس؛ من کتاب دوم رو راحت تر باور کردم و با آدم‌ها� بیشتر درگیر شدم. انگار ترکمن های این کتاب واقعی تر بودند..
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews724 followers
July 20, 2017
Atash bedune dood: Derakhte Moghaddas = Fire Without Smoke (Atash bedune dood #2), Nader Ebrahimi
Nader Ebrahimi (April 3, 1936 � June 5, 2008) was an Iranian writer, screenwriter, photographer, director and actor. Son to Ata-ol-molk Ebrahimi, who was a descendant of one of the biggest families of Kerman, he got his diploma in Persian literature, and then went on get a license in English literature. He was also affiliated with political activities, which resulted in periods of imprisonment. He worked in various jobs, including teaching and banking. He directed some TV series and Documentaries, such as "The Sound of the Desert". But he's best known as a novelist, for "Three looks at the man coming from", "Forty letters to my wife", "A man in ever lasting banishment", and "Fire without smoke".
تاریخ نخستین خوانش: اول ماه اکتبر سال 1981میلادی
عنوان: آتش بدون دود کتاب دوم: درخت مقدس؛ نویسنده: نادر ابراهیمی؛ تهران، فاروس ایران، 1359، در هفت جلد، تهران روزبهان، 1371؛
جلد نخست: گالان و سولماز، جلد دوم: درخت مقدس؛ جلد سوم: اتحاد بزرگ؛ جلد چهار: واقعیتهای پرخون؛ جلد پنج: حرکت از نو؛ جلد شش: هرگز آرام نخواهی گرفت؛ جلد هفت: هر سرانجامی سرآغازی است
آتش، بدون دود، رمان بلندی است اثر نادر ابراهیمی که در هفت جلد منتشر شده و نویسنده در آن پس از اشاره به زیبایی‌ها� ترکمن� صحرا در سه جلد نخست در چهار جلد بعد به شیوه� ای داستانی-تاریخی به بیان مبارزات انقلابی معاصر پرداخته است. فکر اصلی این داستان بلند را که به گالان و سولماز مربوط میشود، سالها پیش از این، روزی، دکتر خدر فروهر به نادر ابراهیمی داده؛ نرّادی قهّار، که به هنگام تاس ریختن، از اجدادش سخن رانده، و درباره ی شخصیتی نزدیک به «گلن» برای نادر ابراهیمی گفته است، و آن داستان، سخت به دل نادر ابراهیمی مینشیند و برنمیخیزد تا آتش، بدون دود، میشود - جلد اول. در سپاس نامه و یادداشتهای رمان، نادر ابراهیمی میگوید: هرجا که هست، گرامی باد خاطره ی دکتر خدر فروهر ترکمن، هرچند که تخته نرد را بیشتر از طبابت دوست داشت...؛ قهرمان رمان در جلد اول «گلن اوجا» نام دارد که یک قهرمان اسطوره� ای ترکمن به شمار می‌رو�. در جلد دوم نویسنده با گذاری کوتاه بر اتفاقات صحرا شرایط را برای معرفی یگانه قهرمانان داستان؛ دکتر آلنی آق� اویلر و همسر وفادارش دکتر مارال آق� اویلر فراهم می‌کن�. آلنی نوه گلن اوجا ست و یک شخصیت واقعی به شمار می‌رو�. او یک انقلابی تحصیل� کرده است که برای اعتلای نام وطن و رهایی آن از ظلم از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کن�. موضوع اصلی بقیه رمان زندگی و فعالیت‌ها� سیاسی این زوج است. جلد دوم: درخت مقدس: چند سال از ماجرای گلن و سولماز می‌گذر�. افسانه� ای به افسانه� های صحرا افزوده شده است و زندگی ادامه دارد. آق اویلر فرزند ارشد گلن که در اثر حضور در هنگام مرگ پدر قدرت تکلمش را موقتاً از دست داده بود، مراحل یادگیری تکلم را همچون کودکان از سر گرفته است، و حالا که در میان‌سال� به سر می‌بر� از دختر بویان� میش (دوست نزدیک و مشاور اصلی گلن اوجا) یعنی مَلّان� بانو سه پسر و یک دختر دارد، و خود در مقام کدخدایی اینچه� برون قرار دارد. سه پسر به ترتیب: پالاز، آلنی، و آتمیش نام دارند، و نام تنها دختر آق� اویلر «ساچلی» است. دیگر فرزند گلن یعنی آقشام� گلن که فردی صلح� طلب است، خود را به سوی دیگر صحرا رسانده و در نزد گوکلان� ها محبوبیت یافته است. آق� اویلر در جوانی راه پدر را در جنگ با گوکلان� ها در پیش گرفت اما گذر روزگار او را از ادامه جنگ منصرف کرد. پس مرد شجاع قبیله یموت در چادر سفید خود باقی ماند و سعی کرد اینچه� برون را هرچه بهتر رهبری کند. در اینچه برون درخت بزرگی بود، که سالیان سال زائران را از سراسر صحرا به اینچه برون می‌کشان�. روزگار می‌گذش� که ناگهان درد و بیماری و مرض اینچه� برون را فرا گرفت. بچه� ها به دوسالگی نرسیده می‌مردن�. مردم به سراغ کدخدایشان رفتند، اما از دستان آق� اویلر کاری برای نجات جان مردم برنمی‌آم�. اوضاع وخیم و وخیمتر می‌ش� و تنها جایی که مردم برای دعا و چاره سازی پیدا می‌کردند� درخت مقدس بود. دخیل می‌بستن� و دعا می‌کردن�. مرض اما بود که بود. و ناگهان آق اویلر روزی تصمیم بزرگی گرفت. آلنی را گفت تا از صحرا صدا زدند. وقتی که آمد رو به او کرد و گفت: «همین حالا، وسایلت را جمع می‌کن� و به شهر می‌رو� و تا یک طبیب خوب و حاذق نشده� ای بازنمی‌گرد�. می‌خواه� روزی آمدنت را ببینم که یک گاری پر از دارو با خود آورده باشی و مردم ده را شفا دهی.» و ... ا. شربیانی





Profile Image for Fereshteh.
250 reviews644 followers
April 6, 2015
جهل باورنکردنی آدم های داستان کتاب اول تو این کتاب هم بود
و این بار افراد هم قبیله ای رو با هم دشمن کرده بود نه دو قبیله ی متفاوت

کتاب اول -شاید به دلیل وجود یک شخصیت پررنگ زن مثل سولماز- جذاب تر ولی کتاب دوم-شاید به دلیل فضای مردانه ش- یه جورایی حماسی تر به نظرم رسید

باورش سخته که روزگاری کشتن ادم ها جز اولین گزینه ها برای حل مشکل بود حتی قتل پدر به دست پسر...ولی خوب باید اعتراف کنم شخصیت ها این قدر خوب کار شدند و فضاسازی داستان این قدر عالی در اومده که همه ی عجایب و غرایب ظاهری داستان رو تونستم به راحتی هضم کنم

ترجیح می دادم شرح دشمنی های درون قبیله ای یموت با آق اویلر بعد از فرستادن آلنی به شهر برای پزشک شدن کمی از اینی که هست کوتاه تر باشه.به نظرم دیگه زیادی طولانی شده بود و رنگ تکرار به خودش گرفته بود و هیجان پیشروی داستان رو کم کرده بود

ابراهیمی داستان گوی خوبیه و سوای قصه و جذابیت هاش، قلم ادبی ابراهیمی تو کتاب دوم رو هم بیشتر از کتاب اول پسندیدم..با این تفاسیر احتمالن هرچه جلوتر برم این قلم هم به روند بهتر شدنش ادامه خواهد داد
Profile Image for Yasamanv.
228 reviews22 followers
July 5, 2023
چقد پایان این جلد برام غم انگیز بود 🥲 قلب درد شدم.
Profile Image for คrຊคຖ.ຖ.
294 reviews75 followers
June 17, 2023
استاد ادهم! سیاست، تا آنجا که من فهمیده‌ام� یعنی 《انتخا� حکومت� و این حکومت‌های� که شما دارید، دچار یک اسهال تاریخی هستند، و این سرزمین هم مستراحِ بزرگ آن‌هاس�. سرنگون کردن یک گروهشان و روی کار آوردن گروه دیگری ازیشان، هیچ خاصیتی ندارد. حکومت، باید به دست کسانی بیفتد که هیچ پیشینه‌� تاریخیِ اسهال نداشته باشند. و در این زیر و رو کردن، طبیبِ دردشناس، وظیفه‌ی� دارد که اگر به درستی و تمامی انجام ندهد شرافت انسانی و شغلی خود را لگدمال کرده است. بنابراین، به قول خود شما، کار ما سوزاندن ریشه‌� مرض است، نه فریب دادن مریض به ضرب مسکّن. و ریشه‌� همه‌� مرض‌ه� هم در حکومت بد است؛ حکومتی که بیماری مُزمنِ مُسری دارد...
پشت لقمان لرزید و در دل خود گفت: 《آلن� را، کار، تمام است!� ص۱۲۳
Profile Image for فؤاد.
1,092 reviews2,202 followers
April 20, 2015
نسبت به کتاب اول، افت قابل توجهی داشت. داستان گالان و سولماز، به خودی خود، جذابیت زیادی داشت و پایانش، تراژدی خوبی بود؛ ولی این جلد، داستان بزرگی مثل داستان جلد اول نداشت و شخصیت های بزرگی مثل گالان نداشت. در نتیجه، مرگی که در انتهای کتاب رخ می دهد، هر چند زیباست، ولی به اندازه ی کافی تراژیک نیست.

نکته ی دوم این که زندگی و تحصیل "آلنی" در شهر، پتانسیل بالایی داشت که از آن خیلی کم و در حد ده صفحه استفاده شد. مخصوصاً با وجود بچه های اشراف تهران و تقابل آن ها و آلنی، می شد داستان خوبی از اقامت آلنی در تهران ساخت.
Profile Image for Shabnam.
57 reviews5 followers
September 20, 2018
برای کتاب اول نوشتم عشق یا نفرت؟ اما الان فقط میگم عشق توی هر سطر این کتاب وجود داره. عشق آمیخته به غرور که منجر به خشونت میشه.شخصیت‌ها� داستان هرچی پیش میره تعدادشون بیشتر میشه، اما تک تک انقدر خوب توصیف شدن که گویی تو خودت در صحرا بودی و همه رو از نزدیک دیدی. عطش شدیدی برای شروع کتاب سوم دارم.
Profile Image for Sara MostaghaC.
191 reviews80 followers
July 30, 2015
نمی دانم چرا پنج امتیاز ندادم همان طور که نمی دانم چرا به کتاب قبلی پنج امتیاز دادم.

ریویو دیگران را که می خواندم، خیلی ها منتقد بودند به ترکمن ها که چقدر سادگی و بلاهت!
موافق نیستم. اصلا موافق نیستم. به نظر من جامعه ای که نادر ابراهیمی به تصویر کشیده است تنها محدود به صحرا های ترکمن نیست. حتی محدود به ایران هم نیست.
به قول خدا "...و از دوردست ترین نقطه ی شهر، مردی شتابان آمد و گفت: آی ملت! از رسولان پیروی کنید!"
آق اویلر هم، بلاتشبیه، کسی است مانند "رجلً یسعی"...فقط به نظرم آق اویلر یک اشتباه کرد. این که برای پیش بردن جامعه باید حداکثرِ اعضای جامعه را تا حدی رشد دهد . در آن صورت شاید این همه خون ریخته نمی شد و البته این طور آدم را جذب نمی کرد که ببیند وقتی آلنی می آید چه می شود.
الان جا داشت که که برای مثال آن چه گفتم اشاره کنم به مذاکرات و چرخش سانتریفیوژ ها، ولی...بگذریم.

پی نوشت: برخلاف قسمت قبلی بالاخره از چند تا شخصیت خوشم آمد. اول از همه از آق اویلر بعد هم آت میش...و کلا همشون:)...و آخر داستان هم فوق العاده بود. انگار نادر ابراهیمی استاد پایان بندی است.
Profile Image for Behnam M.
80 reviews33 followers
June 18, 2019
داخل ریویوی کتاب اول خیلی مفصل نوشتم که چرا از نظر من این مجموعه تا تبدیل شدن به یک رمان درجه یک فاصله‌� زیادی داره. اما بهرحال چیزی که اینجا لازمه بگم اینه که کتاب دوم یک حرکت رو به جلو در جهت پوشش نسبی ضعف های کتاب اول بود. با اینکه از نظر ریتم خیلی کندتر از جلد قبلی بود اما نقطه قوتش همین بود. چون در واقع یکی از جدی ترین مشکلات جلد اول، ریتم و ضرب آهنگ سریع السیرش بود.
در نهایت هرچند که کماکان این کتاب رو در حد و اندازه های تعاریف و جایزه هایی که نصیبش شده نمیدونم اما چون کانسپت خوبی داره اونو در ردیف بدترین‌ه� قرار نمیدم. در بهترین حالت یه قصه‌‌� متوسطه که تمام اعتبارش رو از کانسپت و ایده ش میگیره نه از مهارت نویسنده
Profile Image for محمدجواد مهدیزاده.
Author2 books54 followers
January 31, 2018
پایان کار کتاب، خوب دراومده بود
مرگ تاری ساخلا توی چادر کدخدایی قبیله و پیام برگشت آق اویلر به آلنی و آت میش
صحنه شلیک آرپاچی به طرف پدرش تاری ساخلا خیلی دقیق و جالب شرح داده شده بود
نکته جالب دیگه صحبت آت میش با پسرعموی گوکلانیش و سفرش به گومیشان بود که از نظر هر خواننده قبل از رسیدن به این بخش از کتاب، بخاطر اخلاق تند آت میش، کاملا بعید به نظر می رسید

پ.ن: این مجموعه رو باید تا آخر خوند؛ ارزشش رو داره به نظرم
Profile Image for Mohammad Hosein.
134 reviews19 followers
February 11, 2021
کرونا ی فایده داشت تا اینجا که اونم تعطیلی دانشگاه بود... دیوانه وار خوندم جوری که شب هام خوابش رو میدیدم!
Profile Image for Fatemeh Safari.
119 reviews5 followers
November 27, 2021
با اینکه به نظرم هیچکس نمیتونه جای گالان و سولماز و بویان میش رو بگیره،خوندن این جلدش هم خیلی برام لذت‌بخ� بود و بازم عاشق تک تک شخصیت هاش شدم.
اینکه کتابش آدم خوبو بد نداره خیلی جالبه برام.هرلحظه امکان داره برعلیه کسی بشی که به نظرت آدم خوبی بوده،و یا دلت برای کسی بسوزه که توی ذهنت آدم بده داستان بوده، و اینطوری کم کم عادت می‌کن� که شخصیت‌هاش� دسته‌بند� نکنی و اونطوری که هستن دوستشون داشته‌باش� و انتظار هر اتفاقی رو داشته‌باش�.
شخصیت‌ها� لوس هم نیستن. مثلا همه سعی نمی‌کن� با هم دیگه خوب رفتار کنن و ناز همو بکشن تا محبوب بمونن .محبوبیت براساس جذبه و ابهت تعیین میشه و خیلی خوب میتونه این صفت‌هار� بهت منتقل میکنه.این تیکه‌� هم جدیده برام و هم دوست داشتنی.
Profile Image for Shiva Shin.
53 reviews11 followers
April 14, 2018
لذت مطالعه ی یک رمان را با آتش بدون دود چشیدم .... فوق العاده زیباست
Profile Image for مجید اسطیری.
Author8 books523 followers
November 22, 2020
اگر درباره این جلد رمان هم بخواهم مثل جلد اول یک ریویوی مقایسه ای با کلیدر بنویسم باید به دو جنبه مهم اشاره کنم:
اول این که در این جلد ما با «رمان قهرمان» سر و کار نداریم برعکس جلد اول که یک قهرمان خیلی تیپیک داشت به نام گالان. البته در مقام مقایسه گلمحمد دولت آبادی خیلی به الگوی «پهلوان-درویش» که الگوی خاص قهرمان ایرانی است نزدیک است تا گالان نادر. بله در این جلد ما داریم حکایت زد و خوردهای پیچیده یک جامعه را از درون میخوانیم که کل این جامعه کوچک ترکمی را میتوان تمثیلی از جامعه ایران دانست. اما دیگر هیچ قهرمانی را به شکل خاص دنبال نمیکنیم و نه تنها هیچ قهرمانی نیست که کاملا ویژگی هایی متمایز از دیگران داشته باشد، که هیچ شخصیتی واقعا چندان از دیگران متمایز نیست(مگر آلنی که درموردش خواهم نوشت) و این باعث شد من چند بار شخصیت ها را گم کنم.
دوم این که زن ها در این جلد مطلقا غایب هستند و اگر در جلد اول سولماز وجود داشت که خودش هم خصلتهای مردانه ای داشت اما این جلد کاملا یک رمان مردانه پیش روی خودمان داریم.
از اینها گذشته نادر خیلی خوب کشاکش رسیدن به قدرت را در درون یک جامعه ترسیم میکند و جایگاه نیروهایی مثل نمایندگان مذهب را هم خوب مشخص میکند در صورتی که این قشر جایشان کلا در کلیدر خالی است
به گمانم خود نادر هم احساس کرده که دو جلد فرو رفتن در کشمکشهای قومی ترکمن ها که مخاطب امروز با بخشی از آنها چندان ارتباط برقرار نمیکند باید خسته کننده باشد. بنابراین وسط این جلد آلنی، یکی از پسرهای آق اویلر که میشود یکی از نوه های همان گالان افسانه ای، برای طبیب شدن راهی تهران میشود و بیست سی صفحه ما یک فضای آشنای تهرانی داریم که نسبتا شتابزده روایت میشود.
بالاخره رمان با رسیدن خبر بازگشت همین آلنی تمام میشود و باید دید در جلد بعدی مردم اینچه برون چه برخوردی با آلنی خواهند کرد. تعلیق اثر واقعا بالاست اما شخصیت پردازی ها به گرد پای کلیدر هم نمیرسد
Profile Image for Marziyeh Mirhadi.
57 reviews40 followers
November 7, 2018
جمله هایی از کتاب که دوستشون داشتم
----------------------



روح مریض از شفا بیزار است.
*
روزگاری است که هم گفتن مشکل است هم نگفتن�
*
وقتی کسی حرف نمی زند، دلیل این نیست که نمی تواند حرف بزند و نمی تواند خوب حرف بزند. ضرورت گفتن مهم است نه گفتن.
*
سکوت کردن گاهی اوقات دروغ گفتن است.
*
ما دشمن شفا نیستیم، دشمن آن هایی هستیم که به بهانه درمان، درد می فروشند.
*
پیش داوری ها زمینه ساز فاجعه بود.
*
دروغ خیلی بزرگ را نمی شود ثابت کرد که دروغ است. تهمت خیلی بزرگ را هم نمی شود به سادگی رد کرد.
*
نمایش عدالت، عدالت نیست.
*
وقتی از خنجر استفاده کن که با پر نتوانی همان کار را، به همان خوبی انجام بدهی.
*
انسان، در جمع انسان است، و در تفرد، حتی اگر بسیار عظیم باشد، درخت مقدس.
*
انسان صادق کسی ست که مدافع دوران جهالت خود نباشد.
مارال! ما حق نداریم که از همه آن چه در گذشته کرده ییم دفاع کنیم؛ چرا که در این صورت، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و درست نخواهد شد.
*
بر سر اشتباه پای فشردن، جرم است.
*
آتش بدون دود نمی شود، جوان بدون گناه.
*
با نصف خنده ات بخند تا مجبور نشوی گریه کنی.
*
کمال غصه می آورد.
*
سیه بختی انسان از روزی شروع نشد که اشتباه کرد؛ از روزی شروع شد که پی به اشتباه خود برد و به آن اعتراف نکرد�
*
هیچ چیز دنیا را به فساد و تباهی نکشانده است مگر زور گفتن معدودی و زور شنیدن بسیاری.
*
مردم عاقل، هیچ وقت حرف های بی نتیجه نمی زنند.
*
چه ترحم انگیزند آن ها که عاشق کامل زادگاهشان نیستند

----------------------
Profile Image for MaSuMeH.
171 reviews236 followers
June 23, 2015

کتاب دوم عین صحرا بود. خشک و لم یرزع. جانت را تمام میکرد تا تمام شود. کتاب دوم را دوست نداشتم. خشک بود عین هوای کویر. پر از جهل و پر از شدتهای بی حاصل و خالی از اوج های ناب. در فصل آخرش کمی هوای زنده جریان داشت. و نشانی از آن درخشندگی کتاب اول و کمی جملات خوب و دیگر هیچ.

تیرماه 94
Profile Image for Marzieh Nfn.
65 reviews56 followers
September 16, 2020
من اینجا زاده شده ام؛ در اینجه برون
که یادگار کوچ بزرگ جد من، گالان اوجاست
من اینجا زاده شدم؛ در اینچه برون
که اسب هایش همه بیتابند
دخترانش، آرام
و مردانش، خنجرهایشان را آینه می کنند
من اینجا زاده شدم؛ در اینچه برون
که شیرین ترین آب شور صحرا را در دل خود دارد
و افسرده ترین مادران بی فرزند را در چادرهای سیاه خود
من آسمان را اینجا شناختم
که به هنگام غروب، رنگ ارغوانی دارد
من، سنبله های گندم را اینجا بوییدم
که عطر مواجشان، عطر فروشان را خجل می کند
من گریستن و آواز خواندن را اینجا آموختم
که چه یگانه اند این دو صدا-به هنگام غم
من، تاختن در شب، نشستن در باد، شکفتن در صبح
و خندیدن با چشمان تر را اینجا آموختم در اینچه برون
من گونه های متفاوت دوست داشتن، اشکال مختلف عشق، و رنگ های نامتشابه نفرت را اینجا شناختم در اینچه برون
من زائر دائم این خاکم- که زادگاه من است
و عاشق امر بر این خاکم- که میهن من است
این سرزمین معطر، با اسبان شرور و دختران خوبروی
با دلوهایی که آب در آنها لبپر می زند
با آتش و خشم و گناه و درد
سرزمین مقدس من است- اینچه برون
و چه ترحم انگیزند آنها که عاشق کامل زادگاهشان نیستند
و چه خشم انگیزند آنها که از میهنشان همان گونه نام می برند که از یک ستاره دور
بیش از این، همیشه می گفتم: من، فرزند اینچه برونم
اما حال می گویم: تنها یکی از فرزندان مغموم اینچه برون بودن مرا بس نیست
من خود اینچه برونم
فریاد اینچه برونم
و صدای سراسر صحرا
Profile Image for Mim_farahani.
353 reviews26 followers
December 29, 2017
تمام شد به لطف خدا:)

خوشم میاد که یه لحظه هم از هیجان قصه کم نمیشه..
انگار جون داره..
خون تو رگ هاش جاریه!
نمیدونم چطور توضیح بدم اما آتش بدون دود یک روایتِ "زنده" است، واقعا زنده!

روح نادر خان ابراهیمی شاد!
با اینا زمستونو سر میکنم!
Profile Image for Negin.satfard.
140 reviews40 followers
July 28, 2020
چندوقت بود که برای یه کتاب تا صبح بیدار نمونده بودم؟؟!!
Profile Image for ح جیمی.
104 reviews12 followers
February 11, 2021
همیشه دلم می خواست این کتاب را بخوانم. هر بار که کسی از لذت خواندنش تعریف می کرد توی دلم می گفتم بالاخره من هم یک روز اون رو می خونم. و این یک روز بالاخره از راه رسید. درست بعد از امتحانات آخرین ترم ارشد بهانه ای شد تا خستگی هایم را لا به لای صفحات این داستان بلند رفع کنم...
Profile Image for The Zahra..
163 reviews22 followers
September 16, 2022
فضاش با فضای بی‌نظی� و میخ‌کوب‌کنند� کتاب اول فرق داشت، اما هم‌چنا� روح زندگی توش جاری بود، جملات دیوانه‌کنند� از فرط زیبایی، شعرهای جذاب و پرمفهوم، فضاسازی بی‌نهای� قابل تصور و کامل،توصیف احساسات غیرقابل وصف به بهترین شکل ممکن، ترسیم روابط و زندگی‌ها� بین انسان‌ه� به صورت کامل و بدون نقص.
از موقعی که قراره کتاب هفتم تموم بشه می‌ترس� واقعا. روزهای خواندن این کتاب‌ه� زندگی خوبی برام ترسیم می‌ش� :))

لینک کتاب در طاقچه:
Profile Image for Ali.
110 reviews8 followers
September 24, 2016
کتاب دوم به اندازه‌� کتاب اول پر حادثه نبود و نه آنقدر هم عاشقانه. اما نمی‌شو� گفت که چیزی کم داشت از کتاب اول. انگاری که خب لازمه است این دوران سیاه و سکوت پیش بیاید پس از آن همه شور و جنگ و حادثه. فصلی خاموش پر از نیرنگ و ریا و البته زیبایی‌ها� ایستادگی و جنگ. و پدر مقایبل پسر. این کتاب هم یک زندگیست و بسیار باورپذیر. در پس زبان شاعرانه و زیبای نادر ابراهیمی.
Profile Image for Niloufar.
55 reviews7 followers
August 13, 2018
- و این نیم قرن نه آسان گذشت نه مطبوع. گرچه زندگی در غم انگیزترین شکل خود هرگز از لحظه های منفرد شیرین و دلنشین تهی نبوده است و نخواهد بود: لحظه ی پیوند مبارکی میان دو عاشق. لحظه ی فریاد طفلی بر تشت افتاده- که جهان دا ندا می دهد. ...

- به راستی روزگاری ست که هم گفتن مشکل است و هم نگفتن...

-اگر ما خلق ترکمن را به فکر کردن و بیشتر فکر کردن درباره ی آینده وادار کنیم. به زودی خواهیم دید که مساله ی قبایل ترکمن هم مانند ماجراهای گالان و سولماز به افسانه ها خواهد پیوست. و الا دشمن همیشه از این نقطه ی ضعف تاریخی ما رذیلانه استفاده خواهد کرد و ما را در لحظه هایی که باید در طلب حق راستین خود باشیم به جان هم خواهد انداخت.

-به این پالاز- پسر بزرگ من-نگاه کنید. او خیلی شبیه عمویش آقشام گلن است. آن قدر تلخ نیست که تف کنی. آن قدر شیرین نیست که از مزه اش هم لذت ببری. و این خیلی بدتر از تلخ بودن است.

-جنگ قبل از آن که سپاه خوب بخواهد فرمانده ی خوب می خواهد- و ما نداشتیم.

-وقتی کسی حرف نمی زند دلیل این نیست که نمی تواند حرف بزند و نمی تواند خوب حرف بزند. ضرورت گفتن مهم است نه گفتن.

-مردم اگر مقاصد تو را- که بزرگ تر از آن ها شده یی- نمی فهمند. کاری کن که بفهمند. اما هرگز چیزی را از مردمت به هیچ دلیل و در هیچ شرایطی پنهان نکن... چون با پنهان کردن حقیقت این تو هستی که به آن ها اعتماد نکرده یی و قبولشان نداشته یی و لایقشان نشناخته یی و در این صورت آن ها چرا باید تو را قبول کنند و به تو اعتماد؟

-محبوب مردم شدن آسان تر از کار کردن برای مردم است.

-قوی گندم ضعیف را می گیرد و نان ضعیف را می برد . قوی ضعیف را قضاوت می کند و بد قضاوت می کند. قوی ضعیف را له می کند و بی رحمانه له می کند. قوی برای ضعیف تاریخ می نویسد و رذیلانه می نویسد. این رسم بدی ست که هنوز در همه جای دنیا وجود دارد. بد است خیلی بد می دانم. اما نمی توانی تغییرش بدهی مگر آنکه قوی باشی ؛قوی نه ظالم! حالا به من بگو چرا شهری ها قوی تر از قبیله ی یموت شده اند؟ چون دردها را کمی می شناسند و راه درمانش را کمی یافته اند.

-انسان تنهایی را انتخاب نمی کند بلکه در شرایطی تنهایی به انسان تحمیل می شود.

-دروغی که این همه آدم باورش دارند. چیزی از راست کم ندارد پدر...

- حرف مرا بشنو و بیا از خودت یک طبیب خوب بساز؛ فقط یک طبیب نه یک طبیب سیاستمدار اقتصاددان ادیب! این ممکن نیست؛ و در همه نیمه کاره می مانی.
تجربه می کنیم استاد ضرر که ندارد. دیرآمده ها باید شتاب کنند استاد! زودآمده ها که دردی ندارند. کم و کسری ندارند. این خلق من است که بار صدها سال درد و مرض را به دوش می کشد و حتی یک لحظه نتوانسته آن را زمین بگذارد و نفسی تازه کند. حکیم مرفه تهرانی از دردهای ترکمن چه خبر دارد؟

-فقط ترسوها کاری را که باور دارند درست است، به بهانه هایی که از بزدلی شان سرچشمه می گیرد، عقب می اندازند.

-توی صحرا همیشه از این خبرها بوده. نگاه کن! این همان آق اویلری است که وقتی برای ساختن یک آغل تازه، یاوری می خواست، بیشتر از هزار نفر جمع می شدند؛ یک روزه، از همه جای صحرا... حالا توی عروسی پسرش حتی یک نفر هم نمی آید؛ حتی یک نفر... اما این مهم نیست. توی صحرا عاقبت، همه با هم کنار می آیند و سر یک سفره می نشینند.

-آت میش نیز تنهانشینی بود که تنهایی را دوست نداشت، از بی کسی است که انسان تنهایی را تحمل می کند، و از زور پسی ست که به تنهایی خود افتخار می کند. انسان، در جمع، انسان است، و در تفرد، حتی اگر بسیار عظیم باشد، درخت مقدس.

-خوب ها باید یکی بشوند تا ریشه ی بد برای همیشه کنده شود.

-جهالت می کردم، و انسان صادق کسی ست که مدافع دوران جهالت خود نباشد. مارال! ما حق نداریم از همه ی آن چه در گذشته کرده ییم دفاع کنیم؛ چرا که در این صورت، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و درست نخواهد شد.

- اشتباه کردن، گناه نیست؛ بر سر اشتباه پای فشردن، گناه است.

-خط تو مثل روح صحرا، ساده و ابتدایی ست. و من آن را به همین دلیل دوست می دارم.........
با دلتنگی ات، مرا بی تاب نکن؛ و با بی تابی ات، مرا دلتنگ نکن.
تو تکیه گاه منی مارال. تکیه گاه اگر محکم نباشد، تکیه بی معنی ست.
با قلبت احساس کن؛ اما با قلبت فکر نکن.
غذای نیم پخته از خام بدتر است؛ زیرا خام، فریب نمی دهد اما نیم پخته، می فریبد.

-پالاز مثل کوه است، مثل پرسینه ی مرغ! چطور برای تو بگویم؟ او هیچ شباهتی به آق اویلر یا پدر خود ما ندارد. هیچ وقت بلند حرف نمی زند، دشنام نمی دهد و بهانه نمی گیرد. هیچ وقت مهربانی از توی چشم هایش نمی رود. هیچ وقت تفنگش را پر نمی کند، خنجرش را تیز نمی کند و حرف های تند نمی زند. هیچ وقت پیش نیامده از او سوآلی بکنم، و بلافاصله جواب بدهد. همیشه فکر می کند، فکر می کند، و بعد می گوید: خیال می کنم این طور باشد یا آن طور.
بگذار به تو بگویم یاماق! اگر یک روز بین پالاز و پدرم، یا پالاز و خود تو، برخوردی پیش بیاید، من بدون آنکه از موضوع و علت آن باخبر شوم، طرف پالاز را می گیرم.

-میوه ی بسیار، شاخه ی درخت را می شکند، شادی بسیار، قلب را.
ترکمن می گوید:با نصف خنده ات بخند تا مجبور نشوی گریه کنی. با جامه ی نو، چاروق نو نپوش. کمال، غصه می آورد!؟(آره یعنی؟)؟

-آق اویلر حق داشت از آت میش بترسد. آت میش عاشق صدای تیر بود؛ عاشق اسب و شر. اما عقلش این ها را نمی خواست؛ و آن چه که می خواست، نمی توانست باشد. همین هم او را دایما در حالت ستیز و جهش نگه می داشت. آن قدر مهربانی سرباز نکرده در وجودش بود که می توانست تمام صحرا را از محبت انباشته کند- و هرگز نکرده بود. قدمی که به محبت برمی داشت و پاسخ آن، باب میلش نبود، تحملش تمام مشد و دستش به تفنگ می رفت. اگر دوستی داشت و می خواست دوستی اش را به او اثبات کند، این کار را فقط با کشتن دشمن آن دوست می توانست بکند نه به هیچ طریق دیگر.

-(چرا مردی در میان همه ی آن مردان نبود که بخواهد این بار گران را شجاعانه بر دوش بکشد؟(کدخدا شدن
خواستن که بی شک همه می خواستند. در این، هیچ بحثی نبود. بحث، بر سر توانستن بود؛ و این که خواستن، در عمل، همان توانستن نیست. خواستن، کاری ذهنی ست، و توانستن، عینی. فاصله ی میان این دو، از میان برداشتنی ست؛ اما نه فقط با تخیلات شیرین خواستن.

-بیهوده می کوشید که خونسرد و آسوده باشد. درد را، تا حدی می توان پنهان کرد؛ غم را هم.

-دیوار، برادری ها را از بین نمی برد؛ زمان هم همین طور. صد سال هم که بگذرد، من و آق اویلر برادریم، و پسرهای ما پسر عموهای هم هستند. هیچ رودخانه ی پر آبی میان دو برادر جدایی نمی اندازد؛ چه رسد به قره چای که نیمی از سال خشک است.

-صورت تو شبیه من است، طینت تو شبیه پالاز. شما دوتا برای هم رفقای خیلی خوبی می شوید؛ و می توانید صد سال در کنار هم زندگی کنید بی آنکه یک کلمه حرف برای گفتن داشته باشید. آدم، با خودش که با صدای بلند حرف نمی زند. نیست؟

-ترس از قداره کش های یاشولی آیدین، ترس از تکفیر، ترس از گرسنه ماندن و لگدمال شدن و به روز سیاه افتادن، ما را وادار به تعظیم کردن در برابر چیزی کرده است که در اعماق قلب خود، به آن چیز ایمانی نداریم.

-حرفی که دل دیگران را می شکند، از دل شکسته خبر می دهد.

-آق اویلر می گفت: نفرین این ملا آیدین ما، مثل حکم دادگاه است. هر وقت یاشولی به خشم می آید و کافری را نفرین می کند، چند تا از نوکرهایش را هم مامور اجرای حکم نفرین می کند. برای همین است که نفرین آیدین، همیشه کارگر واقع می شود!!!!

-پالاز گله را گله می دید نه گلدوزی زیبایی بر متن پارچه ی سبز مرتع.

-و آق اویلر، به هر حال یک پدر بود نه یک پسر. برای جوان بودن، به زبان جوانان سخن گفتن کافی نیست. همچون جوان ها اندیشیدن و راه رفتن مهم است که از پیران بر نمی آید. پدران و پسران، برای بیان خود، کلمات واحدی در اختیار دارند، اما جمله هایشان به هم شبیه نیست...

-مرده، اعتراض نمی کند؛ اما کستن معترض، راه از میان بردن اعتراض نیست. معنی واقعی و صحیح اتحاد این است که همه ی گروه ها باشند و یکی باشند؛ نه این که یک گروه ، گروه ها وقبیله های دیگر را از بین ببرد و بعد ادعا کند که صحرا را به وحدت رسانده است.

-در کنج خانه حرف از سفرهای هولناک زدن، کار مردان نیست. یا نگو یا بکن آن چه را که می گویی

-شب آن گونه آرام است که نباید باشد.
راه آن قدر دور است که نه انگار به جایی می رسد.
غم آن قدر سنگین است که تنهایی، چگونه تحملش کنم؟
آه محبوب من! امشب، از این سفر، بگذر!

مرا به حرف نیاور، به گریستن مجبور نکن!
مرا کنار اسبت مخوان، الوداع مکن!
نامم را نبر، دستم را نگیر، به چشمانم نگاه نکن!
آه... محبوب من! تنها امشب، از این سفر بگذر!


-جکایت محبت، حکایت درد است.

حکایت عشق من به تو ، حکایت شیرینی نیست.
رسیدن ما به هم، رسیدن آفتاب غارب، کنار کوه بلند است.
برای عاشق بی قرار، بدتر از فردا روزی نیست.
حکایت محبت، حکایت درد است سولماز!

Profile Image for Sara.
49 reviews4 followers
February 18, 2020
از همه چیز جذاب تر اینه که با خوندن کتاب، صحرا رو تصور میکنی، اوبه ها رو تصور میکنی، حتی تپه ای که آق اویلر روش میشینه و خیره میمونه جلوی چشمات نقش میبنده و واقعی میشه.
فضا سازی عالیه!
هیجان داستان از کتاب اول کمتره و شخصیت قویِ زنانه هم کم داشت اما همچنان جهل آدم ها، غافل گیر کننده ست. و صد البته که چه قدر من رو یاد خیلی از مسائل کشور خودمون میندازه.
Profile Image for Armina Salemi.
Author3 books343 followers
May 20, 2019
پسر. چرا نمی‌تون� این ریدر رو زمین بذارم؟ :))
Profile Image for EmJiHash.
78 reviews7 followers
January 7, 2020
اولش مرور اتفاقات گالان و سولمازِ است از دید شخصیت‌ها� مختلف.
بعدش فضاسازی‌س� برای کتاب‌ها� بعدی.
پس به قاعده‌� کتاب اول پر حادثه نیس. خوب است کاملن اما.
Profile Image for Kimiadhm.
230 reviews8 followers
Read
December 6, 2020
دو کلمه:
آت میش و یاماق :))))))
Profile Image for Ali.
260 reviews43 followers
June 18, 2022
پنجاه سال از ماجراهای گالان اوجایِ یموتی و سولماز اوچیِ گوکلانی گذشته.
داستان، داستان پسران و نوه‌ها� گالان و سولماز است.

مرضی به صحرا افتاده و بچه‌ه� می‌میر�. ملای دِه، می‌گوی� خدا بچه‌ه� را صدا می‌زن�. باید صبر کرد و دست به دامان خدا و درخت مقدس شد تا مرض برطرف شود.
اما آق‌اویلر� پسر گالان اوجا راه را در عمل می‌بین�. پسرش را به شهر می‌فرست� و غم دوری را برمی‌گزین� تا پسرش حکیم شود و دردهای مردم را چاره کند.

داستان درخت مقدس اینجا شروع میشه.
درخت مقدس در مورد سنگ‌اندازی� ریاکاران و متعصبینِ به قوانین صحرا، در راه پیشرفت است.
همچنین در مورد ایستادن روی پای خود و پیشرفت است و مقدمه‌ای� برای اتحادِ صحرا�.

این جلد هم مثل جلد قبل ریتم خیلی خوبی داره و ابدا خسته‌تو� نمی‌کن�. قلم نادر ابراهیمی همچنان زیباست. مختصر و دلنشین می‌نویس�.
و چه خاندانی هستن این اوجاها! بی‌رحم‌ان� و زهر زبان، اما نمیشه دوستشون نداشت.
Profile Image for Yasaman.
146 reviews9 followers
February 17, 2022
انقدر پرحرفم در مورد این کتاب که نمیتونم بنویسم.
Displaying 1 - 30 of 100 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.