"تلاش‌ها�� دیمیتری شوستاکوویچ، آهنگساز برجسته روس، برای خلق سمفونی شماره هفت، مشهور به لنینگراد ، محور اصلی کتاب رهبر ارکستر نوشته سارا کوئیگلی است. این سمفونی هنگامی ساخته شد که روسها در تمامی جبه ها شکست خورده و در حال عقب نشینی و یا فرار بودند و لنینگراد ، دومین شهر بزرگ شوروی محاصره شده بود . در آن زمان کمتر کسی بختی برای شوروی قائل بود . در چنین زمانه ای ، سمفونی شوستاکویچ ، نغمه امید ، پیروزی و پایان سختی ها را سرمی داد .
محاصره لنینگراد :
یکی از محورهای اصلی حمله آلمان نازی به شوروی ، محور شمالی و تصرف شهر بسیار مهم لنینگراد بود . از بخت بد روسها ، پیشروی آلمان در این محور بسیار سریع بود . در حقیقت آن قدر سریع که کشاورزان روسی نتوانستند حتی سیب زمینی های کاشته شده خود را درو کرده و یا به شهر منتقل کنند . این گونه لنینگراد ، بدون آذوقه و بدون نیرو و سوخت نزدیک به نهصد روز در برابر نازی ها مقاومت کرد تا سرانجام آزاد شد .
تلفات غیر نظامیان را تا یک میلیون و پانصد هزار نفر تخمین زده اند که بیشتر آنان به خاطر کمبود غذا و سرمای سخت جان داده بودند و حملات و بمباران آلمانی ها ، بیشتر زیر ساخت ها مانند نیروگاه ها ، حمل و نقل و مخابرات را هدف گرفته بود . شدت گرسنگی در سال اول محاصره تا اندازه ای بوده که ابتدا حیوانات ، سپس برگ درخت و علف ها خورده شد و در انتها کار به آدمخواری رسید و تا اندازه ای شدت گرفت که دولت یا شورای نظامی برای آن حکم اعدام صادر کرد . با وجود گرسنگی و سرمای شدید و حملات آلمانی ها تقریبا همه مردم مجبور به کار ، کندن خندق یا دیگر کارهای نظامی بودند .

شوستاکویچ در میدان جنگ :
دیمیتری ، آهنگساز مشهور که هنگام جنگ و سپس محاصره در لنینگراد بوده ، در ابتدا می خواسته که در شهر بماند . او اول در آتش نشانی و سپس در یکی از رسته های ضد هوایی مشغول به خدمت بوده . اما با خطرناک شدن جنگ ، بمباران های شدید و اولین نشانه های قحطی ، حزب او را از شهر خارج می کند . شوستاکویچ در حالی در محیطی امن و به دور از پریشانی جنگ ، سمفونی خود را به پیش می برده که دیگر همکاران او که دسترسی به حزب نداشتند یا از رانت حزب برخوردار نبودند با قحطی و سرما و بمباران می جنگیدند . تعدادی از آنها کشته و تعدادی هم مجروح و یا دچار نقص عضو شدند و جالب آنکه با بدنی ناقص و معلول ، تلاش می کردند سمفونی شوستاکویچ که در کنج عافیت نشسته بود را اجرا کنند .

کتاب رهبر ارکستر :
با وجود داستان جالب و جذابی که تنظیم سمفونی و اجرای ارکستر آن داشته ، نویسنده خانم کوئیگلی کتاب چندان جذابی نتوانسته بنویسد . مهمترین مشکل کتاب را باید گفتگوهای مصنوعی میان افراد دانست . این گفتگوها چندان ماهیت و هویت روسی ندارند و بیشتربه خاطر خواننده داستان های انگلیسی و فرانسوی را می آورند تا داستانی از شوروی در حال جنگ .
همچنین با وجود آنکه رنج و درد غیر نظامیان در کتاب نوشته شده ، نویسنده نتوانسته چندان به این درد ، عمق و روح دهد . گویی هر فرد دردی را که کشیده تنها بیان می کند و از شرح احساسات خود ناتوان است .
اما نباید کتاب رهبر ارکستر را بی ارزش دانست ، نویسنده دست کم توانسته بخشی از زندگی شوستاکویچ را که در سایه شهرت و آوازه آهنگ سازی او بوده را بیان کند . نویسنده توانسته سیمای پیچیده مردی را ترسیم کند که احساسات دو گانه ای میان عشق به وطن و وفاداری به حزب کمونیست داشته است ."

"ابلهانه، پوچ، یی منطق، توهین آمیز... خلاصه خدا نصیب گرک بیابون نکنه. بیچاره اون کارگری که این کتاب رو با مشقت از چاپخونه به دفتر نشر رسونده. ادبیات به کجا داره میره؟"