ŷ helps you follow your favorite authors. Be the first to learn about new releases!
Start by following Nader Ebrahimi.
Showing 1-30 of 125
“براي زنده ماندن به 2 خورشيد نياز داريد :
يكي در قلب و يكي در آسمان”
―
يكي در قلب و يكي در آسمان”
―
“نمی شود که تو باشی من عاشق تو نباشم نمی شود که تو باشی
درست همینطور که هستی و من هزار بار بهتر از این باشم و باز هزار بار عاشق تو نباشم
نمی شود می دانم
نمی شود که بهاراز تو سر سبز تر باشد”
―
درست همینطور که هستی و من هزار بار بهتر از این باشم و باز هزار بار عاشق تو نباشم
نمی شود می دانم
نمی شود که بهاراز تو سر سبز تر باشد”
―
“هر غمی که تسلیت گفتن ندارد.غم بزرگ را با کلمات کوچک، حقیر نباید کرد.”
― اتحاد بزرگ
― اتحاد بزرگ
“گمان می برم که اگر خداوند ، صد هزار گونه خنده می آفرید اما رسم اشک ریختن را نمی آموخت ، قلب حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمی آورد .”
― هرگز آرام نخواهی گرفت
― هرگز آرام نخواهی گرفت
“دردهايى هست كه مال همه است؛ و من آن دردها را هرگز پنهان نمى كنم؛ اما درد قلب، مال هيچ كس نيست به جز صاحب قلب...”
― درخت مقدس
― درخت مقدس
“هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظیس�.”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
“دختر سياسى، بهتر از پسر سياسى است. مردان، انگار كه براى حضور در معركه ى سياست به دنيا مى آيند؛ اما زنان، بر اين ميدان منّت مى گذارند كه پا در آن مى نهند. هر جا زنى به خاطر عدالت مى جنگد، آن جا عطرى پيچيده است شيرين و شورانگيز و بهشتى.”
― واقعیتهای پرخون
― واقعیتهای پرخون
“قرن هاست که ما ملت فردا هستیم. در زندگی غم انگیزمان، امروز نداریم و همه چیزمان شده: ان شاء الله درست خواهد شد، برادر!”
― بر جادهها� آبی سرخ، کتابها� اول، دوم و سوم
― بر جادهها� آبی سرخ، کتابها� اول، دوم و سوم
“فراموشي را بستاييم ؛چرا كه مارا پس از مرگ نزديك ترين دوست زنده نگه ميدارد ،و فراموشي را با دردناك ترين نفرت ها بياميزيم ؛زيرا انسان دوستانش را فراموش ميكند،و رنگ مهربان نگاه يك رهگذر را
.... كتاب :بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم”
―
.... كتاب :بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم”
―
“يك بار ، يك بار ، و فقط يك بار مي توان عاشق شد . عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق انديشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق .... يك بار ،فقط يك بار . بار دوم ديگر خبري از جنس اصل نيست”
―
―
“عشق به ديگري ضرورت نيست حادثه است
عشق به وطن ضرورت است نه حادثه
عشق به خدا تركيبي است از ضرورت و حادثه”
― یک عاشقانه� آرام
عشق به وطن ضرورت است نه حادثه
عشق به خدا تركيبي است از ضرورت و حادثه”
― یک عاشقانه� آرام
“تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسانتر است
تحمل اندوه از گدایی همه شادی ها اسانتر است
سهل است که انسان بمیرد
تا آنکه بخواهد
به تکدی حیات برخیزد”
― یک عاشقانه� آرام
تحمل اندوه از گدایی همه شادی ها اسانتر است
سهل است که انسان بمیرد
تا آنکه بخواهد
به تکدی حیات برخیزد”
― یک عاشقانه� آرام
“در گذشته ها به دنبال لحظه هاي ناب گشتن ، آشكارا به معناي آن است كه آن لحظه ها ، اينك وجود ندارند”
―
―
“آنچه هنوز تلخ ترین پوزخند مرا برمی انگیزد "چیزی شدن" از دیدگاه آنهاست. آنها میخواهند ما را در قالب های فلزی خود جای دهند. آنها با اعداد کوچک به ما حمله میکنند. آنها با صفر مطلقشان به جنگ عمیق ترین و جاذب ترین رویاها می آیند.”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
“مرا آراستند، پیراستند، رنگین کردند، آنگا� پسندیدند”
― مردی در تبعید ابدی
― مردی در تبعید ابدی
“هیچ پایانی به راستی پایان نیست. در هر سرانجام, مفهوم یک آغاز نهفته است. چه کسی میتواند بگوید "تمام شد" و دروغ نگفته باشد؟”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
“ما نکاشتههایما� را هرگز درو نمیکنی�.”
― چهل نامه� کوتاه به همسرم
― چهل نامه� کوتاه به همسرم
“من از دوست داشتن تنها یک لیوان آب خنک در گرمای تابستان میخواستم”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
“روزگارى، غريبه اى را ديدم كه در صحرا گم شده بود. از او پرسيدم كه كجا مى خواهد برود؟ گفت كه خودش راه را بلد است. باور مى كنى كه غريبه در آن صحرا مُرد، حال آن كه در نزديكى او چوپانى گله اش را مى چراند؟
اشتباه كردن گناه نيست؛ بر سرِ اشتباه پاى فشردن جرم است.”
― درخت مقدس
اشتباه كردن گناه نيست؛ بر سرِ اشتباه پاى فشردن جرم است.”
― درخت مقدس
“مثل پيرمردهايى حرف مى زنى كه خيال مى كنند هر شكست، تجربه اى است براى يك پيروزى؛ و يك روز هم با انبانى از شكست ها مى روند زير خاك...”
― درخت مقدس
― درخت مقدس
“هلیا! اگر دیوار نباشد ؛ پیچک به کجا خواهد پیچید!؟”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
“شاگردى كه كمتر از معلمش بداند، دنيا را به عقب مى راند؛ شاگردى كه به قدر معلمش بداند، جهان را متوقف مى كند.”
― واقعیتهای پرخون
― واقعیتهای پرخون
“هلیا! احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آنکه دو انگشت بر او باشد، انگشت بر میدار�. بگذار آنچه از دست رفتنیس� از دست برود.”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
“جوان، اشتباه مى كند و جهان را به پيش مى راند.
پير، خطا نمى كند و دنيا را به جانب توقف مى كشاند.”
― واقعیتهای پرخون
پير، خطا نمى كند و دنيا را به جانب توقف مى كشاند.”
― واقعیتهای پرخون
“میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است، آنکس که غریب نیست شاید که دوست نباشد”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
“هلیا! گریز اصل زندگیس�.
گریز از هر آنجه که اجبار را توجیه میکن�.
...”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
گریز از هر آنجه که اجبار را توجیه میکن�.
...”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
“باران بوی دیوارهای کاهگلی را بیدار کرده است.
کنار پل ، مردی آواز می خواند
و یک مرد ، برای گریستن به خانه می رود.
زمین ، عابران پایان شب را می مکد.
گل ها کفش ها را سنگین می کند.
مادر چرا امسال بهارنارنج نخریده ایم ؟ یکی نیست که به من جواب بدهد ؟ ببین مادر هلیا چکار کرده بوی بهار نارنج توی حیاط پیچیده.”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
کنار پل ، مردی آواز می خواند
و یک مرد ، برای گریستن به خانه می رود.
زمین ، عابران پایان شب را می مکد.
گل ها کفش ها را سنگین می کند.
مادر چرا امسال بهارنارنج نخریده ایم ؟ یکی نیست که به من جواب بدهد ؟ ببین مادر هلیا چکار کرده بوی بهار نارنج توی حیاط پیچیده.”
― بار دیگر شهری که دوست میداشت�
“همسفر بودن وهم هدف بودن،ابدا به معنای شبیه بودن وشبیه شدن نیست.وشبیه شدن ،دال بر کمال نیست،بل دلیل توقف است.”
―
―
“در زمان ما، خنده ارزان نيست - خنده ى از ته دل. تا بخواهى، پوزخند و زهرخند و ريشخند؛ اما يك خنده ى پاك، كاش مى جستى، قابش مى كردى و به ديوار اتاقت مى كوبيدى...”
― واقعیتهای پرخون
― واقعیتهای پرخون