Simin Dāneshvar � was an Iranian academic, novelist, fiction writer and translator, largely regarded as the first major Iranian woman novelist. Daneshvar had a number of firsts to her credit.
سیمین دانشور نویسنده و مترجم ایرانی است. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفها� در زبان فارسی داستانو رمان نوشت. مهمتری� اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروشتری� آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب میشود�.� سیمین دانشور در هشتم ارديبهشت ماه سال ۱۳۰۰ در شیراز به دنیا آمد.� تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه� انگلیسی «مهر آیین» به پایان برد. دانشور سپس برای تحصیل در رشته� زبان و ادبیات فارسی وارد دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۹ با دفاع از رساله خود در مورد زیباییشناس� موفق به كسب درجه دكترا از این دانشگاه شد.� وی در سال ۱۳۲۹ با جلال آلاحم� نويسنده� نامی ازدواج کرد.� سیمین دانشور دو سال بعد برای تحصیل در رشته زیباییشناس� به دانشگاه استنفورد رفت و در بازگشت در هنرستان هنرهای زیبا و دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد. وی در سال ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد. او مهم ترین نویسنده زن و از برترین چهره های ادبیات معاصر ایران است
آثار برجسته� سیمین دانشور:� ـ آتش خاموش ـ شهری چون بهشت ـ سوشوون ـ چهل طوطی (با جلال آلاحم�)� ـ به کی سلام کنم؟ ـ غروب جلال ـ جزیره سرگردانی ـ ساربان سرگردان ـ غروب جلال
جزیره� سرگردانی� = The Lost Island, Simin Daneshvar
Simin Dāneshvar� (28 April 1921 � 8 March 2012) was an Iranian academic, novelist, fiction writer and translator, largely regarded as the first major Iranian woman novelist.
Daneshvar had a number of firsts to her credit. In 1948, her collection of Persian short stories was the first by an Iranian woman to be published. The first novel by an Iranian woman was her Savushun ("Mourners of Siyâvash", also known as A Persian Requiem, 1966), which went on to become a bestseller.
Daneshvar's Playhouse, a collection of five stories and two autobiographical pieces, is the first volume of translated stories by an Iranian woman author. Being the wife of the famous Iran writer Jalal al-Ahmad she had a profound influence on his writing, she wrote the book "The Dawn of Jalal" in memory of her husband.
Simin was also a very good translator, of her translations we can name "The Cherry Orchard" by Anton Chekhov, and "The Scarlet Letter" by Nathaniel Hawthorne. Her last book is currently lost and was supposed to be the last book of her trilogy which started with "The Lost Island".
تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و ششم ماه آگوست سال2002میلادی
عنوان: جزیره� سرگردانی� نویسنده�: سیمین� دانشور� تهران�: خوارزمی� سال1372؛ در326ص؛ چاپ سوم سال1380؛ شابک9644870174؛ موضوع: داستانهای نویسندگان ایران - سده20م�
ادامه ی این داستان با عنوان «ساربان سرگردان» را، نشر خوارزمی در سال1380هجری خورشیدی، در307ص، شابک9644870506؛ منتشر کرده است
هستی، با «خانم نوریان» مادربزرگ، و برادرش «شاهین»، زندگی میکند؛ «مادربزرگ» زنی مذهبی و سنتی است؛ اما مادر «هستی»، زنی امروزی، و اهل مد است، که سالها پیش، شوهرش را از دست داده، شوهرش از طرفداران «مصدق» بوده، که در راه او اتفاقی، و اشتباهی کشته شده، یعنی در واقع شهید نشده؛ مادرش «عشرت»، یا همان مامان «عشی» با مرد ثروتمندی ازدواج کرده؛ «هستی»، عاشق «مراد»، دوست و همکلاسی دانشگاهش است، که یک «توده»ای است، و او را با فقر و ناداری مردمان «حلبی آباد»، آشنا کرده؛ «مراد» به خاطر سیاست، زیر بار مسئولیت ازدواج نمیرود، و تن به ازدواج با «هستی» نمیدهد؛ از سوی دیگر، «سلیم» نیز خواستگار پولدار «هستی» است، او هم مذهبی است، و مادر «هستی» اصرار دارد، «هستی» با ایشان ازدواج کند؛ «هستی» در این میان، در یک «جزیره سرگردانی» گیر کرده، نمیداند چه کند، منتظر «مراد» بماند، یا زن «سلیم» شود.؛ ...؛
عشرت یا مامان «عشی» نماینده ی طبقه بورژوا و مصرف گرا در داستان است، وی که پس از مرگ شوهرش به یکسال نرسیده همسر «احمد گنجور» که حمال و پادو «آمریکایی»هاست میشود� «مراد» همکلاسی «هستی» است و یگانه مونس او پیش از آشنایی با «سلیم»؛ درگیر سیاست است و برخورد مسلحانه را پیشنهاد میکند� و همواره نگران آن است که: «در حلبی آباد خورشید به آوارگان و بچه� های کرایه� ای زل زده بود و در آسمان ابری نبود تا بگرید.» او آگاه از سرنوشت خود است، و میدان� که «در هر دستگاهی اگر با چرخ آن دستگاه نچرخی خردت میکنند»� به نقل داستان، «مراد» پیرو «دکتر علی شریعتی» است و حتی در آن زمان با وی رابطه داشته� است؛ «سلیم» چون آذرخشی در آسمان تاریک، خیلی ناگهانی در زندگی «هستی» رخ مینماید� به نام خواستگاری از دختری که مادرش نشان کرده� است؛ او آدمی است درس خوانده که در شیوه نگرش و کردار، شیفته «جلال آل احمد» است، و به گفته خودش «فعلاً رابط روحانیان و روشنفکرانم» و وقتی که به گذشته تبارش برمیگردد� میگوی�: «پدرم پس از پشتیبانی از محمد مصدق و سرخوردن از سیاست، شد تکمهچ� تمام عیار، زنباره، درباری، ای خدا چه بگویم دل آدم میترکد�. «هستی» شاهدی راستین برای زمانهٔ خویش است؛ نقاشی است با درس خوانده و در بند اندیشه� های بزرگ و نوین استادان و آشنایانی چون «سیمین دانشور» «حمید عنایت»، «خلیل ملکی» و «جلال آل احمد»؛ همه آدمهای داستان در رویارویی با کردار و پندار «هستی» جایگاه خود را بازمییابند�
هستی روزی به «سیمین» میگوی�: «دلم تنگ است» و «سیمین» در پاسخش میگوین�: «دل کی تنگ نیست؟»؛ میاندیش�: «غرب زدگی آل احمد» کتاب باارزشی است، و نمیدان� که «به گفتهٔ خود جلال خزعبلات هم در آن بافته شده.»؛ «هستی» سرگشته� ای است بیمناک که گاهی به گذرایی سیاست میاندیشد� و گهی به پایایی هنر؛ زمانی هم در پاسخ اینکه: «میترس� برداشت درستی از اوضاع ایران نداشته باشم»؛ میگوی�: «هیچک� ندارد و گویا ایران توپ فوتبالی است، که هر کس رسید، لگدی به آن میزند� و نمیگذار� به دروازه نزدیک شود»؛ و میاندیش�: «کاش ما را به اسارت، به سرزمین دیگری میبردند� کی گفته بود جایی که کلمات قدغن نباشد، و جایی که ولنگاریها� مادر شوهر و مادر و …� بر سر آدم هوار نشود.» زمانی هم به نیازهای درونی خویش برمیگردد� و در برخورد با «مراد» میگوی�: «شعر تحویلم نده! پا گذاشته� ام به بیست و هفت سالگی و من� هم مثل همهٔ زنه� به� یک کانون گرم، و چند تا بچه، که پدرشان تو باشی، احتیاج دارم»؛ «هستی» از لایه� های زمان میگذرد� و با شور و شوق و عشق «سلیم» درمیآمیزد� و در رودررویی با آدمهایی که درباره� شان اندک شرحی داده شد، و نیز فراوان آدمهای دست دو، داستان آنچنان شوری در ماجراها میدمد� که نام «هستی» یادواره ای میشود� از زنی بسیار برجسته، دوست� داشتنی، و ماندگار، در برگهای ادبیات داستانی ایران؛ در آخر باید افزود که «جزیره سرگردانی» سرگذشت سرگشتگی آدمی است، در راه دور و درازی که، با همه ی سرگشتگی باید رفت؛ اما کجا باید رفت، وقتی که «تاریخِ انسان دربردارنده همه زمانها� اوست، و هیچ جایی گذاشته نشده، تا پیدایشان کنیم.» همه ساربان سرگردانی میشویم� و یکهو میبینی� دنبال سرابیم و بزکهای سیاسی و «برای زندگی کردن دراین گوشهٔ دنیا آدم باید از فولاد باشد تا دوام بیاورد.»؛
هرچند «جزیره سرگردانی» روانشاد بانو «سیمین دانشور»، این فراموشکار را سرگردان نکرد، اما «سووشون» هنوز هم برایم «جلال» و شکوه دیگری دارد؛
تاریخ بهنگام رسانی 16/10/1399هجری خورشیدی؛ 08/09/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
قطعا وقتی پشت هم کتابای ترجمه میخونی اون بین یک اثری اینقدر منسجم اونم از سیمین دانشور خیلی میچسب�. من همیشه اولویتا� ادبیات ایرانه ولی خب آثار خوب کمه و لذت بهره بردن هم کمتر. حال و هوای نوشتهها� سیمین دانشور و دوست دارم یه اصالت و تعلق خاطر دلچسبی از تاریخ تو بطنشون دارن که دوست داشتنیشون میکنه. مخصوصا که بستر مکانی داستان هم شهر تهرانه. از سمت دیگه حضور دانشور و جلال آل احمد با شخصیت عینیشو� اون هم از زبان سیمین خیلی خیلی جذاب بود. هستیِ داستان و سردرگرمیها� فوق العاده ملموسن. حتی انتخابش در پایان داستان هم بنظرم درست و قابل درک بود. دغدغهه� هم دغدغهها� همیشگی سالها� قبل از انقلابه، همون جنس آدمه� با همون دیدگاهه� و مسیرها. شاید در حد و اندازه� سووشون احساساتم رو درگیر نکرد اما باهاش کیف کردم و همین بنظرم کافیه.
وقتی کتاب رو شروع کردم واقعا شگفت زده شدم ,تعجبم از این بود که یه رمان ایرانی اینقدر جذاب و قشنگ چرا خیلی معروف نیست و میانگین ۳/۳۶ به نظرم خیلی بی انصافی بود! تا صفحه ۱۰۰ رمان فوق العاده جذابه! خیلی اهل داستان های عاشقانه نیستم اما جنس عاشقانه های دانشور بی نهایت خوبه...! با تمام وجود ارزو کردم جای هستی باشم .. اما به نظرم هر چقدر عاشقانه هاش جذاب هستن سیاسی نوشتن های مستقیم دانشور ضعیفه (اتفاقاتی که واسه مصدق و... می افته از نظر من سیاسی های مستقیمش هستند) وسط داستان نه عشق خوب نشون داده میشه نه سیاست و سطح کتاب افت می کنه , اکثر شخصیت ها جذابیت اولیه رو از دست می دن اما خوشبختانه پایان داستان یکم قوی تر میشه اما نه به اندازه ی شروع! در هر صورت رمان قشنگی ارزش خوندن داشت و به زودی ساربان سرگردان شروع می کنم . اما بازم می گم کاش با همون قدرتی که داستان رو شروع کرد ادامه می داد شاید ما شاهد یک کتاب قشنگ تر از سوشون تو ادبیاتمون بودیم! و در آخر :اینقد� عاشق ادبیات ایران شدم بوسیله ی ساعدی و دانشور و بیضایی و هدایت (به ترتیب) که خوشبختانه فعلا ولشون نمی کنم! در اخر تر :دانشو� قصه هایی داره که منظور سیاسیش رو خیلی تو لفافه بیان می کنه و به نظرم خیلی قوی می نویسه ,اونا میشن سیاسی های غیر مستقیم مثل صورتخانه از کتاب شهری چون بهشت ! همین _
کتاب داستان سرگردانیهاست� سرگردانیها� دختری به نام هستی که در خانوادها� است با عقاید مذهبی و دینی و سیاسی-اجتماعی متفاوت و او را که در استانه� ازدواج و اشنایی است دچار چالش کرده. خوندن این کتاب برای هر دختری میتونه مفید باشه، ولی بعضی جاها یکم ریتم کتاب کند میش� ولی در کل ارزش خواندن داره. با این وجود برای من هنوز سووشون خانم دانشور چیز دیگریست!
جزیره� سرگردانی یک داستان با تم سیاسی-عاشقانه� ست. شخصیت اصلی داستان دختری تحصیلکرده و اهل هنر و نقاشی و شعر به نام هستی، عاشق یکی از همدانشگاه� ها به نام مراد و تأثیر گرفته از اون. هستی و برادرش بعد از کشته شدن پدر در جریانات مصدق پیش مادربزرگ خودشون زندگی میکنند چون مادرشون دوباره ازدواج کرده. مادر هستی مقدمات آشنایی یک پسر تازه از فرنگ برگشته به نام سلیم رو با هستی فراهم میکن� و هستی هم از اون بدش نمیاد اما اعتقادات سلیم خیلی به هستی نزدیک نیست. خلاصه که هستی در دریای عشق و اعتقادات همچون جزیرها� سرگردانه تا ببینیم در انتها چه تصمیمی میگیره. داستان پیچیدگی و جذابیت آنچنانی نداره و شخصیت ها خیلی شعار زده و اغراق شده به نظر میان. در حالی که همه� اتفاقات عادی به نظر میان اما آدمها به نظر من عادی نیستن. نکته� جالب حضور سیمین دانشور و جلال آلاحم� به عنوان شخصیتها� کتابه. دو ستاره هم میشد داد اما چه کنم که خیلی دلرح� هستم.ه
پیارسال مجددا رمان را به شکل شتابزده ای خواندم و باز هم دوستش داشتم و پنج ستاره را بهش میدادم. اما متنی که اینجا نوشته بودم مربوط به اسفند 90 بود و دیگر دوستش نداشتم. نگاهم الآن اصلا مثل آن موقع نیست. بنابراین پاکش کردم و به همین اکتفا میکنم که علاقه مندان رمان فارسی را دعوت کنم به خواندن دو رمان ارزشمند جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان و چه بهتر که هر دو را پشت سر هم بخوانید و بینشان وقفه ای نیفتد
(جزیره سرگردانی) و (ساربان سرگردان) دوگانه ای از سیمین دانشور و مرتبط با یکدیگر هستند، البته می شودجزیره سرگردانی را به عنوان یک رمان مستقل و کامل خواند و ادامه اش نداد، اما پیشنهاد میدهم یا در کل از این دوگانه صرفنظر کنید که از حیث جلوگیری از سرخوردگی برایتان بهتر است،یا اگر مثل من تن به این تباهی دادید که جزیره را بخوانید، پس ساربان را هم بخوانید که لا اقل تمام ماجرا را بدانید...هرچند خود من بعد از پایان کتاب اول، ترجیح دادم خلاصه ی کتاب دوم را از منابع دیگر بخوانم و به همین حد اکتفا کنم...
در این رمان اجتماعی تغییر عقاید یک دختر جوان به نام هستی قبل و در جریان انقلاب روایت میشود.«هستي» نماد نسل دهه پنجاه است كه در عنفوان جواني با اين پرسش روبهر� ست كه كدام ايدئولوژي تعريف دقيقي از هويت او را ارائه ميده�.... چند نوع «سرگرداني» در داستان مطرح می شود : *سرگرداني فلسفي *سرگرداني سياسي بين روشنفكران و نسل جوان *سرگرداني اعتقادي كه بين ماركسيسم و اسلام در نوسان است *سرگردانی ميان پرداختن به مسائل سياسي و يا چسبیدن به زندگي خانوادگي *سرگرداني گزينش بين دو عشق و *سرگرداني ميان انتخاب مشيآلود� و توام با رفاه و مشي زاهدانه و پاك .... که البته تمام این سرگردانیها در انتهای جلد اول به سبک پایان سریالهای ایرانی به طرز خنده داری رفع و رجوع می شود... حضور سیمین دانشور و جلال آل احمد به عنوان همسر ایشان در قالب شخصیت های رمان و دخالتهای سیمین در پیشبرد قصه هم چنگی به دل نمیزد و به این می مانست که سیمین بیشتر قصد مطرح کردن خود را دارد تا گره گشایی در داستان... شیوه ی روایت سیال ذهن هم با اینکه شیوه محبوب من است، در این اثرخوب از کار درنیامده بود و بیشتر حالت گیج کنندگی و پس و پیش بازگو کردن وقایع را دارد تا افزودن به جذابیت اثر! جزيره سرگرداني ، داستان چندان دشواري نيست. سرگرم کننده هم نيست. به نحوي که حتي در باز خواني هم نمي توان چيزي در آن يافت که در هنگام سطحي خواني ، آشکار نشده باشد... می گویند سیمین دانشور را باید با سووشونش شناخت...باید از این، به آن پناه ببرم تا تلخکامی این خوانش را هرچه زودتر فراموش کنم...
و طول کتاب هی میگفتم که چرا سیمین خانوم دانشور انقدر با احساسات ما بازی میکنه؟ چرا انقدر اون دوره تاریخی ایران دردناک و در عین حال محکم بود؟ چرا آدمای اون دوره زندگیاشون اونقدر معنی داشته؟
خب اون چیزی که من فکر میکردم نبود ؛ یعنی من انتظار یه رمان فلسفی پیچیده رو داشتم که نبود! و من خوشم اومد بااینکه هی اصرار داشتم که خوشم نیاد ازش... اینم یه مدل خوددرگیری ه خب :-"" و فضاسازی و شخصیت پردازی خوبی داشت... تک تک شخصیت هارو میش� فهمید و یه جاهایی بهشون حق داد حتی وقتی کارای احمقانه میکنن... و اینکه از بخشهایی� که راجع به عرفان حرف میز� بی نهایت خوشم میومد و کاش آخرش تو همون دنیایی که هستی غرقش شده بود تموم میش� ... و اینکه چیزای خوبی یاد گرفتم ازش! آهان یه قابلیت خوب دیگه ش این بود که همزمان ذهنتو درگیر چیزای مهمی میکر�... و من واقعا ذهنم درگیر این بود که این مبارزات رو واسه چی میکنن؟ برای نسلها� بعدشون؟ آسایش امروزشون؟ یا جو دوران جوانی و "ما حرف زور نمی پذیریم " و "ما یه نسل رو میخواهیم نجات بدیم " و "ما مثل پدر و مادرامون تو سری خور نیستیم "و این حرفاست؟ چیه واقعا؟ ! پ.ن: ساربان سرگردان رو نمیدونم بخونم یا نه؟! میترسم خوشم نیاد و نظرم راجع به اینم تغییر کنه :/ پ.ن دو:خیلی منسجم ریویو نوشتم مثل همیشه! :))
من رو کتابها� دانشور حساسیت خاصی دارم... چون به نظرم یه نویسنده با دانش بالاست. هر چند رمان سووشون رو رمان بهتر و زیباتری میدونست� اوایل رمان اصلاً نمیتونست� با هستی و سلیم و مراد ارتباط برقرار کنم اما کم کم که فصله� پیش رفتند داستان جاافتاده تر شد. داستان درباره یک نسلی هست که نمیدونست� چی میخوا� و بین تفکرهای مختلف و گفتمانها� جورواجور درماندند. شخصیت اصلی داستان هستی با نماد عشق دنبال تفکرات متضاده توی داستان. هر چند هیچوقت تحمیل نظر نویسنده رو دوست نداشتم اما اینجا سیمین به صورت نمادین انتخاب درست رو سلیم (نماد گفتمان انقلاب مهدویت) معرفی میکن� مخصوصا تو خوابی که آخر کتاب میبین�. تفکراتی که هستی رو دوره میکن� به نوعی تفکراتی هست که جلال رو دوره میکن�. حتی من هستی رو در دنبال کردن تفکرهای مختلف نماد جلال آلاحم� میدون�. جلال هم اول به تفکرات چپی متمایل بود و در آخر به تدین رو آورد همانطور که هستی ابتدای رمان به عشق مراد پاکدل (نماد گفتمان سوسیالیستی) متعصب است و در آخر با سلیم ازدواج میکن�. در کل رمان بدی نبود. دوست دارم زودتر ادامه� رو هم بخونم و صد حیف که رمان «کوه سرگردانی» جلد سوم این سهگان� نیست شده.
خیلی سعی کردم تمومش کنم اما نشد. به این نتیجه رسیدم زندگی کوتاه تر از اینه که زجر بکشم چیزی که دوست ندارم رو تموم کنم. باید یه سری چیز ها رو رها کرد نصفه کاره و رفت. اینقدر از سیمین دانشور خوب شنیده بودم که دلم نمیخواست باور کنم اینقدر این کتاب زجرآور و بد نوشته شده... ضربه بعدی رو زمانی خوردم که فهمیدم تازه این کتاب اول از یک سری هست، دیدم اصلا نمیتونم دووم بیارم�. همه میگن سووشون خیلی بهترِ و اکثرا دل خوشی از جزیره سرگردانی ندارن. کاراکتره� اصلا خوب پرداخته نشدن و داستان خیلی جاها اصلا با منطق خود شخصیت ها همخوانی نداره. کشش این روایت خیلی جاها بساطش رو جمع میکنه و میره، مخاطب می مونه و پلات داستانی که عملا دور باطل میزنه. قصد دارم سووشون رو بخونم چون هنوزم ته دلم دوست دارم باور کنم که این نمیتونه سیمینی باشه که اینقدر نامدار و تقدیر شده است... پ.ن. نمیدونم باید توی قسمت خوانده بزارمش یا نه اما گذاشتم چون به هرحال نزدیک ۷۰درصدش رو خوندم.
در واقع امتیازم دو و نیمه، خیلی لذت نبردم از کتاب، البته شاید اگر نویسنده دیگری بود، اسونتر میگرفتیم ولی از سیمین دانشور بعد از سووشون انتظار بالاتره شخصیت هستی و سلیم به نظر من نمود خود سیمین و جلال بودن کاملا یه سری اتفاقات داستان مثل فرار و جدایی مامان عشی نمیدونم چه تاثیری تو پیشبرد داستان داشت از طرفی سمت سیاسی اجتماعی که در داستان بود با بخش عاطفی انگار خوب بهم پیوند نخورده بود به نظر من، انگار صحبت های قلنبه سلنبه ای به داستان وصله شده بود و به زور قرار بود متجدد به نظر بیاد داستان، بخش ناخوشایند دیگه اش برای من جا دادن خودش و تمجیداتی بود که در پس زمینه داستان از خودش!! میکرد درکل داستان بدی نبود، حتی نسبتا هم خوب بود واقعا ولی من زیاد دوستش نداشتم
نگاه جامع اجتماعی و سیاسی سیمین به زمان خودش بسیار جالب بود برام. تصویر دقیقی از اون دوره تاریخی ارائه داد. و البته تلخی سرنوشت مرادهایی که هیچوقت به ارزو و ارمانهاشون نرسیدن..
امتیاز من : ۳.۵⭐️ 💛کتاب جزیره سرگردانی نوشته سیمین دانشور ، راجع به مسئله هویت و سردرگمی های مربوط به آن میپردازد، و در قالب استعاره و داستان، تاریخ ایران را از نظر میگذران�. کشوری که با عقاید و جهانبینیها� متفاوتی مواجه است. . 💟هستی دختریس� که همراه با مادربزرگ وبرادرش _شاهین_زندگی میکن�. هستی پدر خودش را در آشوبها� سیاسی دوران مصدق از دست داده است.
🌼جزیره سرگردانی روایت عشق و تردید هایش است. عشق به مراد و خواستگاری جدید به نام سلیم. . 🌻نقطه قوت این داستان که کتاب را برای من خیلی جالب و خوندنی کرده بود، این بود که خود نویسنده به عنوان یکی از شخصیتها� داستان در لابهلا� صفحات و ورقهه� حضور داشت و از دوران سوگواری بعد از از دست دادن همسرش یعنی جلال آل احمد مینویس�. برای مثال در بخشی از کتاب آمده است: ..."به قول همسرت ، خودت گل و زندگی ات گل" این عبارت را سیمین شب هفت جلال روی نوار سیاه تاج گلی که بر مزار و جلال گذارده است، واداشه نوشتند. . 🌙و یا در جایی دیگر آمده است : حلقه ازدواج جلال که به انگشت سیمین بود. یعنی سیمین در انگشت دوم دست چپش دو حلقه ازدواج دارد.
سیمین دانشور به جرئت یکی از بهترین نویسندگان داستان در ایران هست. از خیلی های دیگه که معروفترند، مثل همسرش جلال، بهتره. قلم روان و شیرین و جذاب و داستانی که سروته داره، شخصیتها� زنده هستند و تکلیفش با خودش معلومه. اما این کتاب، به بهترین شکل ممکن سرگردانی سالهای آخر دوران پهلوی رو در جامعه ایران نشون میده. نشون میده چرا مردم تحصبلکرده انقلاب کردند، چیزی که همیشه برای من و هم سن و سالام سوال بود. اگر به سیمین اعتماد داشته باشیم، که من دارم، میفهم� چرا انقلاب کردند و حتی میفهم� چرا نتیجه انقلابشون این شد. چون همه در جزیره سرگردانی بودند.
پ.ن: بیخودی حس می کنم کتاب نیمه کاره رها شده یا چاپ شده. احساس می کنم داستان نباید اونجایی که تموم شد، تموم می شد.
جزیره سرگردانی! سرگردانی در مقابل ثبات. وصف حال دوره ای تاریخی از کشور که همه سرگردانند. یکی به دنبال آرمان سیاسی، یکی به دنبال مفید بودن و عشق، یکی دیگر در پی عرفان، یکی به دنبال احساس ارزش و... همه آدمهای این داستان سرگردانند. هیچ یک آرام ندارند و انگار در این سرگردانی به هم برخورد می کنند و فکر می کنند تقدیر یا تصمیم خودشان بوده . اما واقعا ما آنطور که فکر می کنیم زندگی میکنیم؟ یا آن طور که زندگی می کنیم فکر میکنیم؟
من این کتاب رو در بهترین زمان خوندم ، موقعی که توی جزیره سرگردانی گیر کرده بودم و خیلی خوب احساسات هستی رو درک میکردم. میشه گفت سیر کتاب نه فقط از تخیل بلکه از تجربه نویسنده توانمندی مثل دانشور شکل گرفته.
كلي ترين چيزي كه مي بينم آروم تر شدن و كنار اومدن خيلي بيشتر سيمين دانشور با دنيا و سرگردانيش هست؛ نسبت به سووشون. مذهبي تر، گيج تر و كمتر از سووشون ناسيوناليست. مگر "هستي" هم همين كنار اومدن با سرگرداني و نشستن يه گوشه و ديدن جهان نيست؟ عشق به زندگي مامان عشرت و توران جان نيست؟ راجع به عقايد مذهبي و سياسي مطرح توي كتاب هم نظر نمي دم. گرماي كتاب هاي سيمين دانشور هميشه دل و قفسه م رو از شور زندگي و طمانينه و تفكر گرم كرده. " جزيره اي است كه دورش را درياچه ي نمك احاطه كرده. در جزيره به كلي به دام مي افتي. قطعات نمك به طول بيست اينچ و عرض پانزده اينچ، حتي بيشتر و بعضي جاها خيلي كمتر، دورت را گرفته. روز كه هوا گرم است امكان پا گذاشتن روي آن ها نيست. در لجن و نمك فرو مي روي اما اواخر شب قطعات نمك يخ مي زند. من با شتر از جزيره بيرون آمدم. تعجب است اسم ساربان هم ساربان سرگردان بود. اسم كوه مقابل هم كوه سرگردان بود. هستي لب هايش مي لرزيد. پرسيد: وقتي قطعات نمك يخ مي زند خود آدم نمي تواند از جزيره بيرون بيايد؟ -نه. تا كوره راه كويري فاصله زياد است. "
بسياري از منتقدين بعد از كتاب زيباي " سووشون " رسماً دنياي داستاننويس� خانم دانشور را قبول ندارند. كاري به اين نظريه ندارم. به شخصه زماني كه 17 يا 18 ساله بودم و اين كتاب را ميخواند� خيلي از آن خوشم آمد. الان را نميدان�. اما كتاب بعدي اين سه گانه كه به نام " ساربان سرگردان " چاپ شد و خواندمش را اصلاً نپسنديدم خانم دانشور در طول عمر پر بركتشان توانستند از خود نامي نيك باقي بگذارند و همان يك كتاب نيز ، نامي بلند براي ايشان به ارمغان آورد
روایت سستی داره و بعضی از اتفاقاتش با شناختی که از شخصیت ها به خواننده میده جور درنمیان. .. در خلال داستان مقدار قابل توجهی هم قربون صدقه خودش و شوهرجون مرتجعش میره
صد صفحه پایانی جزیره سرگردانی، واقعا عالی بود. گویی زنده یاد دانشور بر رمان سوار شده و فهمیده چگونه باید تمامش کند. با این که انتهای رمان کمی سانتی مانتال بود ولی توانسته بود عشق فاخر را نشان دهد.
برای من به اندازه سووشون جذابیت نداشت و اینکه حس کردم تو این کتاب سعی شده نویسنده تفکر خودش رو به خواننده دیکته کنه البته شاید من اشتباه برداشت میکنم اما حس خوبی نگرفتم ازش
به زور تموم شد.اگر نویسنده دانشور نبود نصفه رهاش میکردم. نوع نگارش،فضا،داستان،حرفها،از معمولی هم پایین تر بود. داستان دختری به نام هستی که در اداره فرهنگ و هنر کار میکنه ،تفکرات متجددانه داره و ،عاشق همکلاسیشه که تفکرات چپ داره و فعالیت سیاسی میکن�.بعد یه هو عاشق چشم و ابروی یه خواستگار میشه که مذهبیه و انتظار داره همسرش با حجاب باشه و خانه دار. پرش های بی ربط داستان،مکالمات ،شعار زدگی ،یه معجون سر در گم و کسل کننده درست کرده.فضا نمایشیه و نمیشه با ادمهاش ارتباط برقرار کرد،نه با هستی که خودشم نمیدونه چی میگه و چی میخواد،نه با مراد(عشق اولی)،نه سلیم( عشق دوم),نه توران خانم( مادر بزرگ هستی)،نه مامان عشی(مادر هستی),همه ی آدمها درگیرن ،یه روز عاشقن یه روز فارغ،یه آش شوربایی که نفهمیدم چی شد و به کجا رسید.
این کتاب سه گانه است.با همه این توصیفاتی که دادم،دارم جلد دومش رو میخونم(ساربان سرگردانی), دلم نمیخوا� به این زودی از دانشور نا امید شم.
جزيره سرگرداني،رماني اجتماعي است كه تصويري واقع گرايانه از اوضاع اجتماعي پيش از انقلاب،در اوايل دهه پنجاه ايران را روايت مي كند.دانشور،به خوبي تقابل فقير(حلبي آباد)و غني(احمد گنجور)،سنت و مدرنتيه و مذهب و روشنفكري را بيان مي كند. هستي،دختري كه خط مشي فكري اش را از سيمين دانشور،جلال آل احمد و استاد ماني نقاش الگوبرداري ميكند،ميان سنت و مدرنيته سرگردان است؛از يك طرف دلش مي خواهد ازدواج كند و فرزند داشته باشد،از طرف ديگر نمي خواهد به استثمار همسرش دربيايد و نهايتا به يك انسجام فكري نمي رسد و حوادث به شكلي رقم ميخورد و اورا به پيش ميبرد.او دلباخته ي مرادي كه چپ گراست و در حال مبارزه با رژيم.مراد در عقايد خود بسيار راسخ است و با قاطعيت از آنها دفاع مي كند و تنها كسي است كه دراين سرگرداني جايي ندارد. "هستي به سليم مي گويد:من نه بيمار روانيم،نه بي رحم.فقط نميدانم چه ميخواهم و چه نميخواهم؟"
خوب به طرز عجیبی بیشتر از سووشون دوستش داشتم... ولی داستان یک جوری بود....انگار یک چیز هایی کم داشت...مبهم بود خیلی مسائل....مثلا احساس هستی نسبت به سلیم و مراد خیلی گنگ بود...اصلا انگار نویسنده خودش در این کتاب سرگردان است...سرگردان بین سلیم و مراد...بین راست و چپ...
به طور کلی از داستان خوشم آمد به غیر از جاهایی که عقاید نویسنده دل را می زد. (مثل عقاید شدیدا فمنیستی اش)
پی نوشت: صحنه های حضور جلال را خیلی دوست داشتم....
دغدغه هایی که مطرح می کرد رو دوست داشتم. و گریزهایی که به هنر و عرفان برای حل شون می زد. اما با منطق داستانی مشکل داشتم. همون قدر که هستی آدمیه که کارها رو ناگهانی و از روی غریزه ممکنه انجام بده، ترسو هم هست. چندتا از اتفاق های داستان از این شخصیت بعید بود. (البته به جز اون ها که فردی مثل مراد بهش می گه انجام بده.)