The phrase "the meaning of life" for many seems a quaint notion fit for satirical mauling by Monty Python or Douglas Adams. But in this spirited Very Short Introduction, famed critic Terry Eagleton takes a serious if often amusing look at the question and offers his own surprising answer.
Eagleton first examines how centuries of thinkers and writers--from Marx and Schopenhauer to Shakespeare, Sartre, and Beckett--have responded to the ultimate question of meaning. He suggests, however, that it is only in modern times that the question has become problematic. But instead of tackling it head-on, many of us cope with the feelings of meaninglessness in our lives by filling them with everything from football to sex, Kabbala, Scientology, "New Age softheadedness," or fundamentalism. On the other hand, Eagleton notes, many educated people believe that life is an evolutionary accident that has no intrinsic meaning. If our lives have meaning, it is something with which we manage to invest them, not something with which they come ready made. Eagleton probes this view of meaning as a kind of private enterprise, and concludes that it fails to holds up. He argues instead that the meaning of life is not a solution to a problem, but a matter of living in a certain way. It is not metaphysical but ethical. It is not something separate from life, but what makes it worth living--that is, a certain quality, depth, abundance and intensity of life.
Here then is a brilliant discussion of the problem of meaning by a leading thinker, who writes with a light and often irreverent touch, but with a very serious end in mind.
About the Series: Combining authority with wit, accessibility, and style, Very Short Introductions offer an introduction to some of life's most interesting topics. Written by experts for the newcomer, they demonstrate the finest contemporary thinking about the central problems and issues in hundreds of key topics, from philosophy to Freud, quantum theory to Islam.
Widely regarded as England's most influential living literary critic & theorist, Dr. Eagleton currently serves as Distinguished Professor of English Literature at the University of Lancaster and as Visiting Professor at the National University of Ireland, Galway. He was Thomas Warton Prof. of English Literature at the University of Oxford ('92-01) & John Edward Taylor Professor of English Literature at the University of Manchester 'til '08. He returned to the University of Notre Dame in the Autumn '09 semester as Distinguished Visitor in the English Department.
He's written over 40 books, including Literary Theory: An Introduction ('83); The Ideology of the Aesthetic ('90) & The Illusions of Postmodernism ('96). He delivered Yale's '08 Terry Lectures and gave a Gifford Lecture in 3/10, titled The God Debate.
The Meaning of Life: َA Very Short Introductions (Very Short Introductions #186), Terry Eagleton
Terence Francis Eagleton is a British literary theorist, critic, and public intellectual. Eagleton has published over forty books, but remains best known for Literary Theory: An Introduction.
We have all wondered about The Meaning of Life. But is there an answer? And do we even really know what we're asking?
Terry Eagleton takes a stimulating and quirky look at this most compelling of questions: at the answers explored in philosophy and literature; at the crisis of meaning in modern times; and suggests his own solution to how we might rediscover meaning in our lives.
The meaning of life is that which we choose to give it.
تاریخ نخستین خوانش: روز دهم ماه مارس سال2010میلادی
عنوان: معنای زندگی؛ نویسنده: تری ایگلتون؛ مترجم: عباس مخبر؛ تهران، نشر آگه، سال1388، در223ص؛ شابک9789643291693؛ موضوع زندگی از نویسندگان بریتانیا - سده20م
طرح پرسشی کلی، همچون «معنای زندگی»، در زمانه ای که پاسخهای کلی، و فراروايتهای بزرگ، ناپديد شده اند، آیا رواست؟ پرسش در باره ی چيستی زندگی، پرسشی است که بيشتر در دوران مدرنيته، مطرح شد، چرا که انسان، در جوامع پیش از مدرن، پاسخ اين پرسش را، بیشتر در دين جستجو میکرد، و گمان میکرد، که دکترين دينی، «معنای زندگی» بشر را بر کره ی خاکی، با افسانه ی آفرينش، و پندار غايت، و فرجام مقدر قدسی، پاسخ میدهد؛
در دوران «پست مدرن» نيز، طرح پاسخهای کلی، دل انگیز نيست، چرا که بیشتر پست مدرنیستها، پاسخهای کلی را «فرا روايت» دانسته، و برآن بودند و هستند، که شناخت آدمی «جزئی» است، و هم از اينروی، پرسشها و پاسخهای کلی، همچون پرسش در باره ی «معنای زندگی»، راه به جائی نمیبرند؛ «تری ايگلتون» در کتاب «معنای زندگی»، پاسخهای اين پرسش را در «فرهنگها»، «مکاتب»، و نزد «متفکران بزرگ»، نقد کرده اند، و در پاسخ به اين پرسش، که آيا «معنای زندگی» همان است، که در شيوه ی زيست، و کردار آدمیان، ساخته میشود؟ ایشان به اين پاسخ نزديک میشوند، که «اگر زندگیهای ما معنايی داشته باشد، آن معنا همان است، که ما به زندگی میبخشيم»؛ «ايگلتون» در کتاب خود، «معنای زندگی» آدمیان را، بيش از هر چیز، در «عشق به انسان» میجويند، و عشق را «فراهم آوردن فضا، برای شکوفائی ديگری» مینگارند؛ کتاب «معنای زندگی» در چهار فصل با عنوانهای: «پرسشها و پاسخها»، «مسئاله معنا»، «کسوف معنا» و «آيا زندگی آن چيزی است که شما میسازيد؟» سامان یافته است
تاریخ بهنگام رسانی 12/10/1399هجری خورشیدی؛ 27/09/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
ایگلتون مبنای بحثش را ارائه سه دوره تاریخی برای شکل گیری معنا قرار میدهد. دوران پیشامدرن که وجود خداوند امری بدیهی درنظر گرفته میشد و اساسا مسئله معنا چندان بوجود نمی آمد و پرسش از معنا درواقع پرسش از میزان ایمان بود. دوران مدرن که با شکل گیری ذهنیت سکولار، انسان با روشی علمی و فلسف روشنگری بدنبال فهم طبیعت و تاریخ و جنبه هایی جهان شمول در زندگی است که الگوهایی برای فهم معنا ارائه می کنند ولی خاصیت متافیزیکی ندارند. و در نهایت دوران پسامدرن که مدرنیته را بخاطر درنظر گرفتن کلیتهایی مانند علم و طبیعت و تاریخ نقد میکند که آنها را بجای خدا نشانده، درحالیکه دوران تعمیم بخشی ها به سر رسیده و هر کس معنای خود را میسازد یا به زندگی اش به طور فردی معنا میدهد. ایگلتون، نقطه تلاقی چنین رویکرد پست مدرن و نتایج حاصل از پیشرفت در علوم زیستی و تکاملی را مورد نقد قرار میدهد؛ رویکردی که به انسان مرکزیت میدهد و اساس نگاه پلورالیستی و لیبرال در جامعه پساصنعتی نیز هست
بنابراین، ایگلتون با درنظرگرفتن رویکردی ارسطویی به مسئله معنا که از فضائل سخن به میان می آورد و با قبول خاصیت غیرفردی آنها از فرد فراتر میروند، رویکردهای فردگرایانه را محل کنکاش قرار میدهد تا به جمع بندی موردنظرش برسد. در این راستا، باید از تراژدی معنا و نیهیلیسم دوران مدرن گذر کرد چرا که آن دوران حافظه ای تاریخی از گذشته ای دارد که معنا را مفروض میگرفت و آنرا به یکباره از دست داد. دوران پست مدرن دوران افول معنا نیست، چرا که وجود معنایی را پیش فرض نمی گیرد و حافظه ای هم برای آن ندارد. بنابراین، می تواند معانی جدیدی خلق کند. اما ایگلتون ازسویی شکل دهی معنا در خلا را نمی پذیرد چرا که متاثر از معانی است که دیگران ساخته اند و در تعامل با آنها معنای ما خاصیت وجودی می یابد. از طرفی هر معنایی چون معطوف به دنیای مادی پیرامونی است، می بایست در عمل سازگار با عکس العمل دنیای خارجی به نتایج آن باشد و برای فهم این سازگاری، انسان باید با تجربه کردن آن در زندگی به نحوی می بایست با معنای برساخته اش درگیر شود
اینها مقدمه هایی است که ایگلتون را به اتخاذ رویکردی اجتماعی و تجربه محور به معنا می رساند، رویکردی که آشکارا خاصیتی مارکسیستی و جمع گرایانه دارد و در نهایت حرف از شکل گیری معنا درصورت قرار گرفتن از کلیتی بزرگتر (کمون) می زند که اساسا دنبال معنا نیست، اما معنای جمعی و فراتر از فهم همگان در آن ظاهر می شود. عاملی هم که انسانها را در چنین بستری به هم پیوند میدهد، عشق است، عشقی که از خاصیت فناپذیری انسان بوجود می آید و با تعریف ایگلتون، فدا کردن ذره ای از وجود خود برای دیگری است که اگر برای همگان اتفاق بیفتد، در چنین تبادل هایی معانی جدیدی بوجود می آورد. به نظرم ردپای آلن بدیو در چنین گزاره هایی کاملا مشهود است
فارغ از این بحثهای قابل تامل، زبان پیچیده و استعاری و گاه سرشار از کنایه ایگلتون، فهم متن را دشوار می کند و ادیب بودن او را به رخ می کشد. بحثهای زبانی در مورد واژه معنا مخصوصا در فصل دوم گاه بیجا به نظر می رسد و شاید در این زمانه کارکردهای قطعی هم نداشته باشند. به علاوه، رویکرد ارسطویی ایگلتون که در جای جای کتاب به چشم می آید، سازگار با مسیر جمع بندی اوست، در حالیکه رویکرد افلاطونی که مبنای بسیاری از فلسف های معنوی و عرفانهای سنتی است به نظر می آید تعمدا مورد چشم پوشی واقع می شوند چرا که به نحوی به نتایج ایگلتون تنه می زنند و ایگلتون هرجا که پای متالهین به موضوع باز می شود، صرفا با نیش و کنایه ای از کنار آن می گذرد و توضیحی برای مخالفت یا چشم پوشی اش نمیدهد . جدا از القای چنین نگاه گزینشی به تاریخچه پرداختن به معنا، مطالعه کتاب برای فهم رویکردی چپ گرایانه به معنا در بستری مادی و با تاکید بر تجربه محور بودن آن برای خلق معنای مادی خالی از لطف نیست
Kendimizi her şeyin önüne koyacak şekilde önceliklendirmemiz gerektiği ve en önemli şeyin fit ve uzun bir hayat yaşamamız olduğu konusunda bilincimizi sorgulamamıza sebep olan kişisel gelişim (!) kitapları, her geçen gün artmakta ve bir umudun peşinde debelenen insanlara, matbu hayaller olarak satılmakta.
Bu girizgâhı yapma sebebim, bu kitapta bunların hiçbirini bulamayacağınızı söylemek.
Akademisyen ve yazar Terry Eagleton'ın, zihni yeni bir açıyla tanıştıran, edebi argüman ve referanslar yönünden zengin ve rasyonel kitabı "Hayatın Anlamı", neden anlam aradığımızı irdeleyerek, bazı soru ve cevaplara ilişkin ipuçları veriyor.
"Godot'yu beklemek bir olay mıdır yoksa bir olayın ertelenmesi mi? Bekleme edimi bir çeşit hiçlik, anlamın sürekli gecikmesi ve şimdiki zamanda bir yaşama biçimi de olan bir gelecek öngörüsüdür."
Tamamen zihinsel ve göreceli bir kavram olan anlam, hepimizin kızıl elması. Onu bulmak, ona erişebilmek ve sonunda bir tatmin ve huzura ermek varoluşumuzun en yangılı ve dermansız arzusu.
Kendimi bildim bileli soran, sorgulayan ve cevaplar arayan biri olarak, bana eşiğinden geçmem gereken yeni kapılar açan ve ruhuma biraz da olsa esinti veren bu eserden büyük fayda gördüğümü inkâr edemem.
"Hayatın anlamını bulmayı, gerçekleştirmeye değer bir şey gibi düşünmeye eğilimliyiz, ama ya bu bir hataysa? Belki de hayat onun temel anlamı konusundaki bilgisizlikle sürdürülen bir şeydir."
Kitabın, somut bir cevap vermek veya mutlak bir anlam tarif etmekten ziyade arayışımızdaki soruların anlamlılıklarını sorgulatması, bir yönden muğlak bir resim çizerken, diğer bir yönden tamamen bireysel bir çıkarıma ulaşmamızı sağlıyor.
"Eğer hayatlarımızın bir anlamı varsa bu anlam bizim onlara kazandırdığımız bir şeydir."
Cevap ne? Belki hiçbir zaman bilemeyeceğiz veya kavrayamayacağız. Belki de gerçekten "42". Cevaplar aramaya pek tabii devam... Ama şimdi sorulacak yeni bir soru var: Soru ne?
"Hayatın Anlamı"nı, hayat akışlarının temelinde arayış olan, kesin bir cevap olmasa da soran ve sorgulayan ve edebiyat tarihinde bize bizi anlatan çok değerli anlar olduğuna inanan tüm yetişkin okurlara öneririm.
"ولكن إذا كان للحياة معنى، فإنه بالتأكيد ليس من هذا النوع التأملى. فمعنى الحياة ليس افتراضًا بقدر ما هو ممارسة."
هل السؤال عن معنى الحياة سؤاله له معنى؟ هل هو سؤال سؤال عام يمكن أن يجيب عليه العديد من الناس نفس الإجابة؟ بالتأكيد لا، وهذا ما يتناوله الكاتب هنا. في الفصل الأول يبدأ الكتب بإثارة السؤال وإظهار عدم منطقيته وأنه ليس سوى تلاعب لغوى فارغ من المعنى، وقد شغلت مشكلة اللغة عصرنا الحديث حتى لم نعد نجد أي منفذ منها، مشكلة اللغة في الفلسفة المعاصرة هي ما ناقشه تيري إيجلتون في البداية. وفي الفصل الثاني والثالث يتناول إشكالية المعنى وما يرمز إليه هذا المفهوم عتدما يقترن بأي موضوع، ومشكلة خسوف المعنى وإنحدار الإنسان للعدمية من خلال مناقشته لأهم النقاط الذي أثارت الفلاسفة منذ شوبنهاور ونيتشه والوجوديين المعاصرين، كما يتناول ما تمثله هذه الأشياء في عقيدة المتدينين والأصولين المتشددين. وفي الفصل الأخير يتنقل للشق الثاني والأهم عن الحياة ومعالجتنا لها وكيفية تعايشنا.
انتماء هذا الكتاب أو أي كتاب لسلسلة مقدمة قصيرة جدا لا يعنى أنه مناسب للجميع، هنا على سبيل المثال يتعمق الكاتب في إشكاليات عصر كامل بلغة فلسفية مما يجعل القارئ غير المهتم بالفلسفة غارقًا فيه لا يعرف رأسه من قدمه، حتى مع قراءته بتمعن لن يكون مفيدًا.
This book is quite fun � as long as you don’t take it too seriously, and, let’s face it, it is almost impossible to take seriously a book called ‘the meaning of life, a very short introduction�. There is something paradoxical about the meaning of life being an introduction � surely we are after conclusions.
This has a nice pace and enough jokes to keep you smiling between ideas. My favourite joke in the whole thing (one I’d never heard before and feel very surprised that I never thought of it myself) was the reported t-shirt that reads, ‘What if the hokie-pokie really is what it is all about?�
He covers a lot of ground here � none of it all that unfamiliar, although, I don’t really mean that as a criticism. Lots of stuff on Aristotle and Schopenhauer, Kant and Wittgenstein, Nietzsche and Jesus. So that a lot of this was also a nice and quite easy introduction to philosophy too and its relationship to theology and aesthetics and other things along the way � post-modernism, mostly.
Like I said, this is a quick and amusing little book and such are both its failings and successes. He is always clear and that has to be a good thing.
"Eğer hayatlarımızın bir anlamı varsa bu anlam bizim onlara kazandırdığımız bir şeydir;" (s.45)
İddialı ismine bakıp da, "hayatın anlamını bu kitapta bulabilirim" diye düşünmemek gerekir. Bu kitap doğal olarak, başka kitaplar da; hayatın anlamını herhalde çat diye söylebilecek değildir ama bu kitabın özelliği "hayatın anlamı"ndan çok, bunu neden aradığımız, neden sorguladığımız ve bu sorgulamanın gerçekte ne olduğu üzerinde duruyor. Yani kitap, "hayatın anlamı"nın anlamının izini sürüyor da diyebiliriz.
اگه میخوای� به یه درک فلسفی از ضربالمث� «از هول حلیم توی دیگ افتادن» برسید این کتاب گزینه� خوبیه. نویسنده با خودش قرار گذاشته یه کتاب راحت و اوکی برای مخاطب عام بنویسه. ولی... بله درست حدس زدید. اگه بخوایم مناسبات اجتماعی رو رعایت کنیم و واژه� اصلی رو به کار نبریم مجبوریم از فعل «گند زده» استفاده کنیم. ولی در حقیقت به معنی واقعی کلام...[باز هم درست حدس زدید] کتاب خیلی آبکی از کار دراومده و این برنمیگرد� به ساختار کتاب. اتفاقا ایگلتون از جای خوبی شروع کرده. همون اول کار روی معنای خود «معنا» تمرکز کرده. اما اینک� چقدر تونسته از پس این کار بر بیاد واگذار میکن� به قضاوت خودتون
نکته� بیحا� دیگه� کتاب برمیگرد� به نتیجهگیر� کتاب. نویسنده در نهایت دو رقیب عشق و خوشبخت� رو به عنوان گزینهها� نهایی برای معنای زندگی نگه میدار�. اما معلوم نیست که این گزینهه� چطور تونستن گزینهها� دیگه رو از چرخه کنن. نویسنده هیچ دلیل قانعکنندها� برای این کارش ارایه نداده که چرا مثلا ثروت نمیتون� معنای زندگی باشه. آیا صرفا عنوان کردن اینک� ثروت «ابزار» هست میتون� این قابلیت رو از اون سلب کنه که معنای زندگی کسی باشه؟یا مثلا آزادی چرا نه؟ خیر چرا نه؟ اصلا چرا عشق و خوشبختی�
این هم از تک جمله� درخشان کتاب
در جهانی که در آن مطلقه� جایی ندارند، حتی یاسآلودگ� هم نمیتوان� مطلق باشد .
Of the many subjects covered in the Oxford University Press "Very Short Introductions" series, few can be as diffuse and difficult to understand as "The Meaning of Life" as explored in this 2008 volume by Terry Eagleton. Many readers believe that philosophers explore and address the question of "the meaning of life" and are frustrated when the philosophers appear to back away. The question persists in study, among many people whether religious or non-religious, and in popular culture. It is a subject for serious people and for cranks and charlatans. Although his short book shows wide philosophical reading, Eagleton is not a professional philosopher but rather the John Edward Taylor Professor of English at the University of Manchester and a Fellow of the British Academy. He has written many books on literary criticism.
Eagleton takes his subject seriously but writes in an accessible, peppery style with considerable humor and irony. The book shows erudition in its discussion of philosophers and psychologists, but Eagleton is most at home with literature. Discussions of Shakespeare, Conrad, Beckett, Joyce, Sophocles, and others abound in its pages. The philosophers discussed include Schopenhauer, Nietzsche, and Heidegger, among others, but the emphasis among the philosophers considered is on Ludwig Wittgenstein. The short book is loosely organized. Discussion moves back in forth among the chapters from topic to topic and ranges from discussion and formulation of issue to history to consideration of the views of various writers almost in free-flow.
A book on "the meaning of life" must first discuss whether this much-raised question makes sense and if so what kind of sense. Eagleton devotes the larger part of the book to analyzing the question. As he points out, none of the words in the question is easy, and it is far from obvious that the question is well-formed. The word "the" seems to presuppose a single, one-size-fits-all answer. The notoriously slippery word "meaning" most usually applies to propositions rather than to things ( There is no sense to "What is the meaning of an apple", say)there are a variety of understandings that can be teased out of meaning. Finally, "life" is a diffuse term for purposes of the question, covering perhaps all life, all human life, an individual life, or stages in a life. Eagleton explores the difficulties but bravely pushes on.
Together with understanding and formulating the question, Eagleton also explores its history. I found the historical discussion valuable but brief. While the question about "the meaning of life" has a long history, Eagleton argues that it tended to be raised less often and with less urgency in earlier times when people were more likely to think they had a ready answer. Thus in times and places of devout religious faith in God, there would be less tendency to raise the question or when it was raised to answer it immediately with theology. For Eagleton, the question assumed its force in modern times with its breakdown of religious belief and with the development of a competing, plurality of values, none of which commands a consensus.
The question of "the meaning of life" is a question of modernism. Eagleton states: [w]hat marks modernist thought from one end to another is the belief that human existence is contingent -- that it has no ground, goal, direction, or necessity and that our species might quite easily never have emerged on the planet." Late in the book he says, [m]odernity...is the epoch in which we come to recognize that we are unable to agree even on the most vital, fundamental issues." Eagleton distinguishes modernism from its more radical successor, post-modernism, which with its sharp distrust of abstractions declines even to raise the question.
Most of the book explores the difficulties of the question and a variety of approaches to it. Eagleton moves towards accepting the question but reformulating the way to answer it. He wants to move away from an individualistic answer to the question such as "meaning is what one makes of it in one's own life" and away from a theoretical answer. He proposes instead an approach based on ethics and on the shared character of human life. He sees the question of meaning as the question of a goal, and he relies heavily on Aristotle and his concept of the good life and the Christian concept of agape as providing ways towards understanding the question.
Serious books and considerations of the question of "the meaning or life" continue to be written, perhaps at an increased pace. Before reading Eagleton's book, I read a new book by the late legal philosopher, Ronald Dworkin, "Religion without God" (2013) which explores the question eloquently in Dworkin's own terms. Eagleton offers a learned and provocative if brief "very short introduction" to a "very difficult question".
"إن معنى الحياة ليس حلًّا لمشكلة، ولكنه مسألة العيش بأسلوب معين. إنه ليس مسألة ميتافيزيقية، بل مسألة أخلاقية. إنه ليس شيئًا منفصلًا عن الحياة، ولكنه الشيء الذي يجعلها جديرة بأن تعاش؛ أي أنه يمثل سمة وعمقًا ووفرة وقوة معينة للحياة. وفي هذا الإطار يكون معنى الحياة هو الحياة ذاتها ولكن بعد إدراكها بطريقة بعينها."
القراءة المشتركة الثانية مع الدكتور أحمد طه، لموضوع معقد للغاية وكتاب ليس في الحقيقة مجرد مقدمة وإنما لا يقرأ إلا بعد قراءات متأنية في الفلسفة ولمواضيع متعددة. ولولا القراءة المشتركة ما تم هذا الكتاب، فالشكر للصحبة اللطيفة والنقاشات العميقة.
نمیدون� بخاطر نوع ترجمه کتابه یا نویسنده خودش اینطوری نوشته، یه سری از پاراگرافها� متن واقعا قابل فهم نیستن. دلیل قابل فهم نبودنشون هم سخت نوشتنشونه، نه اینکه در ذاتشون مفهوم غیر قابل انتقال یا سختی وجود داشته باشه. به نظرم خیلی موارد رو اصطلاحا پیچونده، در حالیکه خیلی سادهت� میش� بیانشون کرد. از اونجایی که تریایگلتو� در حوزه ادبیات هم فرد قهاریه، این سبک از نوشتن برام عجیبه. به نظرم فصل چهار، فصل درخشان کتاب هست. هم ساده نوشته شده و هم جان کلام توشه و هم کاربردیه. کتاب سختخوانی� که شخصا از خوندنش پشیمون نیستم ولی راستش به کسی پیشنهاد نمیکن� بخونه.
Hayatın anlamını bilmemenin hayatın anlamının bir parçasıdır. Ve bu tür soruları yanıtlamak yerine onları çözümlemeyi yerinde bulan Eagleton'dan bu bilmeme halini dinliyoruz. Dinliyoruz diyorum çünkü gerçekten konuşur gibi yazıyor yazar. Okuması o sebeple çok keyifli bir sohbete dönüşüyor. Wittgenstein, Shopenhauer, Aristoteles, Samuel Beckett ve daha nicelerinden farklı ama kısa kısa bakış açıları yakalayan yazar bu kafa yormasına bizleri de dahil ediyor ve hayatın anlamını bulmuş olsaydık yaşamıyor olurduk sorunsalına dek götürebiliyor. Kişisel tatminle çevrili, toplumsal çerçevesinden müzdarip, insanın dert edindiği haliyle ve olageldiği haliyle hayat, bir düşünme evreni aynı zamanda...
Eagleton'dan okuduğum ilk kitap. Hani, arada sırada Bauman okumak istememe, Eagleton da eklendi diyebilirim rahatlıkla. Kitap Fuarı'nda Ayrıntı Yayınları'nı talan ederken yeni çevrilmiş Bauman'larla bu kitabı keşfetmem tesadüf değildi demek ki :)
قراءة مشتركة ثانية مع د. أمنية عمر وقراءة أولى ناجحة في مشروع قراءة سلسلة مقدمات قصيرة جدا، الحقيقة كانت لي ٣ تجارب فاشلة سابقا، تاني واحدة مع كتاب الفيروسات وآخرهم مع كتاب الأعداد وأولهم مع الكتاب ده، وأذكر أنها كانت من كذا سنة ووقتها مافهمتش هو عاوز ايه لأن ماكانش عندي اي اطلاع على اي محتوى فلسفي، لذلك ربما القراءات الأخيرة في الفلسفة ساعدتني على فهم الكتاب، لكن الحقيقة إن اللي ساعدني على تجاوز وإكمال الكتاب الرخم ده هي الصحبة اللطيفة، فشكرا جزيلا ويا رب دايما في قراءات أكثر جمالا وأكثر إثارة.
هقسم الكلام في المراجعة سين وجيم حسب ما يتيسر بإذن الله ثم شوية مقتطفات أثارت انتباهي مع تعليق بسيط
س. ايه عنوان الكتاب؟ ج. معنى الحياة لكن عنوانه الفعلي: معنى الحياة للماديين أو اللادينيين
س. هل الكتاب يصلح مقدمة؟ ج. لا
س. ما رأيك في الكاتب؟ ج. عنصري، معمم في حكمه، متعصب لرأيه، ضيف الأفق كمان
س. بيتكلم عن ايه؟ ج. بيتكلم عن سؤال "معنى الحياة" في ذاته لكن لم يبذل أي محاولة لإيجاد إجابة للسؤال في 3 فصول يتكلم عن كلمة "المعنى" وفي الفصل الأخير يحاول التكلم عن كلمة "الحياة" بطريقة فلسفية مستفزة
إن البشرلا يثيرون مثل هذه المسائل إلا بالقدر الذي يستطيعون حله؛ ويعزى هذا جزئيٍّا إلى أن الأسئلة لا تطرح بمعزل عن السياق المحيط، صحيح أن إجاباتها لا تكون مربوطة بسهولة في أذنابها، ولكنها تلمح إلى نوعية الاستجابة التي من شأنها على الأقل أن يعتد بها كإجابة لها. إنها توجهنا في نطاق محدود من الاتجاهات مشيرة لنا للموضع الذي يجب أن نبحث فيه عن حل.
ولو أن ثقافات ما قبل الحداثة بشكل عام كانت أقل انشغالًا بمعنى الحياة من فرانز كافكا، لكان الشيء نفسه قد انطبق فيما يبدو على ثقافات ما بعد الحداثة. ففي المناخ البراجماتي الذي يتمتع بالقدرة على التعامل مع المواقف الصعبة الذي تتميز به رأسمالية ما قبل الحداثة المتقدمة، بتشكيكها في الصور الكبيرة والسرديات الكبرى، وتحررها الواقعي من كل ما هو ميتافيزيقي، تعتبر « الحياة » من الكيانات الكلية غير الموثوق بها. فنحن مُطالَبون بالتفكير على نطاق محدود بدلًا من التفكير على نطاق كبير وطموح؛ في الوقت الذي يفعل فيه بعض ممن يسعون لتدمير الحضارة الغربية العكس تمامًا، وهو ما يثير السخرية. وفي إطار الصراع الدائر بين الرأسمالية الغربية والإسلام المتطرف، نجد ندرة في الإيمان في مواجهة وفرة بالغة منه. فيجد الغرب نفسه في مواجهة هجوم ميتافيزيقي عنيف بالتزامن مع المرحلة التاريخية التي تجرد فيها من الأسلحة الفلسفية إن جاز التعبير. وفيما يتعلق بمسألة الإيمان تفضل حركة ما بعد الحداثة التنقل بأقل عدد من الأحمال: فلا شك أن لها معتقدات، ولكن ليس لديها إيمان. وهو لا يقصد "المتطرفين من المسلمين" لكنه حرفيا يقصد "الإسلام الذي هو دين متطرف" وكرر هذا المعنى في كتابه لاحقا لكن لا يكفي أنه لم يكلف نفسه عناء البحث عن رؤية واحد من أكبر 5 أديان في العالم وواحد من 3 أديان سماوية منتشرة على كوكب الأرض فيما يخص موضوع معنى الحياة الذي يتحدث عنه، لا بل اكتفى بتعميم حكم عام! وبعيدا عن الكاتب الأحمق لكن إجابة سؤال معنى الحياة كما سيتضح لك مع نهاية الكتاب لا يمكن أبدا أن تكون سلسة خارج التصور الديني الذي يتضمن يوم الحساب ويقوم على أن هذه الحياة نفسها مرحلة مؤقتة وليست هي الحياة المرادة وليست هي دار الخلود.
فيما كان الفن � في رأي بعض أتباع حركة الحداثة � يمثل المأوى الهش الأخير للقيمة الإنسانية في الحضارة الإنسانية؛ تلك الحضارة التي نبذها الفن نفسه في ازدراء. غير أن هذا كان ينطبق فقط على أثر شكل الفن. ونظرًا لأن محتواه كان انعكاسًا حتميٍّا للعالم المادي من حوله، فلم يكن باستطاعته تقديم مصدر دائم للخلاص والنجاة رؤية مختزلة وتدل على سطحية الكاتب، مقارنة برؤية علي عزت بيجوفيتش رحمه الله في كتابه عندما تحدث عن أن الفن هو أحد أوجه الممارسة الروحانية ومحاولة حقيقية للبشر للبحث عن إجابة للاسئلة الكبرى والهروب من مادية العالم.
وتعد الرياضة بلا شك في وقتنا هذا واحدة من أكثر فروع صناعة الثقافة شعبية وتأثيرًا. فإذا تساءلت عما يقدم معنى ما في الحياة هذه الأيام لقطاع كبير من الناس� فلا بأس أن تكون إجابتك: « كرة القدم » وربما لن يكون الكثير على استعداد للاعتراف بذلك بنفس الدرجة، ولكن الرياضة � وفي كرة القدم البريطانية على وجه الخصوص � تحل محل جميع تلك القضايا النبيلة � من الإيمان الديني، والسيادة القومية، والشرف الشخصي، والهوية العرقية � التي كان الناس على مدار قرون على استعداد للتضحية بأرواحهم في سبيلها. فالرياضة تتضمن ولاءات وعداوات قبلية، وطقوسًا رمزية، وأساطير رائعة، وأبطالًا رموزًا، ومعارك ملحمية، وجمالًا حسيٍّ وإشباعًا بدنيٍّا، وإشباعًا فكريٍّا، واستعراضات مهيبة، وإحساسًا عميقًا بالانتماء. كذلك تقدم التضامن الإنساني والتجسيد اللحظي اللذين لا يوفرهما التليفزيون. ولولا هذه القيم، لصارت حياة الكثيرين خاوية بلا شك. فالرياضة � وليس الدين � هي أفيون الشعوب الآن. والحق أن الدين الآن في عالم الأصولية الإسلامية والمسيحية لم يعد أفيون الشعوب بقدر ما هو كوكايين الشعوب. لا أختلف مع هذه النقطة، لكنه مصمم على إقحام الدين في أي شيء.
غير أن موطن الاهتمام بالنسبة لليبراليين وأتباع مذهب ما بعد الحداثة هو الجلبة الممتعة التي يثيرها الحوار الدائر حوله في حد ذاته، والتي تحمل في نظرهم على الأرجح قدرًا من المعنى يساوي كل ما سنكتشفه على الإطلاق. فمعنى الحياة يكمن في البحث عن معنى الحياة. وثمة عدد كبير من الليبراليين يميلون لتفضيل الأسئلة عن الإجابات، إذ يعتبرون الإجابات مقيدة بشكل مفرط. فالأسئلة تتمتع بالحرية والانسيابية، فيما لا تعد الإجابات كذلك. والفكرة وراء ذلك هي أن يكون لديك عقلًا فضوليٍا زي ما هو بيعمل بالضبط، الإنشغال بالسؤال عن الإجابة، أو حتى عن محاولة إيجاد إجابة.
طالما كان هناك نقاش دائر في مجال النقد الأدبي بشأن ما إذا كان معنى أية قصيدة موجود بها بالفعل بشكل ما، في انتظار القارئ لكي يأتي ويلتقطه، أو ما إذا كان شيئًا نجلبه نحن القراء للقصيدة. إذا كنا نحن من يضفي معنى على القصيدة، إذن ألسنا ببساطة نأخذ منها ما وضعناه فيها؟ في تلك الحالة، كيف يمكن للقصيدة أن تدهشنا، أو تجعلنا نشعر أنها تقاوم الطريقة التي نحاول قراءتها بها؟ ثمة تشابه هنا مع فكرة أن الحياة تكون كيفما تشكلها. هل يعني هذا أننا نأخذ من الحياة ما نضعه فيها؟ في ذلك كتب نيتشه يقول: "في النهاية لا يجد الإنسان في الأشياء شيئا سوى ما أورده إليها هو نفسه." إذن فإن وجدت أن حياتك خاوية، فلماذا لا تملأها فحسب، مثلما تملأ الثلاجة عندما ينفد منك مخزون الطعام؟ لماذا نملأ الدنيا نواحًا على الحقيقة عندما يكون الحل متاحًا بين أيدينا بكل وضوح؟ غير أن هذه النظرية الخاصة بالمعنى تبدو نرجسية بشكل مثير للضيق. ألا نخرج مطلقًا من نطاق عقولنا؟ ألا يدخل في عداد المعاني الحقيقية ذلك المعنى الذي نشعر بأننا نواجه صعوبة معه، ذلك المعنى الذي يمكن أن يقاومنا أو يصدنا، ذلك المعنى الذي يفرض علينا فهمه بقدر معين من الحتمية؟ فإذا كان مقدرًا للحياة أن يكون لها معنى، فمن المؤكد أنه لا يمكن أن يكون أي معنى نضفيه عليها حسب هوانا. فلا شك أن الحياة نفسها لا بد أن يكون لها رأي في تلك المسألة، أليس كذلك؟ هو كان ماشي حلو لحد ما استدل باللي بناه استدلال غريب في الآخر!
لأن الواقع دائمًا ما يكون أكثر بكثير مما تتوقعه أسئلتنا. إنه يتجاوز تأويلاتنا له، ولا يتورع عن توجيه تحية لها من آن لآخر بإشارة وقحة، أو تفريغها من محتواها. لا شك أن المعنى هو شيء يفعله الناس؛ ولكنهم يفعلونه من خلال حوار مع عالم واضح ومحدد له قوانين ليست من اختراعه، وإذا كان لمعانيهم أن تكون صحيحة وسارية، فلا بد أن يحترموا مزاج وتركيب هذا العالم. وإدراك ذلك يستوجب غرس حس من « البنائية » التي مفادها أنه حين يتعلق الأمر بالمعنى، نصبح نحن الأهم. وهذا المفهوم المتطرف ظاهريٍّا متواطئ سرٍّا في الواقع مع أيديولوجية غربية لا تهتم سوى بالمعنى الذي نسبغه على العالم وعلى الآخرين لخدمة أهدافنا الخاصة. !!!!!!!!!!! لا تعليق
ولكن إذا كان للحياة معنى، فإنه بالتأكيد ليس من هذا النوع التأملي. فمعنى الحياة ليس افرتاضا بقدر ما هو ممارسه. إنه ليس حقيقة خفية ولكنه « صورة » من صور الحياة. ومن الممكن أن تصبح معلومة فقط خلال الحياة. ربما كان هذا هو ما يدور في ذهن فنجشتاين حين أشار في : « الرسالة الفلسفية المنطقية » إلى أننا "نشعر أنه حتى لو وجدت جميع الأسئلة العلمية الممكنة إجابات لها، فإن مشكلات الحياة لم تعالج جميعًا بعد. بالطبع لا يكون هناك حينها أية أسئلة متبقية، وتلك هي الإجابة بالضبط فحل المشكلة يُدرك في اختفاء هذه المشكلة. حل المشكلة يُدرك في اختفاء هذه المشكلة!! يا سلام يا ترعة المفهومية يا فيلسوف الحمير! طريقة لم التراب تحت السجادة.
وتلك هي نوعية السخافات التي أسسها متَّى في إنجيله، حيث يظهر عودة ابن الإنسان في مجده محاطًا بالملائكة من أجل يوم الحساب. وعلى الرغم من هذه الصور المجازية الكونية الجاهزة، يتبين أن الخلاص قضية مملة بشكل مثير للحرج؛ إنه مسألة إطعام الجوعى، وتقديم الشراب للظمأى، والترحيب بالغرباء، وزيارة المساجين. إنه لا يحمل أي سحر أو عبير « ديني » مميز أيما كان: فبإمكان أي شخص أن يقوم به. فيتضح أن مفتاح الكون لا يكمن في إدراك مزلزل، ولكنه شيء يفعله الكثير من الناس على أية حال دون أدنى تفكير. إن الخلود لا يكمن في حبة رمل، ولكن في كوب من الماء. فالكون يقوم على مواساة المرضى والتسرية عنهم. وحين تسلك هذا النهج، فإنك تشارك في الحب الذي أنشأ النجوم. والعيش بهذه الطريقة لا يعني امتلاك حياة فحسب، بل امتلاكها بوفرة. إجابة السؤال دي تحتاج الرجوع لموضوع الأخلاق. لكنها بالتأكيد ليست الإجابة الملتوية التافهة التي كتبها بكل ثقة. ------------ بالنسبة للمعنى فكتاب فيه تناول أفضل لمفهوم المعنى من التناول ده وبالنسبة للحياة فمحاولة الوصول لمعناها خارج الإطار الإسلامي مرهقة جدا، وأنا أشهد على كده، لكن حتى الإجابة مش هتيجي على طبق من فضة إلا أن يتغمدنا الله برحمته وكما يقول علي عزت بيجوفيتش: لا يجد الإجابة إلا من يرهقه التساؤل.
وأرشح هذا المقطع في النهاية لباشمهندس أيمن عبد الرحيم فك الله أسره:
ما اگر از طریق هم پا به عرصه هستی نهاده ایم، این امر باید پیامدهای نیرومندی برای پرسش معنای زندگی داشته باشد. ** این کتاب رو من دو بار خوندم یک بار تا نصفه خوندم و دوباره به ابتدای کتاب برگشتم و از ابتدا خوندم چون اون وسط ها فهمیدم هیچ چیز منسجمی گیرم نیومده و شاید اطلاعات من اندک هست. ولی در دوست نداشتن این کتاب سه عامل وجود داره یکی اینکه نویسنده خودش هم نمیدونه معنای زندگی چیه و قرار نیست به جواب برسه چون این پرسش جوابی نداره و در توضیح این مسیله خیلی پرش داره از دل هر نظریه وارد نظریه دیگه میشه و نتوانسته یه پیوستگی و انسجامی داشته باشه و روان بیان کنه که مخاطب انقد برای فهمیدن مویه نکنه دوم اینکه ترجمه هم بی تقصیر نیست و مترجم هم در همون دام نویسنده افتاده و برخی جاها اصلا مطلب قابل فهم نیست و او هم نتوانسته یک ترجمه روان بده چون همراه با نویسنده به هر جهتی کشیده میشه. سوم اینکه برای چنین کتابی باید یک سری اطلاعات رو داشته باشی.
برخی جاها مطالب جالبی داشت مثلا اونجا که در مورد اینکه یک سری سوالات بخاطر ساختار زبان ما به وجود اومده و اساسا از بنیان غلطه بحث م��کنه و همین طور اینکه پرسش معنای زندگی جوابی نداره و اگر آفرینش اساسا هدفی نداشته باشه باز هم زندگی بی معنا و عبث نمیتونه باشه و یا بیان دیدگاه برخی مومنان در مورد اینکه خداوند از خلقت انسان هدفی نداشته و جهان هستی معنایی به انسان بدهکار نیست. من یه انتقاد به نویسنده داریم پسامدرنیست ها رو کلی کوبید ولی آخرش نتیجه ش با اونها مغایرت چندانی نداشت. *** معنای زندگی بیشتر یک کردار است تا یک گزاره.این معنا یک حقیقت پر رمز و راز نیست. بلکه صورت معینی از یک زندگی است. از این رو تنها در زندگی است که میتوان آنرا شناخت
Farklı yönlerden soruya bakmış. Ve hiç biri de “birbirinizi sevin. Hayat sevince güzel� seviyesinde değil. Gayet mantıklı ve teknik yaklaşmış konuya. Soruya cevap vermemiş. Sadece bu soru o kadar da kolay bir soru değil demiş. Bunu çok net açıklamış. Sorması kolay ama cevap vermesi çok zor. Hatta şuanda bu satırları okuduğunda “heralde zor. Bu da yorum mu yani şimdi?� dediğinden daha zor. Hayatın anlamı nedir? Çok basit. Bu sorunun cevabı yok. Çünkü bu soru aslında yok. Hayatın anlamı değil ama sorunun anlamı çok büyük. Dolayısıyla cevap vermek imkansızlaşıyor. Cevap ne kadar imkansızlaşlaşırsa soru da o kadar saçmalaşıyor. Burada yazarın kitapta uzun uzun anlattığı detayları anlatamayacağım ancak soruda ki her bir kelime oldukça ağır. Hayat ne demek? Anlam ne demek? Nedir ne demek?
This starts off reasonably well - the first dozen or so pages demonstrate a gratifying precision, setting up the prospect of a brief but rigorous analysis. And then... crash! It all falls apart.
What ruined it for me? Several things. Literary tangents that went on far too long. Grating political biases that had no place here and became all too frequent (he's not keen on liberals - and yes, his attack is always on liberals rather than liberalism; he seems to favour that approach. Eagleton's modus operandi seems to be that of tired contempt, of sneering and scoffing and preceding the objects of his scorn with the word "dreary" to remind us that not only does he disagree but he's oh-so-seen-it-all-before.)
Worst of all, the meaning of life question seems to peter out less than halfway through the book, and morphs into what is essentially "How can I find meaning in my life?" - at which point we are subjected to the kind of woolly reasoning of theology rather than the solid analytical tools of philosophy. It all culminates in a somewhat predictable Aristotelian answer (happiness... virtue... life is what you make it...) that left me wondering what was the point of the book when we could - and probably have - reached the same conclusion from those giants of philosophy, Walt Disney and Steven Spielberg. (Sorry - sneers are surely more forgiving in reviews than in a book on the meaning of life!)
I was obviously (to put it mildly) not expecting the ultimate metaphysical question to be wrapped up - but I really was hoping that the journey in that direction would at least be an enjoyable and somewhat enlightening one. As I say, the first few pages were great, and highly quoteworthy. After that? A deeply irritating read and a wasted opportunity.
از بررسی واژه معنا در ساختمان زبان به عنوان اصلی برای ادراک ما از جهان شروع میشه و با مسیری که معنایِ زندگی در طول دورهها� تاریخ طی کرده، تعریف شده و شکل گرفته ادامه میده تا به اکنون و عصر مدرن میرسه که ظاهراً قادر به توافقی برای رسیدن به بنیادی ترین مسائل هم نیست .
نقدی به دین داره که معنای زندگی رو نشأت گرفته از کلیت و ذاتی متافیزیکی میدون� که در اون نقش فرد در تعریف معنا، در کلیتی بزرگتر حذف شده. از خصوصیات عصر مدرن توجه بیش از پیش آدمه� به معنای زندگیِ و گشتن دنبال جوابی که زمینی تر، علمیت� و منطقی تر باشه تا فرا انسانی و دینی. و اینکه دین از باوری شخصی (برای رستگاری) به ابزاری عمومی برای دولت ها و ایدئولوژیه� (برای کنترل جامعه) تبدیل شده.
نقدی هم به اندیشه مدرنیستی داره که تعریف تصادفی بودن و تکامل انسان رو مطرح میکن� و فرد و جهان رو فاقد هدف، ضرورت و معنایی فی نفسه و درونی میدونه (نیهیلیسم). در این بین هم از نظریهها� فلاسفه، نویسندگان و هنر.... هم استفاده کرده.
در آخر معنای زندگی رو در شکوفایی آزادانه تواناییه� و استعدادهای جمعی و فردی دونسته، این شکوفایی جامعه و شخص باید با خوشبختی (که بیشتر در عمل و سبک زندگی جا داره تا اینکه فقط یه تصویر ذهنی باشه)، عشق، اخلاق، رضایت خاطر، عدالت و آزادی و... همراه و ترکیب بشه. این میتون� هدف مشترک بشر برای ساختن چنین اجتماعی باشه، یه سبک زندگی به گونها� معین برای دستیابی به معنا ( با در نظر گرفتن این نکته که این عوامل باعث آزار و آسیب دیگران نباشه). ____________
خوندش راحت پیش نرفت چون در طول کتاب نویسنده با از این شاخه به اون شاخه پریدن و پراکنده گویی باعث شد تمرکز از موضوع و هدف اصلی دور و به حاشیه بره که خوب رشته متن از دست آدم در میرفت. کتاب رو به عنوان کلی منسجم نمیتون� در نظر بگیرم ولی تکهه� و بخشها� قابل تأملی و خوبی داشت که یک بار خوندش خالی از لطف نبود. ( شاید در انتقال نامفهوم منظور نویسنده ترجمه هم بیتاثی� نبوده باشه).
کتاب با یه روند جالب و زبان شناسانه شروع شد و تا به انتها، رویکرد زبان شناسانه و استفاده از فلسف زبان اش رو، حفظ کرد. علارغم اینکه زبان کتاب یا ترجمه اش در یه سری جاها واقعا به نظرم ناکوک و سخت، و همینطور، سیر روایت کتاب نیز، گنگ و گیج کننده شد، انقدری حرفای نویسنده برام قابل تامل بود که دلم نیومد 5 ستاره ندم. کتابی که از داده های علمی گرفته تا نظریات شوپنهاور و ویتگنشتاین و نیچه و... رو دست مایه قرار داده تا مخاطب با جستجوی معنای معنا، معنای بسیاری از مفاهیم و معنای زندگی ببره؛ اون هم در بافت دوره های کلاسیک و مدرن و پسامدرن. استفاده از آثار ادبی و مثال شاهکاری در اخر کتاب، که فکر کنم همیشه تو ذهنم بمونه، این کتاب رو برام هرچه جذاب تر کرد.
Marksist edebiyat kuramcısı T. Eagleton bu kez felsefi bir konuyu, hayatın anlamının ne anlama geldiğini sorguluyor, bu nedenle kitabın adı hiç uygun değil, ticari bir seçim. Postmodernist ve liberallere bolca çatan, teolojik göndermelerden kendini alamayan Eagleton başta Beckett olmak üzere edebiyattan yardım alarak söz oyunları ile kitabını sürdürmüş. Sonuçta Wittgenstein’ın düşüncesi doğrultusunda eğer hayatın anlamı diye bir şey varsa bu ne”giz”dir ne de “çözüm�. Kitabın isminin okuyucuyu yanıltmasına duyduğum kızgınlık ile bir yıldızını da ben kırptım.
الكتاب يتحدث عن الوسطية وما بين الولادة والموت. لا اعتقد انه يعني "ما معنى الحياة" حرفيا بل يعني ماذا فعلنا لننال جائزة الحياة. عموما الكتاب جيد لمحبي علم الفلسفة ولكنه يلف ويدور ليشرح الماء بالماء (كما يقول المثل) وعلى قول البحرينيين: الريال متخربط وما يعرف كوعه من بوعه!
اقتباسات:
:»لاتصف رجًلا بأنه سعيد إلا عندما يموت خاليًا من الألم في النهاية.«
بل انه من المفهوم ان معرفة الحياة هو جزء من معنى الحياة، مثلما يساعدني عدم حساب الكلمات التي انطق بها حين القي كلمة عقب حفل عشاء على القاء تلك الكلمة. فلعل اسرار استمرار الحياة يكمن في جهلنا بمعناها الاساسي.
ثمة شيئ من هذا القبيل يسري على الحياة السياسية أيضا، فمن الواضح بلا شك أن الحل الوحيد للإرهاب هو إقامة العدالة السياسية. والارهاب بهذا المعنى- مهما بلغ من الوحشية- ليس امرا عقلانيا: فهناك حالات مثل ايرلندا الشمالية يدرك فيها من يستخدمون الارهاب للترويج لاهدافهم وغايتهم السياسية ان مطالبهم بالعدالة والمساواة تلبى ولو بشكل جزئي على الاقل. ويستنتجون ان استخدام الترويع والارهاب قد اصبح الان يأتي بنتائج عكسية.
الادعاء بأن الإله يفوق خلقه يعني القول � من بين أشياء أخرى � بأنه لم يكن بحاجة لخلقه. لقد فعل ذلك من منطلق الحب، وليس من منطلق الحاجة؛ وهذا يشمل خلقنا نحن أيضا. فالوجود الإنساني لا مبرر له � أي مسألة فضل وهبة—ولي� أمًرا حتميٍّا لامفر منه. فقد كان بمقدور الإله الاستمرار والنجاح من دوننا، وكان ليحظى بحياة أكثر هدوءًا وسكينة لو كان قد فعل. ومثل أب لطفل صغير مزعج، ربما وصل لحد الندم على قراره بالإقدام على الأبوة. فقد عصى البشر قوانين الإله في البداية، ومما زاد الطين بلة أنهم فقدوا إيمانهم به تماًما بعد ذلك مع استمرارهم في الاستهزاء بأوامره
ولع� أحد الأسباب وراء إسهاب القرن العشرين في التفكير في معنى الوجود بأسلوب أكثر ابتئاسا مقارنة بمعظم العصور الأخرى أنه قد اعتبر الحياة الإنسانية زهيدة وبلا ثمن بشكل مثير للفزع. فقد كان هذا العصر أكثر العصور دموية على مدار التاريخ، بالنظر لملايين الأرواح التي أزهقت بلا مبرر. فإذا كانت قيمة الحياة قد انحدرت بهذا الشكل العنيف في الواقع، فمن الممكن إذن أن يتوقع المرء أن يقع معناها تحت طائلة الشك من الناحية النظرية
� وتأسيًس� على هذه النظرية، ما نحن إلا حيوانات تجيد التأليف لنفسها، فلا نحتاج لتلك الفكرة التجريدية التي تعرف باسم الحياة لتكتب لنا قصصنا. فمن منظور نيتشه أو أوسكار وايلد، يمكننا جميًعا—فق� لو امتلكنا الجرأة� أن نكون فناني أنفسنا البارعين� قطعة صلصال في أيدينا في انتظار تشكيل أنفسنا في شكل فريد إلى حد الإتقان
ماذ� لو كان معنى الحياة شيئًا يجب ألا نكتشفه مهما كلف الأمر
إ� غثيان جان بول سارتر أو التحدي التراجيد� لألبير كامو، حين يواجه عا ًلما من المفترض أنه بلا معنى، هو بحق جزء من المشكلة التي يعد إجابة لها. فليس من المحتمل أن تشعر بأن العالم عديم القيمة إلى حد الغثيان � في مقابل انعدام قيمته بشكل عادي قبل ذلك � إلا إذا كان لديك له توقعات مبالغ فيها من الأساس.
ير� أولئك الذين يؤمنون بوجود الإله � أو بأية قوة ذكية أخرى تقف وراء وجود الكون—أ� الحياة لها معاٍن وأهداف مقترنة بها،لأنها في حد ذاتها شيئًا مصنوًعا.
ب� إنباجيني يعترف في موضع آخر في كتابه—مشت� ًكا ف� ذلك مع معظم الفلاسفة الأخلاقيين � بأن المتعة شعور عابر، بينما السعادة في أفضل صورها عبارة عن حالة مستمرة من الوجود. يمكنك أن تمر بحالة من المتعة الغامرة دون أن يكون لديك أدنى قدر من السعادة؛ ومثلما يبدو أن بإمكانك أن تكون سعيًدا لأسباب مشبوهة(مثل ترويع السيدات العجائز )،يمكنك أيًضا أن تشتهي متًعا مشينة أخلاقيٍّا، مثل الشماتة في ألم عدو.
فالشي� الوحيد الذي يمنحنا القدرة على مواصلة الحياة هو أننا نحمل الموت في داخلنا
ا� كلمات فيتجنشتاين التي استشهدُت بها فيها في موضع ساب� في الكتاب� »الغمو� لايكمن في كيفية نشأة العالم، ولكن يكمن في وجوده أصًلا «—ربم� تعني � أن بإمكاننا الحديث عن هذه الظروف أو تلك في العالم، ولكن ليس عن قيمة أو معنى العال� ككل.
How can an English professor and literary critic write a philosophical brief on the meaning of life? Well, Terry Eagleton did, and did it well. He takes us through the end of Victorian certainty and shows how Hardy and Conrad raised questions with a sense of urgency that Jane Austin never had. In the early decades of the 20th Century, T.S. Eliot and Camus and Sartre brought challenges to all our values, beliefs and institutions.
Most in the West (that is outside of the US) have now accepted the view that life is an accidental evolutionary phenomenon with no intrinsic meaning. Rather than lament the loss of being part of God’s design, which was often impenetrable, this clears the ground for us to give life whatever meaning we choose.
A starting point is realizing life is not a problem to be solved; if we are being practical, it really becomes more an ethical issue than metaphysical. We should be more concerned about what makes life worth living, what adds quality, depth, abundance, and intensity.
Eagleton’s suggestions point us towards a direction we have heard before, caring for others, compassion, becoming truly engaged. And, that is what has occupied the great novelists, poets and artists of all ages.
م� معنى الحياة؟! سؤا� عميق جداً ولعل الاغلبية منا فكر بهذا السؤال ولو لمرة واحدة في حياته !! ولو كنت قد قرات هذا العنوان على غلاف لكتاب لا يتجاوز المئة صفحة الا ببضع صفحات لـ ساورك الشك والتساؤل حول الطريقة التي اختزال بها المؤلف الجواب في هذا العدد البسيط من الصفحات. . يفط� تيري إيجلتون ويعلم بانك تريد منه ان يعطيك وعداً بذلك ولكنه يجيبك في أول سطور الكتاب بالنص التالي"يتسم الفلاسفة بعادة مثيرة للَحنَِق ،وهي تحليل الأسئلة بدًلا من الإجابة عنها،وهذه هي الطريقة التي أود أن ابدأ بها" ومن هنا تبدأ عزيزي القارىء رحلتك مع تيري حيث يصطحبك في رحلة البحث عن المعنى عبر عصور ما قبل الحداثة وما بعدها مروراً بآراء عدد الفلاسفة واللاهوتيين حول فهمهم للحياة وتصوراتهم لتاثير اللغة وأدارك المعنى في صياغة هذا السؤال! . كتا� يحتاج إلى قراءة متأنية جداً واعادة قراءة للنص مجدداً وتركيز عالي للغاية حتى تكمله، أعجبني الكتاب رغم أنني أجده يفتقر إلى عنصر الاستحواذ على القارئ وترابط الأفكار لا ادري ان كانت هي الترجمة من جعلته كذلك ليبدو مثل متاهة لغوية فلسفية بجدارة � او انه المؤلف الذي من جعلها مقصودة كما اشار اليها في بداية كتابه. . فهل يجيب عن سؤال معنى الحياة ام يُناقش معنا معنى الإدراك الصحيح لماهية السؤال؟! هذا ما اتركه لك عزيزي القارئ لتتعرف عليه من خلال قراءتك للكتاب.
هل يمكن أن يكون موضوع بهذا الحجم "معنى الحياة" قابلاً للحشر في "مقدمة قصيرة جدًا"؟ � يصلح الكتاب مثالًا أو تمرينًا على طرق التفكير الفلسفي بسؤال كبير على مستوى "ما معنى الحياة�". فالكاتب حلّل السؤال وفكّكه واشتغل عليه بعمق. ولم يعرض إلا لبعض الإجابات الممكن� عرضًا عابرًا وعامًّا، مؤثرًا متعة السؤال والتحليق في آفاقه على انغلاق الإجابات. وهذا كا� أفضل ما فيه، ولا أراه يُقرأ إلا لهذا.� لكنّ الكتاب بدا لي مقالًا اضطر كاتبه لحشوه حتى يصير كتابًا أو كتيّبًا، فجاء ممّلًّا ومشتّتًا، وهذا أسو� ما فيه. ولو جاء مقالًا في بضع صفحات لكفته. �
Ah keşke söyleyiverseydi hayatın anlamının ne olduğunu Eagleton bu kitabında! Elbette safdillik olur böyle bir beklenti içinde olmamız bile... Arka kapak yazısında kitabın neyi nasıl anlattığına dair çok iyi bir özet geçilmiş. Kolay bir okuma beklentiniz olmasın. En azından benim için kolay olmadı. Satırlardan çok satır aralarının önem kazandığı kitaplardan “Hayatın Anlamı�.
Terry Eagleton , a long time literary critic of Marxist training (Marxist Literary Criticsm, Literary Theory, Illusions of Post Moderism) and Catholic church moral rigor and one of the best explicators of the dually condensed and convoluted intersections of literature, philosophy and political action, has give us all a small, witty, tersely choice gift with his new book, more correctly an essay, called The Meaning of Life. Eagleton's intent, despite what one might assume, isn't to cast a disparaging glare at what has to be simultaneously the most over- asked and least answerable question issued forth, continually, but the swelling ranks of the Middle Brow readership.
Eagleton is one of the few truly fine stylists in Leftist literary criticism, an intellectual who is able to translate the most involuted and deferring theoretical quagmires in elegant, comprehensible English, and who is likewise able, and blessedly inclined to make the murky suppositions of other academics sweat by insisting that notions of reading deal , finally, with a book's perceptible idea, and that analysis of the workings have something to do with a reader's experience of the text they've finished and seek to fruitfully ponder. He steers clear of the stalling abstractions of Frederick Jameson, and more clearly addresses the same idea advanced by the increasingly oracular Harold Bloom--the investigation into how Literature helps us think about ourselves and our deeds in the world.
The author does not sneer, deride, nor deride the question, although more than a little of his prickly wit bubbles up from under the surface of his elegantly poised writing. It's a question he takes seriously--it must be important,since queries into grander, greater (or lesser) significance in our existence have been debated for as long as humans could write and record their knowledge and history-- but he is one who is rather tired of the various sophistries that have absorbed the question and tried to force it into submission. He is short fused with the New Agers, who's dreamy capitulation of personal responsibility to whispering drives are useless to most of us who find ourselves denied celestial epiphanies in ruthless material plain, and Eagleton is equally contemptuous of post-modernist theorizers who would argue, abstrusely, thickly, blockheadly, that the Meaning of Life is a merely a social construction and that one is finely better off, by implication, attempting nothing to change one's state and purpose and instead enjoy the spectacle of observing the culture collapse upon itself. An attractive aspect of Eagleton's progressive dissections of concepts and the language that gives them form is a tangible humanity; he refuses to slide into pessimism with the false assurance that the population is too stupid or deluded to do better by themselves and their fellows, or that the quest for meaning of our deeds is delusional. There is a series of skewerings , interrogations and elucidations of the basic elements of the need to define the life worth living-- the rise of the need for metaphysical certainty as expressed in religion, philosophy and political thought, and the latter day "eclipse of meaning" as modernism and postmodernism seem to fragment phenomena into a incoherent multi-verse that could be be authoritatively unified under banner of general noble purpose.
The thrust of the book, we find, is that seeking the answer to what The Meaning of Life is is less an attempt to find that patch of wise and fertile soil on which one may advance their lives with a given purpose, but that that it is a way of life. Far from being static, the genuine quest for coherence, meaning, a means by which to measure one's best intentions and making them effectively congruent with their actions, is in itself the purpose of being alive and productive, above and beyond the biological imperative.
The species is quite capable of much nastiness and unmistakable evil, but we are likewise capable of great works of art , compassion, charity. That capacity, after the pseudo systems of philosophical side streets have been blocked off, the sweetness of new age thought turns into a fouling stench, and the apocalyptic ravings of religious extremes reveal themselves as useless to the question to what one does in this life that's useful, Eagleton considers the open mind interested in the ongoing need for the good to be the thing which we must prize over all.
وما الحياة إلا كالكلمات المتقاطعة أو كأحجية البازل. تتطلب مننا فك العديد من الأمور والمواضيع قبل فهم معناها، وما هذه الأمور والمواضيع إلا ما نعيشه في الحياة من تجارب ونعايشه من حكايا.
وكما يقول الكاتب في الكتاب (إن كل المعاني عبارة عن أعمال من صنع الإنسان) لذلك كلًا منا يرى الحياة بما يعايشه هو فيقول الكاتب أيضًا عن هذا (معنى الحياة هو مسألة الأسلوب الذي تعيش به هذه الحياة).
ولكنه في النهاية يبقى معنى الحياة سؤال ليس بلا إجابة بل هو سؤال بلا إجابة ثابتة حتى بالنسبة للشخص الواحد، فأنا عن نفسي قد أقول اليوم معنى الحياة هو السعادة، وغدًا قد أقول الحياة هي القرب من أهلي.
(فلعل سر استمرار الحياة يكمن في جهلنا بمعناها الأساسي)، فبحثنا عن الإجابة هو سر حياتنا وتأملنا شفيعا وتعايشنا بها.
وفي الأخير كما يقال (الحياة حلوة بس نفهمها) هي في النهاية الحياة جميلة ولكن تحتاج مننا فهم، ولكننا نفهمها اليوم ونستصعبها غدًا.