ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

The Gadfly #1

The Gadfly

Rate this book
The Gadfly is a novel by Ethel Lilian Voynich, published in 1897, set in 1840s Italy under the dominance of Austria, a time of tumultuous revolt and uprisings. The story centers on the life of the protagonist, Arthur Burton, as a member of the Youth movement, and his antagonist, Padre Montanelli. A thread of a tragic relationship between Arthur and his love Gemma simultaneously runs through the story. It is a story of faith, disillusionment, revolution, romance, and heroism.

270 pages, Paperback

First published June 1, 1897

532 people are currently reading
8,209 people want to read

About the author

Ethel Lilian Voynich

24books164followers
Ethel Lilian Voynich, née Boole was a novelist and musician, and a supporter of several revolutionary causes. Her father was the famous mathematician George Boole. Her mother was feminist philosopher Mary Everest, niece of George Everest and an author for the early-20th-century periodical Crank.In 1893 she married Wilfrid Michael Voynich, revolutionary, antiquarian and bibliophile, the eponym of the Voynich manuscript.

See also

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
5,835 (47%)
4 stars
3,783 (31%)
3 stars
1,850 (15%)
2 stars
533 (4%)
1 star
168 (1%)
Displaying 1 - 30 of 964 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews744 followers
August 15, 2021
The Gadfly (The Gadfly #1), Ethel Lilian Voynich

The Gadfly is a novel by Irish writer Ethel Voynich, published in 1897, set in 1840's Italy under the dominance of Austria, a time of tumultuous revolt and uprisings.

The story centers on the life of the protagonist, Arthur Burton, as a member of the Youth movement, and his antagonist, Padre Montanelli.

A thread of a tragic relationship between Arthur and his love, Gemma, simultaneously runs through the story. It is a story of faith, disillusionment, revolution, romance, and heroism.

تاریخ نخستین خوانش: یکی از روزهای سال 1975میلادی

عنوان: خرمگس؛ نویسنده: اتل لیلیان وینیچ؛ مترجم: خسرو همایون پور؛ تهران، امیرکبیر کتابهای جیبی، 1341؛ در 283ص؛ چاپ دوم 1343، در373ص؛ چاپ بعدی 1356؛ چاپ دیگر تهران، امیرکبیر، 1378، در 423ص؛ شابک 9640005517؛ چاپ هفتم 1380؛ چاپ هشتم 1381؛ چاپ یازدهم 1386؛ چاپ سیزدهم 1387؛ چاپ چهاردهم 1388؛ چاپ پانزدهم 1390؛ چاپهای شانزده تا هجدهم 1391؛ شابک9789640005514؛ چاپ نوزدهم 1392؛ در 328ص؛ چاپ بیستم 1392؛ چاپ بیست و دوم 1394؛ شابک 9789640015711؛ موضوع: داستانهای نویسندگان ایرلند - سده 20م

مترجم: داریوش شاهین؛ تهران، جاویدان علمی، 1344، در 363ص؛

مترجم: حمید کمازان؛ تهران، عارف، ؟، در 349 ص؛ چاپ سوم 1362؛ چاپ بعدی: تهران، عارف، پاییز، 1370؛ در 367ص؛

مترجم: سوسن اردکانی، داریوش شاهین؛ تهران، نگارستان کتاب، 1387، در 504ص؛ شابک 9789648155648؛

مترجم: نیلوفر رجایی، تهران، ابر سقید، 1392، در 440ص؛ شابک 9786009312597؛

مترجم: حمیدرضا بلوچ؛ تهران، نشر به سخن، مجید، 1394؛ در 416ص؛ شابک 9786009412686؛

مترجم: هانیه چوپانی؛ تهران، فراروی، 1394؛ در 341ص؛ شابک 9786005947724؛

مترجم: مهدی افشار، تهران، یاقوت کویر، 1395، در 439ص، شابک 9786009590308؛ چاپ دوم: پارمیس، 1395؛ در 439ص؛ شابک 9786006027760؛

مترجم: آرزو خلجی مقیم؛ تهران، نیک فرجام، 1395، در 360ص؛ شابک 9786007159279؛

متن خلاصه شده: مترجم: مصطفی جمشیدی، تهران، امیرکبیر، 1389؛ در 112ص؛ شابک 9789643032289؛

نقل از متن: (وقتی کشیش به نزدش آمد و پرسید: اگر تقاضایی داری بگو؛ از کشیش رو گرداند، و گفت: من چیزی ندارم بگویم؛ من یک مرتد و کافر هستم؛ بروید؛ ترجیح میدهم تنها باشم؛ جالب این بود که، در میدان تیر وقتی به زمین افتاد، هنوز تلوتلو میخورد، مونتالی التماس میکرد، بگذارید یک بار دیگر او را ببینم، و جسد نیمه جان را به آغوش کشید؛ خرمگس ناله کنان میگفت: برای چه مرا خلاص نمیکنید؛ اما مونتالی، همچنان او را در آغوش گرفته سعی میکرد، صلیب را بر دهان او بگذارد؛ اما او با تقلا در حال مرگ، از او رو گرداند؛ چند بار این کار را تکرار کرد؛ صلیب را بوسه داد و سرش به عقب برگشت؛ کار تمام شده بود؛ بالاخره به زبان آمد و گفت: پدر تو فاتح شدی؛ دانستم که خدای شما پیروز است
دیگر حرکتی نکرد، و پزشک مرگ او را اعلام کرد.)؛ صفحه 347کتاب

ولی گویا در نسخ اصلی کتاب پایانش با واژه های دیگری آراسته است

داستان کتاب در «ایتالیا»ی زیرنفوذ «اتریش» و در دهه ی 1840میلادی می‌گذرد� که زمانه� ای پر از آشوب و خیزش بود؛ نقش اصلی داستان، بر دوش «آرتور بورتون»، سردسته ی جنبش جوانان است؛ و دشمنش «پدر مونتانلی» است؛ دنباله� ای از روابط تراژیک بین «آرتور» و دختر محبوبش «جما»، در داستان پیش می‌آید� این کتاب، داستان ایمان، بیداری از خواب و خیال، دگرگونی، عشق و شجاعت است؛

در رمان «خرمگس»، فعالیت سازمان «ایتالیای جوان»، طی سالهای سی تا چهل سده ی نوزدهم میلادی ترسیم شده، در آن عصر، پس از قلع و قمع ارتش «ناپلئون»، سراسر «ایتالیا»، به هشت کشور جداگانه تقسیم شده بود، و عملاً در اشغال ارتش «اتریش» بود، رئیس کلیسای کاتولیک، پاپ «رم»، از اشغالگران «اتریشی» حمایت می‌کرد� ملت «ایتالیا» نیز زیر این یوغ دوگانه، رنج می‌بُر� و ستم می‌کشید� در سال 1831میلادی «ژوزف مازینی»، انقلابی مشهور «ایتالیا»، که از میهن خود رانده شده بود، سازمان مخفی «ایتالیای جوان» را پایه� گذاری کرد، آغاز رویدادهای رمان، مربوط به سال 1833میلادی است، آن سالها در «ایتالیا» مردمان دست به قیام‌ها� مسلحانه می‌زدند� «اتریشی‌»ه� با دستیاری حکومت‌ها� محلی، قیام‌ها� مردمان را با قساوتی بی� سابقه در هم می‌شکستند� ظاهراً همه ی توجه نویسنده، به تصویر کاراکتر قهرمانی یک فرد انقلابی معطوف بوده است، «وینیچ»، با آفرینش سیمای یک قهرمان مبارز، در عین حال با نیرویی شگرف، نقاب تقدس را از چهره ی خادمین کلیسا میدرد، «آرتور» جوان گُمان می‌برد� که کلیسا راهنمای ملت است، اما در برخورد با واقعیات، پوچی آن پندار را درک می‌کند� «وینچ» با مهارتی بسیار، سیمای باشکوه یک قهرمان را می‌آفریند� نویسنده، به آفرینش سیماهائی زنده و تابناک می‌پردازد� سراسر رمان سرشار از عشق ژرف به انسانها است، چهره ی «خرمگس»، درخشان‌تری� چهره ی یک مبارز واقعی در سراسر ادبیات جهان است

تاریخ بهنگام رسانی 18/06/1399هجری خورشیدی؛ 23/05/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for (آگر).
437 reviews609 followers
September 23, 2021
نترس از گلوله‌� دشمن گل لادن
بخون وقتی که خوندن معصیت داره
مثِ کُردِ دلاور، نشکن از دشمن
ببین سر می‌شکن� تا وقتی سر داره

description

لالا لالا دیگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هر ساله

هنوزم تیر و ترکش قلبو میشناسه
هنوز شب زیر سرب و چکمه میناله

نخواب آروم گل بی خارو بی کینه
نمی‌بین� نشسته گلوله تو سینه

آخه بارون که نیست رگبار باروته
سزای عاشقای خوبه ما اینه

بخون با من نترس از گوله‌� دشمن
بیا بیرون بیا بیرون از این مرداب

نگو تقوای ما تسلیم و ایثاره
نگو تقدیر ما صد تا گره داره

لینک دانلود آهنگ
Profile Image for Haman.
270 reviews64 followers
October 17, 2014

خرمگس رمان محبوب من است و ان را بارها خوانده ام با ان گریسته ام. د ر این کتاب نویسنده با مهارتی بسیار سیمای باشکوه یک قهرمان را می افریند ان را در برابر مسیح قرار میدهد و تاکید می کند که او والاتر از مسیح قرار دارد. سراسر رمان سرشار از عشق عمیق به انسانهاست. چهره خر مگس درخشان ترین چهره یک مبارزواقعی در سراسر ادبیات جهان میباشد

به قول خرمگس من بشه خوشبختی هستم چه زنده باشم چه بمیرم

Profile Image for Valeriu Gherghel.
Author6 books1,950 followers
July 30, 2022
# Biblioteca afectivă

Poate că nu este cel mai teribil roman de aventuri scris de o femeie (Ethel Voynich era fiica matematicianului George Boole, studiat de mine în al doilea an de Filosofie, la disciplina numită „Logica simbolică�), dar dacă îl citești (precum subsemnatul) la 14 ani (și mai faci și o lucrare în clasa a VIII-a despre întîlnirea din închisoare dintre tată și fiu), ai toate șansele să nu-l mai uiți în veci. Romanul s-a insinuat deja într-o bibliotecă afectivă personală. Nu există cititor pasionat fără o astfel de bibliotecă.

O iubire eterică (între Gemma și Arthur), un ideal revoluționar foarte nobil (eliberarea Italiei de sub austrieci), un tînăr carbonar răzvrătit împotriva religiei, condamnat la moarte pe nedrept, un cardinal (Montanelli) cuprins de remușcări (se întîmplă să fie însuși tatăl condamnatului și îl poate salva, dar nu o face), o dilemă insolubilă („Tată, îl iubești pe Iisus mai mult decît pe mine?�), iată momente care, cu siguranță, te marchează.

Și asta chiar dacă îți dai seama (cu mintea exigentă de azi) că nu este chiar cel mai teribil roman despre carbonari. Amintirea primei lecturi te împinge să nu mai observi stridențele și întorsăturile senzaționale ale acțiunii.
Profile Image for مجیدی‌ام.
213 reviews163 followers
May 13, 2020
مدت زمان زیادی از امانت گرفتنش می گذشت و دست و دلم برای خوندنش نمی رفت
با توجه به آمار مطالعه پایینش در این سایت و نظرات نه چندان زیادش حدس میزدم با کتاب تقریبا قطور و ملال آوری طرف هستم
ولی با خودم گفتم که باید تمومش کنم، از حق نگذریم خیلی هم طولانی نیست

خلاصه شروع به خوندنش کردم و دقیقا از همون صفحات اولیه فهمیدم که چه اشتباهی کردم که زودتر سراغش نرفتم!
در عرض تقریبا یک هفته کتاب رو تمومش کردم

در مورد خود کتاب هم، طبق عادتم، داستانش رو لو نمیدم
کتاب، خط داستانی بسیار گیرایی داره، که البته به راحتی و با یک اشاره ممکنه لو بره و از جذابیتش کم بشه، پس سکوت می کنم راجب داشتانش.
کلیت کتاب، میشه گفت مخالف سرسختی برای دین و مسیحیت هست
مخالفت سرسخت قهرمان داستان با مسیحیت و کلیسا در سطر سطر جملات حس میشه

نمی دونم چه توضیح دیگه ای در مورد کتاب باید بدم که بار جذابیتش رو به خوبی برسونه! از طرفی هم به دلیل لو نرفتن داستانش، دست و بالم بسته اس!
حالا شاید از خوب بودن زیاد کتاب، یا شاید از پایین بودن سواد نوشتاری من باشه! نمی دونم.

توصیه میکنم بخونین، فریب چهارصد صفحه بودنش رو نخورین، طی خوندن این کتاب اصلا متوجه گذر زمان نمیشین.

دوستش داشتم
توصیه می کنم
بخونین
Profile Image for Navid.
114 reviews81 followers
December 13, 2023
احتمالاً خانم «اتل لیلیان وینیچ» نام کتاب و شخصیت «خرمگس» را بر اساس سخنرانیِ سقراط در محاکمه‌ا� برگزیده باشد، جایی که سقراط می‌گف� فرستاده‌� خداست تا خرمگسی برای جامعه‌� آتن باشد. جامعه‌ا� نجیب، اما سست و بی‌رم�. خرمگسی که مردم آتن را خشمگین می‌کن� تا آن‌ه� به «عمل» وادارد.
داستان کتاب در ایتالیای قرن نوزدهم در دهه‌� ۳۰ و ۴۰ می‌گذر�. ایتالیایی که پس از شکست ناپلئون، تحت سلطه‌� ارتش اتریش است و مردم خواستار استقلال و رهایی از سلطه‌� حکومت اتریش هستند. در این میان کلیسای رم به عنوان مرکز مذهبی کاتولیک، عملاً از حکومت اتریش دفاع می‌کن� و این مسئله مسیر را برای ایجاد گروه‌ها� چریکی و ضد مذهبی باز می‌کن�. گروه‌های� از جمله گروه «ایتالیای جوان» که مخفیانه و مسلحانه با رژیم حاکم به مبارزه می‌پردازن�.
خرمگس، کتابی که در ایران معروف‌ت� از سایر نقاط جهان است؟
کتاب اولین بار در انگلستان و آمریکا و به زبان انگلیسی به چاپ رسید، با این حال استقبال چندانیاز آن نشد و شاید به علت گرایش‌ها� شبه‌کمونیستی� کتاب، محدودیت‌های� در چاپ‌ها� نخست آن اعمال می‌ش�. حتی زمانی که کتاب به زبان ایتالیایی ترجمه و چاپ گردید، در خودِ ایتالیا هم چندان مورد توجه قرار نگرفت. کتاب خطاهای تاریخی واضحی داشت، داستان آن بیش از حد ملودراماتیک بود، و به وضوح با کلیسای رم مخالفت می‌ورزی�. با این حال به طور کلی می‌توا� گفت کتاب در سه کشور با استقبال خوبی مواجه شد: شوروی کمونیستی، چین مائوئیستی، و ایران انقلابی!
کتابی برای انقلابیون غیرمذهبی
ظاهراً کتاب در ایران برای نخستین بار در سال ۱۳۵۶ ترجمه و چاپ شده، یعنی زمانی که گرایش‌ها� چپ و مارکسیستی در ایران طرفداران زیادی داشت. کتاب شعارهای ضد استعماری زیادی دارد و از مبارزات مسلحانه‌� چریکی نیز حمایت می‌کن�. گرایش‌ها� ضد مذهبی به خصوص ضد مسیحیت کاتولیک نیز در سراسر کتاب به چشم می‌خور�. این مسئله باعث شد که کمونیست‌ه� در سراسر جهان استقبال خوبی از کتاب داشته باشند. بیشترین استقبال احتمالا در شوروی رخ داد که نه تنها کتاب به چاپ‌ها� متعدد رسید، بلکه بیشترین تعداد اقتباس از کتاب در فیلم و تئاتر و اپرا در شوروی صورت گرفت. در ایران نیز با توجه به شرایطِ انقلابیِ زمانه، استقبال خوبی از کتاب شد، با این حال پس از انقلاب گرایش‌ها� ضد مذهبیِ کتاب به مذاق اسلام‌گرایا� خوش نیامد.
خرمگسی به نام آرتور
شخصیت «آرتور بورتون» را باید جذاب‌تری� جنبه‌� کتاب دانست. تنها شخصیتی که در کتاب به خوبی ساخته و پرداخته شده و داستان پیرامون او شکل می‌گیر�. قهرمانی که زندگی و دشواری‌های� را به سخره می‌گیر� و گفته‌ها� طنزآمیزش نه تنها سختی‌ه� را برای رفقایش(comrades) آسان می‌کند� بلکه مخالفانش را نیز به خود جذب می‌کن�:
- فقط برای پنج دقیقه، جدی باش! وانگهی، موضوع مرگ و زندگی در پیش است.
- عزیزم! حتی برای دو دقیقه هم جدی نخواهم بود؛ مرگ و زندگی، هیچ کدام ارزش آن را ندارند.(ص۲۳۷)

شخصیتی که از یک مؤمنِ مسیحیِ کاتولیک به یک آتئیست (یا به قول مترجم کتاب: مرتد) تبدیل می‌شو� که نه تنها مسیحیت، بلکه تمام مذاهب را به مبارزه می‌طلب�:
- از نظر من علت بزرگ آشفتگی‌ه� و اشتباهات ما از آن بیماریِ روانی برمی‌خیز� که دین نامیده می‌شو�.
- منظورتان دین و مذهب خاصی است؟
- آه! نه! تفاوت فقط در علائم خارجی بیماری است. خودِ بیماری همان گرایش مذهبیِ ذهن است. اشتیاق بیمارگونه‌ا� به برپا کردن یک بت و ستایش آن، به خاک افتادن و پرستیدن آن. در اینکه آن چیز مسیح باشد یا بودا یا درختِ تام-تام، تفاوت کمی وجود دارد.(بخشی از متنی که در ص۱۹۲ کتاب سانسور شده است)

فساد دینی و ریاکاری مذهبی در آن دوره از تاریخ اروپا مسئله‌ا� است که کتاب بسیار به آن پرداخته است.
اگرچه سکولاریسم توانست مسیحیت را در اروپا نجات دهد و شاید به همین دلیل اروپاییان پیام ضد مسیحی کتاب را نپسندند، ولی در کشور ما در هم آمیختگی دین و سیاست باعث شده پیام ضدمذهبی کتاب هنوز هم برای بعضی از خوانندگان ایرانی جذاب باشد.

داستان علاوه بر درون‌مایه‌ها� سیاسی و ضد مذهبیِ خود، پیش‌زمینه‌ها� اجتماعی و داستانی عاشقانه هم دارد، ولی از نظر من حداقل در برخی از صحنه‌ه� بیش از حد کلیشه‌ای� ملودراماتیک، یا به قول خودمان آبکی ظاهر می‌شو�.

درباره‌� ترجمه و سانسورهایش
برای من مشخص نیست که سانسورچیان خبیث دقیقا از چه زمانی تصمیم به سانسور کتاب گرفتند. اولین ترجمه‌� کتاب که همین ترجمه‌� جناب همایون‌پو� است نسبت به زمان خود یعنی سال ۱۳۵۶ ترجمه‌� قابل قبولی محسوب می‌شو� و تقریباً سانسور خاصی در چاپ‌ها� اولیه نداشته‌اس� (به جز یکی دو جمله در مورد نظام کاستی و قبیله‌ا� در آمریکای لاتین که ظاهراً مترجم از عهده‌� ترجمه‌� آن برنیامده)
با این حال از زمان نامشخصی پس از انقلاب، سانسورچیان خبیث تصمیم گرفتند قسمت‌ها� ضدمذهبی و برخی اعتقادات مسیحی از جمله تثلیث را در کتاب حذف یا کمرنگ کنند و کتاب من که چاپ ۱۳۹۷ است کتابی سانسور شده است.
در مقایسه با متن زبان اصلی، حذفیات کتاب در مجموع به دو تا سه صفحه می‌رس� و تغییری در محتوا و مسیر داستان صورت نگرفته، اما از بارِ ضد مذهبیِ کتاب کاسته شده‌اس�. در ضمن به نظر می‌رس� نسخه‌‌� pdf کتاب از همین مترجم در اینترنت بدون سانسور است.
من سایر ترجمه‌ه� را بررسی نکردم اما با توجه به محتوای سانسور شده بعید است هیچ‌ی� از ترجمه‌ه� توانسته باشند به طور کامل از تیغ سانسورچیان در امان بمانند.
Profile Image for Eghbal.
56 reviews37 followers
October 10, 2019
خسته کننده ، قابل پیش بینی

بعد از تموم شدن کتاب خیلی شگفت زده بودم ؛ البته نه از خوندن کتاب بلکه از این حجم استقبال ، علاقه و پیروان این کتاب

یک کتاب انقلابی و سیاسی که اصلا برای من کشش نداشت و چطور عده ای با این کتاب گریستند
" اینها به نظرم همون دسته ای هستن که زندگیشونو از کیمیاگر الهام گرفتن "

شخصیت پردازی ناقص که فقط برای خرمگس به جورایی تکمیل بود و باقی افراد داستان کاملا این حس رو به خواننده میداد که سیاهی لشکرن و نیازی نیست باهاشون ارتباط برقرار کنید

تمامی داستان برای من قابل پیش بینی بود و هیچ کجاش شوکه و هیجان زده نشدم و در حین خوندن کتاب حالی بس کسالت بار و قابل ترحم داشتم

تنها نکته مثبت پایان کتاب بود که اونم اونقدر قانع کننده نیست برای تایید کتاب

نمیدونم باید بگم باشد که رستگار شوید _ دوستانی که 5 ستاره دادن و اشک ریختن به پای کتاب _ یا بگم که باشد که رستگار شوم
Profile Image for J..
458 reviews42 followers
November 17, 2017
I THINK THIS IS THE SADDEST BOOK I HAVE EVER READ! I cried, and cried, and cried. However, it was absolutely Amazing! It starts with a completely inauspicious beginning and develops in to an incredible plot, with a climactic ending.
Profile Image for Peiman.
599 reviews179 followers
August 31, 2022
کتاب اینطوری شروع میشه که آرتور جوانی که به تازگی مادر خود رو از دست داده داره با کشیشی که عهده‌دا� آموزش اون بوده صحبت می‌کن� و طی این صحبت ما با دو تا از شخصیت های اصلی کتاب آشنا میشیم. آرتور که تربیت مذهبی کاتولیکی داره و فرزند همسر دوم پدرش هست با توجه به پروتستان بودن خانواده (برادران ناتنی و همسرانشون) بیشتر شیفته‌� کشیش مونتانلی شده و اعتقاد شدیدی به مسیحیت داره. اخیراً آرتور به جلسات حزبی گروه ایتالیای جوان می‌ر� که آرمان اونها آزادی ایتالیایی هست که در اشغال اتریشه. در ادامه آرتور دستگیر و پس از آزادی متهم به خیانت به گروه میشه و با برملا شدن حقایقی در مورد زندگی شخصی‌� داستان زندگیش به جاهایی می‌کش� که در خواب هم نمی‌دی�. همه‌ج� کتاب به عنوان یک کتاب سیاسی شناخته شده و با توجه به داستان و روح مبارزه برای آزادی دور از ذهن نیست اما یک تم عاشقانه‌� آروم هم توی کتاب به چشم میاد ضمن اینکه با وجود اینکه نویسنده تلاش کرده همیشه عادلانه دیالوگ ها رو بنویسه اما یک دیدگاه ضد مسیحیت (و شاید بیشتر ضد کلیسا و کشیش‌ه�) در داستان دیده میشه. در مجموع کتاب روان خوبیه هر چند شما ممکنه بعضی وقتها با بعضی حرفها احساس نزدیکی نکنید و مخالف باشید.ه
Profile Image for Z. Aroosha Dehghan.
346 reviews82 followers
April 18, 2023
رمان خرمگس رو میشه درخشان‌تری� نمونه‌� رمان سیاسی دونست. در کنار این سیاسی بودن، رویارویی و گفت‌وگو� مسیحی و ضدمسیحی هم در تمام داستان دیده میشه. مهم‌تری� ویژگیش اینه که در این بخش کاملا بی‌طرفان� است. هر دو طرف گفت‌وگ� رو بدون پیش داوری یا خوب و بد نشون دادن یکی نمایش داده. یک عاشقانه‌� کمرنگ اما اثرگذار هم در پس زمینه‌� داستان جریان داره. توصیف صحنه‌ها� حالت چهره، حرکات بدن و نوع گفتار شخصیت‌ه� بسیار گویا و زیباست و خواننده همه‌� اون‌ه� رو مثل فیلم در برابر خودش می‌بین�.
داستان در ایتالیای سده‌� نوزدهم میلادی رخ میده. ناپلئون شکست خورده. ایتالیا به هشت کشور تقسیم شده و در اصل در اشغال اتریشه و پاپ و کلیسا در حال مذاکره و سازش با دشمن هستند. گروه ایتالیای جوان به رهبری ژوزف مازینی تلاش می‌کن� کشور رو متحد و متجاوزان رو بیرون کنه. آرتور؛ یکی از اعضای این گروهه که رابطه‌� خوبی با کشیش مونتانلی داره اما درگیر ماجراهایی میشه، به دام جاسوسان اتریش میافته و... .
کتاب بیشتر از این که روی شورش یا قیام مسلحانه تمرکز داشته باشه، پیرامون قهرمان داستان یا همون خرمگس می‌گرد�. ماجراهایی که بر این فرد گذشته و اون رو به یک انقلابی، به یک خرمگس تبدیل کرده به خوبی در داستان شرح داده شدند. ویژگی جذابش اینه که گذشته‌� این شخص خطی روایت نمیشه. خواننده در صفحات آخر پی به این موضوع می‌بر� و مدام از خودش می‌پرس� چی شد که این آدم اینجوری شد.

رمان خرمگس اسم جذابی نداره. خود من هرگز اونقدری جذب نام و طرح جلدش نشده بودم که خودجوش به سمتش برم. به پیشنهاد یکی از آشنایان خوندم و حالا میگم اگر طرفدار داستان‌ها� سیاسی، تاریخ اروپا، تقابل دین و ضددین، عاشقانه‌ها� یواش و کلا طرفدار کتاب هستید، از دستش ندید.

از این کتاب یک نسخه‌� صوتی با صدای آرمان سلطان‌زاد� هم موجوده که اصلا وااای!


نکته‌� آخر:
چرا خرمگس؟! افلاطون میگه سقراط خرمگسی بود که اسب بی‌ح� آتن رو آزار می‌دا� و تلاش می‌کر� بیدارش کنه.
در این تشبیه خرمگس کسیه که دیدگاه‌ها� عموم جامعه و شیوه‌� اداره‌� کارها رو به چالش می‌کش�. خرمگس، تلنگری برای همه است. او همه رو تحت تاثیر قرار میده حتی اگر در عمیق‌تری� خواب‌ه� باشند.

برش‌های� از متن:
***
ما مرتدین بر این عقیده‌ای� که اگر مردی ناگزیر از تحمل چیزی است، باید آن را به بهترین وجهی تحمل کند؛ و اگر در زیر آن پشت دو تا نماید، وای بر احوال او. اما یک مرد مسیحی، مویه‌کنان� به خدا یا مقدسین خود روی می‌آورد� و اگر آنان یاری‌ا� ندادند، متوجه دشمنان خود می‌شود� او همیشه قادر به یافتن پشتی است که بار خود را بر آن انتقال دهد.
***
برای انسان، عشقی والاتر از آن نیست که به‌خاط� یارانش دست از زندگی خود بشوید.
***
آیا هرگز از خاطرتان نگذشته است که شاید آن لوده‌� تیره بخت نیز روحی داسته باشد-روحی زنده در تلاش انسانی- که در جثه‌� بد منظری به نام جسم مقید شده و ناگزیر به بندگی است؟ به روحی فکر کنید که از سرما می‌لرز� و از شرم و تیره روزی در برابر همه‌� آن مردم دم فرو می‌بند�- روحی که نیشخند‌ها� مردم را که همچون تازیانه‌ا� چاک می‌دهد� احساس می‌کن�.
***
در مبتذل گوئی‌ها� تند خرمگس نکته‌� چنان غیر قابل مقاومتی وجود داشت که حتا آنان که از وی نفرت داشتند و ملامتش می‌کردند� همچون پرحرارت ترین هواخواهانش از همه‌� هجو‌ها� او شدیداً به خنده می‌افتادن�.
Profile Image for Elham Ghafarzadeh.
213 reviews84 followers
September 5, 2015
دین، ایمان و آزادی.. چرا هیچ گاه همگی در یک راستا نیستند.. ایمانی قلبی داشتن به دینی خاص تو را از آزادی باز می دارد و ایمانی قلبی به انسان ها تو را از دین.. گویی تنها ایمان به آزادی است که در اعماق وجود آدمی ریشه دوانده و نیازمند مراقبتی است تا دین آنرا نخشکاند. چرا دین داران برخلاف اعتقاداتشان مفسد هستن و با این همه خود را بر حق نیز می دانند.. اگر دین چراغی روشن است برای هدایت و آزادیِ بشر چرا اینقدر گنگ و سیاه سخن گفته.. چرا آزادی را در قفسی زیبا پیشکش کرده.. آه آزادی.. ای واژه ی محزونِ کلِ تاریخ..
"آزادی.. اگر همه به تو خیانت کنند من تا آخرین نفس به تو مومن خواهم ماند."
Profile Image for Peiman E iran.
1,437 reviews985 followers
January 18, 2016
عجب داستانی بود، اگر حسِ میهن پرستی داشته باشید و خردگرا باشید و بر دین و خرافات و موهومات همیشه خط بطلان بکشید، این داستان میتونه اون دکمۀ انسانیت و وجدانِ انسانی رو فشار بده و با اعصاب و روانتون بازی کنه... با اعصابِ من که بازی کرد

دوستانِ خردگرا، اصلی ترین نکتۀ این داستانِ زیبا این بود که آرتور، قهرمان داستان، بعد از سالها فرو رفتن در باتلاقِ نجسِ دین، به یکباره باورها و اعتقاداتِ احمقانۀ مذهبیش همچون دیواری پوچ و توخالی، فرو ریخت و آرتور آگاه شد و به این حقیقت رسید که ادیان و مذهب ها، تنها ویران کنندۀ وجود و نابودگرِ خرد و انسانیت هستن، پس خودش رو از منجلابِ مذهب بیرون کشید... اما دیگه از شخصیتِ اون آرتورِ مذهبی بیزار بود و بعد از آگاهی یافتن، از آرتور به خرمگسِ آزار دهندۀ سرپرستانِ کثیفِ دینی تغییر پیدا کرد، آرتور تا پیش از آگاه شدن، به دلیلِ اعتقاد به موهوماتِ مذهبی فکر میکرد فدا شدن در راهِ دینِ بی ارزش و خدا از همه چیز مهمتر هستش، ولی دوستانِ گرامی همانطور که آرتور، قهرمانِ داستانِ ما فهمید، چیزهایِ بزرگ و ارزشمند که انسان بخواد خودش رو فدایِ اونها کنه بسیار هستش، اول خانواده، سپس سرزمین و میهن و در آخر جامعۀ بشری و تمامی انسان ها.... البته آرتور با اینکه انگلیسی بود ولی برایِ ایتالیا و در کل انسانیت و مبارزه با موهوماتِ دینی، انقلاب کرد

یک نکتۀ جالبی که به نظرم رسید این بود که، با اینکه صومعه جایِ احمق هایِ خرافاتی و پیروانِ بی خردِ دین و مذهب هستش، و تمامیِ ادیان با خودشون تباهی و مرگ و ویرانی ببار میارن، امّا در حیاطِ صومعه طراوت و شادابی و زندگی بود، بر عکسِ سرپرستانِ دینی که مرگ به همراه دارن، در حیاطِ صومعه گیاهانِ خوشبو و شفا بخش روییده بود، ... اکلیل های کوهی، اسطوخودوس، شمشاد، دسته هایِ جعفریِ وحشی، گل هایِ تاج الملوک، سرخس و گلهایِ همیشه بهار، گل هایِ رز و شقایق هایِ سرخ و بزرگ، گل هایِ ارغوانیِ انگشتدانه ای، درختِ انگور، درختِ ازگیل، ماگنولیایِ تابستانی.... همه و همه باغِ زیبایی رو در آن کثافت و نجاست و خوک دوونیِ دین و مذهب، تشکیل داده بودن

جولیا، یک مذهبی هستش که با این که نمیفهمه ولی به خیالِ خودش میفهمه و داره، آرتور رو سرزنش میکنه و واقعاً به قولِ نویسنده، جولیا مثلِ سالادی هستش که رویِ اون تمامِ بطریِ سرکه رو خالی کرده باشن... جولیا خطاب به « آرتور» : این تویی که خانواده را ننگین ساخته ای !، کاری کردی که هر بی سر و پایی در شهر با دهانِ باز و چشمانِ خیره، مثلِ اینکه به نمایشی رفته است، آنان را تماشا کند! با همۀ آن پارسایی مشتری زندان از آب در آمدی! این همان چیزی است که ما از پسرِ یک زنِ کاتولیک میتوانستیم انتظار داشته باشیم..... پس این بود همۀ آنچه که در زیرِ آن روزه داری و دعا و اندیشه هایِ پارسایانه پنهان گشته بود؟! فکر میکردم همۀ آنها چنین پایانی خواهد داشت

دوستانِ گرامی در پایان باید بگم که، به این جملات از این داستان دقت کنید: «« پدر همراه ما بیایید... شما را با این دنیای مردۀ کشیشان و بتها چه کار؟ آنها آکنده از غبار قرونِ گذشته اند، پوسیده اند، فاسد و آلوده اند... از این کلیسایِ طاعون زده خارج شوید . همراهِ ما بیایید و قدم در روشنایی بگذارید»» مخاطبِ آرتور در این جملات کشیش مونتانلی هستش
دوستانِ خردمند، فکر میکنم هدفِ آرتور که نجات دادنِ کشیش مونتانلی از لجنزارِ دین بود و درخواستش از کشیش مونتانلی برایِ گزینش میان او و دینِ دروغین، میتونه چالشی باشه بینِ خرد و نادانی، یا چالش بینِ خوب و بد، که انسانیت و راستی خوب بود و دینداری و خرافه پرستی بد بود و هست
پیشنهاد میکنم این خواندنةِ این داستانِ زیبا رو از دست ندید، داستانِ عشق و انسانیت در مبارزه با جهل و نادانی و خرافاتِ دینی و مذهبی

پیروز باشید و ایرانی
Profile Image for Peivand.
104 reviews14 followers
February 17, 2023
از کتاب : «دیگر از بهای غذایی که میخورید نگران نباشید ، بیایید شکمتان را از گوشت تن پسرم پر کنید ! ای خون آشامان مرده خوار ! خونی را که به خاطر شما ریخته شد بنوشید ....
»

این جملاتو که میخوندم حس میکردم خطاب به همه آدمهاییه که دیگران بهای آزادی و آسایش اونارو میپردازن ، خطاب به همه مردمی که بیشتر ازینکه «انسان» باشن برای تفکر ، «جانداران» بی فکری هستن . گله که مثل گله گوسفندی که با هر «هی هی » چوپان حرکت میکنه ، با هر موج و صدایی ، توده ای احمق برای حرکتهای بی فکر و زیر کردن اقلیت متفکر تشکیل میدن ،،،،

شاید با منطق کتاب خیلی جاها موافق نبودم، خیلی کودکانه وقایع به هم ربط داده میشد و نقشه ها گاهی درحد بازی بچه ها بود اما پیام کلی کتاب قابل تامله . شاید طرح کلی از تمام انقلاب ها همین پاراگراف بالا باشه...
بخاطر همین پیام یک ستاره اضافه کردم، طرح کلی داستان برای امروز یه مقدار بچگانه و ابتداییه و شاید در حد ۳ باشه
So-so
Profile Image for Peiman E iran.
1,437 reviews985 followers
January 18, 2016
این کتاب با ترجمۀ همایونفر سانسور شده
عجب داستانی بود، اگر حسِ میهن پرستی داشته باشید و خردگرا باشید و بر دین و خرافات و موهومات همیشه خط بطلان بکشید، این داستان میتونه اون دکمۀ انسانیت و وجدانِ انسانی رو فشار بده و با اعصاب و روانتون بازی کنه... با اعصابِ من که بازی کرد

دوستانِ خردگرا، اصلی ترین نکتۀ این داستانِ زیبا این بود که آرتور، قهرمان داستان، بعد از سالها فرو رفتن در باتلاقِ نجسِ دین، به یکباره باورها و اعتقاداتِ احمقانۀ مذهبیش همچون دیواری پوچ و توخالی، فرو ریخت و آرتور آگاه شد و به این حقیقت رسید که ادیان و مذهب ها، تنها ویران کنندۀ وجود و نابودگرِ خرد و انسانیت هستن، پس خودش رو از منجلابِ مذهب بیرون کشید... اما دیگه از شخصیتِ اون آرتورِ مذهبی بیزار بود و بعد از آگاهی یافتن، از آرتور به خرمگسِ آزار دهندۀ سرپرستانِ کثیفِ دینی تغییر پیدا کرد، آرتور تا پیش از آگاه شدن، به دلیلِ اعتقاد به موهوماتِ مذهبی فکر میکرد فدا شدن در راهِ دینِ بی ارزش و خدا از همه چیز مهمتر هستش، ولی دوستانِ گرامی همانطور که آرتور، قهرمانِ داستانِ ما فهمید، چیزهایِ بزرگ و ارزشمند که انسان بخواد خودش رو فدایِ اونها کنه بسیار هستش، اول خانواده، سپس سرزمین و میهن و در آخر جامعۀ بشری و تمامی انسان ها.... البته آرتور با اینکه انگلیسی بود ولی برایِ ایتالیا و در کل انسانیت و مبارزه با موهوماتِ دینی، انقلاب کرد

یک نکتۀ جالبی که به نظرم رسید این بود که، با اینکه صومعه جایِ احمق هایِ خرافاتی و پیروانِ بی خردِ دین و مذهب هستش، و تمامیِ ادیان با خودشون تباهی و مرگ و ویرانی ببار میارن، امّا در حیاطِ صومعه طراوت و شادابی و زندگی بود، بر عکسِ سرپرستانِ دینی که مرگ به همراه دارن، در حیاطِ صومعه گیاهانِ خوشبو و شفا بخش روییده بود، ... اکلیل های کوهی، اسطوخودوس، شمشاد، دسته هایِ جعفریِ وحشی، گل هایِ تاج الملوک، سرخس و گلهایِ همیشه بهار، گل هایِ رز و شقایق هایِ سرخ و بزرگ، گل هایِ ارغوانیِ انگشتدانه ای، درختِ انگور، درختِ ازگیل، ماگنولیایِ تابستانی.... همه و همه باغِ زیبایی رو در آن کثافت و نجاست و خوک دوونیِ دین و مذهب، تشکیل داده بودن

جولیا، یک مذهبی هستش که با این که نمیفهمه ولی به خیالِ خودش میفهمه و داره، آرتور رو سرزنش میکنه و واقعاً به قولِ نویسنده، جولیا مثلِ سالادی هستش که رویِ اون تمامِ بطریِ سرکه رو خالی کرده باشن... جولیا خطاب به « آرتور» : این تویی که خانواده را ننگین ساخته ای !، کاری کردی که هر بی سر و پایی در شهر با دهانِ باز و چشمانِ خیره، مثلِ اینکه به نمایشی رفته است، آنان را تماشا کند! با همۀ آن پارسایی مشتری زندان از آب در آمدی! این همان چیزی است که ما از پسرِ یک زنِ کاتولیک میتوانستیم انتظار داشته باشیم..... پس این بود همۀ آنچه که در زیرِ آن روزه داری و دعا و اندیشه هایِ پارسایانه پنهان گشته بود؟! فکر میکردم همۀ آنها چنین پایانی خواهد داشت

دوستانِ گرامی در پایان باید بگم که، به این جملات از این داستان دقت کنید: «« پدر همراه ما بیایید... شما را با این دنیای مردۀ کشیشان و بتها چه کار؟ آنها آکنده از غبار قرونِ گذشته اند، پوسیده اند، فاسد و آلوده اند... از این کلیسایِ طاعون زده خارج شوید . همراهِ ما بیایید و قدم در روشنایی بگذارید»» مخاطبِ آرتور در این جملات کشیش مونتانلی هستش
دوستانِ خردمند، فکر میکنم هدفِ آرتور که نجات دادنِ کشیش مونتانلی از لجنزارِ دین بود و درخواستش از کشیش مونتانلی برایِ گزینش میان او و دینِ دروغین، میتونه چالشی باشه بینِ خرد و نادانی، یا چالش بینِ خوب و بد، که انسانیت و راستی خوب بود و دینداری و خرافه پرستی بد بود و هست
پیشنهاد میکنم این خواندنةِ این داستانِ زیبا رو از دست ندید، داستانِ عشق و انسانیت در مبارزه با جهل و نادانی و خرافاتِ دینی و مذهبی

پیروز باشید و ایرانی
Profile Image for Anh.
488 reviews199 followers
August 26, 2016
I'm not sure which one I read first, but whenever I think of either, it immediately reminds me of the other: The Count of Monte Cristo alongside The Gadfly. Many things can be said about these two, but it's simplest to say that while Monte Cristo is romantic, The Gadfly is much closer to the reality.

There are some similarities between these two: the protagonists are perfect and pure in the beginning, but soon they're cheated and isolated many years from their previous lives (love interests, families, belief sets).

That's when the two novels seperate ways: Dantès is blessed. He happens to inherit piles of gold and gems, he makes himself noble, goes home, gets sweet revenge and wins back the girl (who is now a lady). In short, he fixes things right. Meanwhile, the desolation twists and turns Arthur into this new man, who is almost a creature with violent tendency and deeply buried belief. He goes back home with scars not only on his face and arms, but also in his mind and heart, a mistress, new name, new appearance and above all, his transparent hatred and secret love. He is torn between the burning desire to believe again, and the despair the betrayal has brought him. He dies a death that no reader can ever forget.

I think while both novels are splendid, The Gadfly makes a much better reread than Monte Cristo due to its humane aspect.
Profile Image for Arash Rad.
85 reviews19 followers
September 23, 2024
خرمگس تبدیل شد به یکی از بهترین کتاب‌های� که خوندم
دلم نمیخواست تموم شه
از لحظه لحظه‌ا� لذت بردم
به جز هدفی که خود داستان داشت انقدر تصویرسازیش زیبا بود که موقع خوندنش مثل یک فیلم جلو چشمم بود
بین ۱۰ کتاب مورد علاقم شددد
Profile Image for Hussein Dehghani.
86 reviews2 followers
June 5, 2017
این کتاب در سال ۱۸۹۷ در انگلستان و آمریکا منتشر شد. وینیچ در این کتاب سیمای انسان‌های� را مجسم کرده‌اس� که برای کسب آزادی, استقلال و حقوق اجتماعی خود دست به مبارزه می‌زنن� و در این راه از مرگ نیز هراسی ندارند. «عشق» در این کتاب مقامی ارجمند دارد.نقش اصلی این کتاب آرتور برتن است که یک انگلیسی مقیم در ایتالیا در زمان سلطهٔ اطریشی ها بر این کشور است، او پس از شکست عشقی خود دست به یک ماجراجویی بزرگ می‌زن� و بعدها دوباره به ایتالیا بازمیگردد و در یک گروه انقلابی به کار مشغول می‌شو�

اتل لیلیان وینیچ در خانوادهٔ جرج بول یکی از دانشمندان برجستهٔ انگلیسی در ۱۱ مه ۱۸۶۴ دیده به جهان گشود. پدر وی پروفسور ریاضیات بود ، مادرش دربارهٔ مسائل اجتماعی مقالاتی می‌نوش�..او به تحصیل فلسفه ، ادبیات ، زبانشناسی و موسیقی پرداخت.در این میان ، موسیقی بیش از همه نظر او را جلب می‌کر�.در سال ۱۸۹۳ ، ترجمهٔ آثار کاشین،گوگول ، داستایوسفکی ، شچدرین، اوسپنسکی و گروهی دیگر از نویسندگان روس را آغاز کرد. پس از آن،نخستین رمان خود، خرمگس را به چاپ رساند.سه سال پس از انتشار خرمگس، رمان دیگر وی به نام جک دیموند چاپ شد. اتل در کتاب اخیر خود نیز ریاکاری و قساوت خادمان کلیسا را برملا و رسوا می سازد.
Profile Image for Reza Abedini.
143 reviews33 followers
December 3, 2022
" و حالا چقدر دوستم داري؟ آنقدر كه دست از خدايت براي من بشويي؟ آه ، او براي تو چه كرده است؟ اين مسيحِ جاودانه ات؟ چقدر تو را عذاب داده است كه بايد او را بيش از من دوست بداري؟ آيا به خاطر اين دست هاي سوراخ شده است كه او تا اين حد براي تو عزيز است؟ به دستهايم نگاه كن ، اين جايش را ببين ، اينجا را ...."



تا اینجای کار اتل ليليان وينيچ تبدیل شد به خواننده زن مورد علاقه م.
شراب در دنياي قلم و كاغذ مثل شرابِ خوراكي ما اثر نميكنه ، شايد چندين صفحه طول بكشه تا تاثير بذاره.

وينيچ ، با قلم معمولي اين كتاب رو ننوشته ، قلم بايد مست باشه كه بعد از ٢٥٠ صفحه با چنین جراتی بتونه ديوانه وار روي كاغذ بنويسه.
همه چیز رو به چالش بکشه دین و سیاست رو چنین پوچ جلوه بده و ...

ابتداي داستان با شيوه خشك و روايي جلو رفت ، به خودم تبريك ميگم كه كتاب رو رها نكردم ، چون در ابتدا كنار اومدن با اون همه اسم و ديالوگهاي درهم برهم و مكان هاي ناشناس و اسامي احزاب و مناطق ، برام سخت بود

همه اين موضوعات ادامه پيدا ميكنه تا شراب تاثيرش رو روي قلم ميذاره ، زماني كه شخصيت اصلي كتاب يعني "خرمگس" با مونتانلي ديدار ميكنه ، زماني كه "خرمگس" قبل از تيرباران روي چوبه شروع به خنديدن ميكنه يا زماني كه مونتانلي تمام كليسا رو گوشت و خون ميبينه

وااااااااي از اين تصويرسازي شاعرانه نويسنده

داستان جنگ عجيبي بود بين تعصب ، دين ، هدف و انتقام

انتقام از پدري كه تقاص گناه سيزده سال پيشش ، تقاصِ تعصبش رو قراره پس بده
اونم نه با شكنجه ، نه با شليك ، نه با تبر

با دوبار كشته شدنِ پسرش!

نويسنده تاريخ و دين رو در مقابل سوژه اصليش كه "خرمگس" باشه ، حقير نشون ميده و به سخره ميگيره...

كشيشي كه خودش با دستاي خودش و بخاطر تعصب ٧٠ ساله اي كه نسبت به مسيحيت داره ، پسرش رو تيرباران كرده ، پاي خطابه اعلام ميكنه كه امروز به جاي مسيح براي پدرش دل بسوزانيد ، براي پدري كه فرزندِ عزيزش رو براي هدايتِ شما خوكهاي كثيف به صليب كشيد!

این سخنراني شاااااهكار بود

ميشه به هزاران تعصب ديني ارتباطش داد!

كسي كه حتي با كشتن پسرش هم دست از تعصباتش بر نميداره
و در آخر اين جنونه كه باعث ميشه مجسمه مسيح رو بشكونه نه هیچ چيز ديگه!



ترجمه مهدي افشار هم بي نظير بود.
Profile Image for Ali Karimnejad.
333 reviews201 followers
June 3, 2020
1.5

کتاب خرمگس شاید بنا به زمان نوشته شدن، شهرت سیاسی خوبی بدست آورده باشه، ولی من هر چقدر در کتاب کند و کاو کردم، نه تنها ردی از یک اثر ادبی در خور پیدا نکردم بلکه بنظرم خیلی کتاب سطحی و ضعیفی بود.

کتاب به دوران اشغال مجدد ایتالیا به دست اتریشی‌ه� و تجزیه کشور در حواشی سال 1840 مربوط می‌ش�. پاپ در اون دوران از نیروهای اتریشی حمایت می‌کر� و این برای لیبرال‌ها� ایتالیایی خیلی گرون میومد. البته شما هیچ کدوم از این اطلاعات رو داخل کتاب پیدا نمی‌کنی� بلکه باید خودتون برید جست‌وج� کنید. اگر این‌ه� رو بدونید شاید لطف خوندن کتاب کمی بیشتر بشه. لذا اولین ایرادی که به کتاب وارده عدم تشریح فضای سیاسی و اجتماعی و بسیاری از چراها هستن که باعث می‌ش� دلیل آشوب‌ه� واختلاف‌ه� با کلیسا و شخص پاپ برای خواننده گنگ بشه. بدور از هر حب و بغضی، هیچ فضاسازی در این کتاب وجود نداره. شما فقط در بین مکالمات چندین شخصیت سرگردانید. و اگر آدم ندونه ریشه تاریخی ماجرا چی بوده، حتی اوضاع از این هم بدتر میشه.

مساله دیگه که خیلی منو در طی این کتاب آزار داد، نحوه قهرمان پروری نویسنده است. به قول معروف، مُشک آن است که خود ببوید! تعریف و تمجیدهای فراوون از شخصیت خرمگس از زبان دیگر کاراکترها، اون هم در مواردی که خواننده از اونها مطلع نیست و صرفا به صورت جمله‌ها� معترضه برای آگاهی خواننده از میزان "خفن بودن!" جناب خرمگس، بیان می‌ش� اونقدر زیاده که دل آدم رو بهم می‌زن�. تمامی شخصیت‌ها� کتاب بلااستثنا تحت تاثیر این جناب خرمگس قرار می‌گیر� و مداح اون می‌ش� بدون اینکه ما کاملا مطلع بشیم چرا و چگونه! به جای این همه تعریف و تمجیدی که نویسنده میخواد بزور به خورد ما بده، ای کاش دو تا چشمه هم � رو می‌کر�. مطمئنا هم داستان کمی بار و برگ می‌گرف� و هم حجم کتاب لااقل صد صفحه‌ا� کمتر می‌ش�.

اما در مورد پرداخت داستان ساده و سر راست بگم، بدون هیچ آسیبی می‌ش� یکی دو صد صفحه از این کتاب رو کم کرد. خصوصا از بخش اول و دوم. اونقدر که شما می‌تونی� با دونستن چند نکته کوچیک مستقیما از بخش سوم کتاب رو شروع کنید و واقعا چیزی رو از دست نمی‌دی�. هدف اصلی نویسنده نه اعتراض به پاپ بلکه حمله مستقیم به اصل دین مسیحیت هستش. در فصل شش بخش سوم جناب خرمگس مستقیما خودش رو مقابل مسیح قرار می‌د� و یکجاش می‌گ� "اگر مسیح شش ساعت به صلیب کشیده شد، من 5 سال به صلیب کشیده شدم و زجر کشیدم!" و به نظر من اگر کسی فقط همین یک فصل رو از این کتاب بخونه همه حرف کتاب رو میفهمه و به جرئت می‌گ� خوندن قبل و بعدش خارج از بُعد داستانی، اهمیت زیادی نداره. کل حرف نویسنده تو همین یک فصله و من خیلی این فصل رو برخلاف باقی کتاب دوست داشتم.

اصولا مساله تقابل با دین از دلایل اصلی شهرت جهانی این کتاب محسوب می‌ش� و جای تعجب نیست که این کتاب بعدها در نظام شوروی و چین به فروش بسیار بالایی دست پیدا کرد. با این وجود به نظر من حتی در چارچوب همین داستان هم می‌ش� خیلی بهتر از عناصر بهره گرفت. نقطه اوج داستان بسیار کوتاه و گذراست و ارتباطی بین شخصیت‌ه� نیست. همه شخصیت‌ه� در خدمت کاراکتر خرمگس هستن و هیچ گذشته و آینده‌ا� ندارن. داستان هم اگرچه سرتاسر تریبونی برای کاراکتر خرمگس هستش، با این وجود اونطور که باید نمی‌تون� آدم رو با تمام زوایای فکری این بشر آشنا کنه و بیشتر در پی برانگیختن حسم ترحم مخاطب هستش تا قوه‌� تفکر.

سر جمع می‌خوا� بگم اگرچه این کتاب نمرات بالایی گرفته و اگرچه ممکنه من با ایده اصلی کتاب موافق باشم، ولی به نظرم صرف موافق بودن با ایده اصلی کتاب که تقابل با دین هستش نباید باعث بشه که آدم به این کتاب 5 ستاره بده و ضعف‌ها� رو نادیده بگیره. از نظر من این حکایت که "دوست نادان از دشمن دانا بدتره" در مورد کتاب‌ه� هم صدق می‌کن�.
Profile Image for Faeze Taheri.
187 reviews56 followers
March 28, 2015
یکی از دوستام یه وختی گله داشت از هوش زیادش، که سبب می‌ش� راجع به آینده‌� داستان حدس‌های� بزنه، من ادعای هوش سرشار ندارم، فقط نمی‌دون� چرا اغلب حدس‌ها� درست از آب درمیاد. این البته برای من زیاد از هیجان داستان کم نمی��کنه. توی این کتاب هم چندین بار حدس‌ها� درست از آب درومد و به همون اندازه هم هیجان زیادی بهم وارد کرد.
بابا وقتی خرمگس و دستم دید، گفتش این اثر شاهکار کلاسیکه، و من به جرات می‌تون� بگم که حق با اونه. حداقل برای من یک شاهکار بود. یه داستان تاریخی، انقلابی، عشقی، یه واقعه‌نگا� و حتی مرثیه.
خرمگس یک انقلابی واقعیه، کسی که حتی از ترس شکنجه حاضر به خیانت نیست. قدرت پوشالی پاپ و کلیسا اون رو اذیت کرده و می‌خوا� باهاش مقابله کنه.
احساسات بیان‌شد� در داستان عالیه. قیامی که با یک عشق واقعی، فراتر از عشق زن و مرد، گره خورده و شوری که به واسطه‌� قیام مردم علیه ظلم ایجاد شده
همیشه به انقلاب فرانسه و رنسانس و این قبیل جریانات علاقه داشتم، اما این کتاب درباره جریانات انقلابی ایتالیا هم مشتاقم کرد.
من خرمگس رو فهمیدم، غصه‌� شرایطشو خوردم، قلبم برای اون سخت تپید، در رثاش گریه کردم و گمون کنم این تنها خرمگسی باشه که واقعا دوستش داشتم
Profile Image for Mohammad.
138 reviews52 followers
April 14, 2016
این کتاب یکی از قشنگ ترین کتاب هایی بوده که تابه حال خوندم.
کشش و تعلیق داستان بعضی جاها بی نظیره. یک رمان خوشخوان که مجبورتون می کنه هرچه سریعتر به انتهای داستان برسید و در بعضی جاها از لذت سرشارتون میکنه.
شخصیت خرمگش از شخصیت های قابل احترامه برای من. خیلی ازش خوشم اومد. یک انقلابی که در راه هدفش خیلی خوب پیش می رود،بسیار مصمم است اما باز هم انسانی است با احساس.
واقعا لحظات خوبی بود خواندن این رمان.
اکیدا توصیه می شود.
Profile Image for Argos.
1,186 reviews447 followers
August 7, 2023
Mükemmel bir roman. Gerçek olaylarla ilgisi var mı bilmiyorum. Ancak romanın konusu ve anlatım dili çok çok iyi. Kurgusu ve sürükleyiciliği, ayarlı heyecan dozu kitabı keyifle okumada öne çıkan faktörler. Birçok mesaj veriyor, bu mesajlardan bazısı sarsıcı. Yazarın kişiliği de adı gibi ilginç, İngiliz hatta İrlanda'lı sayılabilecek yazarın bu romanı tamamiyle İtalya ile ilgili. Okuyun siz de eminim çok beğeneceksiniz.
Profile Image for Mahmood666.
111 reviews101 followers
November 8, 2017
یک کتاب ساده و کوچک رمانتیک که معلوم نیست برای چی ایرانیا هنوز دست از خوندنش نکشیدن.داستان خیلی تق و لق،فضای نمایشی،موضوع کلیشه ایو خیلی از عوامل دیگه باعث میشن که این کتاب صرفا یک کتاب عامه پسند با شعار های مثلا ضد دین به نظر برسه
Profile Image for Juxian.
438 reviews40 followers
February 6, 2017
I read this book for the first time when I was eleven. I cried so hard over it the pages in the end of the book were all yellow and crumpled with tears. For a few years it became a cult book for me - as for many Soviet teenagers. So, now I decided to re-read it in English to see if it can stand without the prop of revolutionary ideology.
Well... one thing - Russian translation was brilliant. Second thing - I bawled my eyes out again. That was unexpected. But I'm not even sure I'm embarrassed about it. Because the book is really powerful. Of course now I see different things in it than I saw when I was a child, some things I didn't see at all, some things I understood in exactly the opposite way. But the book is still deep, dark, bitter, heart wrenching, thought provoking and very, very worth reading.
November 20, 2017
Ο λόγος που αποφάσισα να διαβάσω αυτό το συμπαθητικό αλλά μέτριο ρομάντζο είναι το όνομα της συγγραφέως. Η Ethel Lilian Voynich υπήρξε σύζυγος του ανθρώπου που έφερε στο φως το ομώνυμο χειρόγραφο με τη μυστηριώδη γραφή και τις γοητευτικές εικόνες, που ακόμα συνιστά ένα άλυτο αίνιγμα ως προς το περιεχόμενό του.

Το συγκεκριμένο μυθιστόρημα (σσ The Gadfly: Η Αλογόμυγα) είναι κακογραμμένο, όχι σε βαθμό που να γίνεται ανυπόφορο, ωστόσο παραμένει ένα κείμενο με πολλές ατέλειες και ελάχιστη λογοτεχνική αξία. Στην εποχή του, εκδόθηκε στα 1897, έκανε επιτυχία, προφανώς γιατί η κριτική του απέναντι στον κλήρο σε συνδυασμό με τον φθηνό ρομαντισμό του ήταν χρήσιμα ως μέσο για πολιτική προπαγάνδα. Συχνά η λογοτεχνία μπορεί να εξυπηρετεί και τέτοιους σκοπούς.

Γιατί υπάρχει μια ουσιώδης διαφορά ανάμεσα σε ένα έργο που ασκεί πολιτική και κοινωνική κριτική και σε όλες εκείνες τις ιστοριούλες του συρμού που δεν έχουν την δύναμη να αποτυπώσουν την πραγματικότητα και να δημιουργήσουν σκέψεις και προβληματισμό για το μέλλον αλλά μπορούν να εμφυτεύσουν στο μυαλό ενός αναγνώστη το ψήγμα μιας ιδέας ώστε να ριζώσει εντός του, όχι ως ιδέα, αλλά περισσότερο ως δεισιδαιμονία. Κι αυτό μπορεί να είναι και καλό αλλά και κακό, όλα είναι σχετικά. Εξαρτάται πάντα από ποια πλευρά το βλέπει κάποιος. Η κάθε εποχή έχει τις δικές της ανάγκες. Και ο κάθε αναγνώστης έχει τα δικά του γούστα.

Μια αλληγορία λοιπόν της ωραίας και του τέρατος: Ένας γοητευτικός παραμορφωμένος επαναστάτης με μάτια γαλάζια σαν την σκοτεινή τρικυμισμένη θάλασσα και μια γυναίκα δοσμένη ολόψυχα στο σκοπό της απελευθέρωσης της Ιταλίας από την Αυστριακή κατοχή. Υπάρχει ωστόσο ένα σκοτεινό μυστικό (που το μαντεύεις αμέσως από την πρώτη σελίδα). Όλα τα υπόλοιπα είναι αδέξιοι μακροσκελείς διάλογοι, ατελείς περιγραφές, πλήρης απουσία σκιαγράφησης χαρακτήρων, κάτι δακρύβρεχτες εξομολογήσεις και ολοκληρωτική αδυναμία να αποδοθεί το κλίμα, τα γεγονότα και οι περιστάσεις τις εποχής.

Και για να επανέλθω κλείνοντας την άποψή μου, πιστεύω ακράδαντα πως δεν υπάρχει πιο έξυπνος και αποτελεσματικός τρόπος για να κάνεις κάποιον να αγκαλιάσει μια ιδέα ή ένα σχήμα (πολιτικό, κοινωνικό, καλλιτεχνικό δεν έχει σημασία) χρησιμοποιώντας αυτού του είδους τον φτηνιάρικο πολτό. Είναι ελαφρύς και εύπεπτος και τόσο άχρωμος και άνοστος ώστε ο καθένας μπορεί με μεγάλη ευκολία να τον αξιοποιήσει για ευρεία κατανάλωση. Οπότε ναι, πιστεύω πως σε ένα σπερματικό επίπεδο η τέχνη καλείται να καλύψει μια απολύτως ανθρώπινη ανάγκη, να βουλώσει πρόχειρα κενά και χάσματα όπως ο στόκος τα σπασίματα ενός παλιού τοίχου.

Προσωπικά τείνω να προτιμώ τα έργα εκείνα που έχουν την δύναμη είτε να γκρεμίσουν τους τοίχους ή να τους καταστήσουν αρκετά διάφανους ώστε να μπορέσω ως αναγνώστρια να δω όσα κρύβονται από την άλλη πλευρά. Και διαβάζοντας το συγκεκριμένο μυθιστόρημα κατανόησα ακόμα καλύτερα πως η διάθεσή μου αυτή, δεν πηγάζει από μια τάση ελιτισμού αλλά από μια άλλη ανάγκη, εξίσου ανθρώπινη: Την ανάγκη να δω τον κόσμο όπως είναι μέσα σε όλη του την χαοτική πολυπλοκότητα που δεν σηκώνει υπεραπλουστεύσεις. Και καμιά φορά καταλαβαίνω πως αυτή η ανάγκη μπορεί να συγκριθεί μόνο με τον πόνο εκείνον που ένα αιχμηρό αντικείμενο προξενεί επάνω σε ένα γυμνό και απροστάτευτο σώμα.

όττω τις έραται.
Profile Image for Roya Arbabi.
90 reviews70 followers
October 20, 2024
فکر میکنم ۱۴-۱۵ سالم بود که این کتاب رو خوندم. جزییاتش رو یادم نمیاد اما یادمه که خیلی مجذوبش شده بودم و حسابی تحت تاثیرش قرار گرفتم. وقتی دیدم صوتی شده خیلی خوشحال شدم. ببینم توی سن الانم چه نظری راجع بهش خواهم داشت.
Profile Image for Fahim.
264 reviews112 followers
December 16, 2019
فقط میتونم بگم اگه تو لیست وانت تو رید یا تو لیست خریدتونه، هرچه زودتر خطش بزنید... اصلا اونقدرها که گفتن تعریفی نیست و بسیار بسیار کسل کننده ست... تازه من نسخه ی بدون سانسورش رو خوندم!
هر چقدر هم اون پیام مثلاً خفنی رو که میخواست برسونه ، تو ذهنم بالا پایین میکنم باز میبینم ارزش اون زجری که حین خوندنش کشیدم رو نداشت...
خوندن نقدی که اینجا در مورد کتاب نوشته شده، خیلی برام جذابتر از خوندن خود کتاب بود!
Profile Image for Negar Mahjoub.
35 reviews
January 8, 2023
آنان مرا می کشند، زیرا از من در هراسند؛ و آرزوی قلبی یک مرد، بالاتر از این، چه می‌توان� باشد؟

چه روزی این کتاب رو تموم کردم. چه میدونستم فردای روزی که صحنه اعدام رو میخونم و بغض میکنم با تک تک جملاتی که گفته میشه، قراره بغضم به بدترین شکل ممکن و با خبر اعدام بترکه. چه روزای سنگینی هستن این روزا.
Profile Image for Dũng Trần.
155 reviews167 followers
July 26, 2017
Bạn không nên mong đợi tìm được bóng dáng con ruồi nào khi đọc tác phẩm này! :D
Đơn giản bởi vì hai lý do: th� nhất nó ch� là biệt danh của của nhân vật chính Author, chẳng có con ruồi nào c�; và th� hai là con vật đó cũng chẳng mấy tốt đẹp, nó có bay lại gần thì còn phải lánh đi ra xa nữa là. Nghĩ đến nó là thấy mình sắp mắc dịch rồi!
Th� mà chẳng hiểu c� gì mà có đến 2 người t� cho mình giống nó. Người th� nhất như bạn đã biết là nhân vật chính của tác phẩm này, và người th� hai là Socrates. Nghiễm nhiên nó tr� thành hình tượng văn học và triết học đặc biệt giá tr�.
Chắc khỏi phải nói bạn cũng biết, Socrates là một tay s� v�, suốt ngày lêu lổng � ph� ch� sẵn sàng tranh luận với bất k� v� bất k� vấn đ� gì. Ông b� bắt và x� t� với tội danh tuyên truyền phản động với thanh niên. Đ� bào chữa cho mình, ông t� so sánh mình như con ruồi trâu, còn xã hội bấy gi� như một con ngựa đang ngái ng� cần thức dậy. Nếu con ngựa mà kịp thức tỉnh thì ông được sống, còn nếu không thì cũng giống như con ruồi, b� con ngựa ngái ng� quẫy đuôi một phát là toi.
Vậy cũng đ� biết kết cục của Socrat và của Author rồi đó nh�. Cốt
Ngoài nội dung chính, tác phẩm này mang màu sắc chính tr�, tôn giáo cũng như văn hóa. Cộng thêm với s� đầu tư của dịch gi�, nó còn mang rất nhiều thông tin địa lý và điển tích Kinh Thánh. Tác phẩm cũng không quá nhiều nhân vật góp mặt nếu không muốn nói là ít. Nhân vật chính là Author. Hai nhân vật có vai trò k� tiếp là Gemma và Cha Montanelli. Tuy vậy s� góp mặt của 2 nhân vật đó cũng khá khiêm tốn. Ch� đ� tác phẩm khiến s� phận nhân vật chính không th� khác được, đó là đối mặt với cái chết. Không khác gì Sorates, cái chết của Author cũng chưa mang lại một kết qu� lạc quan, ít nhất là độc gi� vẫn chưa thấy được một th� gì đó mang tên "thức tỉnh". Không những th� nó còn kéo theo cái chết của Montanelli. Những vấn đ� v� v� giám mục này tạm thời không bàn tới � đây. Nói chung là không dám bàn.
Nhưng không th� ph� nhận rằng đoạn kết mang giá tr� văn học khá cao (tác gi� phải đánh đổi mạng sống của hai nhân vật chính mà :))) tuy vậy đơn thuần ch� là giá tr� văn học. Khù kh� như mình ch� cần làm một phép liên tưởng nh� cũng thấy đoạn cuối này khá là ăn tiền.
P/s: Việc tạo ra một bức thư vào ngày cuối đời của Author kéo theo kết cục m� tạm coi là một s� kiện ức ch� với cá nhân mình, không đáng bận tâm làm gì :D
Displaying 1 - 30 of 964 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.