ŷ

Negar > Negar's Quotes

Showing 1-21 of 21
sort by

  • #1
    Sherko Bekas
    “ای زن
    «براستی «برابریِ
    جبران
    آنهمه ظلمی را می کند
    که مرد با تو کرده است؟”
    شێرکۆ بێکەس

  • #2
    Abdullah Öcalan
    “ئێمە تڕسمان لە مردن نماۆە
    چۆنکە لە مردن ژێانمان دڕوست کردۆە”
    Abdullah Öcalan

  • #3
    Abdulla Pashew
    “چشم دختر اروپایی را
    اگر آبی هم باشد، دوست میدارم
    اگر سبز هم باشد، دوست میدارم
    اینگونه فهمیده ام
    آبی� ترین چشم
    سبزترین چشم
    در این دنیا
    با ذره ای از سیاهی
    .چشم دخترِ سرزمینم را دارد”
    (Ebdulla peşêw)عه‌بدوڵ� په‌شێ�

  • #4
    Sherko Bekas
    “کە ژن نەبوو... ژیان چییە
    با هەزار ساڵیش من بژیم!؟
    کە ماڵ مۆسیقای تیانەبوو
    ئیتر "گوێ" بۆ ئەبێ؟”
    Sherko Bekas, شێرکۆ بێکەس

  • #5
    Abdullah Öcalan
    “برای با تو زیستن
    از زمان آدم و حوا تا به اکنون
    باید خارزار روئیدەی بین مان را درو کرد و
    این برافراشته باروها را
    .دیوارها را درهم شکست

    باید نخستین ستمکار مردان دروغگوی را
    شکست داد و
    آتشی که تمدن از ما ربود را
    .دگرباره بازپس ستاند

    .از برای این همه، مــن جنگ را آغازیــــــدم

    به اندازه ی همه پرومتئوس ها
    جهان را در برابرم یافتم
    و در سرزمین پرومته
    .به بند خائنانش اسیر گشتم
    !ای مقدس مادر
    !و ای بانوی عشق”
    Abdullah Öcalan

  • #6
    Ethel Lilian Voynich
    “خرمگس به ناگهان دست هایش را با حرکتی پرشور از هم گشود و گفت
    آیا هرگز با خود فکر نکرده اید که این گوژپشت بینوا هم انسان است و روح دارد؟ یک روح زنده که تلاش می کند ولی با این وضع و حال، اسیر این پیکر خمیده شده و ناگزیر به بندگی است؟ شما که نسبت به هر چیزی این قدر حساس و نازک دل هستید؟ شما که دلتان به حال جسمی در لباس احمق ها می سوزد ، هرگز به روح بدبختی که حتی آن لباس رنگارنگ را ندارد که برهنگی وحشتناکس را بپوشاند فکر کرده اید؟ شما به روحی بیاندیشید که از سرما می لرزد و از شرم و بدبختی در برابر آن همه انسان خفه می شود. او ریشخندهای مردم را که مانند تازیانه ای به وجودش می خورد
    حس میکند و خنده هایشان را که مثل آهن تفته ای تن سوز است لمس می کند!
    بله، شما به روحی به انسانی بیندیشید که دربرابر چشم آنان با درماندگی نگران کوه ها است که بر او فرو نمی ریزند. نگران صخره هاست که پنهانش نمی کنند و سرانجام به موش هایی که می توانند خود را درون سوراخی پنهان کنند،
    رشک می برد این را هم فراموش نکنید که روح لال است. صدایی ندارد که فریاد برآورد، باید تحمل کند و باز هم تحمل و باز هم تحمل...”
    Ethel Lilian Voynich, خرمگس

  • #7
    Aldous Huxley
    “Words can be like X-rays if you use them properly � they’ll go through anything. You read and you’re pierced.”
    Aldous Huxley, Brave New World

  • #8
    Aldous Huxley
    “But I don't want comfort. I want God, I want poetry, I want real danger, I want freedom, I want goodness. I want sin.”
    Aldous Huxley, Brave New World

  • #9
    Aziz Nesin
    “وقتی یک سیاستمدار ساکت است اتفاق بدی می ‌افتد�
    سیاستمدارها شبیه مرغ ‌اند�
    وقتی تخم می‌گذارن� زیاد سر و صدا می� کنند، اما وقتی خراب می ‌کنند� آرام آن را دفن می� کنند”
    Aziz Nesin

  • #10
    Tracy Chevalier
    “Yes, well, life is a folly. If you live long enough, nothing is surprising.”
    Tracy Chevalier, Girl with a Pearl Earring

  • #11
    Seyed Ali Salehi
    &ܴ;«را»

    این روزها
    صمد را درویشیان صدا می‌زنم�
    علی‌اشر� را بهرنگی.

    این روزها هنوز
    ماهیِ سیاهِ کوچولو
    دارد به راهِ دورِ دنیا فکر می‌کن�.

    این روزها
    هر لحظه ممکن است نیازعلیِ ندارد
    جایی مثلِ ضلعِ جنوبیِ میدانِ انقلاب
    فال‌ها� خود را
    رایگان در هوا رها کند،
    تا مردم از ترافیکِ بی‌پایان� پایتخت
    پیاده شوند، ببینند:
    ازدحامِ خاموشِ این همه آدمی
    حتما دلیلِ خاصی دارد.

    هر کسی باور نمی‌کند�
    بایستد خودش ببیند:
    ارس راه افتاده رفته
    به کرمانشاه رسیده است!”
    Seyed Ali Salehi

  • #12
    شاهرخ مسکوب
    “آدمیزاد یک بار به دنیا می‌آید� اما در هر جدایی یک بار از نو می‌میر�. مرگ یگانه دردی است که درمانش را هم با خود دارد. چون وقتی سر برسد دیگر دردی نمی‌مان� تا درمانی بخواهد. اما جدایی: دردی‌س� غیر مردن، کان را دوا نباشد/ پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن”
    Shahrokh Meskoob, سوگ مادر

  • #13
    Sherko Bekas
    “هەتا دەنگی خوێن بڕ ئەکا
    تۆ هەر بێدەنگییەکی کوژراو و
    هەر خەڵتانی شەوەزەنگ بووی.
    نە جارێک بووی بە پەیامبەر و
    نە ڕۆژێک بووی بە بڵندگۆی ئاسمان و
    نە بۆ سەعاتێک بووی بە کورسی شەرع و
    نە بۆ دەقیقەیەکیش بووی
    بە سوورەتی دەسەڵات و
    نە بۆ چرکەیەکیش بووی بە نووسەری
    فەرمان و قانون!

    ئاخر تۆ ژن بوویت ژن!
    "عەقڵێکی نوقسان"!!
    "سێیەکی ژیان"!!
    ئاخر تۆ ژن بوویت ژن.. بۆیە!”
    Sherko Bekas, شێرکۆ بێکەس

  • #14
    Sherko Bekas
    “تمامِ این پاییز را
    صرف گردآوری کلمه خواهم کرد
    که وقتی زمستان رسید
    طولانی‌تری� قصیده‌� عاشقانه را
    برایت بنویسم”
    Sherko Bekas, شێرکۆ بێکەس

  • #15
    Carl Sandburg
    “«عشقِ یک کارگر»

    ﺑﺎﺭﻫ� ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻓﮑ� ﮐﺮﺩه‌ا�
    ﭼﺮ� ﮐﻪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔ� ﺳﺎﺩه‌ﺍ�
    � ﺗﻮ ﺁﻥ ﺯﻧﯽ�
    ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ‌ﺩﺍﺭ� ﺷﻮﻫﺮ� ﭘﺰﺷﮏ ﺑﺎﺷﺪ.

    ﺍﻣ� ﺑﺎ� ﻫﻢ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ نمی‌دﻫ�
    � ﺣﺘ� ﻣﺤﮑﻢ‌ﺗ� ﺍﺯ ﻗﺒ�
    ﺁﺟﺮﻫ� ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍ� ﻣﯽ‌ﭼﯿﻨ�.
    ﺣﺘ� ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﭘﯿ� ﺁﻭﺍﺯ می‌‌خوان�
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻗﻮﻥ� ﻣﻼ� ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳ� می‌گیر�.

    ﺍﻣ� ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﻮ� ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ می‌خور�
    ﺍﻣ� ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ‌ﻫ� ﺯﯾ� ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ ﻣﯽﻟﺮﺯﻧ�
    ﺍﻣ� ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﺘ� ﺗﺮﺍﺯﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺷﺘﺒﺎ� می‌کنند�
    ﻣﻦ ﺑﺎ� ﻫﻢ
    ﺩﻗﯿﻘ� ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﮑ� می‌کن�...”
    Carl Sandburg

  • #16
    Bachtyar Ali
    “حەق نییە ئەوەندە بیرت بکەم
    بەڵام
    لە کوێدا حەق ماوە ...”
    بەختیار عەلی

  • #17
    Nâzım Hikmet
    “من خائن به وطن هستم، من خائن به میهن هستم
    اگر وطن، مزارع شما باشد
    اگر وطن آن چیزی باشد که در گاوصندوق‌ه� و دسته چک‌ها� شماست
    اگر وطن مردن از گرسنگی در کنار جاده باشد
    اگر وطن در زمستان مثل سگ لرزیدن و در تابستان از تب به خود پیچیدن باشد
    اگر وطن مکیدن خون سرخ ما در کارخانه‌هایتا� باشد
    اگر وطن حکومت چماق و باتون پلیس باشد
    اگر وطن سرمایه‌گذاری‌ه� و حقوق‌هایتا� باشد
    اگر وطن، نجات نیافتن ازظلمت گندیده‌� شما باشد
    آری، من خائن به وطن هستم”
    Nâzım Hikmet Ran, Poems of Nazım Hikmet

  • #18
    Latif Halmat
    “مردان: زندان زنان
    زنان: زندان مردان
    سرزمین: زندان شاعر
    شاعر: زندان واژه
    واژه: زندان عکس
    آی چه کسی این‌هم� زندان را بنا نهاد!؟”
    لەتیف هەڵمەت

  • #19
    Latif Halmat
    “ﺩﻭ� فڕﯙکەﯼ ﺗﻮﺭﺭﮐﯽ
    ﻟ� ﮔﻮﻧﺪێکی ﺑﻨﺎﺭ� ﻟﻮﻭتکەﯼ قەﻧﺪﯾﻞ
    ﻣﻨﺎڵێ� بە چەﻧﺪ قەڵەمێکی ﺑﺎﺳﺘﯿﻞ
    لە سە� ﺗﺎشەبەﺭﺩێکی گەﻭﺭەﺩﺍ
    ﻭێن� یەﮐﯽ گەﻭﺭە� ﺋﯚجەﻻﻧ� کێشا
    ﺯﻭ� ﺩەﺳﺘﻮﺑﺮ�
    ﺩﻭ� فڕﯙکەﯼ ﺗﻮﺭﮐ� ﻫﺎﺗﻦ
    ﻭﻭێنە کەﯾﺎ� ﺑﯚﺭﺩﻭﻣﺎﻧﮑﺮ�
    بەڵا� ﻭێنەک� نەﻣﺮ�
    لە پەﻧﺎ� ئە� بەﺭﺩەﻭ�
    ﺧﯚ� ﺩﺍیە پەﻧﺎ� ئە� ﮔﺮ�
    ﺟﺎ� ﻧﺎﺟﺎﺭ� ﺩەﯾﺎﻥ فڕﯙک� � ﺗﻮﺭﮐ� ﺩێ�
    ﺑﯚ ﻭێن� کە� عەﺑﺪﻭڵ� ﺋﯚجەﻻﻥ ﺩ� گەڕێن
    ﺩەﯾﺎﻥ ﻟﻮﻭتک� � ﺗﺎشەبەﺭﺩ ﺳﻮﻭﺭ ﺩەکەﻥ بە ﺧﻮێن
    بەڵا� ﻭێنەک� هە� ﻣﺎﻭ�
    لەسە� هەﺯﺍﺭﺍ� ﻟﻮﻭتک� �
    لە ﻧﺎ� ﻣﻠﯿﯚنەﻫﺎ ﺩڵدﺍ هەڵکۆڵرﺍﻭە
    ﻓڕﯙکە� ﺗﻮﺭﮐ� هێندە ﮐﻮﻭﻧ� � ﺗﺮﺳﻨﯚﮐ�
    تەﻧﺎنە� ڵە ﻭێن� ﺷﺪ� .... لە ــ
    عەﺑﺪﻭڵ� ﺋﯚجەﻻﻥ ﺩەﺗﺮﺳ�”
    لەتیف هەڵمەت

  • #20
    Latif Halmat
    “ﺯﺍمێک لە ﺋﺎﻭێنەﯼ ﻭشەﺩ�

    بە حەﺯﺭەﺗﯽ ﻋﯿﺴﺎ بڵێن؛
    گە� ببینێ ﺯﺍﻣﯽ ﻣﻨﺎڵ� ئە� ﺷﺎﺭە�
    ﺑﺮﯾﻨ� ﺧﯚ� ﺩﺍﺩەﭘﯚش� �
    لە� ﺯﯙﺭﺩﺍﺭﺍنەﺵ ﺩەﺑﻮﻭﺭ�
    ﮐ� ﺗﺎ ئێستا� ... جێبزﻣﺎﺭﯼ ﺗﻮﻭڕەﯾﯿﺎ�
    لەسە� ﻧﺎﻭلەﭘﯿﺪ� ... ﺩﯾﺎﺭە ...
    بە حەﺯﺭەﺗﯽ ﻋﯿﺴﺎ بڵێن؛
    گە� ﺑﺰﺍن� ﺯﯙﺭﺩﺍﺭﺍﻧ� ئە� سەﺩەی�
    ﭼﯚ� ﻣﻨﺎڵاﻥ ﺩەﮐﻮﮊ� ﻭەﮎ مێش � ﮐﻮللە،
    ئینجیلەکە� ﺩەﺳﻮﻭتێنێ � ﮬﺎﻭﺍ� ﺩەﮐﺎﺕ
    ئەﻭەﯼ ﺯل‌لەیەﮐ� لێ ﺩﺍﺕ�
    ﺑﯿﺪەﺭە بە� ڕێژنە� ﮔﻮل‌ل� ...”
    Latif Halmatt

  • #21
    Nâzım Hikmet
    “بە منی گوت: وەرە
    بە منی گوت: بمێنەوە
    بە منی گوت: پێبکەنە
    بە منی گوت: بمرە

    اتم
    مامەوە
    پێکەنیم
    مردم. . .”
    Nâzım Hikmet Ran



Rss