ŷ

Parsa > Parsa's Quotes

Showing 1-4 of 4
sort by

  • #1
    Jalal Al-e Ahmad
    “جشن فرخنده

    part1)

    ظهر كه از مدرسه برگشتم بابام داشت سرحوض وضو مي‌گرفت� سلامم توي دهانم بود كه باز خورده فرمايشات شروع شد:

    - بيا دستت را آب بكش، بدو سر پشت‌بو� حوله‌� منو بيار.

    عادتش اين بود. چشمش كه به يك كداممان مي‌افتا� شروع مي‌كرد� به من يا مادرم يا خواهر كوچكم. دستم را زدم توي حوض كه ماهي‌ه� در رفتند و پدرم گفت:

    - كره خر! يواش‌ت�.

    و دويدم به طرف پلكان بام. ماهي‌ه� را خيلي دوست داشت. ماهي‌ها� سفيد و قرمز حوض را. وضو كه مي‌گرف� اصلا ماهي‌ه� از جاشان هم تكان نمي‌خوردن�. اما نمي‌دان� چرا تا من مي‌رفت� طرف حوض در مي‌رفتن�. سرشانرا مي‌كردن� پايين و دمهاشان را به سرعت مي‌جنباندن� و مي‌رفتن� ته حوض. اين بود كه از ماهي‌ه� لجم مي‌گرف�. توي پلكان دو سه تا فحش بهشان دادم و حالا روي پشت بام بودم. همه جا آفتاب بود اما سوزي مي‌آم� كه نگو. و همسايه‌ما� داشت كفترهايش را دان مي‌دا�. حوله را از روي بند برداشتم و ايستادم به تماشاي كفترها. اينها ديگر ترسي از من نداشتند. سلامي به همسايه‌ما� كردم كه تازگي دخترش را شوهر داده بود و خودش تك و تنها توي خانه زندگي مي‌كر�. يكي از كفترها دور قوزك پاهايش هم پرداشت. چرخي و يك ميزان. و آنقدر قشنگ راه مي‌رف� و بقو بقو مي‌كر� كه نگو. گفتم:

    - اصغر آقا دور پاي اين كفتره چرا اينجوريه؟

    جلال آل احمد

  • #2
    Reza Amirkhani
    “آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ...
    ....
    از آدم بی خظا می ترسم، از آدم دو خطا دوری می کنم، اما پای آدم تک خطا می ایستم”
    رضا امیرخانی, قیدار

  • #3
    Reza Amirkhani
    “تو اگر محصولت را به غرب بدهی، غربی هستی. روی قالیِ ایرانی زنده گی کنی و ناهار قرمه سبزی بخوری و وان یکاد آویزان کنی در آفیسِ دانشگاهت و شبِ جمعه ها هم بروی دعای کمیل، انتهای کار با همه ی این خواص می توانی ایرانی نباشی... مگر می توان چرخ دنده ی ماشینی بود و آن ماشین را نفی کرد؟”
    رضا امیرخانی, نشت نشا

  • #4
    Reza Amirkhani
    “من نمی‌خواست� مثلِ بسیاری از متظاهرانْ در تنورِ داغ بچسبانم نانِ خود را. از آن طرف هم هیچ‌گا� از ترسِ تكفیر، شهادتین نمی‌گوی�! تكفیر، شیرین‌ت� است از تلخیِ شهادتینی كه از سرِ ترس گفته شود.�”
    رضا امیرخانی, جانستان کابلستان



Rss