این داستان درباره یک مجسمه طلایی شاهزادها� است که پس از مرگش به یک نماد از زیبایی و ثروت تبدیل شده است. با این حال، او در واقع از درد و رنج مردم شهر این داستان درباره یک مجسمه طلایی شاهزادها� است که پس از مرگش به یک نماد از زیبایی و ثروت تبدیل شده است. با این حال، او در واقع از درد و رنج مردم شهر خود آگاه است و میخواه� به آنه� کمک کند.
فداکاری و ایثار: شاهزاده خوشبخت نشان میده� که زیبایی واقعی در فداکاری و کمک به دیگران نهفته است. او با از دست دادن جواهرات و پوشش طلاییاش� به نیازمندان کمک میکن�.
تضاد بین ثروت و فقر: داستان به تضاد بین زندگی مرفه شاهزاده و رنجی که مردم فقیر تحمل میکنند� اشاره دارد. این تضاد نشاندهند� نابرابریها� اجتماعی است که در هر جامعها� وجود دارد.
عشق و دوستی: رابطه شاهزاده با پرستو، که به او کمک میکن� تا به نیازمندان برسد، نمادی از دوستی و همدلی است. این دوستی نشان میده� که عشق و همدلی میتوانن� بر مشکلات غلبه کنند.
شخصیت�:
شاهزاده خوشبخت: او نماد زیبایی و ثروت است، اما در عین حال، احساسات عمیق انسانی دارد. تحول او از یک نماد ظاهری به یک شخصیت فداکار، محور اصلی داستان را تشکیل میده�.
پرستو: پرستو نمایندها� از فداکاری و عشق است. او با کمک به شاهزاده، نشان میده� که حتی موجودات کوچک نیز میتوانن� تأثیر بزرگی بر زندگی دیگران بگذارند.
نمادا:
مجسمه شاهزاده: نماد زیبایی ظاهری و ثروت است که در نهایت به واقعیت تلخ زندگی مردم پی میبر�.
جواهرات و طلا: نمایانگر ثروت مادی هستند که در نهایت بیارز� میشوند� زمانی که در برابر نیازهای انسانی قرار میگیرن�.
داستان "شاهزاده خوشبخت" در نهایت پیامی عمیق درباره اهمیت فداکاری و همدلی در زندگی بشر دارد. این داستان ما را به تفکر درباره ارزشها� انسانی دعوت میکن� و یادآور میشو� که زیبایی واقعی در عمل خیرخواهانه و محبت به دیگران نهفته است.
در نهایت، "شاهزاده خوشبخت" یکی از آثار برجسته اسکار وایلد است که نه تنها در زمان خود بلکه در دنیای معاصر نیز همچنان قابل تأمل و بحث است....more
موضوع اصلی ارباب مگسها� تعارض بین انگیزه� انسان نسبت به وحشیگر� و رعایت قوانین مدنی است که برای مهار این وح**spoiler alert** تقابل تمدن و وحشیگر�
موضوع اصلی ارباب مگسها� تعارض بین انگیزه� انسان نسبت به وحشیگر� و رعایت قوانین مدنی است که برای مهار این وحشیگریه� طراحی شدهان�. در طول رمان، درگیری و تقابل دو شخصیت رالف و جک که بهترتی� نمایانگ� تمدن و وحشیگر� هستند، نشان داده میشو�. ایدئولوژیها� متفاوت با نگرش متمایز هر پسر نسبت به اقتدار بیان میشو�. رالف از اقتدار خود برای ایجاد قوانین، حفاظت از منافع گروه و اجرای کدهای اخلاقی جامعه� انگلیس که محل رشد آنه� بودهاست� استفاده میکن�. اما جک به کسب قدرت و تسلط بر سایر پسرها علاقهمن� است و میخواه� به کمک آن انگیزهها� اولیه� خود را تحقق ببخشد. وقتی جک رهبری قبیله� خود را به دست میگیرد� نهتنه� از آنه� میخواه� که تسلیم او شوند، بلکه بیشتر تمایل دارد که او را به عنوان یک بت بپرستند. در حقیقت، جک نمایانگ� دنیای Ego و رالف نمایانگ� Superego است. جک تمایل دارد که بدون دخالت تمدنها� بزرگسالانه و محدودکننده، اساطیر مخصوص خودش را انتخاب کند و قبیلها� خطرناک اما امن را تشکیل دهد که هیچک� نتواند آرامش آن را بهم بزند. تأکید گلدینگ بر پیامدهای منفی وحشیگری را میتوا� به عنوان تایید صریح تمدن خواند. در فصلها� ابتدایی رمان، این مسئله مطرح میشو� که یکی از کارکردهای مهم جامعه� متمدّن، فراهم کردن فرصتی برای تخلیه� انگیزهها� وحشیانها� است که در درون هر فرد زندگی میکن�. به عنوان مثال تمایل اولیه� جک به کشتن خوکه� به شکار تبدیل میشو�. امری که میتوان� غذای مورد نیاز کل گروه را تأمین کند. جک تا زمانی که در چارچوب قوانین تمدن زندگی کند، تهدیدی برای سایر پسران محسوب نمیشو�. انگیزهها� او در قالب امری مفید به جامعه� کمک خواهد کرد و او را از انجام اعمال خطرناک دور میکن�. اما زمانی جنبهها� خطرناک شخصیت او ظهور میکنن� که از پذیرش اعتبار جامعه سر باز میزن� و اقتدار رالف را رد میکن�. به عقیده� گلدینگ، گرچه وحشیگر� یک واقعیت اجتنابناپذی� از وجود انسان است، اما تمدن میتوان� تا حدی آن را کاهش دهد.
عناصر نمادین در تقابل تمدن و وحشیگر�
به طور کلی، رمان «سالار مگسها� کاملا نمادین و سمبلیک نوشته شده است. شکاف بین تمدن و وحشیگر� نیز از طریق نمادهای مهم در رمان نشان داده میشو�: صدف، که به رالف مرتبط است و ارباب مگسها� که به جک مرتبط است. صدف حلزونی نشانگ� قدرتمن� نظم دموکراتیک در جزیره است. این صدف به عبارتی رهبری رالف را که طی انتخابات صورت گرفته، تایید میکن� و قدرت اجتماعی در میان پسران را نیز نشان میده�. با این حال، با عمیق شدن درگیری بین رالف و جک، صدف اهمیت خود را از دست میده�. جک اعلام کرد که این کنگره به عنوان نمادی از اقتدار و نظم بیمعن� است و کاهش اهمیت آن نشانگ� افول تمدن در جزیره است. در همان زمان، ارباب مگسها� به عنوان نمادی از سلطه� وحشیگر� در جزیره و اقتدار جک بر سایر پسران نشان داده میشو�. از بین بردن صدف حلزونی در صحنه� قتل پیگی نیز به معنی ریشهک� کردن کامل تمدن در جزیره است. در همان لحظه نیز میبینی� که رالف، برای مبارزه با ارباب مگسه� از یک چوب به عنوان نیزه استفاده میکن� که خود نشان دهنده� نزول ذاتی رالف به سمت وحشیگر� است. در صحنه� آخر، وحشیگری� تمدن را به عنوان سیستم حاکم در جزیره کاملاً آواره کرده است.
سالار مگسه� علیه مارکسیسم و آنارشیسم
عدها� کتاب «سالار مگسها� را مبارزها� علیه مارکسیسم و آنارشیسم میدانن�. ولی این وحشیگر� و بیتمدن� که در رمان به تصویر کشیده شده، علیه این دو مکتب نیست. بلکه به نوعی جوامعی را نقد میکن� که ادعای «تمدن» و «فرهنگ»� دارند. برای مثال، ارباب مگسه� اتحاد پسران تحت حکومت جک را نشان میده� که انگیزه� و اعتقاد اصلی آنه� ترس از «خارجیها� و «بیگانهها� است. منظور از بیگانه، کسانی هستند که از پذیرش اقتدار جک سر باز میزنن�. مشکلی که این روزها در جوامع غربی از جمله انگلستان بیداد میکن� و از گذشته تا کنون، مهاجران یا متفاوته� را حسابی آزار و اذیت کرده است. در حقیقت، گرسنگی جک برای قدرت حاکی از آن است که وحشیگر� در یک سیستم توتالیتری و دیکتاتور، به آنارشیسم هیچ شباهتی ندارد.
فردگرایی در مقابله با اجتماع
یکی از اصلیتری� دغدغهها� سالار مگسها� نقش افراد در جامعه است. بسیاری از مشکلات این جزیره به خاطر فردگرایی صورت میگیر�. برای مثال، خاموش شدن آتش سیگنال، کمبود سرپناه، ترک کردن اردوگاه رالف و قتل پیگی میتوان� ناشی از تعهد ضمنی پسران به منافع شخصی باشد. مشکلی که این روزها، جوامع دیکتاتور و کاپیتالیستی را تحت عنوان «کالایی شدن» و «فرد گرایی» در بر گرفته است. جامعه، یعنی پسران ترجیح میدهن� که خواستهها� فردی خود را برآورده کنند تا اینکه به عنوان یک جامعه� منسجم باهم همکاری کنند. این امر مستلزم این است که هر کدام به نفع گروه عمل کنند. بر این اساس، اصول فردگرایی و اجتماع به ترتیب با جک و رالف به نمایش گذاشته میشون�. جک میخواه� در جزیره «سرگرم شود» و خونخواه� خود را ارضا کند. در حالی که رالف میخواه� نجات گروه را تامین کند، هدفی که فقط با همکاری سایرین میتوان� به آن برسد. اما با وجود اینک� دیدگاه رالف کاملا منطقی است، اما به کار و فداکاری پسران احتیاج دارد. پس طولی نمیکش� که آنه� برای تحقق خواستهها� فردی خود، از انجام وظایف اجتماعی شانه خالی کنند. پناهگاهی ساخته نمیشود� زیرا پسران ترجیح میدهن� بازی کنند. آتش سیگنال خاموش میشود� چون شکارچیانی که زیر نظر جک هستند، طبق برنامه عمل نمیکنن�. پسرها بر اساس انگیزه� و منافع شخصی، جذب قبیله� جک میشون�. جامعها� بدون ارزشها� اجتماعی که در آن جک به آنه� آزادی کامل میده�. محبوبیت قبیله� او بیانگ� جذابیت عظیم جامعها� است که مبتنی بر آزادی فردی و منافع شخصی است. اما همانطو� که خواننده نیز به آن پی میبرد� این آزادی چیزی بیش از یک توهم نیست. جک قوانین تنبیهی و غیر منطقیا� را اعمال میکن� و پسرانش را بسیار بیشتر از رالف محدود میکن�.
ذات شیطانی انسانه�
آیا شر در روح انسان ذاتی است یا از یک منبع خارجی تاثیر میپذیرد� قوانین و نهادهای اجتماعی چه نقشی در کنترل شر ذاتی انسان دارند؟ آیا ظرفیت شرارت در هر فردی با فرد دیگر متفاوت است یا به شرایطی که هر شخص با آن روبهر� است بستگی دارد؟ اینه� همگی سوالاتی هستند که در قلب رمان ارباب مگسه� وجود دارند و از طریق ترسیم جزئیات واکنشها� مختلف پاسخ داده میشون�. توجه به این نکته مهم است که رمان گلدینگ گزارشها� ماوراءالطبیع� یا مذهبی در مورد شر و پلیدی را رد میکن�. پس طبیعتاً «شیطان» را نیز به عنوان یک موجود مجزا، انکار کردهاس�. پسرها در رمان، «جانور»� را شیطان خطاب کرده و از او میترسن�. رمان تأکید میکن� که این تفسیر نه تنها اشتباه نیست بلکه از قضا انگیزها� برای رفتار بیرحمان� و خشونت آمیز پسران است. این ترس غیر منطقی آنه� از جانور است که پارانویای پسران را بیدار میکن� و منجر به انشعابی مرگبا� بین جک، رالف و پیروان آنه� میشو�. این درست همان چیزی است که آنه� را از شناخت و پرداختن به مسئولیت خود در قبال انگیزههایشا� بازمیدار�. این که با اخلاقتری� شخصیتها� جزیره (سیمون و رالف) هر یک ذات شیطانی خود را تشخیص میدهند� نشانگ� تأکید رمان بر جهانی بودن شر در میان انسانه� است. در حقیقت، گلدینگ از همین طریق قصد دارد به تصویر کشیده شدن «سیاهپوستها� به عنوان قاتل، متجاوز و بیفرهن� را رد کند و آن را در درون هر فرد نشان دهد. گلدینگ با زبان بیزبان� میگوی� که فرقی نمیکن� در چه کشوری به دنیا آمده باشید، بسته به شرایط خارجی، شما نیز میتوانی� جزء قبیله� «آدمخوارها� باشید و حتی از� آن لذت ببرید. نتیجه گیری مبهم و کاملاً کنایه آمیز ارباب مگسها� نقش جامعه در شکل گیری شر ذاتی انسانه� را زیر سوال میبر�. افسر نیروی دریایی ارتش که شعارهای ملی و نظامی جک را تکرار میکند� درگیر جنگ خونینی است که مسئول سقوط هواپیمای پسران در این جزیره است و با جنگ داخلی در میان بازماندگان منعکس میشو�. اتفاقات روایت شده در طول داستان میتوان� به تلخی وضعیت حکومتها� امروزی را نشان دهد. حکومتهای� که درگیر جنگ و تلافی و انتقام هستند و در این بین، افراد بیگنا� زیادی را قربانی میکنن�. گلدینگ در حقیقت، وحشیگریه� و شر ذاتی پسرها را به خاطر دوری از جامعه، تمدن و هنجارهای تعریفشد� در انگلستان، نمیدان�. بیشتر این وحشیگریه� به دلیل درونی سازی هنجارها و آرمانهای� صورت میگیرن� که جنگ را توجیه میکنن�. شما با خواندن رمان، دائم این سوال را در ذهن خود تکرار میکنی� که آیا پسران صرفاً و الزاماً به خاطر تبعیت کامل از ناخودآگاه خود فاسد شدهان� یا اینک� به خاطر حضور در محیط و فضای جنگ، فاسد شدهاند�
از بین رفتن انسانیت
در ارباب مگسها� رفتهرفت� با افزایش وحشیگری� انسانیت نیز کاهش مییاب�. در طول رمان، به مرحلها� خواهیم رسید که پسران دیگر قادر به تشخیص بین خود و خوکهای� نیستند که برای غذا و ورزش شکار میکنن�. در فصل چهارم کتاب، پس از اولین شکار موفقیتآمی� خوک، شکارچیان با رقص سنتی، شکار را دوباره اجرا میکنن� و از موریس بهعنوا� خوک محکوم استفاده میکنن�. این قسمت فقط یک نمایش است؛ اما هرچه انگیزه� جمعی پسران نسبت به وحشیگری قوت میگیرد� تشابه بین انسان و حیوان شدت مییاب�. در فصل هفتم، وقتی چندین پسر در حال شکار این جانور هستند، مراسم رقص را با رابرت تکرار میکنن�. اما این بار آنه� دچار نوعی «دیوانگی» میشون� و این آنه� را به قتل واقعی او نزدیک میکن�. تعویض مکرّر پسرها به جای خوک در بازیها� سنتی کودکان و مکالمات آنها� توجه را به عواقب رفتار آنه� جلب میکن�: پسران فقط به خواستهها� اصلی خود توجه دارند و دیگر قادر به دیدن یکدیگ� نیستند. هرچه بیشتر خوک میکشند� کشتن یکدیگ� نیز راحتت� میشو�. بدرفتاری با خوکها� روند «فراموش کردن انسانیت» را تسهیل میکن�.
از بین رفتن معصومیت
در پایان ارباب مگسها� رالف برای «معصومیت از بین رفته» گریه میکن�. گریها� که یکی از اصلیتری� مفاهیم رمان را تصدیق میکن�. هنگامی که پسران برای اولین بار در این جزیره� متروک رها میشوند� کودکانه و معصومانه رفتار میکنن�. با این حال، در پایان رمان، آنه� آینها� از رفتار بزرگسالان هستند: آنه� بدون تردید و پشیمانی یکدیگ� را مورد حمله، شکنجه و حتی قتل قرار میدهن�. این مفهوم چهبس� میتوان� یادآور اشعار «پختگی و معصومیت» ویلیام بلیک باشد. حتی میتوان� به نوعی به داستان سقوط آدم و حوّا از بهشت اشاره کند. داستانی که در آن، انسان از دنیای پاکیه� و معصومیته� جدا شده و ناپاک میشو� و برای از دست رفتن معصومیت خودش، گریه میکن�.
جنبهها� منفی جنگ
ارباب مگسه� علاوهب� تمام مواردی که سعی در نقد آنه� دارد، تا حدی تمثیلی از جنگ سرد است. بنابراین، عمیقاً به تاثیرات منفی جنگ بر روی افراد و روابط اجتماعی آنه� توجه دارد. تمام اتفاقات این رمان از یک جنگ اتمی فرضی بین انگلیس و «سرخها� شکل میگیرد� که برای کمونیسته� واژه� واضحی است. از این رو، گلدینگ تنشها� جنگ نرمی که طی دهه� ۱۹۵۰ م. در جریان بود را به اوج خود میرسان�. یک استراتژی داستانی که رمان را بهعنوا� هشداری در برابر خطرات جنگ ایدئولوژیک وارد میدان میکن�. علاوهب� این، ما ممکن است درگیری میان پسران در این جزیره را به عنوان بازتابی از درگیری قدرتها� دموکراتیک غرب و حضور کمونیسته� در سراسر چین، اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی درک کنیم. رالف، مظهر دموکراسی، به طرز فجیعی با جک درگیر میشود� شخصیتی که نمایانگر سبک دیکتاتوری است. وقتی تنش بین پسران به پایان میرسد� خواننده پیامدهای خطرناک درگیری ایدئولوژیک را میبین�. ورود افسر نیروی دریایی، روایت این نکات تمثیلی را برجستهت� میکن�. این افسر مظهر جنگ و تفکر نظامی است و بههمی� ترتیب با جک بیرح� پیوند میخور�. این افسر نیز انگلیسی است و بنابراین با جنبه� دموکراتیک جنگ سرد مرتبط است. گلدینگ با این رمان به مخاطب یادآور میشو� که حتی جنگی که به نام تمدن انجام شود، میتوان� بشریت را به حالت بربریّت برگرداند. صحنه� نهایی رمان، که در آن پسران از غم از دستداد� معصومیت خود گریه میکنند� خوانندگان معاصر را در فاجعه� پسران دخیل میساز�. پسران، نماینده� انگیزهها� دوران جنگ هستند، هرچند نابالغ و آموزش ندیده.
«ارباب مگسها�
ارباب مگسه� (Lord of the Flies) به همان «Beelzebub» اشاره دارد؛ یک عنوان معاصر خطاب به ابلیس، و بر اساس شیطانشناسی آیین مسیحیت یک� از شاهزادگان جهنم و فرمانده� شیاطین بهشما� میرو�. او را حتی با عنوان «لرد چرک و کثافت» نیز میشناسن�. در طول رمان، بچهه� کثیفت� و وحشیت� میشون�. تا جایی که نمیتوانن� فرق بین خود و خوک را تشخیص دهند. این وحشیگریه� و رشد ذات شیطانی در درون آنه� میتوان� نشاندهنده� تبدیل شدن آنه� به «ارباب مگسها� باشد....more
رومئو و ژولیت نمایشنامه� بسیار تاثیر گذاریست که از ترکیب نثر و شعر به وجود آمده است. شکسپیر در این نمایشنامه، به دیدگاه تازها� از عشق و تراژدی دست پرومئو و ژولیت نمایشنامه� بسیار تاثیر گذاریست که از ترکیب نثر و شعر به وجود آمده است. شکسپیر در این نمایشنامه، به دیدگاه تازها� از عشق و تراژدی دست پیدا میکن� و این دیدگاه در آثاری چون اوتلو، ترولیوس، کرسیدا، آنتونی و کلئوپاترا نیز خود را نشان میده�. رومئو و ژولیت نه تنها یکی از بزرگتری� داستانها� عاشقانه در عرصه� ادبیات است، بلکه به عنوان یکی از محبوبتری� نمایشنامهها� عاشقانه محسوب میشو�. به عبارتی میتوا� گفت که عاشقانها� مشهورتر از رومئو و ژولیت وجود ندارد و داستان آنه� به یک افسانه� فراموش نشدنی تبدیل شده است. افسانها� که در درک ما از عشق رمانتیک تاثیر میگذار�. گرچه رومئو و ژولیت، با وجود محتوای غنیا� که دارد، توجه منتقدان و محققان دوره� ملکه الیزابت را جلب نکرد. آنه� ترجیح میدادن� که تراژدیها� تلختر� را به عنوان یک تراژدی به حساب بیاورند. در واقع، آنه� بیان داشتند که دو شخصیت عاشق این نمایشنامه، از پیچیدگی کافی برخوردار نیستند. آنه� میگفتن� که رومئو و ژولیت، صرفا دو قربانی هستند، نه کسانی که به خاطر عشق، یک تراژدی فراموشنشدن� بسازند....more