**spoiler alert** بند انگشتی موجود ساده و ماجراجوییست که در طول داستان به ۴ جای متفاوت میرود� نخست نزد قورباغهه� میرود� آنه� او را بسیار زیبا می�**spoiler alert** بند انگشتی موجود ساده و ماجراجوییست که در طول داستان به ۴ جای متفاوت میرود� نخست نزد قورباغهه� میرود� آنه� او را بسیار زیبا میدانن� و با بدرفتاری، به اجبار میخواهن� با یکی از قورباغهه� ازدواج کند، اما بند انگشتی تن به اجبار نمیده� و به کمک ماهیه� فرار میکند� سپس سوسکی طلایی او را مییاب� و نزد سوسکه� میبرد� آنه� او را تحقیر میکنن� و ظاهر بند انگشتی را زشت میخوانند� بند انگشتی تن به تحقیر نمیده� و فرار میکند� سپس نزد موشها� کور میرود� آنج� با او خوشرفتار� میشو� اما باز هم به اجبار میخواهن� که با یکی از آنه� ازدواج کند، پرستویی در آن جا بود که بیمار بود و بند انگشتی او را مداوا میکن� و پرستو برای قدردانی به او پیشنهاد میده� که به همراهش فرار کند، اما بند انگشتی خوشرفتار� آنه� را فراموش نکرده و این پیشنهاد را قبول نمیکن�. پس از مدتی او تصمیم میگیر� تن به اجبار ندهد و با پرستو برود، در بالای کوه، بند انگشتی مرد کوچکی مانند خود مییاب� و مرد کوچک نیز از او خوشش میآی� و در نهایت بدون هیچ گونه اجبار و بدرفتاری و تحقیری با او ازدواج میکن�. اما در این داستان یک پرسش بزرگ باقی میمان� و آن این است که زنی که در ابتدای داستان بند انگشتی را به خانه آورد چه بر سرش آمد؟...more