خواننده ی عزیز ،وقتی ده کیلو وزن کم می کنیم ( البته فکر کنم شما به گندگی من نباشید ), شاید بهترین ده کیلویمان را از دست بدهیم که نبوغمان ، انسانیتمان خواننده ی عزیز ،وقتی ده کیلو وزن کم می کنیم ( البته فکر کنم شما به گندگی من نباشید ), شاید بهترین ده کیلویمان را از دست بدهیم که نبوغمان ، انسانیتمان ، عشقمان و صداقتمان در ان نهفته است .
فکر کنم تکلیفم با وودی الن معلوم شد، عاشق ایده های عجیب و غریب داستاناشم که مجبورم میکنه به کتابی که با سختی خوندم یه ستاره اضافه تر بدم ....more
"دریغا که بار دگر شام شد، سراپای گیتی سیه فام شد، همه خلق را گاه آرام شد، مگر من، که رنج و غمم شد فزون. جهان را نباشد خوشی در مزاج، به جز مرگ نبود غمم"دریغا که بار دگر شام شد، سراپای گیتی سیه فام شد، همه خلق را گاه آرام شد، مگر من، که رنج و غمم شد فزون. جهان را نباشد خوشی در مزاج، به جز مرگ نبود غمم را علاج، ولیکن در آن گوشه در پای کاج، چکیده است بر خاک سه قطره خون "
داستانها توی یک سطح نبودن، فراز و نشیب داشت و روند بعضیاش قابل پیش بینی بود (پایان نه ها روند!) ولی سه قطره خون به اندازه ی همشون خوبه!(مگه داریم شروع به این خوبی؟) صادق هدایت از دل مردم "هم" مینویسه ،چیزی که ملموس میکنه داستان هاشو؛ مسلمه که آثار هدایت رو باید چندبار خوند.موقع خوندن خیلی پی استعاره و ارتباط داستانها با هم نبودم اما اون سه قطره خون توی داستان آخر بهم گفت که انگار باید میبودم :)) حدس و گمان درباره ی داستانهای بزرگ این چنینی دل و جرات میخواد ولی سه قطره خونِ داستان آخر ( خون روشنک) مارو هدایت نمیکنه به این سمت که سه قطره خون داستان اول باید متعلق به فرد نزدیکی مثل رخساره باشه؟! کم کم دارم با سبک نوشتاری و زبان هدایت آشنا میشم شاید کتابهای بعدیشو با دقت بیشتری خوندم....more
با حرف های شهرزاد در رابطه با ماهی مکنده یاد اولین باری افتادم که با عینک تونستم زیر آب و کف استخر رو ببینم ،حس عجیبی که اون لحظه داشتم برام بی نظیر ببا حرف های شهرزاد در رابطه با ماهی مکنده یاد اولین باری افتادم که با عینک تونستم زیر آب و کف استخر رو ببینم ،حس عجیبی که اون لحظه داشتم برام بی نظیر بوده یه سکوت بکر حسی مثل لحظه ی رسیدن به معشوق اون آرامش عجیب و غرق لذت شدن اولین کتابی بود که از این نویسنده میخوندم جایی خوندم که سعی کن ده دقیقه توی روز خودتو جای کسی یا چیز دیگه ای بذاری تلاش هم کردم حقیقتا، اما پرنده ی خیالم سرکشی میکرد امشب با اینکه وسط امتحانا هستم بدون تمرکز به اندازه ی چند دقیقه واقعا یه ماهی مکنده بودم و این دستاورد بزرگیه برام با یه داستان چند صفحه ای نسبتا کوتاه توی ریویو های دیگه قسمتی از کتاب که توجهمو جلب کرد رو دیدم پس دیگه تکرارش نمیکنم...more