Gypsy's Reviews > In Watermelon Sugar
In Watermelon Sugar
by
by

برای کسی مثل من که خیلی براتیگان رو نمیشناسه� در قند هندوانه میتون� تجربه نچسبی اطلاق شه. یه بخشش به نظرم بر میگرد� به اینکه براتیگان قبل از نویسندهبود�- خصوصاً رماننویسبود�-، شاعر بوده. خیلی ریسکه یه شاعر بخواد رمان بنویسه؛ هر چند من دوست دارم بگم داستانبلند� چون به لحاظ فرمی واقعاً رمان نیست و حتی دقیقت� بخوایم بگیم، داستانبلن� هم نمیتون� باشه. یه جور مینیمال� پیشرفته شاید! :)) به هر حال وقتی شاعر باشی و بخوای رمان بنویسی، بسیاری از تکنیکها� شاعری رو تو رمانت به کار میبر�. اون ایماژیسم خاص و ایجاز و استعارهها� تو یه قالبِ داستاننم� سر و کلهشو� پیدا میش� و همراهِ نثری میش� که حتی تو ترجمه� خیلی متوسط هم داد میزن� چقدر شعرمآبه. نثر نثرِ شعره. قشنگ نحوه ارائه تصاویر و ایجازها، شاعرانها�. این اثر واقعاً رمان نیست. داستان هست. ولی رمان نیست.
براتیگان خوندن یه چیزه، براتیگان دوست داشتن یه چیز دیگه. یادمه پارسال یه مقاله میخوند� که در تحلیلِ ادبیات معاصر، یه چیزی نوشته بود شبیه اینکه نویسندهه� سه دستها�: 1. مدرنیسته� 2. پستمدرنیسته� 3. براتیگان! :)) شاید برای ضدبراتیگانه�( :دی) این تحلیل خیلی اغراقگون� باشه. منم اینو نگفتم که بگم موافقم یا حتی مخالفم. ولی میخوا� بگم براتیگان شخصیت راحتی نبوده. کافیه تو ویکیپدی� بری زندگیش� بخونی که ببینی یه آدم با این مدل زندگی، به هیچوج� یه شخصیت راحتی نیست. فلذا نویسنده راحتی هم نیست.
من ازون دسته از خوانندهه� نیستم که بیام خوشالی کنم و ذوق کنم و تعریف کنم که اوووف چقد حال کردم باهاش و اینا! چون خیلیاشون نفهمیدن براتیگان چی میگ�- مصداق عینی برای این ادعا دارما، برداشت شخصی نیست- ولی فقط میدون� یه چیز باحالی میخواست� بگه! :)) و راستشو بخواید، به نظرم نحوه نوشتنِ براتیگان نشون مید� که خودشم واقعاً نمیدونست� میخواست� چی بگه. باز هم بخاطر اینکه براتیگان شاعره! و همونطو� که تو شعر یهو یه چیزی بهت الهام میش� و خودتم نمیدون� قراره به کجا برسه ولی میذار� بیاد و جاری شه، این داستان هم از قلم براتیگان جاری شده. چیزی که میگم� مطلق نیست یحتمل. ولی به هر حال شعر جوششیـه. داستان- به ویژه رمان- طرح و پیرنگ میخوا�. باز هم به همین خاطره که میگ� این اثر رمان نیست، داستانبلند� نیست، شعر هم نیست و لطفاً عزیزانِ ادبیاتخوند� و فرهیخته� گودریدز، یک معادل درست و درمون برای براتیگان پیدا کنید که همهمو� به یه آرامشی برسیم. :D
من مطمئنم براتیگان خودشم نمیتونست� خودشو بفهمه. دنیایی که تو این داستان ترسیم کرده، شخصیتها� تمثیلها� تصویرها، ایجازها.. همه فقط تا حدی دستیافتنیا�. تا یه حد زیادی انتزاعی و هایپرسوررئال( خب نیگا کنین مجبور میش� دست به چه حرکتی بزنم! :)) کمک کنین :D ) باقی مونده. حداقل برای من. اثری نبود که مثل خیلیه� ستایشش کنم و اسم براتیگان بیاد، برم تو هپروت و اینا. ولی باعث شد دقتم تو خوندن و درککرد� و بررسی نویسندهه� و داستانه� بیشتر بشه. و توجه ویژها� نسبت به براتیگان مبذول بدارم و اینا.
+ در واقع من باید الآن سرِ درسم باشم. :| دوتا امتحان کَت و کلفت پشت سر هم دارم و در نهایت خونسردی، نشستم تو گودریدز ریویو مینویس�!! یکی به من استرس یاد بده! :))
براتیگان خوندن یه چیزه، براتیگان دوست داشتن یه چیز دیگه. یادمه پارسال یه مقاله میخوند� که در تحلیلِ ادبیات معاصر، یه چیزی نوشته بود شبیه اینکه نویسندهه� سه دستها�: 1. مدرنیسته� 2. پستمدرنیسته� 3. براتیگان! :)) شاید برای ضدبراتیگانه�( :دی) این تحلیل خیلی اغراقگون� باشه. منم اینو نگفتم که بگم موافقم یا حتی مخالفم. ولی میخوا� بگم براتیگان شخصیت راحتی نبوده. کافیه تو ویکیپدی� بری زندگیش� بخونی که ببینی یه آدم با این مدل زندگی، به هیچوج� یه شخصیت راحتی نیست. فلذا نویسنده راحتی هم نیست.
من ازون دسته از خوانندهه� نیستم که بیام خوشالی کنم و ذوق کنم و تعریف کنم که اوووف چقد حال کردم باهاش و اینا! چون خیلیاشون نفهمیدن براتیگان چی میگ�- مصداق عینی برای این ادعا دارما، برداشت شخصی نیست- ولی فقط میدون� یه چیز باحالی میخواست� بگه! :)) و راستشو بخواید، به نظرم نحوه نوشتنِ براتیگان نشون مید� که خودشم واقعاً نمیدونست� میخواست� چی بگه. باز هم بخاطر اینکه براتیگان شاعره! و همونطو� که تو شعر یهو یه چیزی بهت الهام میش� و خودتم نمیدون� قراره به کجا برسه ولی میذار� بیاد و جاری شه، این داستان هم از قلم براتیگان جاری شده. چیزی که میگم� مطلق نیست یحتمل. ولی به هر حال شعر جوششیـه. داستان- به ویژه رمان- طرح و پیرنگ میخوا�. باز هم به همین خاطره که میگ� این اثر رمان نیست، داستانبلند� نیست، شعر هم نیست و لطفاً عزیزانِ ادبیاتخوند� و فرهیخته� گودریدز، یک معادل درست و درمون برای براتیگان پیدا کنید که همهمو� به یه آرامشی برسیم. :D
من مطمئنم براتیگان خودشم نمیتونست� خودشو بفهمه. دنیایی که تو این داستان ترسیم کرده، شخصیتها� تمثیلها� تصویرها، ایجازها.. همه فقط تا حدی دستیافتنیا�. تا یه حد زیادی انتزاعی و هایپرسوررئال( خب نیگا کنین مجبور میش� دست به چه حرکتی بزنم! :)) کمک کنین :D ) باقی مونده. حداقل برای من. اثری نبود که مثل خیلیه� ستایشش کنم و اسم براتیگان بیاد، برم تو هپروت و اینا. ولی باعث شد دقتم تو خوندن و درککرد� و بررسی نویسندهه� و داستانه� بیشتر بشه. و توجه ویژها� نسبت به براتیگان مبذول بدارم و اینا.
+ در واقع من باید الآن سرِ درسم باشم. :| دوتا امتحان کَت و کلفت پشت سر هم دارم و در نهایت خونسردی، نشستم تو گودریدز ریویو مینویس�!! یکی به من استرس یاد بده! :))
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
In Watermelon Sugar.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
(Other Paperback Edition)
Finished Reading
July 5, 2015
– Shelved
July 5, 2015
– Shelved as:
to-read
December 3, 2016
– Shelved as:
زار-و-یک-کتاب-پ...
(Other Paperback Edition)
December 3, 2016
– Shelved
(Other Paperback Edition)
December 3, 2016
– Shelved as:
زار-و-یک-کتاب-پیش-از-مرگ
Comments Showing 1-10 of 10 (10 new)
date
newest »

message 1:
by
Mort
(new)
-
added it
Dec 04, 2016 05:33AM

reply
|
flag

من این کتاب رو نخوندم
ولی فکر میکنم همون احساسی به شما منتقل شده که برای من بعد از خوندن نوشته های <روسو> و یا <ژرژساند>، منتقل میشه
نویسنده پی در پی از همه چیز و هرجا و همه کس مینویسه و به هم میبافه تا سرانجام یه چیزی ازش خارج میشه که البته برخی اوقات میبینیم یه اثر هنرمندانه خلق میشه
یعنی بخوبی میتونیم بفهمیم که نویسنده بی هدف شروع کرده و به خوبی به پایان رسونده، بدون اینکه خودش متوجه شه که چه کرده و چه نوشته
-----
بازهم سپاس

خوشبختانه من عاشقانه براتیگانو نمیپرستم :دی فقط یه جور زنگ تفریحه خوندن تراوشات ذهنیش

اممم. نمیشه گفت چرت و پرت ها. ولی یه مقدار دست نیافتنیه :D
پشت تصویرها و نمادهاش چیزای جالبی داره، اگه بری دنبالش. ولی یه وقتایی درست نتونسته اینا رو باز کنه و در حد یه استعاره موجز باقی موندن.

باهات موافقم. نکنه منم بی رحمم؟ :))

من این کتاب رو نخوندم
ولی فکر میکنم همون احساسی به شما منتقل شده که برای من بعد از خوندن نوشته های و یا ، منتقل میشه
نویسنده پی در پی از همه چیز و هرجا و همه کس مینویسه و به هم میبافه..."
اوهوم، شاید. البته ما هم در مقام قضاوت نیستیم. ولی.. به نظر منم بعضی آثار خیلی دلی و عشقی و جوششی ان و ممکنه به هنر هم ختم بشن. ولی نمیشه فرمی و تکنیکی بررسی ـشون کرد.