Nastaran's Reviews > خانوادۀ تیبو دوره چهار جلدی
خانوادۀ تیبو دوره چهار جلدی
by
by

Nastaran's review
bookshelves: classics, to-reread, historical-fiction, fiction, deep-in-my-heart
Oct 27, 2015
bookshelves: classics, to-reread, historical-fiction, fiction, deep-in-my-heart
یادم میاد خوندن این چهار جلد و دوهزار و اندی صفحه بیشتر تابستون منو پر کرد...
پونزده سالم بود... عصرای تابستونی جلد اول رو برمیداشت� و مینشست� توی حیاط روی پله و تا غروب میخوند�... فکر میکن� خودمم نمیدونست� دارم چه حادثه عظیمی رو تجربه میکن�....کمک� فهمیدم از اون کتاباس که برای مامان ها خوب نیست... پس دیگه پنهونش میکردم...:دی
یه جورایی جزو اولین کتابای بزرگسال و جدیا� به حساب میاد که خوندم... و همین طور جزو اولین کتابهای� بود که از فرانسه میخوند�... و جنگ جهانی اول...
همه چیز برام تازه بود... از اتفاقه� و ماجراها گرفته تا تک� تک شخصیته�... و هنوز که هنوزه گاهی وقته� یاد ژاک میکن�... ژاک و طرز تفکر خاصش... شخصیتی که هیچ وقت نتونستم درکش کنم... ولی همیشه بیشتر از شخصیتها� دیگه دوستش داشتم... هیچوقت� هیچوق� نتونستم آنتوان رو حتی نصف ژاک دوست داشته باشم...
خیلی از شخصیتها� دیگه هستن که الان به وضوح اعمال و کردارشون رو به یاد میارم ولی اسماشون رو نه دقیقا... فکر نمیکن� اسمه� رو بتونم تا ابد یادم نگه دارم... ولی مسلمه اتفاقه� رو فراموش نمیکن�...
خوندن اون چهار جلد کتاب حجیم... از لذتبخشتری� کتابخونیها� زندگیمه... گرچه بعضی از قسمتهای� که مربوط به بحثها� سیاسی بودن که برای من توی اون سن و سال درحالیک� چیزی هم از سیاست نمیدونست�... زیادی سنگین بودن... زیادی غیرقابل فهم... ولی همه رو خوندم و خوندم...
و آخر چهارجلد وقتی برگشتم و با خودم فکر کردم که تموم شد... تنها چیزی که میتونست� بگم این بود که :عالی بود این کتاب... حتی من 15 ساله هم اینو فهمیده بودم...
پونزده سالم بود... عصرای تابستونی جلد اول رو برمیداشت� و مینشست� توی حیاط روی پله و تا غروب میخوند�... فکر میکن� خودمم نمیدونست� دارم چه حادثه عظیمی رو تجربه میکن�....کمک� فهمیدم از اون کتاباس که برای مامان ها خوب نیست... پس دیگه پنهونش میکردم...:دی
یه جورایی جزو اولین کتابای بزرگسال و جدیا� به حساب میاد که خوندم... و همین طور جزو اولین کتابهای� بود که از فرانسه میخوند�... و جنگ جهانی اول...
همه چیز برام تازه بود... از اتفاقه� و ماجراها گرفته تا تک� تک شخصیته�... و هنوز که هنوزه گاهی وقته� یاد ژاک میکن�... ژاک و طرز تفکر خاصش... شخصیتی که هیچ وقت نتونستم درکش کنم... ولی همیشه بیشتر از شخصیتها� دیگه دوستش داشتم... هیچوقت� هیچوق� نتونستم آنتوان رو حتی نصف ژاک دوست داشته باشم...
خیلی از شخصیتها� دیگه هستن که الان به وضوح اعمال و کردارشون رو به یاد میارم ولی اسماشون رو نه دقیقا... فکر نمیکن� اسمه� رو بتونم تا ابد یادم نگه دارم... ولی مسلمه اتفاقه� رو فراموش نمیکن�...
خوندن اون چهار جلد کتاب حجیم... از لذتبخشتری� کتابخونیها� زندگیمه... گرچه بعضی از قسمتهای� که مربوط به بحثها� سیاسی بودن که برای من توی اون سن و سال درحالیک� چیزی هم از سیاست نمیدونست�... زیادی سنگین بودن... زیادی غیرقابل فهم... ولی همه رو خوندم و خوندم...
و آخر چهارجلد وقتی برگشتم و با خودم فکر کردم که تموم شد... تنها چیزی که میتونست� بگم این بود که :عالی بود این کتاب... حتی من 15 ساله هم اینو فهمیده بودم...
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
خانوادۀ تیبو دوره چهار جلدی.
Sign In »
Reading Progress
June 1, 2008
–
Started Reading
August 1, 2008
–
Finished Reading
October 27, 2015
– Shelved
October 27, 2015
– Shelved as:
classics
June 13, 2016
– Shelved as:
to-reread
June 13, 2016
– Shelved as:
historical-fiction
June 13, 2016
– Shelved as:
fiction
June 13, 2016
– Shelved as:
deep-in-my-heart