ŷ

milad می‌لـاد's Reviews > مغازه‌� خودکشی

مغازه‌ی خودکشی by Jean Teulé
Rate this book
Clear rating

by
84392012
's review

really liked it

چه کتابی!

"نخواستم بعد از خوندن� کتاب بلافاصله و� هیجان‌زد� بنویسم.� پس چند روز صبر کردم...."

قصه همون اندازه بکر بود که پایانش.

شروع داستان و نیمه‌ها� اون سرشار از لحظه‌ه� و توصیف‌ها� ناب بود. دیالوگ‌ها� ناب�.� این اندازه طنازی سیاه من رو شگفت‌زد� کرد. پارت اول قصه پُر بود از این صحنه‌ه� و طنزی که آدمو خورد می‌کر�. و من� چقدر این خورد شدن رو دوست داشتم. مثال؟! اونجا که پدر توضیح می‌د� آلن چطور به دنیا اومد. اینکه اونا اصلا دنبال بچه‌� سوم نبودن. و� آلن حاصل پاره شدن وسیله‌ا� بود که برای جلوگیری! استفاده می‌کرد�. اما نکته ناب و بکر و شیرین همین‌جا�. که این وسیله از محصولاتی بود که توی مغازه‌� خودشون به فروش می‌رسوند�. اون هم برای کسایی که می‌خوا� از طریق بیماری مقاربتی خودکشی کنن! فوق‌العاده‌‌� این توصیف! نیست؟! به نظر من این قسمت یکی از نقطه‌ها� عطف قصه‌�. این معنای دقیق کمدی سیاه. این حجم از انحطاط و روان‌پریش� و دیوانگی و هر واژه‌ا� که بتونه این سیاهی رو به سیاه‌تری� شکل ممکن بیان کنه، همینه. دنیایی که برای خودکشی انواع وسایل رو می‌ساز� و بفروش می‌رسون�. و مردمی که محکومن برای خودکشی حتماً پول بدن! به شکلی که حتا یک فقیر هم به این مغازه پا می‌ذار� و� خواهان ارزون‌تری� وسیله‌ای‌س� که بتونه زندگی‌ی� رو تموم کنه. این بیماری از کجا می‌آد�

بر می‌گرد� به این طنز سیاه و تلخ فوق‌العاده�. چرا کسی که می‌خوا� از طریق بیماری مقاربتی خودکشی کنه، که این امر مستلزم اینه که با پاره شدن کاندوم� همراه باشه، اصلاً بخواد پول بده و این محصول رو تهیه کنه؟!! خب به این وسیله نیازی نیست. بره و کارشو انجام بده! بدون پرداخت هزینه. و وسیله‌ا� که بخواد پاره بشه! و این همون اوج تاریکی و منحط شدن یک جامعه و مردم‌� هست. که من به شدت این دیوانگی رو دوست داشتم.
فضا پره از این توصیف‌ها� تاریک.
کادوهای تولد رنگ و بوی مرگ می‌د�. حتا تبریک روز تولد این جمله‌‌س�: «تبریک می‌گ� عزیزم. یک سال از عمرت کم‌ت� شد.»
و این احساس نزدیکی به این جمله. برای من حس نزدیک‌تر� داشت که جایی در نوشته‌ها� گفته بودم «چرا آدم باید از اینکه به آخر زندگی‌� نزدیک می‌ش� خوش‌حا� بشه» و چقدر نزدیک بود این دیالوگ به من و فکر من...

اما یکی از نکات منفی با پارت دوم قصه همراه بود. جایی که امید داره جاشو به ناامیدی می‌د�. این شکل از جایگزینی و شیفت شدن به حالتی دیگه، من رو اذیت کرد. اتفاقی که باید به هر شکلی اتفاق می‌افتا�. و هرچی جلوتر می‌رف� آشفته‌ت� می‌ش�. و من ناامیدتر. از اینکه یک داستان خوب� چرا باید با اتفاق‌های� که رضایت‌بخ� نیست بره جلو و تموم بشه. و ناامید منتظر یک� پایان روتین، فانتزی و کلیشه بودم...

»»»و� اگر کتاب رو نخوندید و علاقه به خوندن‌� دارید، این متن رو تا پایان نخونین!!!

به صفحه ۱۱۴ رسیدم و چند خطی که نشون از یک پایان مزخرف - از دید من - می‌دا�. تا اینکه خط و جمله‌� آخر کار خودشو کرد. تا من بیام بگم فوق‌العاده� این کتاب رو دوست داشتم. پایان‌� در بدترین شکل ممکن، بهترین بود. خوندم که خیلی‌ه� با این پایان مشکل داشتن. اما نویسنده تِم� اصلی داستان و اونچه رو که دنبال‌� بود رو در پایان داستان هم دنبال کرد: ناامیدی، انحطاط و مرگ آرزو و� زندگی.
وِل کردن طناب توسط شادترین و امیدبخش‌تری� شخص قصه، و انتخاب مرگ جای زندگی. یعنی خودِ اصلِ آلن به کارش اعتقاد نداشت. ترس داشت. ترسی که از بی‌اعتقاد� به تفکر و اعمالی که انجام می‌دا� میومد. به قول شمس تبریز که گفت «اعتقاد و عشق دلیر کند و همه ترس‌ه� ببرد». آلن اعتقاد نداشت به کاری که انجام می‌دا� و فقط ادا در آورد. شکل خیلی از ماها.
آلن� تظاهر کرد و به خانواده، مردم و ایضاً همه‌� ما، دروغ گفت.
دوست دارم ساعت‌ها� زیاد حرف بزنم و بنویسم.

آیا فوق‌العاده� نیست؟!
79 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read مغازه‌� خودکشی.
Sign In »

Reading Progress

July 23, 2018 – Started Reading
July 23, 2018 – Shelved
July 23, 2018 – Shelved as: to-read
July 23, 2018 – Finished Reading

Comments Showing 1-11 of 11 (11 new)

dateDown arrow    newest »

Zhra تظاهر کردن الن ، این جوری واقعا بهش فکر نکرده بودم


message 2: by Sara (new)

Sara منم به ذهنم نرسیده بود همچین تفسیری


Yasi Shirvani چه تفسیر جالبی من زمان زیادی را صرف این کردم که چرا الن طناب را رها کرد، کاش بیشتر راجع بهش نوشته بودید


Zeynab منم دقیقا همین حس و تفکر رو نسبت به پایانش داشتم. اونایی که درباره پایان غر زده بودن،به نظرم نفهمیده بودنش...


Milaad به به چه تفسیر خوبی ! با وجود اینکه دوبار خوندمش به این تفسیر نرسیده بودم .
شاید هم نویسنده این پایان رو برای شخصیت آلن شکل داد تا ازش قهرمان بسازه . آلن یک رسالت داشت اینکه ناامیدی حاکم بر این زمان و از بین ببره کارش تموم شد و رفت به اونجایی که تعلق داشت


Amin Sabbaqqian باهات موافقم خیلی مخصوصن بخاطر اینکه میگه ماموریتش تموم شده بود.


Fereshte خیلی ها با پایانش مشکل داشتن و میگن اصلا به شخصیت آلن نمیخورد ولی این به نظر من، شاید یکم سطحی نگری باشه. بنظرم همیشه اونایی که شادترن و به خانواده شون حس امید میدن خودشون بیشتر از هر کس دیگه ای به اون امید محتاجن و کسی نیست که این امیدو بهشون بده. در نتیجه من فکر میکنم اگه آلن طناب رو رها نمی کرد، جای تعجب بود!


message 8: by Sepideh (new)

Sepideh چقدر کامنتتونو دوست داشتم احسنت به نگرشتون ،خوشحال میشم اگر ساعت ها بنویسید و من بخونم


Maryam Yazdani من اولش از پایان کتاب شوکه شدم، ولی بعد فکر کردم که هدف و امید آلن در زندگی اش امیدبخشی و زنده کردن روح زندگی در افراد اطرافش بود و وقتی به این مهم دست پیدا کرد دیگه هدف و امیدی برای ادامه زندگی نداشت!


Mathilsa در نسخه ای که من از نشر چلچله خوندم هیچ چیزی درباره اینکه الن طناب رو رها کرد نوشته نشده بود و اینطور به نظر رسید که بالا کشیده شد. واقعا متأسفم از این همه سانسور من اینجا فهمیدم مه الن طناب رو رها کرده!!!!


message 11: by Mira (new) - rated it 4 stars

Mira Gh عالی بود این دقیقا همون تفسیری بود که میخواستم.


back to top