ŷ

E8RaH!M's Reviews > خوبی خدا

خوبی خدا by امیرمهدی حقیقت
Rate this book
Clear rating

by
51625447
's review

it was amazing
bookshelves: short-story

چند سالی از خواندن این مجموعه داستان میگذره و امروز هوس کردم در موردش یک چیزی بنویسم.
حرفهای گفتنی و نگفتنی رو بقیه گفتن، اما تا امروز اگر قصد داشتم کسی رو به ادبیات داستانی و بخصوص داستان کوتاه علاقه مند کنم بهش این کتاب رو پیشنهاد دادم. حالا نمیدونم خروجی ای هم داشته یا نه.

داستانهای کتاب به مفاهیم عمیقی می پردازه اما اگر کسی خیلی هم حوصله ی غور و غوص در عمق معانی داستان ها رو هم نداشته باشه نمیتونه لذت مطالعه رو از دست بده.
البته که نکته ی بالا مشخصه ی اصلی ادبیات آمریکای شمالیه. اینکه فلسفیدن ذاتا ارجح نیست به لذت بردن از ادبیات. و این دو (یعنی لایه ی رویی و لذت بخش روایت و لایه ی عمیق و مفهومیِ زیرین) دو چیز گرانبها و جدایی ناپذیرست نزد ادبیات آمریکای شمالی که تا زمانی که به آنها تمسک جویند گمراه نخواهند شد.


یکی از داستانهایی که به شدت خوش خوان و درد آوره داستان تو گرو بگذار من پس میگیرم از شرمن الکسی بود. داستان یک سرخپوست کله خر و باری به هر جهت که برای بازپس گیری لباس مادر بزرگش داره تلاش میکنه. تو داستان به وضعیت سرخپوستها و رابطه شون با سفیدها میپردازه. ریتم داستان به شدت بالا بود و تا انتها رو یک ضرب رفتم.
اگر از این داستان و شیوه ی روایت و شخصیتهاش خوشتون اومد پیشنهاد میکنم حتما کتاب خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وق� از همین نویسنده رو هم بخونید. کتاب کم حجمیه، اما به یاد موندنی.

داستان دیگه ای که بعد از گذشت چند سال همچنان تو ذهنم مونده داستان تعمیرکار / پرسیوال اورت بود. دکان داری متوجه میشود دو نفر دارند یکی را جلوی مغازه اش به قصد کشت میزنند. دکان دار او را نجات میدهد. مرد نجات یافته شروع میکند به تعمیر برخی از وسائل داخل مغازه و به این صورت روال تعمیر اشیا شروع میشود. همه ی مردم شهر از این تخصصِ تعمیرکار با خبر میشوند و درخواست پشت درخواست و وسیله پشت وسیله... تا جایی که درخواست رفع مشکلات خانوادگی و حتا درمان بیماری هم میرسد، تا مرز زنده کردن مردگان. شخصیت اصلی داستان -"تعمیرکار"- حالتی خدای گونه یا مسیح گونه دارد. سرشار از بخشندگی و زایندگی و ایثار ما در انتها هیچ وقت از طرف مردم سپاس و قدر داری لازم از اون به انجام نمیرسه. این خودش نکته ی اصلی داستانه. اما اگر علاقه ای نداشته باشید به این نکته بپردازید هم داستان به ذاته پتانسیل لذت بردن داره.

داستان بعدی که دوست دارم در موردش حرف بزنم خوبی خدا از مارجوری کمپر. این داستان در مورد یک مهاجر مسیحیِ معتقده (به نام لانگ) که برای کار به حضور خانواده ای معرفی میشه که بچه ای با بیماری لاعلاج دارند. خانواده اعتقادی به معجزه و شفا و این قبیل مسائل ندارند اما "لینگ"، شخصیت اصلی داستان اعتقاد دارد خداوند شفا دهنده ی بیماری هاست و اینکه دعا تاثیر خودش را میگذارد. داستان با انکار پسرک و خانواده و اصرار لینگ ادامه می یابد.
مفهوم اصلی این داستان داشتن امید است. یکی موضوع به شدت تکراری و نخ نما. اما قدرت روایت و ترکیب بندی و اجزای این داستان است که باز هم ما را امیدوار میکند.

داستان کارم داشتی زنگ بزن از ریموند کارور هم با صحنه هایی به یاد ماندنی و همان ایجاز و عینیتی که در روایتش دارد به شدت توصیه میشه.

خلاصه خیلی خوبه این مجموعه داستان. از این فنی تر نمیتونم بگم. :D اما....
هر کاری میکنم از این موراکامی خوشم بیاد، نمیاد.
20 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read خوبی خدا.
Sign In »

Reading Progress

Finished Reading
September 13, 2018 – Shelved
September 1, 2020 – Shelved as: short-story

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)

dateDown arrow    newest »

Farzad Akbari چیکارش دارین بنده خدا رو. یه شیرینی عسلی گرفته مشغوله، دور هم میخوریم.


back to top