ŷ

Maziyar Yf's Reviews > مرگی بسیار آرام

مرگی بسیار آرام by Simone de Beauvoir
Rate this book
Clear rating

by
92905048
's review

it was amazing

خانم سیمون دوبووار در کتاب مرگی بسیار آرام با قدرت تمام و به روشنی رفتن مادرش به سمت مرگ را بیان می کند ، از حس و حالی که نزدیک شدن به مرگ به اطرافیان بیمار دست می دهد ، محیط بیمارستان ، گفتگوی دکترها ، امیدی که لحظه ای در دل بیمار آشکار می شود و به زودی پژمرده میشود
و بالاخره از مرگ و فرا رسیدن آن می گوید .

خطر فاش شدن داستان ، اگر داستانی وجود داشته باشد ...

دوبووار با جملاتی کوبنده و قاطع محیط بیمارستان را شرح می دهد و این تجسم محیط به قدری قوی ایست که خواننده هم همراه دوبووار به بیمارستان می رود ، روپوش های سفید ، بوی مواد ضد عفونی کننده ، پرده های آبی ، نگاه دکترها ، نگاه خود خانم دوبووار به اطاق های بیماران و چشم در چشم بیماران شدن و آن حس عجیب و خالی ،نور سفید و راه رو های عریض و طویل بیمارستان ، همه و همه را خواننده حس می کند .
مرگ ناگهان حضور خود را اعلام می کند ، با شکستگی استخوان ران پا ، مادر سالخورده او در درمانگاهی بستری می شود و سپس مشخص می شود که آن بیماری وخیم را دارد ، از نوع تهاجمی و پیشرفته .
آشکار است که بیمار سالخورده شانسی برای بهبود ندارد و اصولا مبارزه ای در کار نیست ، خانم دوبووار و خانواده سرانجام کار را پذیرفته اند و خود را
برای آن آماده کرده اند ، تنها چیزی که می خواهند آن جمله لعنتی معروف است که احتمالا همه آنرا شنیده ایم : نگذارید زجر بکشد
و مابقی داستان بیماریی ایست که مریض را می بلعد ، هم جسم او را می خورد و هم روحش را ، برای بیمار کارهای حیاتی بدن مانند خوردن و دفع غذا ، نفس کشیدن ، صحبت کردن و حتی باز نگه داشتن چشم تبدیل به آرزو می شود ، بیماری که اوایل بیماریش به دوران بهبودی و نقاهت فکر می کند الان آرزوی کوچکتری دارد ( همانند فیلم پدر خوانده 2 ، هایمان راث ، میلیاردر که می گوید حاضرم تمام ثروتم را بدهم ولی بدون درد ادرار کنم ) . برای اطرافیان بیمار آشکار است که مادر سمت مرگ می رود ، از رنگ بیمار و چشمانی که به زحمت باز می شوند ، اما خود بیمار شاید امید اندکی داشته باشد ، او نام بیماری را نمی داند و روزهایی که به لطف مُسکن بهتر است فکر می کند که رو به بهبودی ایست ، برای خود برنامه می ریزد اما با رفتن اثرات مُسکن بیماری برمی گردد ، آشکارتر و قویتر
دوبووار با قدرت و بی رحمی تمام احساسات و عواطف خواننده را خُرد می کند ، خواننده هم گویی که کنار بستر بیمار نشسته و صدای پای مرگ را می شنود و آنرا در همه جا می بیند ، از نگاه خیره پزشکان و پرستاران ، تا پلکهای افتاده مریض ، وزن کم کردن وحشتناک ، نفس هایی که می آیند و به زحمت می روند ، سوند و بوی آن و حرکت مایع زرد در لوله باریک آن . این تغییرات به قدری وحشتناک هست که هنگامی که خواهر دوبووار
بدن مادر را ناگهان می بیند فریاد می زند که او دارد زنده زنده می پوسد
در پایان مرگ فرا می رسد ، مانند بسیاری دیگر از بیماران زمانی می رسد که حال مریض اندکی بهتر است ، اما سرمای مرگ بدن بیمار را کم کم می گیرد ، نفسهایش کم کم به شماره می افتد و سپس با چشمانی از حدقه بیرون زده و رعشه فوت می کند ، بر خلاف فکر رایج که مرگ با آرامش و لبخند یا
دیدن نور زیاد همراه هست مرگی که نویسنده توصیف می کند این گونه نیست ، زشت است و دردناک ، آرامشی هم همراه ندارد
حال که مادر دوبووار فوت شده قدرت بیان او به اوج می رسد ، او به بیمارستان می رود و از همان راهروها و اطاق ها می گذرد اما دیگر مادری در کار نیست ، او هم برای دیدن مادرش نمی رود او می رود که وسایل شخصی مادر مرحومه اش را برگرداند ، هنگامی که به اتاق می رسد و تخت خالی و ملافه سفید بدون مادر را می بیند به این نتیجه میرسد :

با مرگ آن عزیز است که یگانگی بی همتایش بر ما مکشوف می‌شو�. او وسعتی پیدا می‌کن� به اندازه‌� تمام جهان، جهانی که غیبتش آن را برای او نابود می‌کند� حال آن که حضورش به آن معنا می‌بخشی� .

دوبووار و خواهرش در راه بازگشت به خانه جای خالی مادر را در همه جا می یابند ، در پیاده رو ، در خیابان و در تاکسی یاد مادر با آنهاست . واضح است که هنگامی که به خانه مادر می رسند این احساس به اوج می رسد ، اشیایی که مادر قبلا استفاده می کرده حالا بدون او هویت و کاراکتر خود را از دست داده اند و به جسمی معمولی تبدیل شده اند .
نویسنده تنهایی را وحشتناک می داند ، اینکه کسی تنها و بدون همراه از درد نعره بزند از بیماری که همراهی دارد و به او قوت قلب می دهد یا دستش را می گیرد شاید درد بیشتری احساس کند .
خانم دوبووار با استادی تمام نزدیک شدن مرگ را برای خواننده مجسم می کند ، او برداشت های عامیانه از سختی زندگی و آسانی و شیرینی مرگ را زیر سوال می برد ، مرگی که خانم دوبووار تعریف می کند شاید هم عرض خود زندگی سخت و طاقت فرسا باشد ، او نتیجه گیری هم نمی کند ، نسخه ای هم برای زندگی نمی پیچد ، او تنها حقیقت مرگ را جلوی چشم خواننده می گذارد
واضح است که خواندن چنین کتابی شکنجه ای سخت و طاقت فرسا است اما در پایان کتاب ، خواننده با حقیقت فرا رسیدن مرگ کمی بیشتر آشنا شده است ، شاید دیگر به دنبال لبخندی بر لب در هنگام مرگ نباشد ، شاید دانستن این که مرگ وحشتناک است وبودن در زندگی با همه سختیهایش بهتر از نبودن در آن است در این روزگار که مرگ فراوان شده است کمی به خواننده دلگرمی دهد .
90 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read مرگی بسیار آرام.
Sign In »

Reading Progress

March 28, 2019 – Shelved
March 28, 2019 – Shelved as: to-read
May 10, 2020 – Started Reading
May 10, 2020 –
page 100
78.13%
May 12, 2020 – Finished Reading

No comments have been added yet.