Nafi3's Reviews > آدمکش�
آدمکش�
by
by

آدمکش� مجموعه ای از ۵ داستانه. مثل تمام نوشتهها� بوکفسکی آمیخته با طنز و واقعیت تلخ، رک و بی پرده. من داستان شیطان داغ بود رو بیشتر از بقیه دوست داشتم. شخصیتها� داستانها� بوکفسکی افرادی شبیه خودش هستن.
داستانها� بوکفسکی نوعی دیوونگی در خودش داره که شاید هرکسی رو جذب نکنه اما قطعا برای من شیرین و دوست داشتنی بوده و هست.
�
از متن:
گفتم: «گوش کن دار و ندارمو بهت مید� که برگرده پهلوت. من فقط میخواست� یه کار خیری کرده باشم.»
«مگه نمیدون� تو این دنیا سر خیرین چی میآد؟�
«چرا آخرش وایمیسن سر خیابون هفتم و برادوی به فروختن مجله� سوپر.»
�
«چرا یه کار آبرومند واسه خودت دست و پا نمیکنی؟�
«هیچ کار آبرومندی وجود ندارد. اگه نویسنده نتونه از راه خلاقیت نون بخوره، مُرده.»
«وای بس کن کارل! میلیون میلیون آدم تو این دنیا هس که از راه خلاقیت نون نمیخور�. میخوا� بگی همهشو� مردهن؟�
«آر»
«اون وقت تو روح داری؟ تو یکی از اون معدود آدمای ذیرو� هستی؟»
«چنین پیداست.»
�
پشت جلد:
آدمکش�: مردی که برای اولین بار قرار است به دزدی برود.
این چیزیه که دیلن تامس را کشت: نویسندها� که از زندگیا� مستندی میسازن�.
شیطان داغ بود: مرد به نمایشی میرو� که شیطان را در قفس کردهان�.
کلاس: مردی اعلام میکن� نویسنده است و برای بوکس با همینگوی داوطلب میشو�.
نمیتون� یه داستان عشقی بنویسی: مردی که قرار است نویسنده باشد!
�
چارلز بوکفسکی در سال ۱۹۶۹، پس از یازده سال کار در شرکت پست، از شغل خود استعفا داد تا وقت خود را فقط صرف نویسندگی کند. در مورد این تصمیمش در نامها� به دوست و مترجم آلمانی آثارش، کارل وایسنر، به تاریخ نوامبر ۱۹۶۹، چنین نوشت: «دو راه داشتم، در اداره� پست بمانم و دیوانه بشوم و یا نویسنده بشوم و گرسنگی بکشم. انتخاب من گرسنگی بود.»
داستانها� بوکفسکی نوعی دیوونگی در خودش داره که شاید هرکسی رو جذب نکنه اما قطعا برای من شیرین و دوست داشتنی بوده و هست.
�
از متن:
گفتم: «گوش کن دار و ندارمو بهت مید� که برگرده پهلوت. من فقط میخواست� یه کار خیری کرده باشم.»
«مگه نمیدون� تو این دنیا سر خیرین چی میآد؟�
«چرا آخرش وایمیسن سر خیابون هفتم و برادوی به فروختن مجله� سوپر.»
�
«چرا یه کار آبرومند واسه خودت دست و پا نمیکنی؟�
«هیچ کار آبرومندی وجود ندارد. اگه نویسنده نتونه از راه خلاقیت نون بخوره، مُرده.»
«وای بس کن کارل! میلیون میلیون آدم تو این دنیا هس که از راه خلاقیت نون نمیخور�. میخوا� بگی همهشو� مردهن؟�
«آر»
«اون وقت تو روح داری؟ تو یکی از اون معدود آدمای ذیرو� هستی؟»
«چنین پیداست.»
�
پشت جلد:
آدمکش�: مردی که برای اولین بار قرار است به دزدی برود.
این چیزیه که دیلن تامس را کشت: نویسندها� که از زندگیا� مستندی میسازن�.
شیطان داغ بود: مرد به نمایشی میرو� که شیطان را در قفس کردهان�.
کلاس: مردی اعلام میکن� نویسنده است و برای بوکس با همینگوی داوطلب میشو�.
نمیتون� یه داستان عشقی بنویسی: مردی که قرار است نویسنده باشد!
�
چارلز بوکفسکی در سال ۱۹۶۹، پس از یازده سال کار در شرکت پست، از شغل خود استعفا داد تا وقت خود را فقط صرف نویسندگی کند. در مورد این تصمیمش در نامها� به دوست و مترجم آلمانی آثارش، کارل وایسنر، به تاریخ نوامبر ۱۹۶۹، چنین نوشت: «دو راه داشتم، در اداره� پست بمانم و دیوانه بشوم و یا نویسنده بشوم و گرسنگی بکشم. انتخاب من گرسنگی بود.»
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
آدمکش�.
Sign In »
Reading Progress
June 24, 2019
–
Started Reading
June 24, 2019
– Shelved as:
to-read
June 24, 2019
– Shelved
June 24, 2019
–
Finished Reading