ŷ

Nima Eghtedari's Reviews > دوست خانواده

دوست خانواده by Fyodor Dostoevsky
Rate this book
Clear rating

by
76243918
's review

really liked it

وای،کجاست ،معصومیت من کجاست؟روزهای طلایی من کو؟ای روزگار کودکی من،تو کجایی،آن وقتی که من معصوم و بیگناه دنبال پروانه های بهاری توی دشت می دویدم؟کجاست آن روزها،آه که حالا کجاست؟برگردید،معصومیتم را به من برگردانید!...کجاست،کجاست آن روزها،آن روزهایی که من هنوز عشق را باور داشتم و آدمها را دوست می داشتم؟آن روزهایی که من آدمی را در آغوش می کشیدم . روی سینه اش می گریستم؟ولی حالا من کجام؟من کجام؟....اینها کی هستند که دور من را گرفته اند؟اینها گاوهای نر و بوفالوهایی هستند که می خواهند به من شاخ بزنند.زندگی،تو دیگر چیستی؟ زندگی می کنی و زندگی می کنی ولی بی آبرو و سیه رویت می کنند،خوار و ذلیلت می کنند و آن وقتی که روی گورت خاک می ریزند فقط آن وقت است که مردم به خودشان می آیند و استخوانهای بیچاره ات را با بنای یادبود له می کنند!....آه خدا،برای من مجسمه یادبودی بنا نکنید!برای من یادمانی بنا نکنید!من مجسمه نمی خواهم!در دلهایتان برای من یادبود بسازید،پیش از این چیزی نمی خواهم،نمی خواهم،نمی خواهم!
.
رمان روستای استپانچیکو که با نام ناشناس توسط حمیدرضا آتش بر آب و پیش از او با نام دوست خانواده توسط مهرداد مهرین ترجمه شده است اثری دیگر از فیودور داستایوفسکی است.داستایوفسکی این رمان را در سال 1859 و در تبعید نوشته است.این کتاب را می توان آخرین اثر او دانست که تحت تاثیر آثار گوگول نوشته است . او این کتاب را تحت فشار سانسور حکومت وقت و با زبانی استعاری نوشته و به ظاهر زبانی ساده اما پر از کدهای پیچیده است تا بهانه‌ا� به دست حکومت برای تمدید دوران محکومیت نویسنده ندهد. موضوع کتاب ماجرای پدید آمدن شارلاتان‌ه� و خودکامگان، در زمان حکومت وقت روسیه است.این کتاب مضمونی طنز گونه دارد.این کتاب داستان آدمهایی است که به وفور در اطرافمان میبینیم آدمهایی که خود را تسلیم حرف دیگران می کنند و کسانی را شاید فضلیتی نداشته باشند بی جهت بزرگ می کنند و خود را تسلیم خواسته های آنها می کنند.
15 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read دوست خانواده.
Sign In »

Reading Progress

July 10, 2019 – Started Reading
July 10, 2019 – Shelved
July 20, 2019 – Finished Reading

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)

dateDown arrow    newest »

Leila و جواب طنز داستایفسکی: در این حین دستش را به نوبت سمت یک‌ی� ما دراز می‌کرد� انگار که معصومیتش توی جیب یکی از ما باشد.


back to top