Dream.M's Reviews > داییجا� ناپلئون
داییجا� ناپلئون
by
by

بهترین کتاب طنز که تا حالا خوندم ( شنیدم)
البته اینم بگم که کار استودیویی نبود و انگار یه نفر توی زیرزمین خونهشو� روی موبایل، صدا ضبط کرده بود . با اینحال لحن ساده و صمیمی گوینده به صمیمیت کتاب میخورد و باحال بود .
چند جا گوینده توپوق زد و عذر خواهی کرد موقع خوندن کتاب 😄😄😍
.....
اینم یه قسمت خیلی مورد علاقه من:
-ولی مشقاسم� این همکلاس� من که خیال میکن� عاشق شده است اول میخواه� بداند راستی عاشق شده است یا نه. آنوق� اگر عاشق باشد یک جوری این دردش را دوا کند.
ــ امّا، بابامجان� مگه خاطرخواهی به این آسانیه� علاج میشه� بیپد� از هر درد و ناخوشی بدتره. دور از جون از حصبه و قولنج بدتره�
با شجاعت گفتم:
ــ مشقاسم� اینها حالا جای خود� امّا آدم چطور میفهم� که عاشق شده است؟
ــ واللّه، بابامجان� دروغ چرا؟� اونکه ما دیدیم اینجور� است که وقتی خاطر یکی را میخواهی� آن وقتی که نمیبینی� توی دلت پنداری یخ میبنده� وقتی میبینی� یک هُرمی توی این دلت بلند میشه� پنداری تنور نانوایی را روشن کردند� همهچی� دنیا را، همه� مالومنا� دنیا را برای اون میخواهی� پنداری حاتم طایی شدی� خلاصه آرام نمیگیر� مگر اینکه آن دختر را برات شیرینی بخورند� امّا این هم هست اگه خداینکرد� اون دختر را به یکی دیگر شوهرش بدهند آن وقت دیگه واویلا� ما یک همشهری داشتیم خاطرخواه شده بود� یک شب آن دختره را برای یکی دیگه شیرینی خوردند. صبح آن همشهری ما زد به بیابان. تا حالا که بیست سال گذشته هنوز هیچک� نفهمیده چی شده� پنداری دود شد رفت آسمان�.
البته اینم بگم که کار استودیویی نبود و انگار یه نفر توی زیرزمین خونهشو� روی موبایل، صدا ضبط کرده بود . با اینحال لحن ساده و صمیمی گوینده به صمیمیت کتاب میخورد و باحال بود .
چند جا گوینده توپوق زد و عذر خواهی کرد موقع خوندن کتاب 😄😄😍
.....
اینم یه قسمت خیلی مورد علاقه من:
-ولی مشقاسم� این همکلاس� من که خیال میکن� عاشق شده است اول میخواه� بداند راستی عاشق شده است یا نه. آنوق� اگر عاشق باشد یک جوری این دردش را دوا کند.
ــ امّا، بابامجان� مگه خاطرخواهی به این آسانیه� علاج میشه� بیپد� از هر درد و ناخوشی بدتره. دور از جون از حصبه و قولنج بدتره�
با شجاعت گفتم:
ــ مشقاسم� اینها حالا جای خود� امّا آدم چطور میفهم� که عاشق شده است؟
ــ واللّه، بابامجان� دروغ چرا؟� اونکه ما دیدیم اینجور� است که وقتی خاطر یکی را میخواهی� آن وقتی که نمیبینی� توی دلت پنداری یخ میبنده� وقتی میبینی� یک هُرمی توی این دلت بلند میشه� پنداری تنور نانوایی را روشن کردند� همهچی� دنیا را، همه� مالومنا� دنیا را برای اون میخواهی� پنداری حاتم طایی شدی� خلاصه آرام نمیگیر� مگر اینکه آن دختر را برات شیرینی بخورند� امّا این هم هست اگه خداینکرد� اون دختر را به یکی دیگر شوهرش بدهند آن وقت دیگه واویلا� ما یک همشهری داشتیم خاطرخواه شده بود� یک شب آن دختره را برای یکی دیگه شیرینی خوردند. صبح آن همشهری ما زد به بیابان. تا حالا که بیست سال گذشته هنوز هیچک� نفهمیده چی شده� پنداری دود شد رفت آسمان�.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
داییجا� ناپلئون.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
March 27, 2020
– Shelved
March 30, 2020
– Shelved as:
in-d-days-of-apocalypse
October 25, 2021
– Shelved as:
novel-long-story
October 25, 2021
– Shelved as:
novel
October 27, 2021
– Shelved as:
novel-short-novel-long-story
October 27, 2021
– Shelved as:
novel-long-story