Faranaj's Reviews > خانه ادریسیها
خانه ادریسیها
by
by

دل و جرئتش را دارید؟ من پیرم، ولی نه اینقد� که روی وعدهها� پادرهوا جان دیگران را فدا کنم. شما نکونا� میکنید� چون که مأیوساید� اما وقتی کار بالا بگیرد بیش از همه به زندگی چسبیده اید. روشنفکرها� سرخورده، هرگز درخور اعتماد نیستند، ضعف نفس دارند، شیفته شهرت و افتخارند، خود را مرکز هستی میدانن�.
داستان از آخرین نفسها� یک خاندان اشرافی شروع میشو�. خاندانی که از آن فقط و فقط ۳نفر از ۳ نسل خاندان ماندهان�. مادربزرگ(خانم ادریسی)، عمه لقا دختر خانم ادریسی و وهاب نوه� خانم ادریسی و برادرزاده� لقا. آنه� زندگی اشرافی را پشت سرگذاشتهان� با وسواسه� و عادتها� خاص خود تا اینکه آتشکاره� برای زندگی جمعی به خانه� آنه� میآین�... هر شخصیت مشخصهه� و ویژگیها� خاص خود را دارد. در خلال داستان بستر تغییر شخصیته� با خوبی فراهم شده و شخصیته� به صورتی معقول دچار تغییر میشون�. رفته� رفته پرده از گذشته� خاندان ادریسی، مرگ رحیلا دختر دیگر خانم ادریسی، زندگی آتشکارها� وارد شده که خود را قهرمان میخوانن�. در ابتدا مخاطب آتشکارها را از دیدگاه ادریسیه� افرادی اضافی و با فرهنگ و شخصیت سطح پایین میبین� اما رفته رفته با آشنایی با آنه� با زندگی آنه� و پستی و بلندی و مشکلاتشان آشنا میشو�. این دو دسته یعنی ادریسیها و آتشکارها رفته رفته به یکدیگر خو میگیرن� و تا حدودی باعث تغییر یکدیگر میشون� اما ایدئولوژی شکل گرفته در مکانی که دقیقا مشخص نیست و زمانی که دقیقا مشخص نیست و شناور است دچار افول میشو�. در هسته� مرکزی آتشخانه،دیگر آتشکارها دچار فساد میشون� و در مقابل آتشکارها� قدیم و درستکار قرار میگیرن� پس خانم ادریسی، قباد و چند تن دیگر از آتشکارها را دستگیر میکنن� و احتمالا میکشند� در ادامه اسطورها� از آنها ساخته میشو� و امیدی در دل لقا و وهاب که شاید زنده باشند...د� نهایت باز چند تن از خانواده� ادریسی میمانند� درمانده، تنها و تغییر یافته... با حکومت و سیاستی که هیچ با آرمانهایشا� همخوانی نداشت...
در ادبیات داستانی ایران...کتابیس� بس خواندنی و حرفها�...
داستان از آخرین نفسها� یک خاندان اشرافی شروع میشو�. خاندانی که از آن فقط و فقط ۳نفر از ۳ نسل خاندان ماندهان�. مادربزرگ(خانم ادریسی)، عمه لقا دختر خانم ادریسی و وهاب نوه� خانم ادریسی و برادرزاده� لقا. آنه� زندگی اشرافی را پشت سرگذاشتهان� با وسواسه� و عادتها� خاص خود تا اینکه آتشکاره� برای زندگی جمعی به خانه� آنه� میآین�... هر شخصیت مشخصهه� و ویژگیها� خاص خود را دارد. در خلال داستان بستر تغییر شخصیته� با خوبی فراهم شده و شخصیته� به صورتی معقول دچار تغییر میشون�. رفته� رفته پرده از گذشته� خاندان ادریسی، مرگ رحیلا دختر دیگر خانم ادریسی، زندگی آتشکارها� وارد شده که خود را قهرمان میخوانن�. در ابتدا مخاطب آتشکارها را از دیدگاه ادریسیه� افرادی اضافی و با فرهنگ و شخصیت سطح پایین میبین� اما رفته رفته با آشنایی با آنه� با زندگی آنه� و پستی و بلندی و مشکلاتشان آشنا میشو�. این دو دسته یعنی ادریسیها و آتشکارها رفته رفته به یکدیگر خو میگیرن� و تا حدودی باعث تغییر یکدیگر میشون� اما ایدئولوژی شکل گرفته در مکانی که دقیقا مشخص نیست و زمانی که دقیقا مشخص نیست و شناور است دچار افول میشو�. در هسته� مرکزی آتشخانه،دیگر آتشکارها دچار فساد میشون� و در مقابل آتشکارها� قدیم و درستکار قرار میگیرن� پس خانم ادریسی، قباد و چند تن دیگر از آتشکارها را دستگیر میکنن� و احتمالا میکشند� در ادامه اسطورها� از آنها ساخته میشو� و امیدی در دل لقا و وهاب که شاید زنده باشند...د� نهایت باز چند تن از خانواده� ادریسی میمانند� درمانده، تنها و تغییر یافته... با حکومت و سیاستی که هیچ با آرمانهایشا� همخوانی نداشت...
در ادبیات داستانی ایران...کتابیس� بس خواندنی و حرفها�...
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
خانه ادریسیها.
Sign In »