ŷ

Bahman Bahman's Reviews > آداب دنیا

آداب دنیا by یعقوب یادعلی
Rate this book
Clear rating

by
38330
's review

it was ok

صبح دو روز بعد بود که اتفاق افتاد. کاش می‌ش� یکهو از شب بپرد به ظهر تا مجبور نباشد صبح را تحمل کند؛ صبح‌های� که ته مانده‌� کابوس شب، جایی میان خواب‌و‌بیداری� وصل می‌ش� به اضطراب دغدغه‌ها� هر‌روز�. بعد هم که آن تصویر فریزشده می‌آم� می‌نشس� جای همه‌� آن‌ه� و نمی‌رف�. هر روز صبح می‌آم� خفت گلویش را می‌گرف� و تا یکی دو ساعت گریه نمی‌کرد� تمام نمی‌ش�. هر روز صبح داشت تلفنی به پدر توضیح می‌دا� کدام دکمه‌� اسکایپ را بزند تا تصویر بیاید. پرهام رفته بود پیش پدر و لپ‌تا� را جوری تنظیم کرده بود که وقتی روشن می‌شو� اسکایپ بالا بیاید. هربار همین بود: خودش توی اسکایپ ON می‌ش� و بعد تلفن می‌ز� تا با حوصله به پیرمرد توضیح بدهد که انگشتش را روی آن آیکون که عکس دوربین دارد بزند تا بتواند پروایش را ببیند.

آخر سر هم به خاطر سرعت افتضاح اینترنت مجبور بودند دل‌شا� را خوش کنند به یک تصویر فریز شده و بی‌کیفی� که گاهی حرکت می‌کرد� و آن‌ه� در واقع تلفنی باهم حرف می‌زدن�. سه سال آخر کارش همین بود. از وقتی پدر نخواست دیگر با مادر و پرهام زندگی کند و خانه‌ا� را به قول خودش سوا کرد. هیچ وقت نگفت چرا. پروا گفته بود «الان کی باید بهت برسد؟» بس که مغرور بود زیر بار پرستار نمی‌رف�. گاهی زن پرهام می‌آمد� کارهایش را می‌کر� و می‌رفت� با هزار غرولند. پدر هم می‌گف� «ما نه از پسر شانس آوردیم، نه از عروس، نه داماد.»

بعد می‌پرسی� «شوهرت کجاست؟» هیچ‌وق� اسم همایون را نیاورد. از اول هم مخالف بود و گفت، اما گذاشت به عهده‌� خود پروا که تصمیم بگیرد. صد و هشتاد درجه نقطه‌مخال� مادر که واویلا بود اگر با چیزی مخالف بود. که با همایون نبود؛ نه به خاطر این‌ک� همایون هم پزشکی می‌خواند� به خاطر کار و بار رو به راه پدرش. صبح تا شب بیخ گوش پروا می‌خوان� که بله را بگوید و یک عمر خانمی کند برای خودش. چه خانمی‌ا� کرده بود!

هر روز صبح، تصویر فریزشده‌� پدر می‌پرسی� «شوهرت کجاست بابا؟» و پروا توی تلفن می‌گف� «خواب است»، «رفته شرکت»، «می‌آی� حالا.» بعد می‌پرسی� «خودت کِی می‌آیی؟� هر چه بهش گفته بود «پاشو بیا پیش خودم»، پدر می‌گف� «جان سفر ندارم. می‌ترس� زنده از طیاره بیرون نیایم.» بار آخری که توی اسکایپ بودند، تصویر فریز شده سرش کج شده بود به یک طرف و چشم‌ها� بسته بود. صبح دو روز بعد، پرهام خبر داد «بابا سکته کرده. توی خواب.»

2 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read آداب دنیا.
Sign In »

Reading Progress

February 21, 2021 – Started Reading
February 21, 2021 – Shelved as: to-read
February 21, 2021 – Shelved
February 21, 2021 –
page 22
10.33%
February 21, 2021 – Finished Reading

No comments have been added yet.