Sara Kamjou's Reviews > گریهها� امپراتور
گریهها� امپراتور
by
by

زیبا و دلچسب.
--------------------
یادگاری از کتاب:
بیقرا� توام و در دل تنگم گلههاس�
آه! بیتا� شدن عادت کمحوصلههاس�
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاس�
...
آیینه خیلی هم نباید راستگ� باشد
من مایه رنج تو هستم، راست میگوی�
...
سنگ در برکه میانداز� و میپندار�
با همین سنگ زدن، ماه به هم میریز�
...
آنچه را عقل به یک عمر به دست آوردهس�
دل به یک لحظه کوتاه به هم میریز�
...
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچک�! هیچک� اینجا به تو مانند نشد
...
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را میشو� از حافظه� آب گرفت؟!
...
در غلغله جمعی و تنها شدها� باز
آنقد� که در پیرهنت نیز غریبی
...
حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شدهس�
...
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره میآی� نیست
...
دقیقت� بنگر - این غبار از آینه نیست -
خود این منم که در آیینه از غبار پرم
...
با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ
--------------------
یادگاری از کتاب:
بیقرا� توام و در دل تنگم گلههاس�
آه! بیتا� شدن عادت کمحوصلههاس�
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاس�
...
آیینه خیلی هم نباید راستگ� باشد
من مایه رنج تو هستم، راست میگوی�
...
سنگ در برکه میانداز� و میپندار�
با همین سنگ زدن، ماه به هم میریز�
...
آنچه را عقل به یک عمر به دست آوردهس�
دل به یک لحظه کوتاه به هم میریز�
...
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچک�! هیچک� اینجا به تو مانند نشد
...
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را میشو� از حافظه� آب گرفت؟!
...
در غلغله جمعی و تنها شدها� باز
آنقد� که در پیرهنت نیز غریبی
...
حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شدهس�
...
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره میآی� نیست
...
دقیقت� بنگر - این غبار از آینه نیست -
خود این منم که در آیینه از غبار پرم
...
با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
گریهها� امپراتور.
Sign In »