Arghavan's Reviews > En herrgårdssägen
En herrgårdssägen
by
by

کتاب به عنوان رمان کوتاه عاشقانه شناخته شده. ولی به نظر من بیشتر از اینکه عاشقانه باشه روانشناسانه و نمادین هست.
داستان جوانی رو نقل میکنه که ویولنش رو ازش جدا میکنن و با این کار بخش بزرگی از هویتش ازش جدا میشه. کم کم تبدیل به آدمی دو شخصیتی میشه که از یه شخصیتش بعنوان هده گونار نام میبرن و از دیگری «دیوانه» و «بز». و دو شخصیت از وجود هم بیخبرن. گاهی یادآوری گذشته باعث میشه «دیوانه» به «هده» برگرده ولی ناپایداره و باز در شخصیت جدیدش گم میشه. فقط در پایان کتابه که با نواختن ویولن انگار دو شخصیت دوباره در هم حل میشن. عشق به ویولن باعث درمان هده میشه یا عشق به اینگرید؟
کتاب متاسفانه کمتر دیده شده و توضیح و نقد درموردش پیدا نکردم. دلم میخواست بدونم «بز» نماد شیطانه؟ جریان بانوی سیاه چی بود؟ دوست داشتم بدونم برداشتم از کتاب تا چه حد درست یا غلط بوده.
ترجمه� سروش حبیبی گرچه زیباست ولی به نظر میاد پر از دخل و تصرف باشه. استفاده از اصطلاحات و ضرب المثلهای فارسی حداقل اینطور نشون میده. یا مثلا اسم کتاب که کلا چیز دیگه ای انتخاب شد که گرچه انتخاب قشنگیه ولی به اصل کتاب وفادار نیست. ترجمه ی لغت به لغتش میشه «قصه ی یک عمارت».
داستان جوانی رو نقل میکنه که ویولنش رو ازش جدا میکنن و با این کار بخش بزرگی از هویتش ازش جدا میشه. کم کم تبدیل به آدمی دو شخصیتی میشه که از یه شخصیتش بعنوان هده گونار نام میبرن و از دیگری «دیوانه» و «بز». و دو شخصیت از وجود هم بیخبرن. گاهی یادآوری گذشته باعث میشه «دیوانه» به «هده» برگرده ولی ناپایداره و باز در شخصیت جدیدش گم میشه. فقط در پایان کتابه که با نواختن ویولن انگار دو شخصیت دوباره در هم حل میشن. عشق به ویولن باعث درمان هده میشه یا عشق به اینگرید؟
کتاب متاسفانه کمتر دیده شده و توضیح و نقد درموردش پیدا نکردم. دلم میخواست بدونم «بز» نماد شیطانه؟ جریان بانوی سیاه چی بود؟ دوست داشتم بدونم برداشتم از کتاب تا چه حد درست یا غلط بوده.
ترجمه� سروش حبیبی گرچه زیباست ولی به نظر میاد پر از دخل و تصرف باشه. استفاده از اصطلاحات و ضرب المثلهای فارسی حداقل اینطور نشون میده. یا مثلا اسم کتاب که کلا چیز دیگه ای انتخاب شد که گرچه انتخاب قشنگیه ولی به اصل کتاب وفادار نیست. ترجمه ی لغت به لغتش میشه «قصه ی یک عمارت».
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
En herrgårdssägen.
Sign In »
Reading Progress
April 19, 2021
–
Started Reading
April 19, 2021
– Shelved
April 22, 2021
–
40.0%
"حالش به درختی میمانس� که به جای اینکه تنه� آن را با اره ببرند، ریشههای� را در خاک قطع کنند و تنه را برپا بگذارند تا به تدریج بمیرد. درخت برپا میماند� اما در حیرت، که چرا آب و غذا به آن نمیرس�. برای زنده ماندن میجنگد� اما برگهایش به تدریج کوچکتر میشون�. دیگر هیچ جوانها� از شاخههای� برنمیجوش� و پوستش چروکیده و سخت میشو� و چارها� جز مردن ندارد زیرا دستش از سرچشمه� زندگی کوتاه شده است."
April 26, 2021
–
Finished Reading