Mohamadreza Moshfeghi's Reviews > آبلوموف
آبلوموف
by
by

1)واژه آبلوموفیسم در فرهنگ های لغت معانى زیر را می دهد:
سستی،خمودگی و بی رمقی،بی حسی و بی توجهی به زندگی، دوری از عشق و احساسات و پناه آوردن به خواب، خیالبافی غیرفعال.
خوب يا بد اکثر خوانندگان ایرانی این کتاب مثل من و دیگران،خصوصیات وویژگی های مشترکی با شخص آبلوموف داشته اند وبا این شخص به نوعی همزاد پنداری کرده اند که نشان می دهد اکثریت ایرانی ها مردمانی اهل حرف وخیال و رویا هستند تا تلاش وعمل،شاید مثل مردم روسیه زمان کتاب وبعضی جوامع دیگر.
2)گاهی در زندگی افرادی سر راهمان قرار می گیرند که می توانند و می خواهند ناجی و فرشته زندگی ما باشند وازظلمت وسیاهی درون،وجود عالی وانسانی ما را رشد و پر وبال دهند؛مانند آیدا برای شاملو شاعر،فروغ برای ابراهیم گلستان و...
الگا می خواست آیدا این ایلیا ایلیچ سقوط کرده در سیاه چال زندگی باشد ولی این بار شاملویی وجود نداشت.
قدراین فرصت ها وآدم ها را در این چرخه کوتاه زندگی بیشتر بدانیم،معجزات زندگی همیشگی نیست.
3)انسان تا به یک جایی از عمر می تواند به دنیال آرزوها وخواسته واهدافش در زندگی باشد و برای آن تلاش کند ودر زندگی جنگ کند.بعد از آن دیگر نه رمقی می ماند و ونه حسی و نه سری که روزگارى آن آرزوها را در خود داشت؛مثل آبلوموف در بخش پایانی کتاب وزندگی که دیگرشتولس هم نتوانست او را نجات دهد.
4)برای آبلوموف شدن فقط خود شخص آبلوموف به تنهایی کافی نیست،وجود وهمراهی اشخاصی مثل زاخار چه به عنوان مستخدم ونوکر وچه به صرف وجود داشتن با عناوینی دیگر دراین کرختی و سرد شدن وسستی در زندگی نقشی پررنگ واساسی دارند.
5)نقش جامعه ومحیط وکشور را هم برای آبلوموف شدن نباید نادیده گرفت.مانند خیلی از مردم که در این اوضاع نابسامان وسخت اقتصادی وتورم افسار گسیخته کشور،هزاران آرزو وفکر وخیال وزندگی را در خود کشته اند ودفن کرده اند وآبلوموف وار مشغول گذراندن سرنوشت خویش هستند؛ وقتی زحمت وتلاش وپشتکارشان ره به جایی ندارد؛به قول این بیت جناب شهریار:
بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن// هی بخواهیم ورسیدن نتوانیم که چه
سستی،خمودگی و بی رمقی،بی حسی و بی توجهی به زندگی، دوری از عشق و احساسات و پناه آوردن به خواب، خیالبافی غیرفعال.
خوب يا بد اکثر خوانندگان ایرانی این کتاب مثل من و دیگران،خصوصیات وویژگی های مشترکی با شخص آبلوموف داشته اند وبا این شخص به نوعی همزاد پنداری کرده اند که نشان می دهد اکثریت ایرانی ها مردمانی اهل حرف وخیال و رویا هستند تا تلاش وعمل،شاید مثل مردم روسیه زمان کتاب وبعضی جوامع دیگر.
2)گاهی در زندگی افرادی سر راهمان قرار می گیرند که می توانند و می خواهند ناجی و فرشته زندگی ما باشند وازظلمت وسیاهی درون،وجود عالی وانسانی ما را رشد و پر وبال دهند؛مانند آیدا برای شاملو شاعر،فروغ برای ابراهیم گلستان و...
الگا می خواست آیدا این ایلیا ایلیچ سقوط کرده در سیاه چال زندگی باشد ولی این بار شاملویی وجود نداشت.
قدراین فرصت ها وآدم ها را در این چرخه کوتاه زندگی بیشتر بدانیم،معجزات زندگی همیشگی نیست.
3)انسان تا به یک جایی از عمر می تواند به دنیال آرزوها وخواسته واهدافش در زندگی باشد و برای آن تلاش کند ودر زندگی جنگ کند.بعد از آن دیگر نه رمقی می ماند و ونه حسی و نه سری که روزگارى آن آرزوها را در خود داشت؛مثل آبلوموف در بخش پایانی کتاب وزندگی که دیگرشتولس هم نتوانست او را نجات دهد.
4)برای آبلوموف شدن فقط خود شخص آبلوموف به تنهایی کافی نیست،وجود وهمراهی اشخاصی مثل زاخار چه به عنوان مستخدم ونوکر وچه به صرف وجود داشتن با عناوینی دیگر دراین کرختی و سرد شدن وسستی در زندگی نقشی پررنگ واساسی دارند.
5)نقش جامعه ومحیط وکشور را هم برای آبلوموف شدن نباید نادیده گرفت.مانند خیلی از مردم که در این اوضاع نابسامان وسخت اقتصادی وتورم افسار گسیخته کشور،هزاران آرزو وفکر وخیال وزندگی را در خود کشته اند ودفن کرده اند وآبلوموف وار مشغول گذراندن سرنوشت خویش هستند؛ وقتی زحمت وتلاش وپشتکارشان ره به جایی ندارد؛به قول این بیت جناب شهریار:
بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن// هی بخواهیم ورسیدن نتوانیم که چه
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
آبلوموف.
Sign In »