Ali Karimnejad's Reviews > آشیانه اشراف
آشیانه اشراف
by
نمیدون� آیا تا حالا با اون دست از آدمه� که به لحاظ ظاهری خیلی اهل فضل و کمالات هستن، اهل موسیقی، اهل کتاب، تئاتر و خلاصه همه جنبهها� یک روشنفکر و یک انسان والاتبار رو دارن، آدمهای� که با بذلهگوییه� و خوشصحبتیهاشو� میتون� به سادگی در دل هر کسی نفوذ کنن و خودشون رو تو هر جمعی جا کنن. اما در درون آدمها� احمق یا بدتر از اون، آدمها� پست و فرومایها� بیش نیستن! مواجه شدین یا نه. آدمهای� که اگرچه به ظاهر خیلی اجتماعی هستن اما هیچ خیری به جامعه نمیرسون� و فقط در بند خودشون هستن. خوب، به اینه� اضافه کنید، مهمونیه� و شبنشینیها� روسی رو و اون وسط یک آدم صاف و ساده (لاورتسکی)، یک آدم کاردرست اما مفلس و بدبخت (لِم) و یک روح پاک (لیزا) رو قرار بدید تا شاهد نکبت زندگی اونها باشید. این میشه خلاصه "آشیانه اشراف"ا
نمره دادن به این کتاب کار سختیه چون بنظرم کتاب تا اواسطش افتضاح بود اما اواخرش خیلی خوب بود. بنظرم اساسا کتاب از جای اشتباهی شروع شد. یعنی به جای اینکه کتاب رو با معرفی "ماریا تیمافیونا" شروع کنه و از دل هزارتوی روابط فامیلی که کلی به شرح و بسط بیفاید� اونه� میپرداز� تا برسه به رابطه نَسَبی با "لاورتسکی"، میش� از همون اول با خود لاورتسکی شروع کنه و داستان رو جلو ببره. حقیقتا بخش زیادی از این کتاب مربوط میش� به سرگذشت خانوادگی و شجره نامه افراد که نه تنها در معرفی اون کاراکترها مفید نیست، بلکه خسته کننده هم هست.
در عوض، پایان کتاب، خیلی خوب بود. من برای اولین بار بود که واقعا حس کردم که خودم هم پیر شدم و وجودم از حسرت پر شده. احساس تلخ و عجیبی بود. مدتی طول کشید تا از اون حس بیام بیرون. لااقل تجربه من اینطور بود.
پ.ن: ظاهرا داستان لاورتسکی خیلی با زندگی خود تورگینف قرابت داشته و شاید هم این همه شجرهنام� که توی این کتاب اومده بیحکم� نیست و شاید تورگینف بیشتر برای دل خودش این داستان رو نوشته.
by

"لحظات و احساساتی در زندگی هست که تنها باید اشارها� به آنه� کرد و از کنارشان رد شد"
نمیدون� آیا تا حالا با اون دست از آدمه� که به لحاظ ظاهری خیلی اهل فضل و کمالات هستن، اهل موسیقی، اهل کتاب، تئاتر و خلاصه همه جنبهها� یک روشنفکر و یک انسان والاتبار رو دارن، آدمهای� که با بذلهگوییه� و خوشصحبتیهاشو� میتون� به سادگی در دل هر کسی نفوذ کنن و خودشون رو تو هر جمعی جا کنن. اما در درون آدمها� احمق یا بدتر از اون، آدمها� پست و فرومایها� بیش نیستن! مواجه شدین یا نه. آدمهای� که اگرچه به ظاهر خیلی اجتماعی هستن اما هیچ خیری به جامعه نمیرسون� و فقط در بند خودشون هستن. خوب، به اینه� اضافه کنید، مهمونیه� و شبنشینیها� روسی رو و اون وسط یک آدم صاف و ساده (لاورتسکی)، یک آدم کاردرست اما مفلس و بدبخت (لِم) و یک روح پاک (لیزا) رو قرار بدید تا شاهد نکبت زندگی اونها باشید. این میشه خلاصه "آشیانه اشراف"ا
نمره دادن به این کتاب کار سختیه چون بنظرم کتاب تا اواسطش افتضاح بود اما اواخرش خیلی خوب بود. بنظرم اساسا کتاب از جای اشتباهی شروع شد. یعنی به جای اینکه کتاب رو با معرفی "ماریا تیمافیونا" شروع کنه و از دل هزارتوی روابط فامیلی که کلی به شرح و بسط بیفاید� اونه� میپرداز� تا برسه به رابطه نَسَبی با "لاورتسکی"، میش� از همون اول با خود لاورتسکی شروع کنه و داستان رو جلو ببره. حقیقتا بخش زیادی از این کتاب مربوط میش� به سرگذشت خانوادگی و شجره نامه افراد که نه تنها در معرفی اون کاراکترها مفید نیست، بلکه خسته کننده هم هست.
در عوض، پایان کتاب، خیلی خوب بود. من برای اولین بار بود که واقعا حس کردم که خودم هم پیر شدم و وجودم از حسرت پر شده. احساس تلخ و عجیبی بود. مدتی طول کشید تا از اون حس بیام بیرون. لااقل تجربه من اینطور بود.
پ.ن: ظاهرا داستان لاورتسکی خیلی با زندگی خود تورگینف قرابت داشته و شاید هم این همه شجرهنام� که توی این کتاب اومده بیحکم� نیست و شاید تورگینف بیشتر برای دل خودش این داستان رو نوشته.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
آشیانه اشراف.
Sign In »
Reading Progress
August 25, 2021
–
Started Reading
August 29, 2021
– Shelved
August 29, 2021
–
Finished Reading