ŷ

Mostafa's Reviews > وجدان زنو

وجدان زنو by Italo Svevo
Rate this book
Clear rating

by
100891399
's review

really liked it
bookshelves: کتابخان-شخصی

4 star
ایتالو اُسوِوو در این اثر به نوعی فلسفه شوپنهاور را تدریس می کند و می توان وجدان زنو را به اعتباری دایره المعارف فلسفه شوپنهاور تلقی کرد
حال شوپنهاور و ایتالو اسووو در این اثر چه می گویند؛؛

اول: حرکت انسان در این جهان همانند پادولی است که یک طرف آن رنج و درد است و طرف دیگر ملال و اندوه( هیچ لذت اصیلی وجود ندارد و لذت ها هم بعد از مدتی، لذتی به بار نمی آورند و حس رخوت و ملال بعد از آنست که می ماند)

دوم: اگر ما چیزی می خواهیم برای آن نیست که دلیلی بر آن پیدا کرده ایم، بلکه چون آن را می خواهیم برایش دلیل پیدا میکنیم( که به کرّات در داستان نویسنده تلویحا به این امر اشاره میکند)

سوم: برای قانع ساختن شخص نه از راه منطق بلکه باید به منافع شخصی و امیال و خواست اراده او رجوع کرد

چهارم: در موقع حساب ( و انتخاب بین یک عمل در مقابل عمل دیگر) بیشتر به نفع خود اشتباه میکنیم تا به زیان خویش؛ بدون اینکه کوچکترین قصد خیانت را داشته باشیم

پنجم: انسان با تولید مثل بر مرگ و نابودی فایق می آید و اراده به تولید مثل به قدری قوی است که از هرگونه نظارت عقل و اندیشه مبری است

ششم: عشق فریب طبیعت است و عاملی است برای ادامه مسیر طبیعت

هفتم: ما جهان را به همان زشتی و فساد که بازیافته بودیم ترک خواهیم کرد

هشتم: جهان مبتنی بر رنج و درد است زیرا خواست و اراده انسان بیشتر از توان و قدرت اوست، انسان آرزو بسیار دارد و قدرت محدود برای برآورده کردن آنها

نهم: سعادتمندی، کمتر خواستن و کمتر طلب کردن است

دهم: انسان برای دوری از رنج و ملال، بهتر است که ارده اش بر طلب کردن و میلش برای بیشتر خواستن را افسار ببندد

یازدهم: در همه حال انسان در رنج و درد و ملال و کسالت است، لذت امری موقتی است، انسان در این دنیا نه راه پس دارد و نه راه پیش هر دو راه به رنج ختم می شود، مانند خارپشتانی هستیم که برای گرم شدن بهم می چسبیم، اگر بهم بچسبیم خار دیگری را باید تحمل کرد اگر نچسبیم از سرما رنج خواهیم برد

دوازدهم: زندگی ، مرگی است که هر آن به تاخیر می افتد و ترس از مرگ آغاز فلسفه و علت نهایی ادیان است ( علت اعتقاد به بقای روح، میل به جاودانگی در انسان است)

سیزدهم: خودکشی، امری بیهوده و عبث است زیرا حیات کلی اجتماع را مختل نمی کند. در برابر یک مرگ عمدی ، هزاران تولد غیر عمدی وجود دارد... طبیعت به خودکشی می خندد ، زیرا کسی که خودکشی می کند تصور میکند که می تواند رنج را متوقف کند ولی این مسیر و فرایند تولد و درد و رنج انسان ادامه دارد و با خودکشی متوقف نمی شود

چهاردهم: راهی برای گریز از درد و رنج نیست مگر کمتر خواستن، قناعت کردن و بهره گیری از عقل برای کنترل اراده( اراده ای که همه چیز میخواهد)


فلسفه نیچه علیه فلسفه شوپنهاور
از رنجت فرار نکن، رنجت را درک کن

زندگیِ هر کسی ممکن است پُر از درد و رنج باشد، ولی نحوهٔ واکنشِ ماست که حرف آخر را می‌زن�. شوپنهاور می‌گوی� از امیال خود بکاهید و تسلیمِ زندگی شوید. اما نیچه واکنشی هنرگرایانه را در قبال مصائبِ زندگی پیشنهاد می‌ده� و می‌گوی� با رنج‌ه� روبه‌ر� شوید.

امیل چوران فیلسوفِ رومانیایی نوشته است: «اگر آدم‌ها� خوشبختی روی زمین زندگی می‌کنند� چرا بیرون نمی‌آین� و فریاد خوشحالی سر نمی‌دهن� و خوشبختی‌شا� را در خیابان‌ه� جار نمی‌زنند؟� بعضی‌ه� زندگی‌ها� بهتری دارند، اما رنج در زندگیِ همه هست. قرن‌ه� پیشرفت گرچه از برخی رنج‌ها� بشر کاسته، اما لزوما بشر را خوشبخت‌ت� نکرده است. چرا هنوز رنج وجود دارد و بهترین رویکرد در قبالش چیست؟

آرتور شوپنهاور فیلسوف آلمانی ‌ــ� که عقایدِ بدبینانه‌ا� در کتابِ «متعلقات و ملحقات» منتشرۀ ۱۸۵۱، بسیار محبوب شد ‌ــ� پاسخی تاثیرگذار به این پرسش داد. او نوشت: «زندگیْ کسب‌وکاری‌س� که دخلش به خرجش نمی‌رسد�. به نظرِ او آرزوهای آدم بیشتر از چیزی‌س� که دنیا بتواند ارضاء کند و برای همین، همهٔ آدم‌ه� دچار نوعی کسریِ همیشگی هستند.

یک نسل بعد، فردریش نیچه که خود را شاگرد شوپنهاور می‌دانست� ردّیه‌ا� تند و تیز مطرح کرد. او همْ همگانی‌بودن� رنج را قبول داشت، اما معتقد بود که شوپنهاور جوابِ مناسبی به آن نداده است. درواقع فکر می‌کر� که شوپنهاور ترسو بود؛ نیچه به جای آن‌ک� مثلِ یک حسابدار، لذت‌ه� و دردها را جمع و تفریق کند، فکر می‌کر� روبه‌روشد� با رنجْ اهمیتی حیاتی در زندگی دارد: چون «چکش و ابزاری‌س� که می‌توا� با آن یک جفتْ بال برای خود درست کرد». تضاربِ این دو دیدگاه، به درک بهترِ ما از مسئلهٔ رنج کمک می‌کن�. آیا هدفِ زندگی این است که لذت‌ها� ما بیشتر از دردهای ما باشد؟ یا برای سنجشِ زندگی‌مان� راهی وجود دارد که کمتر ماشینی باشد؟

شوپنهاور در دوره‌ا� می‌نوش� که اولین ترجمه‌ها� متونِ بودایی به زبان‌ها� غربی ظاهر شده بود، و او به نوعی این ایدهٔ بودایی که می‌گوی� «زندگی یعنی رنج» را قبول داشت ‌ــ� یعنی رنجْ جوهرِ حیات است. چیزهایی که لذت می‌دانیم� برای رفعِ موقتِ رنج‌هاست� مثلا آشامیدن و خوردن برای تسکینِ تشنگی و گرسنگی‌س�. درواقع، رنج‌ه� همیشه برمی‌گردن� و مسکّن‌ها� آن‌ه� هم همیشه موقتی‌س�. و کارِ لذت‌ه� این است که مدام در حال خنثی‌کردن� دردها باشند. برای همینْ همیشه کم می‌آوری�.

اما برای شوپنهاور، منبع واقعی رنج بشر، مسئلهٔ «زمان‌آگاهی� است ‌ــ� همان چیزی که ما را از حیوانات متمایز می‌کن�. به‌هرحا� تمام موجودات زنده دچار لذت‌ه� و دردهای جسمانی می‌شوند� اما حیوانات چون در بندِ گذشته و آینده نیستند، از نگرانی و اضطرابِ اضافی آزادند. آدم‌ه� افسوس می‌خورن� که گذشته را نمی‌توا� عوض کرد، و به آینده امیدوارند که آن هم معمولا به جایی نمی‌رس�. شوپنهاور با ارجاع به برهانِ ژان-ژاک روسو، گفت که خودآگاهیِ انسان باعث تشدید دردهای زندگی شده است بدون آن‌ک� بر لذت‌های� بیفزاید. و حتی وقتی به آرزوهامان می‌رسیم� نمی‌توانی� حفظ‌شا� کنیم. عشق می‌پژمرَد� دوستیْ می‌میرد� دستاوردها و دارایی‌ها� مادی بعد از مدتی دیگر ارضاءکننده نیستند.

به نوشتهٔ او، زمان همه چیز را به نیستی می‌کش� و بی‌ارز� می‌کن�. اگر آن زمانی را که صرفِ امید بست� و آرزوکردنِ چیزی می‌کنی� و برای باختنش تاسف می‌خوری� ‌ــ� کاری که هیچ حیوانی نمی‌کن� ‌ــ� با ساعاتی مقایسه کنیم که واقعا لذتش را تجربه می‌کنیم� متوجهِ اصل موضوع می‌شوی�. به عقیدهٔ او، خلقتِ بشر، نوعی اشتباه است. ضمیرِ خودآگاه مثل همان ظرفِ آبِ سوراخی‌س� که همیشه دوست دارد پُر باشد، اما هرگز نمی‌توان�.

به عقیدهٔ شوپنهاور، تنها کاری که در این مورد می‌توا� کرد این است که امیال و آرزوهامان را محدود کنیم ‌ــ� همان‌طو� که چند قرن قبل، فلاسفهٔ رواقی (البته به دلایل دیگری) گفته‌اند� هرچه کمتر بخواهیم، کمتر عذابِ نیافتن یا باختن را می‌کشی�. زندگیْ جهنم است اما می‌توانی� «اتاقی ضدحریق» برای خودمان بسازیم تا وقتی که عذابش تمام شود. به عقیدهٔ او، تسلیم‌شدن� آدم را از همهٔ نگرانی‌ه� و اضطراب‌ه� می‌رهانَ�.

برای نیچه، همهٔ این‌ه� راهنمای انفعال و نیهیلیسم [پوچ‌انگاری] بود. او حتی شوپنهاور و شاگردانش را متهم کرد که فرهنگِ آلمان را در اواخر قرن نوزدهم به ورطهٔ ترحم‌جوی� و رومانتیسم تنزل دادند. البته نیچه منکر این نبود که حیاتِ بشر پُر از رنج است. حتی حرف‌ها� شوپنهاور را دربارهٔ منشأ رنج قبول داشت، و نظریهٔ زمان‌آگاه� را پذیرفت. اما «اتاقِ ضدحریقی» را که شوپنهاور می‌گف� باید دنبالش باشیم، نیچه امری بیهوده می‌دانس�. چون آن را زندگی در انکار می‌دانس�: انکارِ وضع بشر. به نظر او نباید از چشمِ دنیا پنهان شوی، بلکه راهی برای زیستن در آن پیدا کنی، و حتی قدردانِ وجود داشتنَ� باشی. و به خیالِ نیچه، علی‌رغ� این‌ک� وجودداشتنْ درد دارد، می‌توا� به این قدردانی رسید.

چگونه؟ نیچه از تراژدی‌ها� یونان و دیگر هنرهای تراژیک مدرن الهام گرفت، مثلا داستان‌ها� داستایِفسکی: «آن‌ه� چیزهای زشتی را نمایش می‌دهند� اما در این زشتی، لذتی می‌یابند�. چرا از آثارِ تراژیک یا از شخصیت‌ها� داستایفسکی لذت می‌بریم� مگر سادیسم داریم که از رنجِ دیگران لذت می‌بریم� اصلا. این آثارِ هنری به ما یاد می‌دهن� که رنج و لذت را نباید تفکیک کرد و مثل شوپنهاور آن‌ه� را حساب و کتاب (جمع و تفریق) کرد. همهٔ خوشی‌ها� ما به رنجِ ما تنیده است. عمق و معنای حیات، با غلبه بر رنج به دست می‌آی�. بدون تجربهٔ تنهایی، عشق را در عمل درک نمی‌کنید� و زیبایی را بدون تجربهٔ زشتی؛ و ایمان را بدونِ شک‌کرد�. و این دردهاست که لذت‌ه� را معنادار می‌کن�.

شوپنهاور می‌خواه� از قیدِ زمان فرار کند، اما نیچه می‌گوی� «لذتِ رسیدن» را هم بپذیریم. درد و مرگْ سرنوشتِ همگان است، اما برخلاف حیوانات، ما فرصت داریم که آن را به چیزی دیگر تبدیل کنیم که هیچ حیوانی نمی‌توان�. به عقیدهٔ نیچه، جُستنِ لذت در آینده، [زمانِ] حالِ شما را خراب می‌کن�. و حتی از بدترین رنج‌ه� می‌توا� چیزهای زیبا خلق کرد. البته این رویکرد، دردِ ما را از بین نمی‌برد� اما رنج می‌توان� جزئی از یک کل باشد. از نظر نیچه، شوپنهاور که خودش به بدبینی معروف بود، آن‌قد� قوی نبود که به «بدبینیِ فعال» برسد: یعنی سطحی از بدبینی که کماکان رنجِ انسان را دستِ‌بال� می‌گیر� اما در مواجهه با رنجْ سقوط نمی‌کن�.

و برای همین هم مثلا از نظر نیچه، شخصیتِ دون‌کیشو� مظهرِ این نوع بدبینیِ فعال بود. به عقیدهٔ نیچه، سروانتس (خالق دون‌کیشو�) مردی فعال و هدفمند در دنیایی بی‌رح� و خشن بود که به‌رغم� رنج و شکست و نهایتا مرگ، اهدافش را دنبال کرد ‌ــ� بدون آن‌ک� حتی یک بار، لذت‌ه� و دردهایش را جمع و تفریق کند. به عقیدهٔ نیچه، کتابِ سروانتس تاریخچهٔ طولانی رنج‌ها� اوست، و حتی «کتابی بسیار شاد است»، نه به این خاطر که بدبینی را آموزش می‌دهد� بلکه چون رویکردِ صحیح به مشکلاتِ زندگی را نمایش می‌ده�
نقد بخش انتهایی از : جاشوا دینستاگ
36 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read وجدان زنو.
Sign In »

Reading Progress

September 6, 2022 – Started Reading
September 6, 2022 – Shelved as: to-read
September 6, 2022 – Shelved
September 6, 2022 – Shelved as: کتابخان-شخصی
September 12, 2022 –
page 291
61.65% "انسان یک نگاه را بهتر از یک حرف به خاطر می سپارد... زیرا در تمام فرهنگ لغات جهان کلمه ای به تنهایی وجود ندارد که قدرت برهنه کردن زنی را داشته باشد، در حالیکه یک نگاه چنین قدرتی را دارد"
September 17, 2022 – Finished Reading

No comments have been added yet.