Ali's Reviews > پردخان�
پردخان�
by
by

شاهی بر سوگلی اش عاشق بود
روزی با وی قهرش امد، خود را به مرگ زد
تا بداند وی را چه میشو�
سوگلی شاه را دید افتاده
ماتمیان گردش سینه چاک و فعان سر داده
اشکی نریخت، دمی به وی آویخت
چشم بر هم زدنی دشنه او را ربود و این هم قلب
دیر بود که بگویند آزمون سلطان است
با این همه سلطان راضی از این بازی بود و همه خوبی بود
زیرا که فقط او میدانس� که خنجر چوبی بود
سلطان اشک افشان خود را به پای بانو انداخت
و عشق را شناخت
ولی چقدر طولانی و سختخوا� بود. خسته شدم!
روزی با وی قهرش امد، خود را به مرگ زد
تا بداند وی را چه میشو�
سوگلی شاه را دید افتاده
ماتمیان گردش سینه چاک و فعان سر داده
اشکی نریخت، دمی به وی آویخت
چشم بر هم زدنی دشنه او را ربود و این هم قلب
دیر بود که بگویند آزمون سلطان است
با این همه سلطان راضی از این بازی بود و همه خوبی بود
زیرا که فقط او میدانس� که خنجر چوبی بود
سلطان اشک افشان خود را به پای بانو انداخت
و عشق را شناخت
ولی چقدر طولانی و سختخوا� بود. خسته شدم!
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
پردخان�.
Sign In »