Masoome's Reviews > جزیر
جزیر
by
by

خب تموم شد.
همه� فکر میکرد� که از این کتابهایی� که همه� توصیفه و یه داستان ساده و کوتاه دارن و خسته کننده� و دست و دلم به خوندنش نمیرفت� اما وقتی شروع کردم بخونم دیدم از اون کتابهایی� که همه� توصیفه و یه داستان ساده داره، اما وای از هیجانی که بهم میدا� خوندنش!
چه توووووصیفهای�! چه توصیفهای�!
ببینید:
ئیتیهات� تنها زن تاهیتیایی بود که پاهای بلندی نداشت، بلکه درشتی مختصر اعضایش که با باریکی فوقالعاده� کمرش جبران میشد� به قسمت تحتانی تنش حالتی گرد و فشرده میدا� که با تامل به نظر خوشایند میآم�. بالاتنها� پر بود و سرش به شدت ریز، گویی که آفریدگار پس از آنکه با گشادهدست� بسیار بالاتنها� را به پایان رسانید، در قالب زدن سرش ناگزیر به صرفهجوی� شده بود...
داستان کتاب درباره� یک گروه بریتانیاییه که همراه یک گروه بومی سیاهپوس� به یه جزیر� خالی از سکنه میر�. راوی داستان سوم شخص محدود به ذهن یک شخصیت (پرسل)، هرچند گاهی از دل بعضی شخصیتها� دیگه هم جملاتی رو گفته، اما شما همراه پرسل غافلگیر میشید� نگران میشید� یخ میکنید� عاشق میشید� خسته و کلافه میشید� میترسی� و شک میکنی�.
داستان، داستان بهائیه که ممکنه آدم مجبور بشه برای ایستادن سر اعتقاداتش پرداخت کنه... و من چقدر دلم میخوا� الان با یک نفر که کتاب رو خونده، درباره� این که تصمیم پرسل درست بود یا نه، صحبت کنم.
این کتاب دوست خوبی بود برای من. خوشحالم که توی راه مطالعه� قرار گرفت. :)
همه� فکر میکرد� که از این کتابهایی� که همه� توصیفه و یه داستان ساده و کوتاه دارن و خسته کننده� و دست و دلم به خوندنش نمیرفت� اما وقتی شروع کردم بخونم دیدم از اون کتابهایی� که همه� توصیفه و یه داستان ساده داره، اما وای از هیجانی که بهم میدا� خوندنش!
چه توووووصیفهای�! چه توصیفهای�!
ببینید:
ئیتیهات� تنها زن تاهیتیایی بود که پاهای بلندی نداشت، بلکه درشتی مختصر اعضایش که با باریکی فوقالعاده� کمرش جبران میشد� به قسمت تحتانی تنش حالتی گرد و فشرده میدا� که با تامل به نظر خوشایند میآم�. بالاتنها� پر بود و سرش به شدت ریز، گویی که آفریدگار پس از آنکه با گشادهدست� بسیار بالاتنها� را به پایان رسانید، در قالب زدن سرش ناگزیر به صرفهجوی� شده بود...
داستان کتاب درباره� یک گروه بریتانیاییه که همراه یک گروه بومی سیاهپوس� به یه جزیر� خالی از سکنه میر�. راوی داستان سوم شخص محدود به ذهن یک شخصیت (پرسل)، هرچند گاهی از دل بعضی شخصیتها� دیگه هم جملاتی رو گفته، اما شما همراه پرسل غافلگیر میشید� نگران میشید� یخ میکنید� عاشق میشید� خسته و کلافه میشید� میترسی� و شک میکنی�.
داستان، داستان بهائیه که ممکنه آدم مجبور بشه برای ایستادن سر اعتقاداتش پرداخت کنه... و من چقدر دلم میخوا� الان با یک نفر که کتاب رو خونده، درباره� این که تصمیم پرسل درست بود یا نه، صحبت کنم.
این کتاب دوست خوبی بود برای من. خوشحالم که توی راه مطالعه� قرار گرفت. :)
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
جزیر.
Sign In »
Reading Progress
April 1, 2023
– Shelved as:
to-read
April 1, 2023
– Shelved
April 6, 2023
–
Started Reading
April 10, 2023
–
Finished Reading