Nasrin M's Reviews > وضعیت محاصر
وضعیت محاصر
by
by

"شاید آنچه ما را همچنان در لجن زار هویت، ترور و وحشت فرو و فروتر می برد همین نداشتن تخیل برای وضعیتی نو است.
درویش در این شعر از امکان های دیگر حرف می زند، از خیال های نو."
****
این جا
بر سراشیبِ تپه ها
پیش از شکاف زمان، پیش از غروب هوا
نزدیک باغ های سایه شکسته
جان می کنیم مثل زندانی
کار می کنیم کارِ بیکاری:
بذرِ امید می کاریم.
...
در محاصر
زندگی زمانی است
میان به یاد آوردنِ آغازِ محاصر
و فراموشیِ پایان اش.
...
هنگام که ناپدید شوند هواپیماها
سفیدا
کبوتران سفید
باز می گردند و می شویند گونه های افق را
با بال هاشان که آزادند.
بازمی یابند دوباره شادی را
و حق مالکیت شان را بر آسمان.
بالاتر
باز هم بالاتر
سفیدا
کبوتران سفید
بالا و بالاتر پرواز می کنند.
کاش این آسمان حقیقت داشت!
(چنین گفت با من مردی که از میان دو بمب گذشت.)
...
این جا، تاریخ جمع می آید در ما
خوب و بد، سرخ و سیاه.
گناهی اگر نبود کتاب مقدس نیز کوتاه تر می بود.
و گر سراب نبود گام های پیامبران بر شن و ماسه استوارتر می شد
و راهِ ملکوت کوتاه تر.
بگذار ابدیت مشغول ازلیت اش باشد...
من اما برای سایه ام زمزمه می کنم:
تاریخ مان اگر کمتر شلوغ بود
قصایدمان در مدح صنوبران بیشتر میش�.
...
بیست سطر درباره ی عشق نوشتم
و در خیالم
محاصر
بیست متر عقب نشست!
...
به نگهبان سوم:
انتظار را یاد می دهم به تو،
نشسته بر نیمکتی سنگی،
شاید نام هامان را به هم بگوییم،
و به شباهتی تصادفی بین مان
پی ببریم:
تو را مادری است،
و مرا نیز؛
و ما را یک باران
و ما را یک ماه هست؛
و غیابی مختصر از خانه .
...
در محاصر
زمان به مکانی بدل می شود
مبهوت جاودانگی اش.
در محاصر
مکان به زمانی بدل می شود
که دیروز و فردای خود را
از دست داده است.
...
صلح ترانه ی زیستن است این جا،
در میانه ی زندگی،
بر روی ساقه های گندم همچون سیم های ساز.
درویش در این شعر از امکان های دیگر حرف می زند، از خیال های نو."
****
این جا
بر سراشیبِ تپه ها
پیش از شکاف زمان، پیش از غروب هوا
نزدیک باغ های سایه شکسته
جان می کنیم مثل زندانی
کار می کنیم کارِ بیکاری:
بذرِ امید می کاریم.
...
در محاصر
زندگی زمانی است
میان به یاد آوردنِ آغازِ محاصر
و فراموشیِ پایان اش.
...
هنگام که ناپدید شوند هواپیماها
سفیدا
کبوتران سفید
باز می گردند و می شویند گونه های افق را
با بال هاشان که آزادند.
بازمی یابند دوباره شادی را
و حق مالکیت شان را بر آسمان.
بالاتر
باز هم بالاتر
سفیدا
کبوتران سفید
بالا و بالاتر پرواز می کنند.
کاش این آسمان حقیقت داشت!
(چنین گفت با من مردی که از میان دو بمب گذشت.)
...
این جا، تاریخ جمع می آید در ما
خوب و بد، سرخ و سیاه.
گناهی اگر نبود کتاب مقدس نیز کوتاه تر می بود.
و گر سراب نبود گام های پیامبران بر شن و ماسه استوارتر می شد
و راهِ ملکوت کوتاه تر.
بگذار ابدیت مشغول ازلیت اش باشد...
من اما برای سایه ام زمزمه می کنم:
تاریخ مان اگر کمتر شلوغ بود
قصایدمان در مدح صنوبران بیشتر میش�.
...
بیست سطر درباره ی عشق نوشتم
و در خیالم
محاصر
بیست متر عقب نشست!
...
به نگهبان سوم:
انتظار را یاد می دهم به تو،
نشسته بر نیمکتی سنگی،
شاید نام هامان را به هم بگوییم،
و به شباهتی تصادفی بین مان
پی ببریم:
تو را مادری است،
و مرا نیز؛
و ما را یک باران
و ما را یک ماه هست؛
و غیابی مختصر از خانه .
...
در محاصر
زمان به مکانی بدل می شود
مبهوت جاودانگی اش.
در محاصر
مکان به زمانی بدل می شود
که دیروز و فردای خود را
از دست داده است.
...
صلح ترانه ی زیستن است این جا،
در میانه ی زندگی،
بر روی ساقه های گندم همچون سیم های ساز.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
وضعیت محاصر.
Sign In »
Reading Progress
April 19, 2023
–
Started Reading
April 19, 2023
– Shelved as:
poetry
April 19, 2023
– Shelved
April 21, 2023
–
Finished Reading