Peiman E iran's Reviews > زن�
زن�
by
by

دوستان� گرانقدر، اگر بشود نام این نوشته های سکسیِ «چارلز بوکوفسکی» یا همان «چارلز بوکافسکی» را داستان بگذاریم، باید بگویم که قرار است بدون سانسور و خیلی راحت، در این کتاب با سکس و نام بردن از اعضایِ بدنِ زن و مرد و این مسائل، روبرو شوید.. البته این هم نوعی نوشتن است و اگر با آن مشکلی ندارید، میتواند برایتان جالب و خواندنی باشد... به هرحال، راوی داستان نه تنها از اهمیتِ سکس برای خودش میگوید، بلکه سکس را برای شخصیتهای درونِ داستانش نیز بزرگترین خواسته و نیاز به شمار می آورد.. که صدالبته باید قبول کنیم، به درستی سکس آنقدر اهمیت دارد که نمیتوان با سانسور و درپوش گذاشتن بر روی آن، چنین موضوعِ مهمی را نادیده گرفت، چه بسا شعله ور شدنِ آتشِ دلدادگی با همین سکس بیشتر خواهد شد... ولی نکته اینجاست که چنانچه نگاهِ ابزاری به جنسِ زن داشته باشید و یا چنانچه یک یا چند نفر را به عنوانِ پارتنر و شریکِ جنسی انتخاب کنید، دیگر سکس و هم آغوشیِ شما از دایرهٔ لذتِ معاشقه و دلباختگی خارج میشود و شبیه به خوردن آب و غذا برای رفعِ شهوت است و بس.. تفریق کردنِ شخصیتِ عاطفی در آغوشِ این و آن و همزمان در آغوش این و آن خوابیدن، دیگر اسمش معاشقه و سکس با شخصِ دلخواه نیست، بلکه اسمش هرزگیست.. فرقی هم ندارد که زن همزمان با دو سه تن باشد و یا مرد همزمان با زنانِ مختلفی همخوابه شود. در هر دو صورت عنوانش هرزگی و بدکارگی خواهد بود.. آنچه را که خودم تجربه کردم، باعث شد تا به این نتیجه برسم که نخستین آسیبی که در انتخابِ چنین مسیری به ما وارد میشود، این خواهد بود که تواناییِ چشیدنِ طعمِ عشق را از دست خواهیم داد و با هرکسی آشنا شده و واردِ رابطه شویم، دیگر دلبستهٔ طرفِ مقابلمان نمیشویم و یا به سختی ممکن است این اتفاق رقم بخورد
بگذری�.. نمیدانم در مورد این داستانِ سکسی، چگونه چکیده نویسی کنم... داستان، از زبانِ مردی به نام «هنری چیناسکی» یا «هنک» روایت میشود که خاطراتش را تعریف میکند.. مردی گوشه گیر و چشم چران که در ۳۵ سالگی ازدواج کرده و ازدواجش دو سال دوام داشته و زنش مرده است و دختری شش ساله داشته که قبل از ازدواج به دنیا آمده است... در پنجاه سالگی تا چهار سال با ھیچ زنی رابطه و سکس نداشته و در تمامِ این سالها، نیازش را با خودارضایی، برطرف کرده است.. کارمندِ ادارهٔ پست بوده و پس از خارج شدن از کار، به نویسندگی رو آورده است.. حال در پنجاه سالگی دلباختهٔ زنی مجسمه ساز به نام «لیدیا» شده که ۳۰ سال سن داشته و یک پسر ۸ ساله و یک دختر ۵ ساله دارد.. اولین شاخصهٔ بارز در لیدیا که چشمانِ هنک را به خود جلب کرده، کونِ بزرگش در شلوار جین بوده و البته موهای پرپشت و بلندش
ب� غیر از لیدیا با زنانِ دیگری هم در داستان آشنا میشویم. زنانی مثلِ «کاترین» و «میندی»... که البته شناختی که شما از این زنان در داستان پیدا میکنید، همان نگاهِ ابزاریِ هنک یا همان هنری چیناسکی به زنان است.. نازِ این زن فلان بود و کونِ آن زن بهمان بود و رون پاها و سینه هایش بیسار بود.. قرار است شما در جریانِ کیفیتِ سکسها، ارضا شدن ها و ارضا نشدن هایِ یک نویسنده و شاعرِ الکلی و پا به سن گذاشته و گوشه گیر، قرار بگیرید
ا� دیگر مسائلی که در دلِ داستان به آن اشاره میشود، نشان دادن وضعیتِ زنانی است که نیاز به سکس دارند و برخی اوقات دغدغهٔ نگهداری از بچه، باعث میشود تا حتی یک سکس با دل خوش از گلویشان پایین نرود.. و یا زنانی که آنقدر به سکس نیاز دارند که شرایطِ طرفِ مقابلشان اصلاً برایشان اهمیت ندارد.. یا زنانی که هدفشان از برقراریِ رابطهٔ دوستی، فقط و فقط سکس است و هدفشان ازدواج و یا ماندگاری در رابطه ای بلند مدت نیست.. و اینکه سکس جزو آن دسته از نیازهاییست که بدونِ رفعِ آن، زندگی کردن بسیار سخت است
-----------------------------------
جملا� انتخابی از این کتاب
++++++++++++++++++++
د� موردِ هرزه ها نوشتن، آسونه
*
اولی� بوسه ..اولین سکس و چندتا اتفاق ...آدما همون اولش جالبند.. بعد ...حتماً، آروم آروم، همهٔ سوراخ سنبه ها و دیوونگی هایِ خودشون رو نشون میدن.. من براشون پیر و زشت و حقیر و حقیرتر میشم... شاید به خاطرِ این بود که چسبیده بودم به دخترهایِ جوون.. من کینگ کونگ بودم و اونا ظریف و لاغر ...داشتم مرگمو اینجوری به عقب می انداختم؟ با دخترهایِ جوون بودن در واقع این طور نبود که میخواستم احساس پیری نکنم؟؟ فقط نمیخواستم ناجور پیر بشم... آروم و پوسیده.. و قبل از اینکه مرگ برسه، بمیرم
*
بزرگتری� چالش و تراژدی برای زن، داشتنِ سوراخ و *** گشاد است.. «میندی» همینطور بود.. هیچ احساسی تو سکس باهاش نداشتم.. انگار داشتم با یک کیسهٔ کاغذیِ شل و ول و بزرگ، سکس میکردم
*
اول� یک رابطه، همیشه آسون ترین بخششه.. بعدش پوچی میاد و دیگه متوقف نمیشه
*
وقت� بی اعتنایی همهٔ وجودت رو پر کنه، اُسکول بودن، چیز بدی نیست
-----------------------------------
امیدوار� این ریویو در جهتِ آشنایی با این کتاب، کافی و مفید بوده باشه
«پیرو� باشید و ایرانی»
بگذری�.. نمیدانم در مورد این داستانِ سکسی، چگونه چکیده نویسی کنم... داستان، از زبانِ مردی به نام «هنری چیناسکی» یا «هنک» روایت میشود که خاطراتش را تعریف میکند.. مردی گوشه گیر و چشم چران که در ۳۵ سالگی ازدواج کرده و ازدواجش دو سال دوام داشته و زنش مرده است و دختری شش ساله داشته که قبل از ازدواج به دنیا آمده است... در پنجاه سالگی تا چهار سال با ھیچ زنی رابطه و سکس نداشته و در تمامِ این سالها، نیازش را با خودارضایی، برطرف کرده است.. کارمندِ ادارهٔ پست بوده و پس از خارج شدن از کار، به نویسندگی رو آورده است.. حال در پنجاه سالگی دلباختهٔ زنی مجسمه ساز به نام «لیدیا» شده که ۳۰ سال سن داشته و یک پسر ۸ ساله و یک دختر ۵ ساله دارد.. اولین شاخصهٔ بارز در لیدیا که چشمانِ هنک را به خود جلب کرده، کونِ بزرگش در شلوار جین بوده و البته موهای پرپشت و بلندش
ب� غیر از لیدیا با زنانِ دیگری هم در داستان آشنا میشویم. زنانی مثلِ «کاترین» و «میندی»... که البته شناختی که شما از این زنان در داستان پیدا میکنید، همان نگاهِ ابزاریِ هنک یا همان هنری چیناسکی به زنان است.. نازِ این زن فلان بود و کونِ آن زن بهمان بود و رون پاها و سینه هایش بیسار بود.. قرار است شما در جریانِ کیفیتِ سکسها، ارضا شدن ها و ارضا نشدن هایِ یک نویسنده و شاعرِ الکلی و پا به سن گذاشته و گوشه گیر، قرار بگیرید
ا� دیگر مسائلی که در دلِ داستان به آن اشاره میشود، نشان دادن وضعیتِ زنانی است که نیاز به سکس دارند و برخی اوقات دغدغهٔ نگهداری از بچه، باعث میشود تا حتی یک سکس با دل خوش از گلویشان پایین نرود.. و یا زنانی که آنقدر به سکس نیاز دارند که شرایطِ طرفِ مقابلشان اصلاً برایشان اهمیت ندارد.. یا زنانی که هدفشان از برقراریِ رابطهٔ دوستی، فقط و فقط سکس است و هدفشان ازدواج و یا ماندگاری در رابطه ای بلند مدت نیست.. و اینکه سکس جزو آن دسته از نیازهاییست که بدونِ رفعِ آن، زندگی کردن بسیار سخت است
-----------------------------------
جملا� انتخابی از این کتاب
++++++++++++++++++++
د� موردِ هرزه ها نوشتن، آسونه
*
اولی� بوسه ..اولین سکس و چندتا اتفاق ...آدما همون اولش جالبند.. بعد ...حتماً، آروم آروم، همهٔ سوراخ سنبه ها و دیوونگی هایِ خودشون رو نشون میدن.. من براشون پیر و زشت و حقیر و حقیرتر میشم... شاید به خاطرِ این بود که چسبیده بودم به دخترهایِ جوون.. من کینگ کونگ بودم و اونا ظریف و لاغر ...داشتم مرگمو اینجوری به عقب می انداختم؟ با دخترهایِ جوون بودن در واقع این طور نبود که میخواستم احساس پیری نکنم؟؟ فقط نمیخواستم ناجور پیر بشم... آروم و پوسیده.. و قبل از اینکه مرگ برسه، بمیرم
*
بزرگتری� چالش و تراژدی برای زن، داشتنِ سوراخ و *** گشاد است.. «میندی» همینطور بود.. هیچ احساسی تو سکس باهاش نداشتم.. انگار داشتم با یک کیسهٔ کاغذیِ شل و ول و بزرگ، سکس میکردم
*
اول� یک رابطه، همیشه آسون ترین بخششه.. بعدش پوچی میاد و دیگه متوقف نمیشه
*
وقت� بی اعتنایی همهٔ وجودت رو پر کنه، اُسکول بودن، چیز بدی نیست
-----------------------------------
امیدوار� این ریویو در جهتِ آشنایی با این کتاب، کافی و مفید بوده باشه
«پیرو� باشید و ایرانی»
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
زن�.
Sign In »