Amin's Reviews > یک عاشقانه� آرام
یک عاشقانه� آرام
by
یک عاشقانه آرام را دوست نداشتم. البته که نویسنده سعی میکن� حرفها� قشنگی بزند -بیش� بعضی از آنه� آنقد� قشنگ هستند که آدم را به فکر فرو ببرد- اما این کار را در قالب مناسبی نمیکن�. تقریبا کتاب فریاد میزن� که داستانی در کار نیست. اگر هم خط داستانی ضعیفی هست برای این است که نویسنده در خلال آن بتواند تفکرات و اندیشههای� را به زبان بیاورد. مقایسها� میکن� با "سقوط" که آنج� هم وضع تقریبا همین است. کتاب محملی برای بیان اندیشهها� کامو است ولی به آن داستانی داده و شیوه روایتی خاص که به گونها� خواننده را به دنبال خود میکشان�. شاید اگر بیشتر روی جنبه داستانی کار میش� با همین شخصیته� -نه زیادتر و نه کمت�- میش� نصایح نویسنده را راحتت� هضم کرد.
داستان در بعد زمان مشکل دارد. اگر قرار است داستانی بدون بعد زمان مطرح بشود مسئلها� نیست ولی در آن وقایع تاریخی و بدتر تاریخ وقایع را نباید آورد.
نویسنده بی هیچ ابایی، اقرار میکن� که دارد شعار میده� و این را حسن میشمار� (با دلایل خودش) گرچه به نظر من شعار از حدی که بالاتر رفت به جای اینکه رو به جلو حرکت دهد، در جا متوقف میکن� و بلکه به عقب هل میده�.
تکرار تکرار تکرار. بارها جملها� از زبان گیله مرد تکرار میشو� تا جایی که صدای عسل را هم در میآور�! این تکرار واقعا آزاردهنده است.
در ابتدای کتاب عسل از مهی صحبت میکن� و گیله مرد او را از آن باز میدار�. در حالی که در اواسط کتاب عسل به بدترین شکل به گیله مرد حمله میکن� که زندگی را به کتابهای� خلاصه کردها� و برو و در بین مردم زندگی را بیاموز و از این موارد. در حالی که زندگی گیله مرد بین کتابهای� یک جورهایی همان مهی است که خود عسل طالب آن است. به نظر من این دوگانگی بسیار واضحی از طرف یک شخصیت داستان است. (واضح است که تفکر نویسنده در مورد کتاب که از زبان عسل بیرون میآی� را قبول ندارم)
گیله مرد و به نظر من عسل کاملا مطلقگراین�. با اینکه گیله مرد میگوی� "هیچ عاشقی شبیه عاشقی دیگر نیست" مدام میخواه� نسخه صادر کند که عاشق فلان است و بیسار. دست به فرمولیزه کردن عشق و عاشق زدن، به نظرم کاری نشدنیست
بخشهای� هم داشت که دوست داشتم. شاید دوستداشتنیتری� بخش برای من بازدید زن و شوهر از بیمارستان کودکان بود. به نظرم خیلی خوب بود.
در میان انبوه تفکراتی که بیان میکن� خیلی از موارد را هم پسندیدم. مثلا اینکه به چرخه� عادت نیفتیم. اینکه مثلا برای رفتن به سر کار هر بار از راهی متفاوت برویم. اینکه همه ما وقت به اندازه کافی داریم ولی آن را به بطالت و غر زدن و گلایه کردن میگذرانی�. نیاز انسان به دو روز تعطیل در طول هفته و...
در طول کتاب دو سه بار هم بدجور به پزشکها� پولکی این دوره زمان توپید که من به شخصه بسیار خوشم آمد.
با همه این تفاسیر، با همه تکجملهه� و پاراگرافها� خوبی که داشت، کتاب را دوست نداشتم. شاید نمره 2.5 برایش مناسب باشد که با قدری بیرحم� به پایین گردش میکن�.
"فاصله معیاریست برای انتخاب صدا" و به همین دلیل "عاشق زمزمه میکند� فریاد نمیزن�"
by

Amin's review
bookshelves: fiction, iranian
Apr 30, 2015
bookshelves: fiction, iranian
Read 2 times. Last read April 30, 2015 to May 1, 2015.
هیچوق� هیچچی� درست نمیشو� چون توقعات ما بیشتر میشو� و تغییر میکن�. هیچ قلها� آخرین قله نیست. رسیدن، غمانگی� است. راه بهتر از منزلگاه است
یک عاشقانه آرام را دوست نداشتم. البته که نویسنده سعی میکن� حرفها� قشنگی بزند -بیش� بعضی از آنه� آنقد� قشنگ هستند که آدم را به فکر فرو ببرد- اما این کار را در قالب مناسبی نمیکن�. تقریبا کتاب فریاد میزن� که داستانی در کار نیست. اگر هم خط داستانی ضعیفی هست برای این است که نویسنده در خلال آن بتواند تفکرات و اندیشههای� را به زبان بیاورد. مقایسها� میکن� با "سقوط" که آنج� هم وضع تقریبا همین است. کتاب محملی برای بیان اندیشهها� کامو است ولی به آن داستانی داده و شیوه روایتی خاص که به گونها� خواننده را به دنبال خود میکشان�. شاید اگر بیشتر روی جنبه داستانی کار میش� با همین شخصیته� -نه زیادتر و نه کمت�- میش� نصایح نویسنده را راحتت� هضم کرد.
داستان در بعد زمان مشکل دارد. اگر قرار است داستانی بدون بعد زمان مطرح بشود مسئلها� نیست ولی در آن وقایع تاریخی و بدتر تاریخ وقایع را نباید آورد.
نویسنده بی هیچ ابایی، اقرار میکن� که دارد شعار میده� و این را حسن میشمار� (با دلایل خودش) گرچه به نظر من شعار از حدی که بالاتر رفت به جای اینکه رو به جلو حرکت دهد، در جا متوقف میکن� و بلکه به عقب هل میده�.
تکرار تکرار تکرار. بارها جملها� از زبان گیله مرد تکرار میشو� تا جایی که صدای عسل را هم در میآور�! این تکرار واقعا آزاردهنده است.
در ابتدای کتاب عسل از مهی صحبت میکن� و گیله مرد او را از آن باز میدار�. در حالی که در اواسط کتاب عسل به بدترین شکل به گیله مرد حمله میکن� که زندگی را به کتابهای� خلاصه کردها� و برو و در بین مردم زندگی را بیاموز و از این موارد. در حالی که زندگی گیله مرد بین کتابهای� یک جورهایی همان مهی است که خود عسل طالب آن است. به نظر من این دوگانگی بسیار واضحی از طرف یک شخصیت داستان است. (واضح است که تفکر نویسنده در مورد کتاب که از زبان عسل بیرون میآی� را قبول ندارم)
گیله مرد و به نظر من عسل کاملا مطلقگراین�. با اینکه گیله مرد میگوی� "هیچ عاشقی شبیه عاشقی دیگر نیست" مدام میخواه� نسخه صادر کند که عاشق فلان است و بیسار. دست به فرمولیزه کردن عشق و عاشق زدن، به نظرم کاری نشدنیست
بخشهای� هم داشت که دوست داشتم. شاید دوستداشتنیتری� بخش برای من بازدید زن و شوهر از بیمارستان کودکان بود. به نظرم خیلی خوب بود.
در میان انبوه تفکراتی که بیان میکن� خیلی از موارد را هم پسندیدم. مثلا اینکه به چرخه� عادت نیفتیم. اینکه مثلا برای رفتن به سر کار هر بار از راهی متفاوت برویم. اینکه همه ما وقت به اندازه کافی داریم ولی آن را به بطالت و غر زدن و گلایه کردن میگذرانی�. نیاز انسان به دو روز تعطیل در طول هفته و...
در طول کتاب دو سه بار هم بدجور به پزشکها� پولکی این دوره زمان توپید که من به شخصه بسیار خوشم آمد.
با همه این تفاسیر، با همه تکجملهه� و پاراگرافها� خوبی که داشت، کتاب را دوست نداشتم. شاید نمره 2.5 برایش مناسب باشد که با قدری بیرحم� به پایین گردش میکن�.
"فاصله معیاریست برای انتخاب صدا" و به همین دلیل "عاشق زمزمه میکند� فریاد نمیزن�"
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
یک عاشقانه� آرام.
Sign In »