ŷ

Ahmad Sharabiani's Reviews > The Tartar Steppe

The Tartar Steppe by Dino Buzzati
Rate this book
Clear rating

by
614778
's review

really liked it

** spoiler alert ** Il Deserto dei Tartari = The desert of the Tartars = The Tartar Steppe, Dino Buzzati

The Tartar Steppe is a novel by Italian author Dino Buzzati, published in 1940.

The novel tells the story of a young officer, Giovanni Drogo, and his life spent guarding the Bastiani Fortress, an old, unmaintained border fortress. The plot of the novel is Drogo's lifelong wait for a great war in which his life and the existence of the fort can prove its usefulness.

The human need for giving life meaning and the soldier's desire for glory are themes in the novel. Drogo is posted to the remote outpost overlooking a desolate Tartar desert; he spends his career waiting for the barbarian horde rumored to live beyond the desert.

Without noticing, Drogo finds that in his watch over the fort he has let years and decades pass and that, while his old friends in the city have had children, married, and lived full lives, he has come away with nothing except solidarity with his fellow soldiers in their long, patient vigil.

When the attack by the Tartars finally arrives, Drogo gets ill and the new chieftain of the fortress dismisses him. Drogo, on his way back home, dies lonely in an inn.

عنوانها: بیابان تاتارها؛ صحرای تاتارها؛ نویسنده: دینو بوتزاتی؛ تاریخ نخستین خوانش: سال 1972 میلادی

عنوان: بیابان تاتارها؛ نویسنده: دینو بوتزاتی؛ مترجم سروش حبیبی؛ تهران، نیل، 1349؛ در 227ص؛ چاپ دیگر تهران، روزنه، 1380؛ در 195ص؛ شابک 9643340813؛ چاپ دیگر تهران، کتاب خورشید، 1389؛ در 255ص؛ شابک 9789647081498؛ چاپ سوم 1393؛ چاپ چهارم 1395؛ چاپ دیگر انتشارات ماهی، 1398؛ در 232ص؛ شابک 9789642093212؛ موضوع داستانهای نویسندگان ایتالیایی - سده 20م

عنوان: صحرای تاتارها؛ نویسنده: دینو بوتزاتی؛ مترجم: مهشید یهروزی؛ تهران، انجمن فرهنگی ایتالیا، 1365؛ در 240ص؛

عنوان: صحرای تاتارها؛ نویسنده: دینو بوتزاتی؛ مترجم: محسن ابراهیم؛ تهران، نشر مرکز؛ 1379؛ در 264ص؛ شابک 9643055493؛ چاپ دوم 1387؛ شابک 9789643055493؛

رمان بیابان تاتارها داستانِ غم‌انگی� سرنوشت افسرى جوان به نام «دروگو جووانى» است که براى خدمت به قلعه� اى دور افتاده، در حاشیه بیابانى معروف به «بیابان تاتارها» اعزام مى‌شود� «بوتزاتى» با ترسیم دنیاى روزمره و خاکسترى «دروگو» توانست برنده ی جایزه ادبى «استرگا» شود؛ «والریو زورلینى»، کارگردان نامدار ایتالیایى، براساس همین رمان فیلمى به همین نام ساخته است که بخش‌های� از آن در ایران و ارگ بم فیلمبردارى شده است

نقل از پشت جلد کتاب: «همه� چیز در گریز است؛ آدم‌ها� فصل‌ها� ابرها، همه شتابانند…� و این شط به� ظاهر کُند حرکت که هرگز باز نمی‌ایستد� پیوسته تو را با خود می‌بر�.» پایان نقل

دروگو با عزمى جزم راهىِ قلعه کهن باستیانى مى‌شود� قلعه� اى که در دل بیابانى خشک و لم یزرع قرار دارد؛ او جوان است و رویاى دلاورى در سر مى‌پروراند� با این امید پا در رکاب اسب گذاشته که با مدال شجاعتى نزد مادر چشم انتظارش بازگردد؛ اما از همان ابتدا شماى کلى داستان پیش چشم خواننده مى‌آی�: «جز حرمان بى‌پایا� بیابانى بریان و نامسکون چیزى نبود (بیابان تاتارها � صفحه 23)»؛

اینگونه در ناخودآگاه خوانشگر بذرى کاشته مى‌شو� که نشان از تلخى و تلخکامى داستان پیش رو دارد؛ هماندم که «دروگو» پای بر دژ مى‌گذارد� درمى‌یاب� اینجا با آن قلعه لجستیکى که همیشه در ذهن مى‌پروراند� تفاوت‌ه� دارد؛ اینجا بالى براى پرواز نمى‌ماند� راهى براى پیشرفت نیست، و مدال شجاعتى بر سینه کسى نمى‌درخشد� گرد روزمرگى بر همه� چیز و همه� کس بنشسته و چاره� اى نیست جز یکرنگ شدن با جماعت؛ «دروگو» بلافاصله درخواستِ انتقالى می‌دهد� اما سرهنگ کوشش میکند نظر او را براى ماندن در قلعه جلب کند؛ اینجا همان لحظه تاریخى است که در زندگى هر شخصى نظیرش بسیار یافت مى‌شو�

ماندن بر سر دو راهى؛ راهى که «دروگو» برمى‌گزین� تحت تاثیرِ جادوى ملال قلعه است: «با این همه نیرویى ناشناخته مانع از بازگشت او به شهر مى‌ش� و شاید هم این نیرو از ضمیر خودش سرچشمه مى‌گرف� و او خود از آن خبر نداشت. (بیابان تاتارها � صفحه 39)»؛

نویسنده دست خود را رو مى‌کن� و به خوانشگر نهیب مى‌زن� که منتظر حادثه� اى شگفت نباشد: «چند ماه بعد که چون واپس بنگرد، تازه خواهد دید که چیزهایى که اسیر قلعه� اش کرده اند، سخت مسکین� اند. (بیابان تاتارها � صفحه 79)»؛

ادامه داستان روایت هر روزه ملال و روزمرگى بى‌پایان� است، که فضاى قلعه را آکنده است. تا اینکه بالاخره روزى انتظار آنها ثمر مى‌دهد� و در بیابان تاتارها سایه� هایى دیده مى‌شوند� که در چشم دیده‌بان‌ه� تهدیدى براى قلعه به حساب مى‌آیند� آیا این آغاز یک تغییر بزرگ در زندگى قلعگیان است؟ آیا رخدادی هر چند خرد باعث مى‌شو� اژدهاى شوم روزمرگى از روى قلعه به پرواز درآید؟ «سال‌ها� انتظار به هدر نرفته بود و قلعه کهن عاقبت به کارى مى‌آم�. (بیابان تاتارها � صفحه 120)»؛

انسان به امید زنده است اما این براى توجیه سکون و تنبلى به کار نمى‌رود� اینکه خود را به دست تقدیر بسپاریم و از کوشش براى تغییر اوضاع دست بشوییم تنها پیچیدگى مسائل را بیشتر مى‌کند� بیابان تاتارها داستانى درباره انتظار است؛ انتظارى که حاصلى جز تنهایى، درد و مرگ ندارد؛

تاریخ بهنگام رسانی 20/04/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read The Tartar Steppe.
Sign In »

Reading Progress

Started Reading
1972 – Finished Reading
January 7, 2024 – Shelved

No comments have been added yet.