صان's Reviews > راهنمای مردن با گیاهان دارویی
راهنمای مردن با گیاهان دارویی
by
by

یک موقعیت بسیار بسیار جذاب!
دختر نابینایی که به همراه مادرش زندگی میکن� و شغلشو� تولید دارو از گیاهانه.
دیگه چی میخوای� برای شروع؟
رمان شروع میش� و موقعیت رو میساز�. تیکههای� از گذشته، تیکههای� از خیالات دختر، تیکههای� از واقعیات. توصیفات و جزئیات بسیار زیبا و دلنشی� و دقیق، همونطوری که از یک فرد نابینا انتظار میر�. تمرکز روی صداها، لامسه و خیالی که جاهای خالی پازل دنیا رو کامل میکن�.
توضیحاتی درباره گیاهان دارویی، که به نظر خیلی دقیق و مستند میان و قصه� رو جذابت� کردن.
قصه جلو میره� این مادر و دختر دارن زندگی میکن� تا این که یه روز دختر و مادر، برای یه مراسمی از خونه میر� بیرون. دختر برای اولین بار با دنیای بیرون روبرو میش� و تازه اینجاست که دنیاش عوض میش� و خیالها� دیگها� توی سرش شکل میگیر�. جهانبینی� عوض میش�.
اسپویل نمیکن�.
یک چهارم آخرِ کار، خیلی وارد فضاهای ذهنی دختر میش� و دیگه پیرن� جلو نمیرف� و پایانبند� خوبی هم نداشت. انتظارات بیشتری در من به وجود اومده بود و پایانبندیش� نتونست راضیم کنه. دوست داشتم اون فلشفوروارده� (که معلوم شد خیلی هم فوروارد نیستن) نسبتی با واقعیت پیدا میکرد�. چون بسیار دقیق توصیف شده بودن و ذهن آدم رو خیلی منحرف میکرد�.
شخصیت انتهای کتاب تبدیل میش� به یک شخصیت مالیخولیایی، کسی که رویاهاش و واقعیاتش دیگه با هم یکی شدن و نمیدونم� من اون آدمی که پاهاش هنوز روی زمین بود رو بیشتر دوست داشتم.
مادر و دختر کتابهای� میخوند� مثل مادام بواری، پروست. به نظرم این خوب توی شخصیتشو� در نیومده بود. به این شخصیته� نمیاوم� که این کتابه� رو بخونن. البته نویسنده میخواس� از این نقلقوله� و ارجاعات استفاده کنه، ولی خب، به نظر من مناسب نبود و به این شخصیته� نمیاوم�. یا مثلا استفاده از بورخس و همذاتپندار� دختر با بورخس که اون هم نابینا بود.
چندباری هم از اما بواری مثال زده بود و نویسنده احتمالا میخواس� از این تمثیل استفاده کنه. از این که اما بواری زندگی روزمرهش� میشکن� و وارد یه بازی دیگه و نامشروع میش� و در نهایت منجر به از بین رفتنا� میش�.
اینجا هم دختر زندگی روزمرهش� میشکن� و میخوا� از مادر رها شه، اما در نهایت مادره که اون رو زنده نگه میدار� و این تلاش نافرجام میمون�.
(خیلی دارم سعی میکن� بواری و این کتاب رو اسپویل نکنم)
امتیاز من ۴
۴ تا برای نثر خوب و ایده خیلی خوب و فضاسازی جذاب
۱ امتیاز هم برای پایانبند�.
یک نقل قول:
«مادر میگوید به جای چیزهای بزرگ باید بر چیزهای کوچک تمرکز کرد. میگوید راز رستگاری بشر همین است راههای� از قید وسواس ذهنی برای چیزِ دیگری بودن. زندگی در چیزهای کوچک گسترده است. یعنی همین چیزهای روزمره کسالت بار. هر وقت گرفتار افکار دردناکی میشوم که مثلا چرا بورخس نیستم و تا کی باید عمرم را صرف جدا کردن برگ رزاقی از ساقه و کوبیدن گُل در هاون کنم، یاد این حرف مادر میافت� که اگر یاد بگیرم معنای همین کارهای کوچک را بفهمم، زندگی حقیقی یا همان چیز که روح ساری در جهان مینامندش� درونم به راه می� افتد»
دختر نابینایی که به همراه مادرش زندگی میکن� و شغلشو� تولید دارو از گیاهانه.
دیگه چی میخوای� برای شروع؟
رمان شروع میش� و موقعیت رو میساز�. تیکههای� از گذشته، تیکههای� از خیالات دختر، تیکههای� از واقعیات. توصیفات و جزئیات بسیار زیبا و دلنشی� و دقیق، همونطوری که از یک فرد نابینا انتظار میر�. تمرکز روی صداها، لامسه و خیالی که جاهای خالی پازل دنیا رو کامل میکن�.
توضیحاتی درباره گیاهان دارویی، که به نظر خیلی دقیق و مستند میان و قصه� رو جذابت� کردن.
قصه جلو میره� این مادر و دختر دارن زندگی میکن� تا این که یه روز دختر و مادر، برای یه مراسمی از خونه میر� بیرون. دختر برای اولین بار با دنیای بیرون روبرو میش� و تازه اینجاست که دنیاش عوض میش� و خیالها� دیگها� توی سرش شکل میگیر�. جهانبینی� عوض میش�.
اسپویل نمیکن�.
یک چهارم آخرِ کار، خیلی وارد فضاهای ذهنی دختر میش� و دیگه پیرن� جلو نمیرف� و پایانبند� خوبی هم نداشت. انتظارات بیشتری در من به وجود اومده بود و پایانبندیش� نتونست راضیم کنه. دوست داشتم اون فلشفوروارده� (که معلوم شد خیلی هم فوروارد نیستن) نسبتی با واقعیت پیدا میکرد�. چون بسیار دقیق توصیف شده بودن و ذهن آدم رو خیلی منحرف میکرد�.
شخصیت انتهای کتاب تبدیل میش� به یک شخصیت مالیخولیایی، کسی که رویاهاش و واقعیاتش دیگه با هم یکی شدن و نمیدونم� من اون آدمی که پاهاش هنوز روی زمین بود رو بیشتر دوست داشتم.
مادر و دختر کتابهای� میخوند� مثل مادام بواری، پروست. به نظرم این خوب توی شخصیتشو� در نیومده بود. به این شخصیته� نمیاوم� که این کتابه� رو بخونن. البته نویسنده میخواس� از این نقلقوله� و ارجاعات استفاده کنه، ولی خب، به نظر من مناسب نبود و به این شخصیته� نمیاوم�. یا مثلا استفاده از بورخس و همذاتپندار� دختر با بورخس که اون هم نابینا بود.
چندباری هم از اما بواری مثال زده بود و نویسنده احتمالا میخواس� از این تمثیل استفاده کنه. از این که اما بواری زندگی روزمرهش� میشکن� و وارد یه بازی دیگه و نامشروع میش� و در نهایت منجر به از بین رفتنا� میش�.
اینجا هم دختر زندگی روزمرهش� میشکن� و میخوا� از مادر رها شه، اما در نهایت مادره که اون رو زنده نگه میدار� و این تلاش نافرجام میمون�.
(خیلی دارم سعی میکن� بواری و این کتاب رو اسپویل نکنم)
امتیاز من ۴
۴ تا برای نثر خوب و ایده خیلی خوب و فضاسازی جذاب
۱ امتیاز هم برای پایانبند�.
یک نقل قول:
«مادر میگوید به جای چیزهای بزرگ باید بر چیزهای کوچک تمرکز کرد. میگوید راز رستگاری بشر همین است راههای� از قید وسواس ذهنی برای چیزِ دیگری بودن. زندگی در چیزهای کوچک گسترده است. یعنی همین چیزهای روزمره کسالت بار. هر وقت گرفتار افکار دردناکی میشوم که مثلا چرا بورخس نیستم و تا کی باید عمرم را صرف جدا کردن برگ رزاقی از ساقه و کوبیدن گُل در هاون کنم، یاد این حرف مادر میافت� که اگر یاد بگیرم معنای همین کارهای کوچک را بفهمم، زندگی حقیقی یا همان چیز که روح ساری در جهان مینامندش� درونم به راه می� افتد»
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
راهنمای مردن با گیاهان دارویی.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
March 11, 2020
–
Started Reading
March 12, 2020
–
Finished Reading
September 4, 2024
– Shelved
Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)
date
newest »

message 1:
by
Sondos
(new)
-
rated it 5 stars
Jul 19, 2020 12:06AM

reply
|
flag